پانزدهم ماه رمضان است. «ماندانا» و خانوادهاش منتظرند تا «یاسر» همراه پدر و مادرش به خانهشان بیاید و روز عروسی را تعیین کنند. درحالیکه دو خانواده پیشبینی میکنند که یاسر با روز عید فطر برای روز عروسی موافقت کند، اما وی غیبش میزند.
دو سه هفته قبل از ازدواج «ماندانا» و «یاسر»، یاسر تصمیم میگیرد همراه دوستانش و یک «گروه جهادی»، برای کمک به مناطق محروم به «کرمان» برود. ماندانا برای اطمینان از درستی گفتههای یاسر، راهی کرمان میشود و در آنجا یاسر را میبیند که همراه دوستانش درحال کمکرسانی به مردم مناطق محروم هستند. با این حال، ماندانا قبل از ترک یاسر، او را بر سر دوراهی انتخاب قرار میدهد و به او میگوید که اگر همچنان عشقی بین آنها هست، خیلی زود به تهران برگردد. خودش هم راهی تهران میشود.
ماندانا در راه تصادف میکند. پدر و مادر ماندانا با شنیدن خبر تصادف، از تهران به «قلعه گنج کرمان» میروند. ماندانا بهدلیل ضربه مغزی به کما رفته است. همه نگران و مضطرباند. یاسر از شدت ناراحتی به خلوت شب پناه میبرد و از خدا سلامتی ماندانا را میخواهد. سرانجام پزشک ماندانا، با یاسر تماس میگیرد و خبر میدهد که سطح هوشیاری ماندانا بالا رفته است و به هوشیاری کامل نزدیک میشود. در این بین، پدر ماندانا تصمیم میگیرد تا او را به تهران منتقل کند. اما بعد از صحبتهای دکتر، ماندانا از پدرش میخواهد که از انتقال او به تهران منصرف شود.
دو سه هفته قبل از ازدواج «ماندانا» و «یاسر»، یاسر تصمیم میگیرد همراه دوستانش و یک «گروه جهادی»، برای کمک به مناطق محروم به «کرمان» برود. ماندانا برای اطمینان از درستی گفتههای یاسر، راهی کرمان میشود و در آنجا یاسر را میبیند که همراه دوستانش درحال کمکرسانی به مردم مناطق محروم هستند. با این حال، ماندانا قبل از ترک یاسر، او را بر سر دوراهی انتخاب قرار میدهد و به او میگوید که اگر همچنان عشقی بین آنها هست، خیلی زود به تهران برگردد. خودش هم راهی تهران میشود.
ماندانا در راه تصادف میکند. پدر و مادر ماندانا با شنیدن خبر تصادف، از تهران به «قلعه گنج کرمان» میروند. ماندانا بهدلیل ضربه مغزی به کما رفته است. همه نگران و مضطرباند. یاسر از شدت ناراحتی به خلوت شب پناه میبرد و از خدا سلامتی ماندانا را میخواهد. سرانجام پزشک ماندانا، با یاسر تماس میگیرد و خبر میدهد که سطح هوشیاری ماندانا بالا رفته است و به هوشیاری کامل نزدیک میشود. در این بین، پدر ماندانا تصمیم میگیرد تا او را به تهران منتقل کند. اما بعد از صحبتهای دکتر، ماندانا از پدرش میخواهد که از انتقال او به تهران منصرف شود.
از ایرانصدا بشنوید
«شبیه باران» داستانی است که در قالب مضمونی عاشقانه به نفس خلوص نیت و عمل «گروههای جهادی» در یاریرسانی به مردم مناطق محروم میپردازد.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
تصاویر
از همین گوینده
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
ماجراهای شرلوک هولمز: این داستان دوچرخه سوار تنها\
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان