- 19307
- 1000
- 1000
- 1000
یک جنایت بسیار کوچک
کتایون آریانفر، که از سالها پیش به همراه مادر و خواهرش در انگلستان زندگی میکنند، بعد از شنیدن خبر مرگ پدرش به ایران برمیگردد و تصمیم میگیرد در ایران بماند. در فرودگاه به قصد رفتن به منزل عمهی پیرش، سوار یک تاکسی میشود و ...
کتایون بعد از رسیدن به منزل عمهاش متوجه میشود که او چندماه پیش منزلش را عوض کرده است. بنابراین مجبور میشود در هتلی اقامت کند. صاحب هتل که «شهین سینا» نام دارد، مدیر یک آژانس تبلیغاتی است که با معرفی فرهاد، کتی را به استخدام شرکتش درمیآورد.
کتی در طول اقامت یک هفتهای در هتل ستاره، مدام به دنبال یافتن نشانی عمه فخری است. سرانجام پس از یافتن نشانی عمه و رفتن به نزد او، متوجه می شود که عمه فخری به حدی هوش و حواسش را از دست داده است که قادر به شناسایی او نیست و کتی را قاتل برادرش معرفی میکند.
از طرفی، فرهاد که کمی به کتی نزدیک شده است به او پیشنهاد ازدواج می دهد. با وجود رفتارهای نامتعارف فرهاد، کتی به او علاقهمند میشود و به پیشنهاد ازدواج او پاسخ مثبت میدهد.
چندماه اول زندگی آنها به آرامی سپری میشود؛ اما بعد از چندماه کتی متوجه میشود که فرهاد، هیچ احساس مسئولیتی درقبال زندگی مشترکشان ندارد، به طوری که هر وقت از سرکار برمیگردد فرهاد را در رختخواب میبیند و وقتی تصمیم می گیرد بهطور جدی با او صحبت کند و مسئولیتی های او را یادآوری کند، با واکنش بسیار وحشتناک فرهاد روبهرو میشود.
فرهاد او را به باد کتک می گیرد و شبانه کتی را از منزل بیرون میکند؛ کتی همان موقع به خانه شهین میرود و واقعیتی را با او درمیان میگذارد و آن واقعیت «بارداری» کتی است.
شهین پیشنهاد می دهد که بچه را سقط کند، اما کتی که احساس مادرانه به جنین یکماههاش دارد، در ابتدا چندان استقبالی از پیشنهاد شهین نمیکند، اما وقتی مطمئن میشود که زندگی با فرهاد به هیچ وجه برایش قابلتحمل نیست، تصمیم میگیرد که این کار را انجام دهد.
فرهاد متوجه این مسئله میشود و در آخرین دیدارشان او را یک جانی و آدمکش خطاب میکند.
کتی که بالأخره با تألمات روحی زندگی و جدایی از فرهاد کنار آمده است، با وکیل و حقوقدانی به اسم «جاوید فرزاد» آشنا میشود و با او ازدواج می کند.
کتی در هفتههای آخر بارداریش، در روزهای آخر اسفندماه به همراه پیشخدمتش «سارا» برای خرید عید به غرفههای مختلف سر می زند، ناگهان فرهاد را در لباس یک درویش با ریش و سبیل بلند میشناسد.
از آن روز به بعد، کتی مدام فکر می کند که فرهاد در تعقیب اوست و قصد دارد که از او انتقام بگیرد و بچهاش را از بین ببرد و ...
کتایون بعد از رسیدن به منزل عمهاش متوجه میشود که او چندماه پیش منزلش را عوض کرده است. بنابراین مجبور میشود در هتلی اقامت کند. صاحب هتل که «شهین سینا» نام دارد، مدیر یک آژانس تبلیغاتی است که با معرفی فرهاد، کتی را به استخدام شرکتش درمیآورد.
کتی در طول اقامت یک هفتهای در هتل ستاره، مدام به دنبال یافتن نشانی عمه فخری است. سرانجام پس از یافتن نشانی عمه و رفتن به نزد او، متوجه می شود که عمه فخری به حدی هوش و حواسش را از دست داده است که قادر به شناسایی او نیست و کتی را قاتل برادرش معرفی میکند.
از طرفی، فرهاد که کمی به کتی نزدیک شده است به او پیشنهاد ازدواج می دهد. با وجود رفتارهای نامتعارف فرهاد، کتی به او علاقهمند میشود و به پیشنهاد ازدواج او پاسخ مثبت میدهد.
چندماه اول زندگی آنها به آرامی سپری میشود؛ اما بعد از چندماه کتی متوجه میشود که فرهاد، هیچ احساس مسئولیتی درقبال زندگی مشترکشان ندارد، به طوری که هر وقت از سرکار برمیگردد فرهاد را در رختخواب میبیند و وقتی تصمیم می گیرد بهطور جدی با او صحبت کند و مسئولیتی های او را یادآوری کند، با واکنش بسیار وحشتناک فرهاد روبهرو میشود.
فرهاد او را به باد کتک می گیرد و شبانه کتی را از منزل بیرون میکند؛ کتی همان موقع به خانه شهین میرود و واقعیتی را با او درمیان میگذارد و آن واقعیت «بارداری» کتی است.
شهین پیشنهاد می دهد که بچه را سقط کند، اما کتی که احساس مادرانه به جنین یکماههاش دارد، در ابتدا چندان استقبالی از پیشنهاد شهین نمیکند، اما وقتی مطمئن میشود که زندگی با فرهاد به هیچ وجه برایش قابلتحمل نیست، تصمیم میگیرد که این کار را انجام دهد.
فرهاد متوجه این مسئله میشود و در آخرین دیدارشان او را یک جانی و آدمکش خطاب میکند.
کتی که بالأخره با تألمات روحی زندگی و جدایی از فرهاد کنار آمده است، با وکیل و حقوقدانی به اسم «جاوید فرزاد» آشنا میشود و با او ازدواج می کند.
کتی در هفتههای آخر بارداریش، در روزهای آخر اسفندماه به همراه پیشخدمتش «سارا» برای خرید عید به غرفههای مختلف سر می زند، ناگهان فرهاد را در لباس یک درویش با ریش و سبیل بلند میشناسد.
از آن روز به بعد، کتی مدام فکر می کند که فرهاد در تعقیب اوست و قصد دارد که از او انتقام بگیرد و بچهاش را از بین ببرد و ...
از ایرانصدا بشنوید
بازگشت و بستری از حوادث که تو را انتظار می کشند و حالا ادامه ی یک راه جدید.شنونده ی این داستان ساده و شنیدنی باشید.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان