فهرست
قسمت 21 - مد در اصول قرائت حمزه کوفی

قسمت 21 - مد در اصول قرائت حمزه کوفی

  • 22 دقیقه مدت
  • 89 دریافت شده
قسمت: 21
كارشناسان مهمان کریم دولتی
نام سریالی: قرآن و قرائات - کریم دولتی
در این برنامه آقای کریم دولتی به آموزش مد در اصول قرائت حمزه کوفی می پردازد.
امام القراة حمزه بن حبیب بن عمارة بن اسمعیل زیات کوفی (80 ـ 156 هـ . ق) دومین چهره قرا کوفی، قرات او از دو طریق به حضرت مولی الموالی علی علیه السلام می رسد، شیخ طوسی و ابن ندیم او را از اصحاب امام صادق علیه السلام دانسته اند، او مردی عابد متقی و فقیه و قاری بود. راویان او عبارتند از :
1. ابومحمد خلف بن هشام البزار البغدادی (م 229 هـ ق)
2. ابوعیسی خلاد بن خالد صوفی (م 220 هـ ق)

بسمله:
در ابتدای به قرات از اول سوره ها (غیر از توبه) بسم الله را خوانده، و همچنین مانند همه قرا در وصل آخر سوره ناس به اول فاتحه، ولی در بین دو سوره، آخر سوره را به اول سوره بعدی فقط بدون بسم الله وصل نموده است، و در سوره های چهارگانه الزهر (بین مدثر و قیامه ـ انفطار و تطفیف ـ فجر و بلد ـ عصر و همزه) با سکت دو سوره را بدون بسم الله بهم وصل نموده است.
کلمات عَلَیهُمْ ـ اِلَیهُمْ ـ لَدَیهُمْ را در وصل و وقف به ضم ها خوانده، و در وصل کلماتی مثل یوَفیهُم اللهُ ـ قُلُوبِهُمُ العِجْلَ ـ قَبْلِهُمُ الاَنبیا که قبل از ضمیر هم مکسور یا یا ساکنه باشد هـ را مضموم خوانده است، و در وقف بر آن بکسر هـ و سکون م خوانده است.

ها ضمیر :
ماقبل ساکن که بعد آن متحرک باشد، مثل فِیه هُدیً ـ فیهِ مُهاناً ـ عَقَلُوهُ وَ هُمْ را به قصر یعنی ترک صله خوانده است، و وقتی بین دو متحرک واقع شود حرکت آنرا با صله خوانده قالَ لَهُ صاحِبُهُ ـ مالُهُ دُوَلَدُهُ .
و ها ضمیر را در یوَدِّه اِلیکَ (آل عمران) نُؤتِه مِنها (آل عمران ـ شوری) نَولِّهْ وَ نُصْلِهْ (نسا) به سکون ها، و در لاهلِهُ اُمکثُوا (طه ـ قصص) به ضم ها خوانده است، و در سکون هـ فَاَلْقِهْ اِلَیهُمْ (نمل) مثل حفص است، ولی در ها یتَّقِهِ (نور) را به روایت خلف یتَّقهی و در وقف آن به سکون هـ یتَّقِهْ خوانده است. و خلاد به دو وجه: به صله مثل خلف و دیگر به اسکان هـ و کسر ق یَتَّقِه از حمزه روایت کرده است. حمزه ها اَنسانِیهِ (کهف) و عَلَیهِ اِلله (فتح) را به کسر ها، و یرضَهُ (نور) و اَرجِه (اعراف ـ شعرا) را مثل حفص خوانده است.

مدود :
حمزه مد متصل و منفصل را باشباع (شش حرکت) کشیده است، او و ورش در کشش مدها طویلتر از سایر قرا بوده اند .

همزه ها :
کلمه اَعجِمیٌّ (فصلت) به تحقیق هر دو همزه، و کلمه امَنْتُم (اعرف ـ طه ـ شعرا) را با دو همزه، و به تحقیق آنها خوانده است. و کلمات اِنَّکُم لَتَأتُونَ (اعراف ـ عنکبوت) اَئِنَّ لَنا َلاَجراً (اعراف) اَن کان ذامالٍ (قلم) به استفهام و تحقیق همزه ها در آن. یضاهونَ را به ضم هـ بدون همزه، یاجوج و ماجوج (کهف ـ انبیا) به ابدال همزه به الف در هر حال، و کلمه رَؤفُ را رؤفٌ و هُزْاً و کُفْؤاً به سکون ز ـ ف و همزه بعد از آنها خواند است.

سکت بر ساکن قبل از همزه :
روایت خلف از حمزه بر سکون آخر کلمه ای در موقع وصل به کلمه بعدی که حرف اوّل آن همزه است. قبل از نطق به همزه سکته کوتاه بدون تنفس آورده، این دو کلمه یا مثل: مَنْ امَنَ ـ عَذابٌ اَلیمٌ ـ جدا نوشته شد و یا مثل: اَلاُولی ـ اَلاخِرَة - اَلاِنسانُ متصل نوشته شده است. به شرح زیر:
سکت بر ساکن موصول، مثل: اَلاَرضُ ـ اَلاِنْسانُ و سکت بر ی فقط در شیئ در حال وصل به ما بعد به هر حرکت که باشد، این دو مورد روایت خلف از حمزه است بلاخلاف، در روایت خلاد به سکت و عدم آن است. و بعضی دو مورد فوق را قرات حمزه (خلف و خلاد) دانسته اند.

سکت بر ساکن مفصول مثل: قَدْ اَفْلَحَ ـ مَنْ إمَنَ به روایت خلف به دو وجه: سکت و عدم آنست، و برای خلاد، بدون سکت ذکر شده، و شرح بالا در موقع وصل است، ولی در وقف: در شیئ ادغام یا نقل است. در اَلْ ـ الاُولی ـ اَلاخِرَةِ ـ اَلاَرْضَ یا به سکت و تحقیق همزه و یا به نقل و حذف وقف می شود. در وقف بر ساکن مفصول: مَنْ امَنَ ـ عَذابٌ اَلیم به روایت خلف سه وجه: نقل ـ سکت ـ ترک سکت و به روایت خلاد، دو وجه: نقل یا ترک آن بدون سکت.

تبصره:
در میم جمع، مثل عَلَیکُمْ اَنْفُسُکُمْ فقط با سکت وقف می شود و نقل در آن صحیح نیست چون اصل حرکت آن ضمه است و اگر با نقل متحرک شود، حرکت آن تغیر می کند.

ها سکت:
ها سکت، که در آخر کلمات هنگام وقف، برای بیان حرکت ملحق می شود، و همچنین در آخر کلماتی که مبنی بر حرکتند و سلب حرکت از آنها در حال وقفی هم جایز نیست ها سکت می آورند، حمزه ها سکت را در وصل به حذف و در وقف به اثبات خوانده، و در دو کلمه: حِسابِیهْ (حاقه 20 ـ 26) و کِتابِیهْ (حاقه ـ 25) را به اثبات ها سکت در وصل و وقف خوانده است.

تبصره:
در چهار محل در آیات که روایت حفص از عاصم با سکت است حمزه بدون سکت خوانده است.

در ادغام تنوین و نون ساکنه :
در لِ و رِ بدون غنه، و ادغام در ن و م با غنه (مثل همه قرا)، و ادغام تنوین و نون ساکنه در و ـ ی بروایت خلف بدون غنه، ولی روایت خلاد با غنه از حمزه روایت شده. و در اظهار نون ساکنه بعد از و و ی در کلمه واحده مثل الدنیا ـ بنیان ـ صنوان ـ قنوان و در حروف مقطعه ن یس و در واو بعد آن، و نون در و القلم مثل حفص به اظهار اقدام کرده، و نون طسم (شعرا ـ قصص) را در نزد میم باظهار و در طس (نمل) باخفا ن خوانده است.

ادغامات:
حمزه ذال ذ را فقط در ت و د ادغام کرده، اِذ تَّخلُقُ اِذ دَّخَلُوا. و ذال ساکنه را در ت عُذتُّ ت فَنَبَذتّها ـ و اتَّخَذتُّ و سایر صیغ آن ادغام نموده .
و خلاد اذ را در 5 حرف: (ت ز ـ ص ـ د ـ س) ادغام نموده است: اِذ صَّرَفنا ـ اِذ سَّمعتَمُوهُ ـ اِذ زَّینَ .
حمزه دال قد را در هشت حرف: (ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ) ادغام کرده و دال ساکنه را در ث مثل یرد ثَّوابَ الدُّنیا (آل عمران) و دال ملفوظه از صاد را در ذال کهیعص ذکر (مریم) ادغام کرده است.

و تا تأنیث را در شش حرف (ث ـ ج ـ ز ـ س ـ ص ـ ظ) ادغام نموده: کَذَبَت ثَّمودُ ـ نَضِجَت جُّلُودُهُم ـ خَبَت زّدْناهُمْ .
لام بل و هل را که در مقابل هشت حرف قرار گرفته حمزه فعل در سه حرف به ادغام مبادرت کرده و آنها (ت ـ ث ـ س) می باشند هَل تَّری ـ بَل تَّأتیهُم ـ هَل ثُوِّبَ ـ بَل سَّوَّلتْ ـ و از خلاد بخلف عنه در بَل طّبَعَ ادغام روایت شده است، و خلف آنرا باظهار آورده.

حمزه ث را در ت اُورِثتُمُوها (اعراف ـ زخرف) لَبِثتَّ ـ کَم لَبِثتُّم و صیغ دیگر آن، و ث را در یلْهَث ذّلک (اعراف) ادغام نموده، ب را در م اِرکَب مَّعَنا (هود) به ادغام، (در تیسیر به اظهار و از خلاد به خلف عنه آمده)، و یعَذِّب مَّنْ یشا (بقره) را به سکون ب قرات، و ب را در م ادغام کرده است، در نَخلُقُکُّم (مرسلات) ق را در ک به ادغام خوانده است.
به روایت از خلاد حمزه ب را در ف که در پنج موضع قرآن کریم نزد هم قرار گرفته اند، ادغام کرده است، اِنْ تَعْجَبْ فَّعَجَبٌ (رعد) وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فّاولئک (حجرات)، اِذْهَب فَّمَن تَبِعَکَ (اسرا) فَاذْهَب فَّاِنَّ لَکَ (طه) اَو یغْلِب فَّسَوْفَ (نسا) و به روایت خلف، تمام پنج مورد را به اظهار خوانده است.

حمزه، بَیت طّائفةٌ (نسا) را به ادغام ت - ط و اَتُمدُونِّن بمالٍ (نمل) را به ادغام ن - ن با مد اشباع حاصله. و در کلمات وَ الصّافّات صَّفّاً ـ فَالزّاجرات زَّجراً ـ فَالتّالیات ذّکراً (صافات) وَالذّاریات ذَّرواً (ذاریات) ت را در ص و ز و ذ به ادغام کبیر با سوسی موافقت نموده است. روایت خلاد از حمزه ادغام ت - ذ و ص فَالمُلقیات ذِّکراً (مرسلات) فَالمُغیرات صُّبْحاً (عادیات) به دو وجه ذکر شده است.

اشمام حرف به حرف :
حمزه تمام صادهائی که ساکن بوده و قبل از دال واقع شوند، اشمام به صدای ز کرده، و این در دوازده موضع قرآن واقع شده است، مانند: مَنْ اَصدَقُ ـ یصْدِفونَ ـ تَصْدِیه .
ص را در کلمه الصراط ـ صراط، در همه قرآن به روایت خلف اشمام به صدای ز نموده، و خلاد در موضع اول الصِّراطَ المُستقیمَ (فاتحه) اشمام کرده است. خلف ص را در الْمُصَیْطِرونَ و بِمُصَیْطِرٍ (غاشیه) به اشمام و خلاد به خلف عنه به اشمام و عدمه.

طریقه اشمام آن است که صدای ص با ز چنان مخلوط شده که حرف دیگری متولد شود که نه صاد خالص و نه ز خالص باشد، ولی بایستی صدای ص غالب بر ز شنیده شود.
فتح واماله الف: حمزه کلیه الفهای منقلب از یا را در اسم یا فعل در وصل و وقف اماله کبری نموده، مثل: الهُدی ـ اَدْنی ـ مُوسی ـ یحْیی ـ عیسی ـ اَتی ـ یخْشی ـ فَسَوّی ـ وَ اسْتَعلی .
تبصره: در شش مورد اماله جاری نمی شود: 1. الف اصلی نبوده و زائد باشد، مثل: قائِم ـ نائِم. 2. الف در آخر کلمه نبوده و متوسطه باشد، مثل: نَمارِقُ ـ باعَ ـ سارَ. 3. الف منقلب از واو باشد. مثل: نَجا ـ عَفا ـ صَفا ـ شَفا. 4. الف منقلب از تنوین باشد، مثل: ذِکراً ـ عِوجاً ـ اَمْتاً (در وقف). 5. الف ثنیه باشد، مثل: اِنْ یخافا ـ اِثْنا عَشَرَ. 6. الف محل اختلاف در اصل کلمه باشد. مثل: الحیاة ـ مَناة که در بعضی مصاحف با واو الحیوةَ ـ المَنوةَ نوشته شده است.

کلمات منقلب از یا در اسما: به تثنیه آن شناخته می شود: (فَتی ـ فَتَیانِ) (مَولی ـ مَولیانِ) - (صَفا ـ صَفَوانِ) (عَصا ـ عَصَوان)، و در افعال وقتی اسناد به متکلم یا مخاطب داده شود: (رَمی - رَمَیْتَ) (اِشْتَری- اِشْتَریْتُ) (اِسْتَعلی- اِسْتَعلَیْتَ) اگر یا ظاهر شد یائی، و اگر واو ظاهر شد واوی خواهد بود، واوی آن مثل: (دَعا ـ دَعَوتُ) (عَلا ـ عَلَوتُ (.
و اگر کلمات واوی از سه حرف اضافه شوند یائی شده و اماله در آنها عمل می شود، مثل: اَدْنی ـ اَنْجی ـ یرْضی ـ تُتْلی ـ یتَزَکّی ـ زَکّی ـ اِسْتَعلی .
ب: کلیه اَلفاتی که در تأنیث بر 5 وزن فُعلی ـ فَعلی ـ فِعلی ـ فُعالی ـ فَعالی ـ آمده باشند، حمزه آنها را به اماله خوانده است وزن فُعلی مثل: القُصْوی ـ اَلدُّنیا ـ طُوبی ـ القُربی ـ وزن فَعلی ـ مثل: اَلْمَوتی ـ اَلسَّلوی ـ اَلتَّقوی ـ وزن فِعلی ـ مثل: اِحدی ضیزی ـ سیما ـ الشِّعری .

تبصره: کلمات مُوسی ـ عیسی ـ یحیی اگر چه اعجمی هستند به علت کثرت استعمال، و دیگر اینکه در مصاحف به یا نوشته شده اند داخل اماله هستند. وزن فعالی، مانند: سُکاری ـ کُسُالی ـ فُرادی ـ وزن فَعالی مثل یتامی ـ نَصاری ـ اَیامی.

ج: تمام الفهائی که در آخر کلمه به یا نوشته شده باشند، اگر چه اصلی بودن آن مجهول باشد در اسما یا افعال، مثل، اَنّی (استفهامیه) مَتی ـ بَلی ـ عَسی ـ یا حَسْرَتی ـ یا اَسَفی. یا اینکه منقلب از واو باشند. مثل ـ القُوی ـ الضّحی ـ ضُحیها اماله می شوند.

و در پنج کلمه که در آنها اماله نیامده، حمزه آنها را به فتح خوانده: لَدی ـ اِلی ـ حَتّی ـ عَلی ـ مَا زَکی .

تبصره:
اگر بعد از الفی که اماله می شود، در درج کلام سکون آید و موجب سقوط این الف گردد، اماله هم از بین می رود، حال این ساکن خواه تنوین یا غیر آن باشد، و وقتی در وقف ساکن از بین برود اماله بر می گردد. مثل ـ فَتَعالَی اللهُ ـ یخْشَی اللهَ ـ مُوسَی الکِتابَ ـ اَلْقَتَلی الحُرُّ ـ ذکرَی الدّارِ ـ و تنوین مثل: مَولیً ـ مُسَمًّی ـ اَذیً ـ سُدیً ـ مُفتَریً .
د ـ اماله کلمات آخر آیات یازده سوره (طه ـ نجم ـ معارج ـ قیامه ـ نازعات ـ عبس ـ اعلی ـ شمس ـ لیل ـ ضحی ـ علق) به هر تقدیر، اگر واوی، یائی، اصلی، زائد باشند در اسما یا افعال فرقی نمی کند. غرض یکسان بودن آنهاست.
استثنا ـ دَحیها (نازعات) تَلیها ـ طَحیها (شمس) سَجی (ضحی) و دیگر آنکه الف آنها از ابدال تنوین در وقف باشد، مثل: هَمْسًا ـ ضَنْکاً ـ نَسْفاً ـ عِلْماً .
حمزه کلمات: خَطایا ـ خَطایاکُم ـ خَطایاهُم ـ خَطایانا ـ وَ قَدْ هَدانِ (انعام) وَ مَنْ عَصانی (ابراهیم) وَ اَنْسانیهِ (کهف) و اتانی (مریم ـ نمل) وَ اَوْصانی (مریم) و مَحیاهُم (جاثیه) را به فتح خوانده.
حمزه کلمه اَحیا را هر جا باشد وقتی قرین به و باشد: اَمات وَ اَحیا (نجم) نَموتُ وَ نَحیا (جاثیه ـ مؤمنون) اماله نموده است. ولی وقتی قرین به ف یا ثُمَّ یا مجرد باشد به فتح خوانده (اماله آن از کسائی است)
همچنین کلمات: هُدایَ (مضاف به یا) (بقره ـ طه) و مَثوایَ (یوسف) مَحْیایَ (انعام) رُؤیا (هرجا باشد) کَمِشْکاةٍ (نور) مَرْضاتٍ ـ مَرضاتی (هرجا باشد) حَقَّ تُقاتِهِ (آل عمران) تماماً به فتح خوانده است .

ولی در تَتَّقُوا مِنهُم تُقیةً (آل عمران) و کلمات مَثویکُمْ ـ مَثواهُمْ ـ مَثواهُ را اماله داده است.
حمزه کلمه هَدانی هر جا بدون قد آمده، مثل: اِنَّنی هَدینی رَبّی (انعام) لَولا اَنَّ الله هَدَینی (زمر) اماله کرده است (اگر با قد باشد مثل: قد هَدینِ (انعام) کسائی اماله کرده است(
ودر فَلَمّا تَرا الجَمْعانِ (شعرا) حمزه را را فقط در هر حال اماله کرده است . و در نأی بِجانِبِهِ (اسرا ـ فصلت) اماله ـ ن و همزه با هم روایت خلف، و خلاد فقط اماله همزه را روایت کرده است. در کلمه اِنیه (احزاب) اماله ن و الف با هم، و درالف کِلاهُما (اسرا) و الف بَلْ رانَ (تطفیف) اماله از حمزه است.

کلمه ضِعافاً (نسا) را خلف به اماله الف (ملازمه با اماله عین دارد) و خلاد به فتح آن از حمزه روایت کرده اند. و کلمه اتیکَ (دو موضع نمل) به اماله الف (ملازمه با اماله همزه قبل دارد) روایت خلاد از حمزه است.

کلمه رَا (هر جا قبل از متحرک باشد . (در هفت موضع آمده) مثل رَا کوکَباً (انعام) رَا اَیدِیهُمْ (هود) را بُرهانَ (یوسف) و بقیه و همچنین رَاکَ (انبیا) رَاها (نمل ـ قصص) رَاهُ (نمل) و غیره که قبل از ضمیر واقع شده، اماله را و همزه با هم قرات حمزه است . و در وصل به کلمه بعد، مثل: رَا القمر ـ رَا الشمس (انعام) رَا الذینَ (نحل دو موضع) و بقیه، اماله را فقط جاری است.
حمزه الف عین الفعل ماضی، ثلاثی مجرد را در ده فعل: زادَ شا ـ جا ـ خابَ ـ ران ـ خاف ـ طابَ ـ ضاقَ ـ حاقَ ـ زاغَ. هر جا باشند اماله کرده است

تبصره:
در اماله افعال فوق الذکر فرقی بین مجرد آنها یا قرین به ضمیر فاعل یا تا تأنیث نیست، و فقط لفظ زاغَتْ (قرین به تا تأنیث) در اِذ زاغَتِ الاَبْصارُ (احزاب) و اَمْ زاغَتْ عَنهُمُ الاَبصارُ صلی الله وعلیه و آله را حمزه اماله نکرده و آن دو را به فتح خوانده است.

در حروف مقطعه:
را را در الر ـ المر در فواتح شش سوره حمزه اماله کرده است، و در کیهعص (مریم) فتح ها و اماله یا از حمزه است، و در طه اماله طا و ها با هم از حمزه، و در طسم (شعرا ـ قصص) و طس (نمل) اماله طا از حمزه، و در یس اماله الف یا از حمزه، و در فواتح هفت سوره حم اماله الف حا از حمزه می باشد.
حمزه، الف را در کلمات اَلْبَوارِ (ابراهیم) و القَهّارِ که را اخر آندو مکسور است، و همچنین الف متوسطه واقع بین دو را، اگر دومی مکسور و در آخر کلمه باشد، مثل الاَبْرارِ ـ اَلْقَرارِ ـ اَلْاشرار به تقلیل خوانده است. همچنین کلمه التَّوریةَ را در همه قرآن به تقلیل خوانده است.

تبصره:
الفی که به لحاظ کسره را بعدش اماله یا تقلیل دارد. وقتی به لحاظ وقف بر آن را مکسور ساکن می شود، اماله یا تقلیل به قوت خود باقی می ماند.

قاعده در چگونگی وقف :
حمزه همزه در اول کلمه را به تحقیق، و اگر در وسط یا آخر کلمه باشد با تغییراتی آنرا به تحفیف می خواند.

1. همزه ساکن ماقبل متحرک به سکون لازم
مثل: یأکُل ـ بَوّأنا ـ تَأثیماً ـ الذِّئبُ ـ بِئسَ، البته سکون در وسط کلمه اصلی است ولی سکون روی همزه در آخر کلمه، ممکن است اصلی باشد، مثل: اِقْرَأ ـ لَمْ ینَبَّأُ ـ اِنْ یشَأ نَبِّی یا عارضی باشد که برای وقف ـ ساکن شده، مثل: بَدَ ـ اَنشَأ ـ اَسوَ ـ عَنِ النَّبا ـ مِن حَمَأ ـ لؤلؤ. حکم همزه ساکن ماقبل متحرک وسط یا آخر کلمه به سکون لازم یا عارض در موقع وقف بر آنها ابدال همزه به حرف مدی از جنس حرکت ماقبل آن است.
تبصره: کلمه رِئیاً (مریم) تُؤوی (احزاب) تؤویهِ (معارج) پس از ابدال دو وجه دارد، اظهار حرف مبدله، یا ادغام آن در حرف بعدی . کلمه رُؤیاکَ ـ الرّؤیا ـ رُؤیای، که در وقف بر آنها همزه بدل به واو می شود، جایز است اظهار این واو مبدله، و هم قلب واو مبدله به یا، و ادغام در یا بعدی. (طبق قاعده مقرره که وقتی واو و یا در کلمه ای جمع شوند، که اول واو ساکن و بعد یا متحرک باشد. واو را تبدیل به یا نموده و در یا، بعدی ادغام می کنند) دو کلمه اَنبِئهُم (بقره) نَبّئُهم (حجر ـ قمر) بعد از ابدال همزه به یا در وقف بر آنها، بر روی حرکت هـ ضمیر حمزه دو وجه دارد: 1. کسره هـ چون یا مبدله قبل از هـ ضمیر آمده و مثل فِیهِم ـ یزَکّیهم شده. 2. ضم هـ نظر به اصل که مضموم بوده است. اَنْبیهُم ـ نَبّیهُمْ .

2. همزه متحرک ماقبل ساکن
الف: سکون روی حرف صحیح، و همزه بعد از آن در وسط کلمه، مثل: شَطأهُ ـ اَلْقُرانُ ـ اَلظَّمانُ ـ اَلاَفئِدَة ـ مَسئولاً ـ یا اینکه همزه در آخر کلمه باشد مثل اَلْخَبْ ـ اَلْمَرْ ـ مِلْ ـ دِفْ .
ب: ساکن ماقبل همزه متحرک، حرف لین، و همزه در وسط یا آخر کلمه باشد، مثل: سَوْةَ ـ مَوْئِلاً ـ سَوْإتِکُم ـ شَیئاً ـ ظَنَّ السَّو .
ج: ساکن ماقبل همزه از حروف مدی (واو ـ یا) و همزه در وسط یا آخر کلمه باشد: السُّوای ـ سیئَت ـ اَلْمُسئُ ـ اَنْ تَبُو ـ وَجِئَ حکم وقف بر این سه قسم نقل و حذف است یعنی حرکت همزه به ماقبل داده شده و خود حذف می گردد.

تبصره:
می توان واو و یا ساکن اصلی در مثالهای بالا را مثل واو و یا ساکن زائده قرار داده، و همزه بعد از واو اصلی را تبدیل به واو، و همزه واقع بعد از یا اصلیه را تبدیل به یا، و در واو و یا قبلی که اصلیه هستند ادغام نمود، و در همزه وسط یا آخر کلمه فرقی هم نمی کند، مثل: السُّوای ـ سیئَتْ ـ سَواَةَ که می شوند السُّوّا ـ سییتْ سَوَّة .
و اگر همزه متحرک بعد از الف در وسط کلمه باشد، حکم آن در وقف، تسهیل (بین بین) به قصر یا مد است، مثل: جائَنا ـ دُعا ـ نِدا ـ هامُ ـ اَولیاهُ ـ خائفینَ ـ اَلْمَلئِکَةُ. و اگر همزه متحرک بعد از الف در آخر کلمه بود مثل جا ـ السُّفها ـ السَّما ـ یشا ـ اَلاَعدا حکم این قسم ابدال همزه به الف است به قصر ـ یا توسط ـ یا مد.
و اگر ماقبل همزه متحرک، واو و یا زائده باشد، مثل: خَطیئَةٌ ـ النَّیسی ـ قُرُو ـ بَریئُونَ ـ بَری در این قسم تخفیف همزه ابدال آن از جنس حرف زائد و سپس ادغام در آنست، و فرقی بین همزه وسط یا آخر کلمه نیست، و بر سکون تشدید حاصله از ادغام همزه ای که در آخر کلمه بوده جایز است دخول روم وقتی حرکت همزه محذوفه مکسور یا مضموم بوده، و اشمام وقتی مضموم بوده است.

3. همزه متحرک، ماقبل هم متحرک
9 قسم می شود 1. همزه مفتوح ماقبل مکسور، مثل خاطَئَةً ـ ناشِئَةَ ـ مِأَةَ ـ بِاَیکُم ـ لِاَهَبَ. حکم حمزه در وقف بر این کلمات ابدال آن بیا خالص است. 2. همزه مفتوح، ماقبل مضموم . مثل یؤَیدُ ـ مُؤَذّنٌ ـ فُؤادَکَ یؤاخِذُ ـ لُؤلُؤاً حکم همزه در وقف بر این کلمات ابدال آن به واو خالص است.
و در هفت شکل دیگر: همزه مفتوح، ماقبل مفتوح، سَأَلَ ـ مَأب ـ شَنَأنُ ـ همزه مکسور، ماقبل مفتوح، مثل: بَئیس ـ یؤمَئذٍ مُطْمَئنٌ ـ همزه مکسور ماقبل مکسور، مثل: خاطِئینَ ـ بارئِکُم ـ مُتَّکِئینَ ـ همزه مکسور، ماقبل مضموم، مثل: سُئِلُوا ـ سُئِلَ ـ سُئِلَتْ (در این قسم وجه دیگری از طریق اخفش آمده و آن ابدال به واو خالص است) ـ همزه مضموم، ماقبل مفتوح، مثل: رَفٌ ـ یکْلَؤکُم ـ تَوُزُّهُمْ ـ همزه مضموم، ماقبل مکسور، مثل: اَنبِئُونی ـ مَستهزِؤُنَ ـ لِیواطِؤا (در این قسم وجه دیگری از طریق اخفش آمده و آن ابدال به یا خالص است و از حمزه حذف همزه و ضم، ماقبل آن،) ـ همزه مضموم، ماقبل مضموم مثل: بِرُؤسِکُم. تخفیف همزه در وقف بر این هفت شکل اخیر. تسهیل (بین بین) قول واحد است.

تبصره:
گاهی همزه در اصول و بنا در وسط کلمه واقع شده، مثل: سَأَلَ ـ رَفٌ ـ یئِسَ ـ قاعده تخفیف آن در وقف مسلم است، ولی اگر همزه بوسیله بعضی حروف زائده در وسط کلمه واقع شود، مانند هااَنْتُم ـ یا ادَمُ ـ لِاَبَوَیهِ ـ لَاَنتُم ـ انتُم ـ وَ اَوْحی ـ فَاُوارِی ـ سَأوُریکُم ـ کَاَنَّهُم که انفصال این حروف به اصل کلمه صدمه ای نمی زند، در وقف بر اینها دو وجه است: تحقیق، نظر به اصل که همزه در اول کلمه بوده، و اجرای قواعد تخفیف نظر به وضع موجود.
در کلمات اَلَّذیِ اؤتُمِنَ ـ یا صالِحُ اِئتِنا ـ اِلی الْهُدیَ ائتِنا ـ لِقانَا ائتِ ـ یقُول ائذَن چون امکان وقف بر کلمه قبل از همزه است، فقط تحقیق را صحیح دانسته است.

در یاات اضافه (ضمیر متکلم)
1. یا ضمیر متکلم که بعدش همزه قطع مفتوح آمده، در مَعی ابداً (توبه) مَعی اَو رَحِمَنا (ملک) را حمزه به سکون ی خوانده است.
2. یاات ضمیر متکلم که بعدش همزه قطع مکسور باشد، 11 مورد: اُمّی اِلهَینِ (مائده) اِنْ اَجری اِلّا عَلی (یونس ـ دو موضع هود ـ سبا ـ 5 موضع در شعرا(
یدی اِلَیکَ (مائده) حمزه تماماً را به سکون ی خوانده است.
3. در یاات ضمیر متکلم که به همزه قطع مضموم رسیده باشد با حفص اختلافی ندارد
4. در یاات ضمیر متکلم که بعدش همزه وصل با ل تعریف (ال) آمده، 14 مکان آنها را حمزه به سکون ی خوانده، و حفص عَهدیِ الظّالِمین (بقره) با او موافقت کرده: قُلْ لِعبادِی الَّذینَ (ابراهیم) ـ یا عِبادی الَّذین امنُوا (عنکبوت) ـ قُل یا عبادی الّذینَ اَسرَفُوا (زمر) ـ اِن اَرادَنی اللهُ بِضُرٍّ (زمر) ـ عبادیِ الصّالحونَ (انبیا) ـ مَسَّنی الضُّر (انبیا) عبادی الشَّکُورُ (سبا) عَهدِی الظّالمینَ (بقره) رَبِّی الَّذی یحیی (بقره)، اتنِیی الکِتابُ (مریم) ایاتِی الّذینَ (اعراف) حَرَّم رَبّی الفَواحشَ (اعراف) ان اَهلَکَنِی اللهُ (ملک) مَسَّنی الشَّیطانُ (ص) و در غیر این چهارده مورد آنها را به فتح ی خواند است. مثل: وَ ما مَسَّنِی السَّو (اعراف) مَسَّنِی الکِبَرُ (حجر(
5. یا ضمیر متکلم که بعد آن همزه وصل بدون ل تعریف آمد، با حفص فرقی ندارد.
6. وقتی بعد از یا ضمیر متکلم حرف دیگری غیر از همزه باشد: وَجهی (آل عمران ـ انعام) بَیتِی: (نوح ـ بقره ـ حج) لِی (طه ـ ص دو موضع ـ کافران ـ نحل ـ یس ـ ابراهیم) مَعِی: (اعراف ـ توبه ـ سه موضع کهف ـ انبیا ـ دو موضع شعرا ـ قصص) تمامی این 21 موضع را حمزه به سکون ی خوانده است.

یاات زوائد:
رَبَّنا تَقَبَّل دُعا (ابراهیم) باثبات ی در وصل اَتُمِدّوُنَنِ (نمل) را باثبات ی در هر حال. و فَما اتِینِ اللهُ خیر (نمل) را به حذف ی در هر حال خوانده است .

قطعات صوتی

  • عنوان
    زمان
  • 22:37

مشخصات

سایر مشخصات

تصاویر

قسمت‌های دیگر

پایگاه قرآن