اتوبوس حامل قاچاقچیان سیگار در نزدیکی یکی از پاسگاههای حوزه انتظامی هرمزگان توقف می کند و جابر (راننده اتوبوس) از مسافران می خواهد که محموله های خودشان را به دوش بگیرند و سمت دیگر پاسگاه بروند و مجددا سوار اتوبوس شوند.
پرویز و رسول هم که در بین مسافران هستند به تکاپو میافتند و رسول که تجربه بیشتری در این زمینه دارد به دوستش قول میدهد که کسی مانعی برای آنها ایجاد نمیکند و به سلامتی از پاسگاه عبور کنند.
از طرفی صنوبر (مادر پرویز) به منزل قنبر (پدر رسول) میرود و از دیرکردن آنها اظهار نگرانی میکند. قنبر ابتدا ناراحت می شود ولی در نهایت راهی پایانه مسافربری میشود تا شاید سرنخی از آنها به دست بیاورد.
پرویز و رسول در پاسگاه بازداشت می شوند تا سر فرصت به بندر ارجاع و دادگاهی شوند... رسول تصمیم به فرار می گیرد، پرویز او را منع میکند، اما حرفهای رحیم (شاگرد راننده اتوبوس) باعث تحریک رسول می شود و او به طرف در خروجی به راه می افتد که ناگهان صدای ایست سرباز و شلیک گلوله ها بلند میشود...
پرویز و رسول هم که در بین مسافران هستند به تکاپو میافتند و رسول که تجربه بیشتری در این زمینه دارد به دوستش قول میدهد که کسی مانعی برای آنها ایجاد نمیکند و به سلامتی از پاسگاه عبور کنند.
از طرفی صنوبر (مادر پرویز) به منزل قنبر (پدر رسول) میرود و از دیرکردن آنها اظهار نگرانی میکند. قنبر ابتدا ناراحت می شود ولی در نهایت راهی پایانه مسافربری میشود تا شاید سرنخی از آنها به دست بیاورد.
پرویز و رسول در پاسگاه بازداشت می شوند تا سر فرصت به بندر ارجاع و دادگاهی شوند... رسول تصمیم به فرار می گیرد، پرویز او را منع میکند، اما حرفهای رحیم (شاگرد راننده اتوبوس) باعث تحریک رسول می شود و او به طرف در خروجی به راه می افتد که ناگهان صدای ایست سرباز و شلیک گلوله ها بلند میشود...
از ایرانصدا بشنوید
اگر به شنیدن ماجراهای عبرتآموز اجتماعی علاقه مندید، شنیدن این کتاب گویا را به شما توصیه می کنیم.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
تصاویر
از همین گوینده
-
-
ماجراهای شرلوک هولمز: این داستان دوچرخه سوار تنها\
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان