- 2994
- 1000
- 1000
- 1000
شلاق با تشدید بالای لام اش
شخصیت اصلی داستان فردی انقلابی و مبارز است که بعد از انقلاب در کابینهی دکتر رجایی بهعنوان وزیر کار منصوب میشود. وی بعد از مبارزات و مشاغلی که در آن فعالیت میکند، ادامه تحصیل میدهد و دکترای خود را از دانشگاه امیرکبیر دریافت میکند.
مردی که سرش تاس است، چند قرص سفیدرنگ از جیبش درمیآورد و به آن یکی که آستینهای پیراهنش را بالا میزند و میگوید: «ختایی! به من هم بده»، دو قرص میدهد و یکی را هم خودش میاندازد داخل دهانش. ناگهان برمیگردد و یک سیلی محکم میخواباند به صوتم. یک سمت صورتم داغ و کرخت میشود و صدای زنگ ممتدی توی گوشم میپیچد. انگار بیحس شدهام. هنوز درد را احساس نمیکنم. تا به خودم بیایم یک سیلی دیگر با پشت دستش به طرف دیگر صورتم میزند. این بار صدای بههمخوردن استخوانهای دستش با استخوان صورتم را میشنوم و درد تا مغز استخوانم میرود.
گاهی وقتها یادم میرود چه رنجها کشیدهام. زمان که میگذرد رنجها خاطره میشود. خاطره درد ندارد، فقط گفته میشود یا نوشته. اما در ته نگاهها درد زنده میماند. چشمها درد را در خود حفظ میکنند، هرچند سالها گذشته باشد. آن حادثهی بزرگ انقلاب شکوهمند اسلامی حاصل رنجهای سالیان انسانهایی بود که راهشان را درست انتخاب کرده بودند و رنج کشیدن در صراط مستقیم را به جان خریده بودند. با تکتکشان که روبهرو بنشینیم، انگار برایمان قصه میگویند، یا حکایتی که در کودکیهایمان مادربزرگها تعریف میکردند و فقط در خیال بود که اتفاق میافتاد نه در واقعیت. ما هم خیالمان راحت بود که در واقعیت نه دیوی هست، نه اژدهای هفتسری، اما جان و دل این انسانها پر از جای زخم پنجههای دیو و اژدهاست.
مردی که سرش تاس است، چند قرص سفیدرنگ از جیبش درمیآورد و به آن یکی که آستینهای پیراهنش را بالا میزند و میگوید: «ختایی! به من هم بده»، دو قرص میدهد و یکی را هم خودش میاندازد داخل دهانش. ناگهان برمیگردد و یک سیلی محکم میخواباند به صوتم. یک سمت صورتم داغ و کرخت میشود و صدای زنگ ممتدی توی گوشم میپیچد. انگار بیحس شدهام. هنوز درد را احساس نمیکنم. تا به خودم بیایم یک سیلی دیگر با پشت دستش به طرف دیگر صورتم میزند. این بار صدای بههمخوردن استخوانهای دستش با استخوان صورتم را میشنوم و درد تا مغز استخوانم میرود.
گاهی وقتها یادم میرود چه رنجها کشیدهام. زمان که میگذرد رنجها خاطره میشود. خاطره درد ندارد، فقط گفته میشود یا نوشته. اما در ته نگاهها درد زنده میماند. چشمها درد را در خود حفظ میکنند، هرچند سالها گذشته باشد. آن حادثهی بزرگ انقلاب شکوهمند اسلامی حاصل رنجهای سالیان انسانهایی بود که راهشان را درست انتخاب کرده بودند و رنج کشیدن در صراط مستقیم را به جان خریده بودند. با تکتکشان که روبهرو بنشینیم، انگار برایمان قصه میگویند، یا حکایتی که در کودکیهایمان مادربزرگها تعریف میکردند و فقط در خیال بود که اتفاق میافتاد نه در واقعیت. ما هم خیالمان راحت بود که در واقعیت نه دیوی هست، نه اژدهای هفتسری، اما جان و دل این انسانها پر از جای زخم پنجههای دیو و اژدهاست.
از ایرانصدا بشنوید
«شلاق با تشدید بالای لامش» بخشی از خاطرات مبارزان انقلابی با رژیم طاغوت است. نویسنده در این اثر با تقسیم کار به دو بخش گذشته و زمان حال، زندگی «میر محمد صادقی» را مرور و بررسی کرده است. در بخش گذشته از زندگی میرمحمد صادقی میگوید و کاملاً رویهی داستان مستند است، اما در بخش زمان حال به روایت داستانی اثر بیشتر توجه میکند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان