- 11938
- 1000
- 1000
- 1000
فاتحان
فردی فرانسوی به نام «ریک» قصد دارد که پلی را در کوهستان منفجر کند. آنها در حال جنگ با فاشیست ها هستند و مدام در آنجا انفجارهایی رخ می دهد. برخی از آنها حاضرند بمیرند، ولی اسیر دشمن نشوند. دختری اسپانیایی به نام «آنجلیکو» هم در کوهستان...
فردی فرانسوی به نام «ریک» قصد دارد که پلی را در کوهستان منفجر کند. آنها در حال جنگ با فاشیست ها هستند و مدام در آن جا انفجارهایی رخ می دهد. برخی از آنها حاضرند بمیرند، ولی اسیر دشمن نشوند. دختری اسپانیایی به نام «آنجلیکو» هم در آن کوهستان زندگی می کند. اوهمه خانواده خود را در این جنگ از دست داده و بعد از فرار از دست فاشیست ها به این اردوگاه جنگی منتقل شده است.
خانمی به نام «خوآنیتو» در این اردوگاه مراقب آنجلیکو است و سعی می کند تا به او در بهتر شدن روحیهاش کمک کند. زمانی که خوآنیتو، ریک را می بیند از او می خواهد که بعد از اتمام کار انفجار پل، آنجلیکو را از اردوگاه خارج کند، اما....
*«ارنست همینگوی» در 21 ژوئیه 1898 در اوک پارک (Oak Park) ایالت «ایلینویز» متولد شد. پدرش «کلارنس» یک پزشک و مادرش «گریس» معلم پیانو و آواز بود. ارنست تابستانها را به همراه خانواده اش در شمال «میشیگان» به سر میبرد و در همانجا بود که او متوجه علاقه شدید خود به ماهیگیری شد.
او پس از اتمام دوره دبیرستان، در سال 1917 برای مدتی در «کانزاسسیتی» به عنوان گزارشگر گاهنامه «استار» مشغول به کار شد. در جنگ جهانی اول، داوطلب خدمت در ارتش شد، اما ضعف بینایی او را از این کار بازداشت در عوض به عنوان راننده آمبولانس صلیب سرخ، در نزدیکی جبهه ایتالیا، به خدمت گرفته شد. در 8 ژوئیه 1918 مجروح و برای ماهها در بیمارستان بستری شد.
در بازگشتش به ایالت متحده، مردم شهر و محلهاش در اوک پارک از او مثل یک قهرمان استقبال کردند. ارنست کار خبرنگاری را از سر گرفت و در سال 1921 با هدلی «ریچاردسن» اهل «سن لوییز» آشنا و عاشق او شد.
آنها با هم ازدواج کردند و بنابر توصیه «شروود اندرسن» برای شروع زندگی، پاریس را انتخاب کردند. در آنجا ارنست برای تورنتو استار (Toronto Star) مشغول به کار شد. آنها همچنان برای گذران زندگی از سهم ارث پدری «هدلی» استفاده میکردند و ارنست به کار داستاننویسی نیز میپرداخت. طی همین دوران یعنی بین سالهای 1921 تا 1926 بود که او در مقام یک نویسنده به شهرت رسید.
در سال 1925 نخستین رشته داستانهای کوتاهش، در زمانه ما، منتشر شد که به خوبی گویای سبک خاص او بود. خاطراتش از آن دوران که پس از مرگ او در سال 1964 با عنوان «عید متغیر» انتشار یافت، برداشتی شخصی و بینظیر از نویسندگان، هنرمندان، فرهنگ و شیوه زندگی در پاریس دهه 1920 است.
ارنست و هدلی در اکتبر 1923 صاحب یک فرزند پسر شدند و نام او را «جان» گذاشتند (با نام مستعار بامبی). این خانواده جوان به مکانهای زیادی از اروپا، بهویژه اروپای مرکزی، سفر میکردند و در زمستانها به اسکی میپرداختند. در تابستانها آنها برای شرکت در جشنواره «سن فرمین» در «پامپلونا» به اسپانیا سفر میکردند که اولین سفرشان در تابستان 1923 بود. در سال 1926 اولین رمان او بر پایه تجربههای بهدست آمدهاش از اسپانیا با نام «خورشید هم طلوع میکند» به چاپ رسید.
در سال 1926 ارنست همینگوی با «پائولین فیفر» ثروتمند دیدار کرد و این آشنایی ازدواج اول او را به جدایی کشاند. ارنست و پائولین در سال 1927 با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب دو پسر شدند. «پاتریک» در سال 1928 و «گرگوری» درسال 1931 به دنیا آمد. او در همان دوران زندگیاش با پائولین، خانهای در «کی وست» فلوریدا خرید.
در اواخر دهه 1930 همینگوی عاشق زنی روزنامهنگار و نویسنده به نام «مارتا گلهورن» شد و در سال 1940 با او ازدواج کرد. ارنست، «فینچا ویجیا» (خانه ای) را در کوبا خرید. در سال 1944 با «مری ولش» ملاقات کرد و این بار دلباخته او شد، از مارتا در سال 1945 جدا شد....
فردی فرانسوی به نام «ریک» قصد دارد که پلی را در کوهستان منفجر کند. آنها در حال جنگ با فاشیست ها هستند و مدام در آن جا انفجارهایی رخ می دهد. برخی از آنها حاضرند بمیرند، ولی اسیر دشمن نشوند. دختری اسپانیایی به نام «آنجلیکو» هم در آن کوهستان زندگی می کند. اوهمه خانواده خود را در این جنگ از دست داده و بعد از فرار از دست فاشیست ها به این اردوگاه جنگی منتقل شده است.
خانمی به نام «خوآنیتو» در این اردوگاه مراقب آنجلیکو است و سعی می کند تا به او در بهتر شدن روحیهاش کمک کند. زمانی که خوآنیتو، ریک را می بیند از او می خواهد که بعد از اتمام کار انفجار پل، آنجلیکو را از اردوگاه خارج کند، اما....
*«ارنست همینگوی» در 21 ژوئیه 1898 در اوک پارک (Oak Park) ایالت «ایلینویز» متولد شد. پدرش «کلارنس» یک پزشک و مادرش «گریس» معلم پیانو و آواز بود. ارنست تابستانها را به همراه خانواده اش در شمال «میشیگان» به سر میبرد و در همانجا بود که او متوجه علاقه شدید خود به ماهیگیری شد.
او پس از اتمام دوره دبیرستان، در سال 1917 برای مدتی در «کانزاسسیتی» به عنوان گزارشگر گاهنامه «استار» مشغول به کار شد. در جنگ جهانی اول، داوطلب خدمت در ارتش شد، اما ضعف بینایی او را از این کار بازداشت در عوض به عنوان راننده آمبولانس صلیب سرخ، در نزدیکی جبهه ایتالیا، به خدمت گرفته شد. در 8 ژوئیه 1918 مجروح و برای ماهها در بیمارستان بستری شد.
در بازگشتش به ایالت متحده، مردم شهر و محلهاش در اوک پارک از او مثل یک قهرمان استقبال کردند. ارنست کار خبرنگاری را از سر گرفت و در سال 1921 با هدلی «ریچاردسن» اهل «سن لوییز» آشنا و عاشق او شد.
آنها با هم ازدواج کردند و بنابر توصیه «شروود اندرسن» برای شروع زندگی، پاریس را انتخاب کردند. در آنجا ارنست برای تورنتو استار (Toronto Star) مشغول به کار شد. آنها همچنان برای گذران زندگی از سهم ارث پدری «هدلی» استفاده میکردند و ارنست به کار داستاننویسی نیز میپرداخت. طی همین دوران یعنی بین سالهای 1921 تا 1926 بود که او در مقام یک نویسنده به شهرت رسید.
در سال 1925 نخستین رشته داستانهای کوتاهش، در زمانه ما، منتشر شد که به خوبی گویای سبک خاص او بود. خاطراتش از آن دوران که پس از مرگ او در سال 1964 با عنوان «عید متغیر» انتشار یافت، برداشتی شخصی و بینظیر از نویسندگان، هنرمندان، فرهنگ و شیوه زندگی در پاریس دهه 1920 است.
ارنست و هدلی در اکتبر 1923 صاحب یک فرزند پسر شدند و نام او را «جان» گذاشتند (با نام مستعار بامبی). این خانواده جوان به مکانهای زیادی از اروپا، بهویژه اروپای مرکزی، سفر میکردند و در زمستانها به اسکی میپرداختند. در تابستانها آنها برای شرکت در جشنواره «سن فرمین» در «پامپلونا» به اسپانیا سفر میکردند که اولین سفرشان در تابستان 1923 بود. در سال 1926 اولین رمان او بر پایه تجربههای بهدست آمدهاش از اسپانیا با نام «خورشید هم طلوع میکند» به چاپ رسید.
در سال 1926 ارنست همینگوی با «پائولین فیفر» ثروتمند دیدار کرد و این آشنایی ازدواج اول او را به جدایی کشاند. ارنست و پائولین در سال 1927 با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب دو پسر شدند. «پاتریک» در سال 1928 و «گرگوری» درسال 1931 به دنیا آمد. او در همان دوران زندگیاش با پائولین، خانهای در «کی وست» فلوریدا خرید.
در اواخر دهه 1930 همینگوی عاشق زنی روزنامهنگار و نویسنده به نام «مارتا گلهورن» شد و در سال 1940 با او ازدواج کرد. ارنست، «فینچا ویجیا» (خانه ای) را در کوبا خرید. در سال 1944 با «مری ولش» ملاقات کرد و این بار دلباخته او شد، از مارتا در سال 1945 جدا شد....
از ایرانصدا بشنوید
کتاب گویای «فاتحان» با نگاهی به رمانی از «ارنست همینگوی» نوشته شده است. سبک ویژه این نویسنده آمریکایی در نوشتن، او را نویسندهای بیهمتا و بسیار تأثیرگذار کرده است. شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد می کنیم.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان