ترجمه خواندنی قرآن با نگاه تفسیری و پیام رسان برای نوجوانان و جوانان به همراه شرح تکمیلی، اثر حجت الاسلام علی ملکی، با صدای علی همت مومیوند و فاطمه نیرومند
11. هود
به نام خدای بزرگوار مهربان
الف، لام، را.
این کتابی است از طرف کاردرستِ آگاهی که آیههایش یک هدف را دنبال میکند و بهطور مشروح آمده است. 1
با این پیام که جز خدا را نپرستید. من از طرفش هشداردهنده و مژدهرسان به شمایم. 2
و اینکه از خدا آمرزش بخواهید و بهسویش برگردید تا زندگی خوبی تا پایان عمر نصیبتان کند. بله، خدا به هر شخص لایقی بهاندازۀ لیاقتش میدهد. اگر از این دستورها سرپیچی کنید، من میترسم گرفتار عذابِ روزی بزرگ شوید! 3
چون بهسوی خداست برگشتنتان و او از عهدۀ هر کاری برمیآید. 4
بدانید بتپرستها سر در لاک میکنند و جامه بر سر میکشند تا قرآن را نشنوند و پیامبر را نبینند! ولی بدانید در آن وقت هم، خدا میداند چهها پنهان میکنند و چهها آشکار؛ زیرا او میداند هر آنچه را در دلها میگذرد. 5
هر موجود زندهای روی زمین زندگی میکند، روزیاش بهعهدۀ خداست. او زیستگاه دائمی و موقتیِ همۀ آنها را میداند. تمام اینها در کتاب روشن ثبت است.{این کتاب مانند کتابهای رایج بین ما نیست؛ بلکه همان کتابِ علم خداست که شرق و غرب عالم را فراگرفته و تغییر و تحریف در آن، راه ندارد و همۀ موجودات و حرکتهای آفرینش در آن ثبت و ضبط است. شاید این همان «لوح محفوظ»، «اُمّالکتاب»، «امام مبین»، «کتاب» و «کتاب مکنون» است که در آیههای دیگر آمدهاند.} 6
هماوست که آسمانها و زمین را و آنچه میان آن دو است، در طول شش مرحله آفرید و فرمانرواییاش بر جهان بر اساس آگاهی است. هدف از آفرینش این بوده است که امتحانتان کند تا ببیند کدامتان بهتر رفتار میکنید. اگر به آنها بگویی: «شما بعد از مرگ حتماً زنده میشوید»، بتپرستهای بیدین حتماً میگویند: «این ادعا علناً جادوجنبل است!» 7
اگر عذابی را که مستحق آناند، مدتی عقب بیندازیم، بهمسخره میگویند: «چه چیزی مانع آمدنش شده؟!» ولی بدانید روزی که آن عذاب سراغشان بیاید، دیگر برگشتنی در کار نیست! و همان عذابهایی به جانشان میافتد که مسخرهاش میکردند. 8
اگر از سرِ لطفمان به انسان نعمتی بچشانیم و بعد از مدتی از روی حکمت از او پس بگیریم، حتماً ناامید و ناسپاس میشود؛ 9
ولی اگر بعد از بلایی که سرش آمده، طعم آسایش به او بچشانیم، بهجای شکر و شادی، با غفلت و غرور میگوید: «مشکلاتم حل شد!» معلوم است که شادیِ کاذب و خودپسندی، وجودش را فرا گرفته است. 10
اما کسانی که در برابر سختیها استقامت میورزند و بهشکرانۀ نعمتها کارهای خوب میکنند، آمرزش و پاداشی بزرگ در انتظارشان است. 11
نکند بعضی آیههایی را که به تو وحى مىشود، به مردم نرسانی و دلت بگیرد، از ترس اینکه بتپرستها بگویند: «چرا گنجى بر او فرستاده نشده یا فرشتهاى همراهش نیامده؟!» پیامبر، تو فقط هشداردهندهاى. همهکارۀ موجودات خداست. 12
یا از ترس اینکه بگویند: «این قرآن ساختهوپرداختۀ خودش است!» بگو: «اگر راست میگویید، ده سورۀ ساختگی مثل آن بیاورید و در برابر خدا هرکه را میتوانید، برای کمک در این کار دعوت کنید.{اینها در واقع هماوردطلبیِ خداست: اگر شما انسانها فکر میکنید که قرآن مجید کتاب آسمانی نیست و ساختهوپرداختۀ خودِ محمد است، خب شما هم همانندش یا لااقل ده سوره و حتی اگر شده، یک سوره مثلش بیاورید! البته منظور اصلیِ خدا از این هماوردطلبی، آوردن محتوایی عمیق از جنس حقایق و معارف قرآن است، نه فقط آوردن متنی درخشان به زبان عربی.} 13
اگر به دعوتتان پاسخ مثبت ندادند، بدانید این قرآن به علم الهی فرستاده شده است و نیز معبودی جز خدا نیست. حالا دیگر مسلمان میشوید؟» 14
آنهایی که زندگی دنیا و زرقوبرقش را میخواهند، نتیجۀ دوندگیهایشان را همین جا کامل به آنها میدهیم و در این دنیا چیزی از حقّشان کم گذاشته نمیشود! 15
آنها کسانیاند که در آخرت، فقط آتش نصیبشان میشود! تمام فنآوریهای مادیشان هم بههدر رفته و همۀ کارهایشان بیاثر است. {عدهای در دنیا کارهای خوب و خدمات درخور توجهی میکنند: مدرسه و مؤسسه میسازند، دانشگاه و درمانگاه برپا میکنند، اختراعات و اکتشافات مفیدی به جامعۀ بشری تقدیم میکنند و... . طبق این دو آیه، این کارها اگر برای رضای خدا باشد، پاداش دنیوی و اخروی دارد؛ ولی اگر فقط برای کسب شهرتوثروت، مقاموموقعیتِ اجتماعی و تشویق دیگران باشد، خدای عادل در همین دنیا با آنها تصفیهحساب میکند و بهشرط فراهمبودن شرطهای طبیعیِ موفقیت، آن آرزوهای کمارزش و زودگذرشان را برآورده میسازد؛ اما در آخرت هیچ بهرهای نخواهند داشت!} 16
افرادی را در نظر بگیرید مانند محمد که هم از بصیرتی الهی برخوردار است، هم شاهدی مثل علی برای حقانیتش دارد که جانِ او و دنبالهروِ اوست و هم توراتِ موسی که رهبر و راهنمای مردم بود، آمدنش را از قبل خبر داده بود. حال، چنین افرادی برابرند با آنهایی که این ویژگیها را ندارند؟! این افرادِ بابصیرت قرآن را باور دارند؛ولی هر جماعتی که قرآن راباور نکند،آتش وعدهگاهش است.پیامبر! ذرهای درحقانیت قرآن شک نکن که آن کلامِ حق خداست؛اما بیشترِ مردم دنیاطلب به آن ایمان نمیآورند. 17
چه کسانی بدکارتر از آنهاییاند که به خدا نسبت دروغ میدهند؟! آنها را در قیامت در برابر خدا احضار میکنند و شاهدان اعمال شهادت میدهند: «اینها بودند که به خدا نسبت دروغ میدادند. هان! لعنت خدا بر بدکارها!» 18
همانهایی که مانع بندگی خدا میشوند و راه مستقیم خدا را کج نشان میدهند و همانها آخرت را باور ندارند. 19
آنها محال است با رفتار زشتشان حریف خدا در زمین شوند. در برابر خدا هیچ کسوکاری ندارند و عذابشان دوچندان است. اگر بیدینی میکنند، برای این است که دیگر تحمل شنیدن و دیدنِ آیهها و نشانههای ما را نداشتند! 20
آنها سرمایۀ عمرشان را از کف دادهاند و در قیامت، بتهای ساختگیشان از جلوی چشم آنها غیبشان میزند! 21
بدون شک، ورشکستهترین مردم در آخرت، همانهایند! 22
در مقابل، کسانی که ایمان بیاورند و کارهای خوب بکنند و اطمینانشان به خدا باشد، بهشتیاند و آنجا ماندنی. 23
حال و روز این دو گروه مثل وضعیت کور و کر است در مقایسه با بینا و شنوا. حال و روزشان یکی است؟! پس چرا بهخود نمیآیید؟! 24
نوح را برای راهنمایی قومش فرستادیم. به آنها میگفت: «من برایتان هشداردهندهای باصراحتم 25
که جز خدا را نپرستید. من میترسم گرفتار عذابِ روزی زجرآور شوید!»{بعد از بیان مسائلی اساسى دربارۀ خداشناسى، معاد، هدایت بشر، مسئولیتپذیری و...، خدا داستان برخی پیامبران بزرگ را میآورد تا نمونههاى زندۀ این بحثها را در عمل و لابهلاى تاریخِ پرماجرا و عبرتانگیز آنان نشان دهد.} 26
در جواب دعوتش، خواصِ بیدینِ جامعه گفتند: «از نظر ما، تو فقط بشری هستی مثل خودمان! اینطور که ما میبینیم، از بین ما تنها مشتی پابرهنۀ زودباور دنبالت راه افتادهاند! تو و آنها امتیازی که نسبت به ما ندارید، هیچ؛ تازه فکر میکنیم که همهتان دروغگویید!» 27
گفت: «مردم! اگر معجزهای از طرف خدا داشته باشم و از طرف خودش به من حقایقی داده باشد که بهدلیل بیبصیرتی بر شما مخفی مانده باشد، بهنظرتان میتوانیم به پذیرفتنش مجبورتان کنیم؛ درحالیکه به آن حقایق میلی ندارید؟! 28
مردم! من که برای تبلیغ دین پولی از شما نمیخواهم. مزدم تنها بهعهدۀ خداست. برای بهدستآوردن دل شما هم، مؤمنان را از خودم دور نمیکنم؛ چون آنها روزی به ملاقات خدا میروند و حسابشان با اوست، نه من. ولی بهنظر من شما جماعتی هستید که خودتان را به نادانی زدهاید. 29
مردم! بهفرض از خودم دورشان کنم، آنوقت چه کسی از خشم خدا نجاتم میدهد؟! پس چرا بهخود نمیآیید؟! 30
ادعا نمىکنم که گنجینههاى رحمت خدا پیش من است و بهخودیِخود علم غیب ندارم. ادعا هم نمىکنم که من فرشتهام! دربارۀ مردمی که در چشمتان خواروخفیفاند، ادعا نمیکنم که خدا به آنها خیری نخواهد داد؛ چون خدا از دلشان بهتر خبر دارد. اگر چنین ادعایی بکنم، بدکار خواهم بود.» 31
دستآخر،خواص بیدین گفتند: «داری باما جرّوبحث میکنی! زیادی هم جرّوبحث میکنی!اگر راست میگویی،آن عذابی که ما رااز آن میترسانی، به سرمان بیاور!» 32
گفت: «اِنشاءالله که خدا شما را دچار آن عذاب خواهد کرد! شما هم نمیتوانید حریف خدا شوید. 33
اگر خدا بخواهد برای بیلیاقتیتان بهحال خودتان رهایتان کند، حتی اگر بخواهم نصیحتتان کنم، دیگر نصیحتم در شما تأثیری ندارد؛ چونکه او صاحباختیارتان است و فقط بهسوی او برتان میگردانند.» 34
پیامبر! بتپرستها میگویند: «این حرفها را محمد، بهدروغ، به نوح نسبت میدهد!» بگو: «بهفرض که این حرفها را از خودم به نوح نسبت داده باشم، گناهش به گردن خودم است؛ ولی شما بههرحال گناهکارید و من از وضع شما ناراحتم.» {چون یا دارید تهمت ناروا به من میزنید یا حدّاقل به این حرفها و نصیحتها گوش نمیکنید.}35
به نوح وحی شد: «از قومت، جز آنانی که تابهحال ایمان آوردهاند، کس دیگری ایمان نخواهد آورد؛ بنابراین از کارهایی که میکنند، دیگر غموغصه به دلت راه نده 36
و با نظارت و راهنماییهای ما، آن کشتی بزرگ را محکم بساز و دربارۀ نجات بدکارها حرفی با من نزن که همهشان غرق خواهند شد!» 37
او به ساختن آن کشتی مشغول شد. هر بار که خواص بیدین جامعه از کنارش رد میشدند، مسخرهاش میکردند. نوح تهدیدشان کرد: «اگر ما را مسخره میکنید، ما هم مثل خودتان مسخرهتان میکنیم. 38
بالاخره خواهید فهمید که عذاب خوارکنندۀ دنیا سراغ چه کسی میآید و عذاب دائمی آخرت یقۀ چه کسی را میگیرد!» 39
گذشت تا... وقتی فرمانمان فرا رسید و چشمههایی فراوان فوران کرد، به نوح گفتیم: «از هر نوع حیوانِ اهلی به اندازۀ نیازتان، سوار آن کشتی کن. اعضای خانوادهات را هم سوار کن، جز آنهایی که عذاب بر آنها حتمی شده است. مؤمنان را هم سوار کن.» البته با نوح، جز عدۀ کمی ایمان نیاوردند! 40
نوح ندا داد: «سوار آن کشتی شوید که حرکتکردن و پهلوگرفتنش با نام خداست و او مسافرانش را میآمرزد و نجاتشان میدهد؛ چون او آمرزندۀ مهربان است.» 41
کشتی مسافرانش را میان امواجی خروشان بهپیش میبُرد. هنگام سوارشدن، نوح پسرش را که در کناری ایستاده بود، صدا زد: «پسرجان، بیا با ما سوار کشتی شو و با بیدینها نباش!» {از سخن حضرت نوح (ع) که به پسرش گفت: «با بیدینها نباش» و نگفت: «از بیدینها نباش»، میفهمیم که پسر نوح جزو منافقها بود: در ظاهر، ادعای دینداری میکرد و در واقع، بیدین بود. پدرش از بیدینی او بیخبر بوده است و برای همین، او را برای سوارشدن به کشتی صدا میزند. همسر نوح هم همین وضعیت را داشت، با این تفاوت که نفاقش آشکار شده بود. بههمینخاطر، حضرت نوح(ع) به او توجهی نکرد.}42
پسرش گفت: «به بالای کوهی پناه میبرم که از شرّ سیلاب حفظم کند!» نوح گفت: «امروز در برابر خروش خشم خدا، هیچ پشتوپناهی نیست؛ جز برای کسی که خدا به او رحم کند.» آب بهسرعت، بالا میآمد و هنوز گفتوگو بینشان تمام نشده، امواج میانشان فاصله انداخت و پسر نوح هم به غرقشدهها پیوست. 43
بعد از هلاکت بیدینها، دستور رسید: «ای زمین، آبهایت را فرو ببر و ای آسمان، دیگر نبار.» سیلاب فرو نشست و دستور خدا به سرانجام رسید. کشتی در مکان مرتفعی بهآرامی پهلو گرفت و صدایی برخاست: «نفرین بر مردم بدکار!» 44
داخل کشتی، نوح خدا را صدا زد: «خدایا، پسرم که جزو افراد خوب خانوادهام بود و وعدۀ تو برای نجاتشان حتمی بود؛ بااینحال، قضاوت با توست که تو عادلتر از همۀ داورانی.» 45
فرمود: «نوح، او دیگر جزو افراد خوب خانوادهات نبود! چون تمام وجودش را پلیدی فرا گرفته بود. پس چیزی را که نمیدانی، از من نخواه. من نصیحتت میکنم که مبادا به ندانمکاری دچار شوی!» 46
گفت: «خدایا، از درخواست چیزی که آن را نمیدانم، به تو پناه میبرم و اگر مرا نیامرزی و به من لطف نکنی، سرمایۀ عمرم را میبازم.» 47
به نوح گفته شد: «در سایۀ سلامت و برکتهای ما بر تو و همراهانت و نسل شایستهشان، از کشتی پیاده شو. البته در آینده، نسل ناشایستی از آنها بهوجود میآید که از نعمتهای دنیوی برخوردارشان خواهیم کرد؛ ولی در نتیجۀ ناشکری، از طرف ما عذابی زجرآور سروقتشان میآید.» 48
داستان نوح جزو خبرهای غیبی است که به تو وحی میکنیم. قبل از این، نه تو از آن آگاه بودی و نه قوموقبیلهات. پس تو هم در برابر سختیها صبوری کن که عاقبت به خیری در انتظار خودمراقبان است. 49
برای هدایت قوم عاد، همشهریشان هود را فرستادیم. به آنها میگفت: «مردم! فقط خدا را بپرستیدکه معبودی جز او ندارید. باپرستش بتها، فقط مشغول خیالبافی هستید. 50
مردم! من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمیخواهم. مزدم تنها بر عهدۀ کسی است که مرا آفریده است. پس چرا عقلتان را بهکار نمیاندازید؟! 51
مردم! از خدا آمرزش بخواهید و بهسویش برگردید تا بارانهای پیدرپی برایتان بفرستد و تواناییهایتان را بیش از پیش کند. پس با آلودهشدن به گناه، از خیرخواهیهایم رو برنگردانید.» 52
مردم عاد به هود گفتند: «برای ما معجزهای که نیاوردی! پس بهصِرف حرفهایت، نه از بتهایمان دست برمیداریم و نه باورت میکنیم. 53
فقط همین را گفته باشیم که بعضی از معبودهایمان به عقلت بدجور آسیب زدهاند!» گفت: «البته من خدا را شاهد میگیرم و شما هم شاهد باشید که دیگر کاری به بتهایتان ندارم. پس شما و بتهایتان برضدّ من هر نیرنگی میخواهید، بزنید و به من مهلت ندهید تا ثابت شود هیچکارهاید! 54و55
من به خدا توکل میکنم که صاحباختیار من و شماست. هر موجود زندهای باشد، زمام کارهایش دست اوست و بس. خدا با راهوروشی درست کار میکند. 56
اگر سرپیچی کنید، مهم نیست؛ چون پیامی را که مأمور رساندنش بودم، کامل به شما رساندم. همچنین، خدا مردم دیگری را در این سرزمین جانشینتان میکند و کمترین ضرری هم به او نمیزنید. آخر، او مراقب همه چیز هست.» 57
وقتی فرمانمان فرا رسید، هود و مؤمنانِ همراهش را از سرِ لطفمان نجات دادیم و از عذابی نفسگیر رهاییشان بخشیدیم. 58
اینهم مردم عاد! نشانههای خدا را منکر شدند، پیامبران را نافرمانی کردند، گوشبهفرمانِ هر زورگوی لجبازی شدند 59
و در این دنیا و روز قیامت با لعنتی ابدی بدرقه شدند و میشوند. بدانید که مردم عاد خدا را باور نکردند. هان! نفرین بر مردم عاد، همان همشهریهای هود! {از جملۀ آخر این آیه و نیز از آیۀ 50 سورۀ نجم (ص528) میفهمیم که مردم عاد دو نسل مختلف داشتهاند و نسل اولِ عاد با حضرت هود(ع) همدوره بوده است. } 60
برای قوم ثمود، همشهریشان صالح را فرستادیم. او هم به آنها میگفت: «مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. اوست که شما را روی زمین بهوجود آورد و آبادسازیاش را به شما سپرد. از او آمرزش بخواهید و بهسویش برگردید که خدا نزدیک است و پاسخدهنده.» {نزدیکی خدا به ما نزدیکی مکانی نیست؛ زیرا خدا جسم ندارد تا در مکان یا زمانِ خاصی باشد. او با علم و قدرت و سایر صفاتش به ما نزدیک است.} 61
آنها به صالح گفتند: «قبل از این، به تو امیدها داشتیم! آنوقت، ما را از پرستش بتهایی بازمیداری که پدرانمان میپرستیدند؟! ما دربارۀ چیزهایی که به آنها دعوتمان میکنی، بدجور شک داریم!» 62
صالح گفت: «مردم! اگر معجزهای از طرف خدا داشته باشم و از طرف خودش به من حقایقی داده باشد، چنانچه در رساندن پیامش کوتاهی کنم، آنوقت بهنظر شما چه کسی در برابرش به من کمک خواهد کرد؟! پس این اصرار بیجای شما در ترک مسئولیتم جز ضرر، چیزی برای من ندارد! 63
مردم! این مادهشتر که معجزۀ خداست، نشانۀ راستگویی من است. رهایش کنید تا در زمین خدا بچرد و آزاری به او نرسانید تا مبادا عذابی در همین روزها دامنگیرتان شود!»{این شتر که بهقدرت الهی از دل کوه بیرون آمد، ویژگیهای خاصی داشت که در روایات آمده است.} 64
ولی آنها آن شتر را کشتند! صالح تهدیدشان کرد: «فقط سه روز دیگر فرصت دارید که در شهر و دیارتان از زندگی برخوردار شوید. این تهدید دروغ نیست!» 65
وقتی فرمان ما فرا رسید، صالح و مؤمنانِ همراهش را از سرِ لطفمان، از خواریِ آن روز نجات دادیم. بله، صاحباختیار توست نیرومندِ شکستناپذیر. 66
غرّشی وحشتزا بدکارها را فرا گرفت و زیر آوارِ خانههایشان بهزانو درآمدند. 67
چنان نابود شدند که انگار در آنجا زندگی نکرده بودند! بدانید مردمِ ثمود خدا را باور نکردند. هان! نفرین بر مردم ثمود! 68
مأموران ما با مژدۀ بچهدارشدنِ ابراهیم، پیش او آمدند. سلام کردند. جواب سلامشان را بهگرمی داد. طولی نکشید که گوسالهای بریان برای پذیرایی آماده کرد.{و به قولی: «برهای» بریان آماده کرد.} 69
وقتی دید دستشان را بهطرف غذا دراز نمیکنند، احساس ناخوشایندی به او دست داد و از آنان ترسی به دل گرفت! گفتند: «نترس! ما فرشتهایم و ما را فرستادهاند برای عذاب مردم لوط.» 70
ساره، زن ابراهیم، ایستاده بود که یکدفعه عادت ماهانه شد! به او مژدۀ پسری بهنام اسحاق و نوهای به نام یعقوب دادیم. 71
ساره گفت: «ای وای من! مگر میشود بچه بزایم؟ آخر، خودم و شوهرم هر دو پیر شدهایم! واقعاً که این، چیز عجیبی است!» 72
فرشتگان گفتند: «از کار خدا تعجب میکنی؟! آنهم با اینکه رحمت و برکتهای الهی بر خانوادۀ شما سرازیر است. خدا ستودهای سخاوتمند است.» 73
همینکه ترس ابراهیم از بین رفت و از مژدۀ بچهدارشدن شاد شد، دربارۀ شفاعت از مردم لوط با فرستادههای ما گفتوگو کرد. 74
آخر، ابراهیم خیلی بردبار و دلسوز بود و روکننده به درگاه خدا. 75
گفتند: «ابراهیم، از این موضوع بگذر که فرمان خدا دربارۀ مردم لوط فرا رسیده و عذابی بیبُروبرگرد سراغشان میآید.» 76
وقتی مأموران ما پیش لوط آمدند، او از آمدنشان نگران شد و از اینکه نمیتوانست به آنان کمک کند، کلافه بود. بههمینخاطر، گفت: «امروز روز سختی است.» 77
مردان شهر که به عمل زشتِ همجنسبازی عادت داشتند، بیاختیار بهطرف خانۀ لوط هجوم آوردند! لوط به آنها پیشنهاد کرد: «اینان دختران مناند. از هر نظر بهتر است که با اینها ازدواج کنید. در محضرخدا از تصمیم زشتتان دست بردارید و پیش مهمانانم شرمندهام نکنید. بین شما آدم فهمیدهای نیست؟!» 78
گفتند: «میدانی که رسم ما اجازه نمیدهد سراغ دخترهایت بیاییم. خودت خوب میدانی ما چه میخواهیم!»{اکنون هم در برخی کشورهای غربی، همجنسبازی قانونی شده و در نگاه عدهای، هرچند کم، بهصورت عُرف درآمده است!} 79
لوط گفت: «کاش چند نفرتان از من طرفداری میکردند یا خودم پشتوپناهی داشتم!» 80
مهمانان لوط گفتند: «ما مأموران خداییم. دستشان هرگز به تو نخواهد رسید. کمی که از شب گذشت، خانوادهات را راه بینداز. پشت سرتان را هم نگاه نکنید! البته زنت را نبر که به همان عذاب مردمِ بدکار گرفتار خواهد شد. وقت عذابِ مردم شهر، همین سحر است. مگر سحرگاهان نزدیک نیست؟!» 81
وقتی فرمان ما فرا رسید، شهرشان را زیرورو کردیم و با گِلهایی سفت، سنگبارانش کردیم؛ 82
گِلهایی که پیش خدا نشانهگذاری شده و دقیقاً به هدف میخوردند! بقایای آن حادثۀ هولناک از بتپرستهای مکه دور نیست. 83
برای راهنمایی مردم شهر مَدیَن هم همشهریشان شُعیب را فرستادیم. به آنها میگفت:«مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. پیمانه و ترازویتان را دستکاری نکنید؛چون شما رادر نازونعمت میبینم و نیازی به کمفروشی ندارید.در صورت ادامۀ بتپرستی وکمفروشی، من میترسم گرفتار عذابِ روزی ویرانگر شوید!{مَدیَن شهری در مناطق مرزی اردن و عربستان سعودی بود و مردمى تجارتپیشه و مرفّه داشت. در میانشان بتپرستى رایج بود و همچنین، گرانفروشی و کمفروشى و تقلب در معامله.} 84
همشهریها، پیمانه و ترازویتان را درست و دقیق کنید و از حق مردم چیزی کم نگذارید و با سودجویی، نظم اقتصادی جامعه را بههم نریزید. 85
اگر واقعاً ایمان دارید، سود حلال و منصفانهای که خدا باقی میگذارد، برایتان بهتر است. من مراقبتان نیستم تا بهزور به کاری وادارتان کنم.» 86
مردم مَدیَن گفتند:«شُعیب! آیا تحت تأثیر نمازت ازما میخواهی بتهایی را رها کنیم که پدرانمان مىپرستیدهاند؟! یااینکه در اموالمان هرطور دلمان خواست تصرف نکنیم؟! تو که عاقل و فهمیدهای!» 87
شُعیب گفت: «مردم! اگر معجزهای از طرف خدا داشته باشم و از طرف خودش حقایقی ناب روزیام کرده باشد، بهنظر شما باز هم باید از تبلیغ دینش دست بردارم؟! نمیخواهم با ارتکاب آنچه شما را از آن بازمیدارم، بر خلاف دعوتم عمل کنم. فقط میخواهم، تا جایی که بتوانم، اصلاحتان کنم. موفقیتم هم در این راه فقط دست خداست و توکلم بر اوست و به درگاه او رو میآورم. 88
مردم! مبادا مخالفت شما با من به همان بلایی گرفتارتان کند که بر سر قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح آمد! در ضمن، دیار و دوران مردم لوط از شما دور و دیر نیست. 89
از خدا آمرزش بخواهید و بهسویش برگردید که او مهربان است و دوستدار بندگان.» 90
ولی مردم لجباز مَدیَن به شُعیب گفتند: «بیشترِ حرفهایت را نمیفهمیم و اصلاً در جمع خودمان، به حسابت نمیآوریم! اگر بهاحترام بستگانت نبود، به حسابت میرسیدیم و تو توان رویارویی با ما را نداشتی!» 91
شُعیب گفت: «مردم! یعنی بستگان من در نگاه شما عزیزترند از خدا؟! ملاحظۀ آنها را میکنید؛ ولی به او هیچ اعتنایی نمیکنید! البته خدا به کارهایتان کاملاً مسلط است. 92
مردم! هر کاری از دستتان برمیآید، بکنید. من هم به وظیفهام عمل میکنم. بالاخره خواهید فهمید که عذابِ خوارکنندۀ دنیا سراغ چه کسی میآید و دروغگوی واقعی چه کسی است. چشمبهراه عذاب باشید که من هم با شما چشمبهراه میمانم!» 93
وقتی فرمانمان فرا رسید، شُعیب و مؤمنانِ همراهش را از سرِ لطفمان نجات دادیم و غرّشی وحشتزا بدکارها را فرا گرفت و زیر آوارِ خانههایشان بهزانو درآمدند! 94
چنان نابود شدند که انگار در آنجا زندگی نکرده بودند. هان! نفرین بر مردم مَدیَن، مثل همان نفرین بر مردم ثمود! 95
موسی را هم با معجزههایمان و منطقی واضح، برای راهنمایی فرعون و نزدیکانش فرستادیم؛ ولی آنها راهوروش فرعون را ادامه دادند؛ با آنکه راهوروش فرعون راه صحیحی نبود! 96و97
روز قیامت، او پیشاپیشِ قومش حرکت میکند و آنها را لب پرتگاه جهنم میبرد. برای رفع عطش، به بد برکهای میبردشان! 98
در این دنیا و در روز قیامت، با لعنتی ابدی بدرقه شده و میشوند و بد تحفهای نثارشان میکنند! 99
اینها بخشی از اخبار شهرها بود که برایت تعریف کردیم. آثار بعضیشان هنوز پابرجاست و بقایای بعضی دیگر، محو شده است. 100
در واقع، ما به آنها بد نکردیم؛ بلکه آنها خودشان در حق خود بد کردند. وقتی هم که عذاب الهی فرا رسید، بتهایی که بهجای خدا میپرستیدند، دردی از آنها دوا نکرد. تازه، برایشان جز بلا و بدبختیِ بیشتر، نتیجهای نداشت. 101
اینچنین است عذاب خدا وقتی شهرهایی را عذاب میکند که مردمش بدکارند. بله، مجازاتش زجرآور و شدید است! 102
در این داستانها درس عبرتی است برای کسانی که از عذاب آخرت بترسند. آن روز، روزی است که مردم را بهخاطرش جمع میکنند و همگان آن را بهچشمشان میبینند.103
قیامت را بهوقت معیّنش برپا میکنیم و آن را عقب نمیاندازیم. 104
روزی که آن زمان برسد، دیگر کسی حرفی نمیزند، جز با اجازۀ خدا. آن روز گروهی از مردم بدبختاند و گروهی خوشبخت؛ 105
اما آنها که خود را بدبخت کردهاند، در آتشاند و آنجا عربده و فریاد میکشند 106
و تا آسمانها و زمینِ آن جهان پابرجاست، در آتش ماندنیاند؛ مگر آنکه خدا نجاتشان دهد. او هر کاری بخواهد، میکند. 107
اما آنان که به توفیق الهی خوشبخت شدهاند، تا آسمانها و زمینِ آن جهان پابرجاست، در بهشت ماندنیاند؛ مگر آنکه خدا جز این بخواهد که نمیخواهد. آخر، بهشت بخششی است قطعنشدنی. 108
پس، شک نکن که آنچه آنها میپرستند، بیخاصیت است. اینها فقط همان چیزهایی را میپرستند که پدرانشان در گذشته میپرستیدند. ما هم حتماً حقّشان را کامل کف دستشان میگذاریم، بدون کموکاست! 109
به موسی هم تورات را دادیم؛ ولی بر سرِ آن اختلاف پیش آمد. اگر خدا مقدّر نکرده بود که مردم مدتی در زمین زندگی کنند، کار یهودیها یکسره میشد؛ البته آنها هنوز هم دربارۀ تورات، بدجور شک دارند. 110
حتماً خدا کارهای هر طرف را کامل به آنها پس میدهد؛ چون او از کارهایشان آگاه است. 111
پس همانطورکه مأموریت یافتهای، ثابتقدم باش. کسانی هم که با تو رو بهسوی خدا آوردهاند، ثابتقدم باشند. مبادا سرکشی کنید که خدا کارهایتان را میبیند. 112
همچنین، به بدکارها گرایش پیدا نکنید که آتش شما را میسوزاند و غیرخدا هیچ یار و یاوری نخواهید داشت. 113
نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا را در فاصلۀ صبح تا اوایل شب بخوان؛ زیرا کارهای خوب، مانند نماز، بدیها را از بین میبرد. این نوعی یادآوری است برای کسانی که بهخود میآیند. 114
در برابر آزار بتپرستها هم صبوری کن که خدا پاداش درستکاران را پایمال نمیکند. 115
چرا در بین ملتهای گذشته، مصلحان دلسوزی نبودند که جلوی فساد در جامعه را بگیرند؟! فقط عدۀ کمی بودند که به وظیفۀ خودشان عمل کردند و ما هم نجاتشان دادیم؛ ولی بیشترشان که ستمگر و گناهکار بودند، به عیّاشی و خوشگذرانی سرگرم شدند. 116
خدا بنا ندارد که بیدلیل و از روی ظلم، شهری را نابود کند که مردمش دنبال اصلاحاند. 117
اگر خدا میخواست، همۀ انسانها را بهزور، گروهی یکدست میکرد. آنها همیشه در اختلاف بهسر میبرند؛ مگر آنانی که خدا دستشان را بگیرد و برای همین هم آنان را آفریده است. البته این وعدۀ خدا حتمی است: «حتماً جهنم را از همۀ جنّیان و آدمیانِ اختلافانداز پر میکنم.» 118و119
همۀ این داستانهای پیامبران را که برایت نقل کردیم، برای این بود که دلت را با آن قرص کنیم. در این داستانها، حقایقی برایت روشن شد و نوعی پند و یادآوری برای مؤمنان بود. 120
به کسانی که ایمان نمیآورند، بگو: «هر کاری از دستتان برمیآید، بکنید. ما هم به وظیفۀ خودمان عمل میکنیم؛ 121
ولی منتظر عاقبت کارهایتان باشید که ما هم منتظر میمانیم!» 122
اسرار آسمانها و زمین، ازجمله عاقبت تو و بتپرستها، فقط در اختیار خداست و همۀ کارها به او ختم میشود؛ پس فقط بندۀ او باش و به او توکل کن که خدا از کارهایتان بیخبر نیست. 123
11. هود
به نام خدای بزرگوار مهربان
الف، لام، را.
این کتابی است از طرف کاردرستِ آگاهی که آیههایش یک هدف را دنبال میکند و بهطور مشروح آمده است. 1
با این پیام که جز خدا را نپرستید. من از طرفش هشداردهنده و مژدهرسان به شمایم. 2
و اینکه از خدا آمرزش بخواهید و بهسویش برگردید تا زندگی خوبی تا پایان عمر نصیبتان کند. بله، خدا به هر شخص لایقی بهاندازۀ لیاقتش میدهد. اگر از این دستورها سرپیچی کنید، من میترسم گرفتار عذابِ روزی بزرگ شوید! 3
چون بهسوی خداست برگشتنتان و او از عهدۀ هر کاری برمیآید. 4
بدانید بتپرستها سر در لاک میکنند و جامه بر سر میکشند تا قرآن را نشنوند و پیامبر را نبینند! ولی بدانید در آن وقت هم، خدا میداند چهها پنهان میکنند و چهها آشکار؛ زیرا او میداند هر آنچه را در دلها میگذرد. 5
هر موجود زندهای روی زمین زندگی میکند، روزیاش بهعهدۀ خداست. او زیستگاه دائمی و موقتیِ همۀ آنها را میداند. تمام اینها در کتاب روشن ثبت است.{این کتاب مانند کتابهای رایج بین ما نیست؛ بلکه همان کتابِ علم خداست که شرق و غرب عالم را فراگرفته و تغییر و تحریف در آن، راه ندارد و همۀ موجودات و حرکتهای آفرینش در آن ثبت و ضبط است. شاید این همان «لوح محفوظ»، «اُمّالکتاب»، «امام مبین»، «کتاب» و «کتاب مکنون» است که در آیههای دیگر آمدهاند.} 6
هماوست که آسمانها و زمین را و آنچه میان آن دو است، در طول شش مرحله آفرید و فرمانرواییاش بر جهان بر اساس آگاهی است. هدف از آفرینش این بوده است که امتحانتان کند تا ببیند کدامتان بهتر رفتار میکنید. اگر به آنها بگویی: «شما بعد از مرگ حتماً زنده میشوید»، بتپرستهای بیدین حتماً میگویند: «این ادعا علناً جادوجنبل است!» 7
اگر عذابی را که مستحق آناند، مدتی عقب بیندازیم، بهمسخره میگویند: «چه چیزی مانع آمدنش شده؟!» ولی بدانید روزی که آن عذاب سراغشان بیاید، دیگر برگشتنی در کار نیست! و همان عذابهایی به جانشان میافتد که مسخرهاش میکردند. 8
اگر از سرِ لطفمان به انسان نعمتی بچشانیم و بعد از مدتی از روی حکمت از او پس بگیریم، حتماً ناامید و ناسپاس میشود؛ 9
ولی اگر بعد از بلایی که سرش آمده، طعم آسایش به او بچشانیم، بهجای شکر و شادی، با غفلت و غرور میگوید: «مشکلاتم حل شد!» معلوم است که شادیِ کاذب و خودپسندی، وجودش را فرا گرفته است. 10
اما کسانی که در برابر سختیها استقامت میورزند و بهشکرانۀ نعمتها کارهای خوب میکنند، آمرزش و پاداشی بزرگ در انتظارشان است. 11
نکند بعضی آیههایی را که به تو وحى مىشود، به مردم نرسانی و دلت بگیرد، از ترس اینکه بتپرستها بگویند: «چرا گنجى بر او فرستاده نشده یا فرشتهاى همراهش نیامده؟!» پیامبر، تو فقط هشداردهندهاى. همهکارۀ موجودات خداست. 12
یا از ترس اینکه بگویند: «این قرآن ساختهوپرداختۀ خودش است!» بگو: «اگر راست میگویید، ده سورۀ ساختگی مثل آن بیاورید و در برابر خدا هرکه را میتوانید، برای کمک در این کار دعوت کنید.{اینها در واقع هماوردطلبیِ خداست: اگر شما انسانها فکر میکنید که قرآن مجید کتاب آسمانی نیست و ساختهوپرداختۀ خودِ محمد است، خب شما هم همانندش یا لااقل ده سوره و حتی اگر شده، یک سوره مثلش بیاورید! البته منظور اصلیِ خدا از این هماوردطلبی، آوردن محتوایی عمیق از جنس حقایق و معارف قرآن است، نه فقط آوردن متنی درخشان به زبان عربی.} 13
اگر به دعوتتان پاسخ مثبت ندادند، بدانید این قرآن به علم الهی فرستاده شده است و نیز معبودی جز خدا نیست. حالا دیگر مسلمان میشوید؟» 14
آنهایی که زندگی دنیا و زرقوبرقش را میخواهند، نتیجۀ دوندگیهایشان را همین جا کامل به آنها میدهیم و در این دنیا چیزی از حقّشان کم گذاشته نمیشود! 15
آنها کسانیاند که در آخرت، فقط آتش نصیبشان میشود! تمام فنآوریهای مادیشان هم بههدر رفته و همۀ کارهایشان بیاثر است. {عدهای در دنیا کارهای خوب و خدمات درخور توجهی میکنند: مدرسه و مؤسسه میسازند، دانشگاه و درمانگاه برپا میکنند، اختراعات و اکتشافات مفیدی به جامعۀ بشری تقدیم میکنند و... . طبق این دو آیه، این کارها اگر برای رضای خدا باشد، پاداش دنیوی و اخروی دارد؛ ولی اگر فقط برای کسب شهرتوثروت، مقاموموقعیتِ اجتماعی و تشویق دیگران باشد، خدای عادل در همین دنیا با آنها تصفیهحساب میکند و بهشرط فراهمبودن شرطهای طبیعیِ موفقیت، آن آرزوهای کمارزش و زودگذرشان را برآورده میسازد؛ اما در آخرت هیچ بهرهای نخواهند داشت!} 16
افرادی را در نظر بگیرید مانند محمد که هم از بصیرتی الهی برخوردار است، هم شاهدی مثل علی برای حقانیتش دارد که جانِ او و دنبالهروِ اوست و هم توراتِ موسی که رهبر و راهنمای مردم بود، آمدنش را از قبل خبر داده بود. حال، چنین افرادی برابرند با آنهایی که این ویژگیها را ندارند؟! این افرادِ بابصیرت قرآن را باور دارند؛ولی هر جماعتی که قرآن راباور نکند،آتش وعدهگاهش است.پیامبر! ذرهای درحقانیت قرآن شک نکن که آن کلامِ حق خداست؛اما بیشترِ مردم دنیاطلب به آن ایمان نمیآورند. 17
چه کسانی بدکارتر از آنهاییاند که به خدا نسبت دروغ میدهند؟! آنها را در قیامت در برابر خدا احضار میکنند و شاهدان اعمال شهادت میدهند: «اینها بودند که به خدا نسبت دروغ میدادند. هان! لعنت خدا بر بدکارها!» 18
همانهایی که مانع بندگی خدا میشوند و راه مستقیم خدا را کج نشان میدهند و همانها آخرت را باور ندارند. 19
آنها محال است با رفتار زشتشان حریف خدا در زمین شوند. در برابر خدا هیچ کسوکاری ندارند و عذابشان دوچندان است. اگر بیدینی میکنند، برای این است که دیگر تحمل شنیدن و دیدنِ آیهها و نشانههای ما را نداشتند! 20
آنها سرمایۀ عمرشان را از کف دادهاند و در قیامت، بتهای ساختگیشان از جلوی چشم آنها غیبشان میزند! 21
بدون شک، ورشکستهترین مردم در آخرت، همانهایند! 22
در مقابل، کسانی که ایمان بیاورند و کارهای خوب بکنند و اطمینانشان به خدا باشد، بهشتیاند و آنجا ماندنی. 23
حال و روز این دو گروه مثل وضعیت کور و کر است در مقایسه با بینا و شنوا. حال و روزشان یکی است؟! پس چرا بهخود نمیآیید؟! 24
نوح را برای راهنمایی قومش فرستادیم. به آنها میگفت: «من برایتان هشداردهندهای باصراحتم 25
که جز خدا را نپرستید. من میترسم گرفتار عذابِ روزی زجرآور شوید!»{بعد از بیان مسائلی اساسى دربارۀ خداشناسى، معاد، هدایت بشر، مسئولیتپذیری و...، خدا داستان برخی پیامبران بزرگ را میآورد تا نمونههاى زندۀ این بحثها را در عمل و لابهلاى تاریخِ پرماجرا و عبرتانگیز آنان نشان دهد.} 26
در جواب دعوتش، خواصِ بیدینِ جامعه گفتند: «از نظر ما، تو فقط بشری هستی مثل خودمان! اینطور که ما میبینیم، از بین ما تنها مشتی پابرهنۀ زودباور دنبالت راه افتادهاند! تو و آنها امتیازی که نسبت به ما ندارید، هیچ؛ تازه فکر میکنیم که همهتان دروغگویید!» 27
گفت: «مردم! اگر معجزهای از طرف خدا داشته باشم و از طرف خودش به من حقایقی داده باشد که بهدلیل بیبصیرتی بر شما مخفی مانده باشد، بهنظرتان میتوانیم به پذیرفتنش مجبورتان کنیم؛ درحالیکه به آن حقایق میلی ندارید؟! 28
مردم! من که برای تبلیغ دین پولی از شما نمیخواهم. مزدم تنها بهعهدۀ خداست. برای بهدستآوردن دل شما هم، مؤمنان را از خودم دور نمیکنم؛ چون آنها روزی به ملاقات خدا میروند و حسابشان با اوست، نه من. ولی بهنظر من شما جماعتی هستید که خودتان را به نادانی زدهاید. 29
مردم! بهفرض از خودم دورشان کنم، آنوقت چه کسی از خشم خدا نجاتم میدهد؟! پس چرا بهخود نمیآیید؟! 30
ادعا نمىکنم که گنجینههاى رحمت خدا پیش من است و بهخودیِخود علم غیب ندارم. ادعا هم نمىکنم که من فرشتهام! دربارۀ مردمی که در چشمتان خواروخفیفاند، ادعا نمیکنم که خدا به آنها خیری نخواهد داد؛ چون خدا از دلشان بهتر خبر دارد. اگر چنین ادعایی بکنم، بدکار خواهم بود.» 31
دستآخر،خواص بیدین گفتند: «داری باما جرّوبحث میکنی! زیادی هم جرّوبحث میکنی!اگر راست میگویی،آن عذابی که ما رااز آن میترسانی، به سرمان بیاور!» 32
گفت: «اِنشاءالله که خدا شما را دچار آن عذاب خواهد کرد! شما هم نمیتوانید حریف خدا شوید. 33
اگر خدا بخواهد برای بیلیاقتیتان بهحال خودتان رهایتان کند، حتی اگر بخواهم نصیحتتان کنم، دیگر نصیحتم در شما تأثیری ندارد؛ چونکه او صاحباختیارتان است و فقط بهسوی او برتان میگردانند.» 34
پیامبر! بتپرستها میگویند: «این حرفها را محمد، بهدروغ، به نوح نسبت میدهد!» بگو: «بهفرض که این حرفها را از خودم به نوح نسبت داده باشم، گناهش به گردن خودم است؛ ولی شما بههرحال گناهکارید و من از وضع شما ناراحتم.» {چون یا دارید تهمت ناروا به من میزنید یا حدّاقل به این حرفها و نصیحتها گوش نمیکنید.}35
به نوح وحی شد: «از قومت، جز آنانی که تابهحال ایمان آوردهاند، کس دیگری ایمان نخواهد آورد؛ بنابراین از کارهایی که میکنند، دیگر غموغصه به دلت راه نده 36
و با نظارت و راهنماییهای ما، آن کشتی بزرگ را محکم بساز و دربارۀ نجات بدکارها حرفی با من نزن که همهشان غرق خواهند شد!» 37
او به ساختن آن کشتی مشغول شد. هر بار که خواص بیدین جامعه از کنارش رد میشدند، مسخرهاش میکردند. نوح تهدیدشان کرد: «اگر ما را مسخره میکنید، ما هم مثل خودتان مسخرهتان میکنیم. 38
بالاخره خواهید فهمید که عذاب خوارکنندۀ دنیا سراغ چه کسی میآید و عذاب دائمی آخرت یقۀ چه کسی را میگیرد!» 39
گذشت تا... وقتی فرمانمان فرا رسید و چشمههایی فراوان فوران کرد، به نوح گفتیم: «از هر نوع حیوانِ اهلی به اندازۀ نیازتان، سوار آن کشتی کن. اعضای خانوادهات را هم سوار کن، جز آنهایی که عذاب بر آنها حتمی شده است. مؤمنان را هم سوار کن.» البته با نوح، جز عدۀ کمی ایمان نیاوردند! 40
نوح ندا داد: «سوار آن کشتی شوید که حرکتکردن و پهلوگرفتنش با نام خداست و او مسافرانش را میآمرزد و نجاتشان میدهد؛ چون او آمرزندۀ مهربان است.» 41
کشتی مسافرانش را میان امواجی خروشان بهپیش میبُرد. هنگام سوارشدن، نوح پسرش را که در کناری ایستاده بود، صدا زد: «پسرجان، بیا با ما سوار کشتی شو و با بیدینها نباش!» {از سخن حضرت نوح (ع) که به پسرش گفت: «با بیدینها نباش» و نگفت: «از بیدینها نباش»، میفهمیم که پسر نوح جزو منافقها بود: در ظاهر، ادعای دینداری میکرد و در واقع، بیدین بود. پدرش از بیدینی او بیخبر بوده است و برای همین، او را برای سوارشدن به کشتی صدا میزند. همسر نوح هم همین وضعیت را داشت، با این تفاوت که نفاقش آشکار شده بود. بههمینخاطر، حضرت نوح(ع) به او توجهی نکرد.}42
پسرش گفت: «به بالای کوهی پناه میبرم که از شرّ سیلاب حفظم کند!» نوح گفت: «امروز در برابر خروش خشم خدا، هیچ پشتوپناهی نیست؛ جز برای کسی که خدا به او رحم کند.» آب بهسرعت، بالا میآمد و هنوز گفتوگو بینشان تمام نشده، امواج میانشان فاصله انداخت و پسر نوح هم به غرقشدهها پیوست. 43
بعد از هلاکت بیدینها، دستور رسید: «ای زمین، آبهایت را فرو ببر و ای آسمان، دیگر نبار.» سیلاب فرو نشست و دستور خدا به سرانجام رسید. کشتی در مکان مرتفعی بهآرامی پهلو گرفت و صدایی برخاست: «نفرین بر مردم بدکار!» 44
داخل کشتی، نوح خدا را صدا زد: «خدایا، پسرم که جزو افراد خوب خانوادهام بود و وعدۀ تو برای نجاتشان حتمی بود؛ بااینحال، قضاوت با توست که تو عادلتر از همۀ داورانی.» 45
فرمود: «نوح، او دیگر جزو افراد خوب خانوادهات نبود! چون تمام وجودش را پلیدی فرا گرفته بود. پس چیزی را که نمیدانی، از من نخواه. من نصیحتت میکنم که مبادا به ندانمکاری دچار شوی!» 46
گفت: «خدایا، از درخواست چیزی که آن را نمیدانم، به تو پناه میبرم و اگر مرا نیامرزی و به من لطف نکنی، سرمایۀ عمرم را میبازم.» 47
به نوح گفته شد: «در سایۀ سلامت و برکتهای ما بر تو و همراهانت و نسل شایستهشان، از کشتی پیاده شو. البته در آینده، نسل ناشایستی از آنها بهوجود میآید که از نعمتهای دنیوی برخوردارشان خواهیم کرد؛ ولی در نتیجۀ ناشکری، از طرف ما عذابی زجرآور سروقتشان میآید.» 48
داستان نوح جزو خبرهای غیبی است که به تو وحی میکنیم. قبل از این، نه تو از آن آگاه بودی و نه قوموقبیلهات. پس تو هم در برابر سختیها صبوری کن که عاقبت به خیری در انتظار خودمراقبان است. 49
برای هدایت قوم عاد، همشهریشان هود را فرستادیم. به آنها میگفت: «مردم! فقط خدا را بپرستیدکه معبودی جز او ندارید. باپرستش بتها، فقط مشغول خیالبافی هستید. 50
مردم! من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمیخواهم. مزدم تنها بر عهدۀ کسی است که مرا آفریده است. پس چرا عقلتان را بهکار نمیاندازید؟! 51
مردم! از خدا آمرزش بخواهید و بهسویش برگردید تا بارانهای پیدرپی برایتان بفرستد و تواناییهایتان را بیش از پیش کند. پس با آلودهشدن به گناه، از خیرخواهیهایم رو برنگردانید.» 52
مردم عاد به هود گفتند: «برای ما معجزهای که نیاوردی! پس بهصِرف حرفهایت، نه از بتهایمان دست برمیداریم و نه باورت میکنیم. 53
فقط همین را گفته باشیم که بعضی از معبودهایمان به عقلت بدجور آسیب زدهاند!» گفت: «البته من خدا را شاهد میگیرم و شما هم شاهد باشید که دیگر کاری به بتهایتان ندارم. پس شما و بتهایتان برضدّ من هر نیرنگی میخواهید، بزنید و به من مهلت ندهید تا ثابت شود هیچکارهاید! 54و55
من به خدا توکل میکنم که صاحباختیار من و شماست. هر موجود زندهای باشد، زمام کارهایش دست اوست و بس. خدا با راهوروشی درست کار میکند. 56
اگر سرپیچی کنید، مهم نیست؛ چون پیامی را که مأمور رساندنش بودم، کامل به شما رساندم. همچنین، خدا مردم دیگری را در این سرزمین جانشینتان میکند و کمترین ضرری هم به او نمیزنید. آخر، او مراقب همه چیز هست.» 57
وقتی فرمانمان فرا رسید، هود و مؤمنانِ همراهش را از سرِ لطفمان نجات دادیم و از عذابی نفسگیر رهاییشان بخشیدیم. 58
اینهم مردم عاد! نشانههای خدا را منکر شدند، پیامبران را نافرمانی کردند، گوشبهفرمانِ هر زورگوی لجبازی شدند 59
و در این دنیا و روز قیامت با لعنتی ابدی بدرقه شدند و میشوند. بدانید که مردم عاد خدا را باور نکردند. هان! نفرین بر مردم عاد، همان همشهریهای هود! {از جملۀ آخر این آیه و نیز از آیۀ 50 سورۀ نجم (ص528) میفهمیم که مردم عاد دو نسل مختلف داشتهاند و نسل اولِ عاد با حضرت هود(ع) همدوره بوده است. } 60
برای قوم ثمود، همشهریشان صالح را فرستادیم. او هم به آنها میگفت: «مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. اوست که شما را روی زمین بهوجود آورد و آبادسازیاش را به شما سپرد. از او آمرزش بخواهید و بهسویش برگردید که خدا نزدیک است و پاسخدهنده.» {نزدیکی خدا به ما نزدیکی مکانی نیست؛ زیرا خدا جسم ندارد تا در مکان یا زمانِ خاصی باشد. او با علم و قدرت و سایر صفاتش به ما نزدیک است.} 61
آنها به صالح گفتند: «قبل از این، به تو امیدها داشتیم! آنوقت، ما را از پرستش بتهایی بازمیداری که پدرانمان میپرستیدند؟! ما دربارۀ چیزهایی که به آنها دعوتمان میکنی، بدجور شک داریم!» 62
صالح گفت: «مردم! اگر معجزهای از طرف خدا داشته باشم و از طرف خودش به من حقایقی داده باشد، چنانچه در رساندن پیامش کوتاهی کنم، آنوقت بهنظر شما چه کسی در برابرش به من کمک خواهد کرد؟! پس این اصرار بیجای شما در ترک مسئولیتم جز ضرر، چیزی برای من ندارد! 63
مردم! این مادهشتر که معجزۀ خداست، نشانۀ راستگویی من است. رهایش کنید تا در زمین خدا بچرد و آزاری به او نرسانید تا مبادا عذابی در همین روزها دامنگیرتان شود!»{این شتر که بهقدرت الهی از دل کوه بیرون آمد، ویژگیهای خاصی داشت که در روایات آمده است.} 64
ولی آنها آن شتر را کشتند! صالح تهدیدشان کرد: «فقط سه روز دیگر فرصت دارید که در شهر و دیارتان از زندگی برخوردار شوید. این تهدید دروغ نیست!» 65
وقتی فرمان ما فرا رسید، صالح و مؤمنانِ همراهش را از سرِ لطفمان، از خواریِ آن روز نجات دادیم. بله، صاحباختیار توست نیرومندِ شکستناپذیر. 66
غرّشی وحشتزا بدکارها را فرا گرفت و زیر آوارِ خانههایشان بهزانو درآمدند. 67
چنان نابود شدند که انگار در آنجا زندگی نکرده بودند! بدانید مردمِ ثمود خدا را باور نکردند. هان! نفرین بر مردم ثمود! 68
مأموران ما با مژدۀ بچهدارشدنِ ابراهیم، پیش او آمدند. سلام کردند. جواب سلامشان را بهگرمی داد. طولی نکشید که گوسالهای بریان برای پذیرایی آماده کرد.{و به قولی: «برهای» بریان آماده کرد.} 69
وقتی دید دستشان را بهطرف غذا دراز نمیکنند، احساس ناخوشایندی به او دست داد و از آنان ترسی به دل گرفت! گفتند: «نترس! ما فرشتهایم و ما را فرستادهاند برای عذاب مردم لوط.» 70
ساره، زن ابراهیم، ایستاده بود که یکدفعه عادت ماهانه شد! به او مژدۀ پسری بهنام اسحاق و نوهای به نام یعقوب دادیم. 71
ساره گفت: «ای وای من! مگر میشود بچه بزایم؟ آخر، خودم و شوهرم هر دو پیر شدهایم! واقعاً که این، چیز عجیبی است!» 72
فرشتگان گفتند: «از کار خدا تعجب میکنی؟! آنهم با اینکه رحمت و برکتهای الهی بر خانوادۀ شما سرازیر است. خدا ستودهای سخاوتمند است.» 73
همینکه ترس ابراهیم از بین رفت و از مژدۀ بچهدارشدن شاد شد، دربارۀ شفاعت از مردم لوط با فرستادههای ما گفتوگو کرد. 74
آخر، ابراهیم خیلی بردبار و دلسوز بود و روکننده به درگاه خدا. 75
گفتند: «ابراهیم، از این موضوع بگذر که فرمان خدا دربارۀ مردم لوط فرا رسیده و عذابی بیبُروبرگرد سراغشان میآید.» 76
وقتی مأموران ما پیش لوط آمدند، او از آمدنشان نگران شد و از اینکه نمیتوانست به آنان کمک کند، کلافه بود. بههمینخاطر، گفت: «امروز روز سختی است.» 77
مردان شهر که به عمل زشتِ همجنسبازی عادت داشتند، بیاختیار بهطرف خانۀ لوط هجوم آوردند! لوط به آنها پیشنهاد کرد: «اینان دختران مناند. از هر نظر بهتر است که با اینها ازدواج کنید. در محضرخدا از تصمیم زشتتان دست بردارید و پیش مهمانانم شرمندهام نکنید. بین شما آدم فهمیدهای نیست؟!» 78
گفتند: «میدانی که رسم ما اجازه نمیدهد سراغ دخترهایت بیاییم. خودت خوب میدانی ما چه میخواهیم!»{اکنون هم در برخی کشورهای غربی، همجنسبازی قانونی شده و در نگاه عدهای، هرچند کم، بهصورت عُرف درآمده است!} 79
لوط گفت: «کاش چند نفرتان از من طرفداری میکردند یا خودم پشتوپناهی داشتم!» 80
مهمانان لوط گفتند: «ما مأموران خداییم. دستشان هرگز به تو نخواهد رسید. کمی که از شب گذشت، خانوادهات را راه بینداز. پشت سرتان را هم نگاه نکنید! البته زنت را نبر که به همان عذاب مردمِ بدکار گرفتار خواهد شد. وقت عذابِ مردم شهر، همین سحر است. مگر سحرگاهان نزدیک نیست؟!» 81
وقتی فرمان ما فرا رسید، شهرشان را زیرورو کردیم و با گِلهایی سفت، سنگبارانش کردیم؛ 82
گِلهایی که پیش خدا نشانهگذاری شده و دقیقاً به هدف میخوردند! بقایای آن حادثۀ هولناک از بتپرستهای مکه دور نیست. 83
برای راهنمایی مردم شهر مَدیَن هم همشهریشان شُعیب را فرستادیم. به آنها میگفت:«مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. پیمانه و ترازویتان را دستکاری نکنید؛چون شما رادر نازونعمت میبینم و نیازی به کمفروشی ندارید.در صورت ادامۀ بتپرستی وکمفروشی، من میترسم گرفتار عذابِ روزی ویرانگر شوید!{مَدیَن شهری در مناطق مرزی اردن و عربستان سعودی بود و مردمى تجارتپیشه و مرفّه داشت. در میانشان بتپرستى رایج بود و همچنین، گرانفروشی و کمفروشى و تقلب در معامله.} 84
همشهریها، پیمانه و ترازویتان را درست و دقیق کنید و از حق مردم چیزی کم نگذارید و با سودجویی، نظم اقتصادی جامعه را بههم نریزید. 85
اگر واقعاً ایمان دارید، سود حلال و منصفانهای که خدا باقی میگذارد، برایتان بهتر است. من مراقبتان نیستم تا بهزور به کاری وادارتان کنم.» 86
مردم مَدیَن گفتند:«شُعیب! آیا تحت تأثیر نمازت ازما میخواهی بتهایی را رها کنیم که پدرانمان مىپرستیدهاند؟! یااینکه در اموالمان هرطور دلمان خواست تصرف نکنیم؟! تو که عاقل و فهمیدهای!» 87
شُعیب گفت: «مردم! اگر معجزهای از طرف خدا داشته باشم و از طرف خودش حقایقی ناب روزیام کرده باشد، بهنظر شما باز هم باید از تبلیغ دینش دست بردارم؟! نمیخواهم با ارتکاب آنچه شما را از آن بازمیدارم، بر خلاف دعوتم عمل کنم. فقط میخواهم، تا جایی که بتوانم، اصلاحتان کنم. موفقیتم هم در این راه فقط دست خداست و توکلم بر اوست و به درگاه او رو میآورم. 88
مردم! مبادا مخالفت شما با من به همان بلایی گرفتارتان کند که بر سر قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح آمد! در ضمن، دیار و دوران مردم لوط از شما دور و دیر نیست. 89
از خدا آمرزش بخواهید و بهسویش برگردید که او مهربان است و دوستدار بندگان.» 90
ولی مردم لجباز مَدیَن به شُعیب گفتند: «بیشترِ حرفهایت را نمیفهمیم و اصلاً در جمع خودمان، به حسابت نمیآوریم! اگر بهاحترام بستگانت نبود، به حسابت میرسیدیم و تو توان رویارویی با ما را نداشتی!» 91
شُعیب گفت: «مردم! یعنی بستگان من در نگاه شما عزیزترند از خدا؟! ملاحظۀ آنها را میکنید؛ ولی به او هیچ اعتنایی نمیکنید! البته خدا به کارهایتان کاملاً مسلط است. 92
مردم! هر کاری از دستتان برمیآید، بکنید. من هم به وظیفهام عمل میکنم. بالاخره خواهید فهمید که عذابِ خوارکنندۀ دنیا سراغ چه کسی میآید و دروغگوی واقعی چه کسی است. چشمبهراه عذاب باشید که من هم با شما چشمبهراه میمانم!» 93
وقتی فرمانمان فرا رسید، شُعیب و مؤمنانِ همراهش را از سرِ لطفمان نجات دادیم و غرّشی وحشتزا بدکارها را فرا گرفت و زیر آوارِ خانههایشان بهزانو درآمدند! 94
چنان نابود شدند که انگار در آنجا زندگی نکرده بودند. هان! نفرین بر مردم مَدیَن، مثل همان نفرین بر مردم ثمود! 95
موسی را هم با معجزههایمان و منطقی واضح، برای راهنمایی فرعون و نزدیکانش فرستادیم؛ ولی آنها راهوروش فرعون را ادامه دادند؛ با آنکه راهوروش فرعون راه صحیحی نبود! 96و97
روز قیامت، او پیشاپیشِ قومش حرکت میکند و آنها را لب پرتگاه جهنم میبرد. برای رفع عطش، به بد برکهای میبردشان! 98
در این دنیا و در روز قیامت، با لعنتی ابدی بدرقه شده و میشوند و بد تحفهای نثارشان میکنند! 99
اینها بخشی از اخبار شهرها بود که برایت تعریف کردیم. آثار بعضیشان هنوز پابرجاست و بقایای بعضی دیگر، محو شده است. 100
در واقع، ما به آنها بد نکردیم؛ بلکه آنها خودشان در حق خود بد کردند. وقتی هم که عذاب الهی فرا رسید، بتهایی که بهجای خدا میپرستیدند، دردی از آنها دوا نکرد. تازه، برایشان جز بلا و بدبختیِ بیشتر، نتیجهای نداشت. 101
اینچنین است عذاب خدا وقتی شهرهایی را عذاب میکند که مردمش بدکارند. بله، مجازاتش زجرآور و شدید است! 102
در این داستانها درس عبرتی است برای کسانی که از عذاب آخرت بترسند. آن روز، روزی است که مردم را بهخاطرش جمع میکنند و همگان آن را بهچشمشان میبینند.103
قیامت را بهوقت معیّنش برپا میکنیم و آن را عقب نمیاندازیم. 104
روزی که آن زمان برسد، دیگر کسی حرفی نمیزند، جز با اجازۀ خدا. آن روز گروهی از مردم بدبختاند و گروهی خوشبخت؛ 105
اما آنها که خود را بدبخت کردهاند، در آتشاند و آنجا عربده و فریاد میکشند 106
و تا آسمانها و زمینِ آن جهان پابرجاست، در آتش ماندنیاند؛ مگر آنکه خدا نجاتشان دهد. او هر کاری بخواهد، میکند. 107
اما آنان که به توفیق الهی خوشبخت شدهاند، تا آسمانها و زمینِ آن جهان پابرجاست، در بهشت ماندنیاند؛ مگر آنکه خدا جز این بخواهد که نمیخواهد. آخر، بهشت بخششی است قطعنشدنی. 108
پس، شک نکن که آنچه آنها میپرستند، بیخاصیت است. اینها فقط همان چیزهایی را میپرستند که پدرانشان در گذشته میپرستیدند. ما هم حتماً حقّشان را کامل کف دستشان میگذاریم، بدون کموکاست! 109
به موسی هم تورات را دادیم؛ ولی بر سرِ آن اختلاف پیش آمد. اگر خدا مقدّر نکرده بود که مردم مدتی در زمین زندگی کنند، کار یهودیها یکسره میشد؛ البته آنها هنوز هم دربارۀ تورات، بدجور شک دارند. 110
حتماً خدا کارهای هر طرف را کامل به آنها پس میدهد؛ چون او از کارهایشان آگاه است. 111
پس همانطورکه مأموریت یافتهای، ثابتقدم باش. کسانی هم که با تو رو بهسوی خدا آوردهاند، ثابتقدم باشند. مبادا سرکشی کنید که خدا کارهایتان را میبیند. 112
همچنین، به بدکارها گرایش پیدا نکنید که آتش شما را میسوزاند و غیرخدا هیچ یار و یاوری نخواهید داشت. 113
نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا را در فاصلۀ صبح تا اوایل شب بخوان؛ زیرا کارهای خوب، مانند نماز، بدیها را از بین میبرد. این نوعی یادآوری است برای کسانی که بهخود میآیند. 114
در برابر آزار بتپرستها هم صبوری کن که خدا پاداش درستکاران را پایمال نمیکند. 115
چرا در بین ملتهای گذشته، مصلحان دلسوزی نبودند که جلوی فساد در جامعه را بگیرند؟! فقط عدۀ کمی بودند که به وظیفۀ خودشان عمل کردند و ما هم نجاتشان دادیم؛ ولی بیشترشان که ستمگر و گناهکار بودند، به عیّاشی و خوشگذرانی سرگرم شدند. 116
خدا بنا ندارد که بیدلیل و از روی ظلم، شهری را نابود کند که مردمش دنبال اصلاحاند. 117
اگر خدا میخواست، همۀ انسانها را بهزور، گروهی یکدست میکرد. آنها همیشه در اختلاف بهسر میبرند؛ مگر آنانی که خدا دستشان را بگیرد و برای همین هم آنان را آفریده است. البته این وعدۀ خدا حتمی است: «حتماً جهنم را از همۀ جنّیان و آدمیانِ اختلافانداز پر میکنم.» 118و119
همۀ این داستانهای پیامبران را که برایت نقل کردیم، برای این بود که دلت را با آن قرص کنیم. در این داستانها، حقایقی برایت روشن شد و نوعی پند و یادآوری برای مؤمنان بود. 120
به کسانی که ایمان نمیآورند، بگو: «هر کاری از دستتان برمیآید، بکنید. ما هم به وظیفۀ خودمان عمل میکنیم؛ 121
ولی منتظر عاقبت کارهایتان باشید که ما هم منتظر میمانیم!» 122
اسرار آسمانها و زمین، ازجمله عاقبت تو و بتپرستها، فقط در اختیار خداست و همۀ کارها به او ختم میشود؛ پس فقط بندۀ او باش و به او توکل کن که خدا از کارهایتان بیخبر نیست. 123