در این برنامه تلاوت ترتیل محمد جبریل و ترجمه شنیداری صفحه 43 قرآن کریم شامل آیات 257 تا 259 سوره بقره را به قلم استاد بهاء الدین خرمشاهی می شنوید .
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿257﴾ خداوند سرور مؤمنان است و آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مىبرد، و کافران سرورشان طاغوت است که ایشان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مىبرد، اینان دوزخىاند و در آن جاودانه مىمانند (257) أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿258﴾ آیا [داستان] کسى را که از [سرمستى] آنکه خداوند به او ملک و مکنت بخشیده بود، با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه مىکرد ندانستهاى؟ چون ابراهیم گفت پروردگار من کسى است که زندگى مىبخشد و مىمیراند، او [نمرود] گفت من [نیز] زندگى مىبخشم و مىمیرانم، ابراهیم گفت خداوند خورشید را از مشرق برمىآورد، تو از مغربش برآور آن کفر پیشه سرگشته [و خاموش] ماند، و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمىکند (258) أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿259﴾ یا [داستان] کسى را که بر شهرى گذشت که سقفها و دیوارهایش فرو ریخته بود، [در دل] گفت چگونه خداوند [اهل] این [شهر] را پس از مرگشان زنده مىکند؟ آنگاه خداوند او را [به مدت] صد سال میراند، سپس زنده کرد، [و به او] گفت چه مدت [در این حال] ماندهاى؟ گفت یک روز یا بخشى از یک روز [در این حال] ماندهام فرمود چنین نیست، صد سال [در چنین حالى] ماندهاى، به خوردنى و نوشیدنىات بنگر که با گذشت زمان دیگرگون نشده است، و به درازگوشت بنگر، و [بدینسان] تو را مایه عبرت مردم خواهیم ساخت، و به استخوانها بنگر که چگونه فراهمشان مىنهیم، سپس بر آنها [پرده] گوشت مىپوشانیم، و هنگامى که [حقیقت امر] بر او آشکار شد، گفت مىدانم که خداوند بر هر کارى تواناست (259)
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿257﴾ خداوند سرور مؤمنان است و آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مىبرد، و کافران سرورشان طاغوت است که ایشان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مىبرد، اینان دوزخىاند و در آن جاودانه مىمانند (257) أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿258﴾ آیا [داستان] کسى را که از [سرمستى] آنکه خداوند به او ملک و مکنت بخشیده بود، با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه مىکرد ندانستهاى؟ چون ابراهیم گفت پروردگار من کسى است که زندگى مىبخشد و مىمیراند، او [نمرود] گفت من [نیز] زندگى مىبخشم و مىمیرانم، ابراهیم گفت خداوند خورشید را از مشرق برمىآورد، تو از مغربش برآور آن کفر پیشه سرگشته [و خاموش] ماند، و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمىکند (258) أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿259﴾ یا [داستان] کسى را که بر شهرى گذشت که سقفها و دیوارهایش فرو ریخته بود، [در دل] گفت چگونه خداوند [اهل] این [شهر] را پس از مرگشان زنده مىکند؟ آنگاه خداوند او را [به مدت] صد سال میراند، سپس زنده کرد، [و به او] گفت چه مدت [در این حال] ماندهاى؟ گفت یک روز یا بخشى از یک روز [در این حال] ماندهام فرمود چنین نیست، صد سال [در چنین حالى] ماندهاى، به خوردنى و نوشیدنىات بنگر که با گذشت زمان دیگرگون نشده است، و به درازگوشت بنگر، و [بدینسان] تو را مایه عبرت مردم خواهیم ساخت، و به استخوانها بنگر که چگونه فراهمشان مىنهیم، سپس بر آنها [پرده] گوشت مىپوشانیم، و هنگامى که [حقیقت امر] بر او آشکار شد، گفت مىدانم که خداوند بر هر کارى تواناست (259)