فهرست

قرآن ترجمه - جزء پانزدهم

  • 1 قطعه
  • 102':33" مدت زمان
  • 287 دریافت شده
قرآن ترجمه حجت الاسلام ملکی با صدای محمد حسین سعیدیان و گویندگی علی همت مومیوند
جزء پانزدهم شامل آیات سوره اسرا و کهف 1 تا 74 می باشد.

به نام خدای بزرگوار مهربان



عجب کاردرست است آن کسی که بنده‌اش محمد را شبانه برای تماشا برد، از مسجد‌الحرام به مسجد‌الاقصا که اطرافش را مقدس و پرنعمت کرده بود.‌ می‌خواست گوشه‌ای از نشانه‌های قدرتش را نشانش دهد؛ زیرا فقط او بود که دعاهایش را می‌شنید و لیاقتش را برای این سفر می‌دید.{خدا در این آیه و آیه‌های آغازین سورۀ نجم (ص526)، داستان إسراء و معراج را کوتاه و سربسته آورده است: شبی خدای بزرگ حضرت محمد(ص) را از مکه به فلسطین برد و از آنجا به‌سوی آسمان‌ها. در این سفر حیرت‌انگیز، اتفاق‌های گوناگونی برای پیامبر پیش آمد. او توانست بهشتیان و جهنمیان را ببیند و حتی به یک قدمی خدا برسد. معراج در زندگی پیامبر(ص) بیشتر از یک بار اتفاق افتاده و چگونگی آن به‌طور مفصل در روایات آمده است. } 1



به موسی تورات دادیم و آن را راهنمای بنی‌اسرائیل قرار دادیم. اصل حرفمان این بود: «در زندگی، به کسی غیر از من تکیه نکنید.» 2



آن‌ها از نسل کسانی بودند که با نوح سوار آن کشتی بزرگشان کردیم. یادش به‌خیر نوح! چه بندۀ شکرگزاری بود.{خدای مهربان قبلاً به سرنشینانِ کشتی نوح وعده داده بود که از نعمت‌های مادی و معنوی، ازجمله آمدنِ تورات، برخوردارشان خواهد کرد.} 3



در کتاب تورات، به بنی‌اسرائیل خبرِ قطعی دادیم: شما دو بار در سرزمین فلسطین، وحشیانه به خرابکاری و سلطه‌گری دست می‌زنید! 4



وقتی زمان انتقام از اولین خرابکاری‌تان برسد، طوری زمینه‌سازی می‌کنیم که عده‌ای بی‌رحم انتقام سختی از شما بگیرند و خانه‌به‌خانه در جست‌وجویتان، مشغول قتل و غارت شوند! این وعده ردخور ندارد. 5



مدتی که بگذرد، شما را بر آن‌ها پیروز می‌کنیم و با دادن اموال و اولاد فراوان، کمکتان می‌دهیم و جمعیتتان را زیاد می‌کنیم. 6



پس، اگر خوبی کنید، به خودتان خوبی کرده‌اید و اگر هم بدی کنید، به خودتان بدکرده‌اید. وقتی زمان انتقام از دومین خرابکاری‌تان برسد، دشمنانتان چنان بر شما حمله‌ور می‌شوند که از شدت ترس، رنگ از چهره‌تان می‌پرد! مانند بار اول، وارد مسجد‌الاقصا می‌شوند و هرچه دستشان برسد، کاملاً نابود می‌کنند! 7 



اگر دست از کارهای زشت بردارید، امید است خدا به شما رحم کند؛ ولی اگر دوباره شروع کنید، ما هم دوباره در همین دنیا سروقتتان می‌آییم و در آخرت هم، جهنم را زندان شما بی‌دین‌ها می‌کنیم. 8



این قرآن درست‌ترین برنامۀ زندگی را معرفی می‌کند و به مؤمنانی که کارهای خوب می‌کنند، مژدۀ پاداشی بزرگ می‌دهد 9



و کسانی را هم که آخرت را باور ندارند، از این می‌ترساند که برایشان عذابی زجرآور آماده کرده‌ایم. 10



انسان دنبال بدی‌ها می‌رود، همان‌طور‌که دنبال خوبی‌ها می‌رود؛ چون او نوعاً عجله‌کار است. 11



شب و روز را دو نشانۀ قدرتِ خودمان قرار دادیم: شب را می‌بریم و روز را روشن می‌کنیم تا در پرتو روز، دنبال رزق‌وروزی خدا بیفتید و با این شب و روز شدن، گذر ایام و برنامه‌ریزی زندگی دستتان بیاید. بله، هر چیزی را کاملاً شفاف و بی‌نقص آفریدیم. 12



سرنوشت هر انسانی را روی پیشانی‌اش نوشته‌ایم. در قیامت، پروندۀ اعمالش را بیرون می‌کشیم و جلوی رویش باز می‌کنیم.{البته سرنوشت هر کسی به تلاش از روی «اختیارِ» خودش گره خورده است.} 13



«بخوان پروندۀ اعمالت را. همین بس که امروز، خودت حسابرسِ خودت باشی!» 14



هرکه در راه درست قدم بردارد، سودش به جیب خودش می‌رود و هرکه به بیراهه رَود، دودش به چشم خودش می‌رود. کسی بار گناه کسی را به‌دوش نمی‌کشد. البته تا پیامبری را برای اتمام‌حجت نفرستاده‌ایم، هیچ ملتی را مجازات نکرده‌ایم. 15



وقتی بخواهیم شهری را نابود کنیم، اول مرفّهان بی‌دردش را به کارهای خوب دعوت می‌کنیم؛ اما همین‌‌که با عیّاشی سزاوار عذاب ما شوند، آن شهر را از بیخ‌وبُن ویران می‌کنیم. 16



خیلی از ملت‌های بعدِ نوح را از همین راه هلاک کردیم. همین بس که خدا گناهان بندگانش را می‌داند و می‌بیند. 17



آن‌هایی که دنیای زودگذر را بخواهند، به آن‌ها می‌دهیم؛ البته به هرکس هر مقدار که مصلحت بدانیم. ولی در آخرت، جهنم را نصیبشان می‌کنیم که با ‌خفت‌وخواری، در آن سرخ‌وسوخته می‌شوند! 18



به‌عکس، آنانی که مشتاق زندگی آخرت باشند و آن‌طورکه باید، برایش تلاش کنند، به‌شرط ایمان به خدا و پیامبران و قیامت، از تلاششان حسابی قدردانی می‌شود. 19



برای هر دو گروهِ دنیاطلب و آخرت‌خواه، زمینۀ رسیدن به خواسته‌هایشان را فراهم می‌کنیم. استفاده از موقعیتی که خدا آماده می‌کند، برای کسی ممنوع نیست. 20



ببین مردم راچطور باتلاش‌های دنیایی‌شان بر همدیگر برتری می‌دهیم. مسلّماً تلاش‌های مربوط به آخرت رادر سطحی عالی‌تر و با برتری‌هایی بیشتر، پاداش می‌دهیم. 21

در کنار خدا، به معبود دیگری قائل نباش؛ چون آن‌وقت، با خجلت و خواری، در حرکت به‌سوی خدا زمین‌گیر می‌شوی. 22



خدا فرمان داده است که جز او را نپرستید و تا می‌توانید در خدمت پدر و مادر باشید و به آنان خوبی کنید. اگر یکی‌شان یا هر دویشان در کنار تو به سن پیری برسند، که معمولاً هم می‌رسند، به آن‌ها حتی یک «اَه» هم نگو، صدایت را رویشان بلند نکن، با آنان محترمانه و ملایم صحبت کن.{در زبان عربی «إحسان» را هم با «إلیٰ» می‌آورند و هم با «بِـ». اگر با «إلیٰ» بیاید، یعنی نیکیِ بی‌واسطه یا باواسطه؛ اما اگر با «بِـ» بیاید یعنی فقط نیکیِ بی‌واسطه و مستقیم! همچنین، «بِـ» معنای اِلصاق و اتصال می‌دهد. ازاین سخن خدای مهربان، یعنی «در کنار تو به سن پیری برسند»، می‌توان فهمید که فرستادن پدر و مادر به خانۀ سالمندان کار ناپسندی است! ازآن‌طرف، از عبارتِ پایانی این آیه، یعنی «بزرگم کردند»، می‌فهمیم که خودِ پدر و مادر باید بچه‌هایشان را تربیت کنند، نه پرستار و معلم مهد. البته در جامعه‌ای که فرزندان را در دوران سرنوشت‌سازِ کودکی به مهدکودک می‌فرستند و از عاطفه و محبتِ مادرانه و پدرانه محرومشان می‌کنند، طبیعی است که همین فرزندان وقتی بزرگ می‌شوند، پدران و مادرانشان را به خانۀ سالمندان بفرستند! جالب اینکه توجیه‌های هر دو گروه عینِ هم است: حوصلۀ سروکله‌زدن نداریم، وقت نیست، باید به کارهایمان برسیم، پس رشد شخصی‌مان چه؟، پولش را می‌دهیم و... .} 23



آنان را با فروتنی زیر پَروبالِ محبتت بگیر و دعا کن: «خدایا، هوای پدر و مادرم را داشته باش؛ همان‌طورکه وقتی بچه بودم، هوایم را داشتند و بزرگم کردند.» 24



خدا بهتر می‌داند در دل‌هایتان چه می‌گذرد. در مجموع اگر آدم خوبی باشید، ولی خدا‌ی‌نخواسته دربارۀ پدر و مادر کوتاهی کنید، به‌شرط جبران و توبه، خدا توبه‌کننده‌ها را می‌آمرزد. 25



حقّ قوم‌وخویش و فقیر و درراه‌‌مانده را ادا کن. در زندگی ابداً ریخت‌وپاش نکن 26



که اسراف‌کارها قطعاً همگام و همراه شیاطین‌اند. شیطان هم از نعمت‌های خدا بد استفاده می‌کند. 27 



اگر از روی تنگ‌دستی مجبوری به نیازمندان جوابِ رد بدهی و درعین‌حال امیدواری که خدا دست‌وبالت را باز کند، فعلاً با آن‌ها نرم و صمیمی برخورد کن. 28



در کمک به نیازمندان، ناخن‌خشک نباش. آن‌قدرها هم دست‌ودل‌بازی نکن که دیگران سرزنشت کنند و از کار و زندگی وابمانی! 29



خدا روزیِ هرکه را صلاح بداند، زیاد و کم می‌کند؛ چون او حال بندگانش را می‌داند و می‌بیند. 30



بچه‌هایتان را از ترس فقر و نداری نکشید؛ زیرا روزیِ آن‌ها و شما را ما می‌دهیم. کشتن آنان بد گناهی است.{این عمل جاهلى متأسفانه در زمان ما به‌صورت‌ دیگرى در حال تکرار است: خانواده‌ها از ترس مشکلات مالی و بی‌امکاناتی، کودکان خود را با سقط‌جنین می‌کشند. کارهای نفرت‌انگیزِ دیگری هم که در این آیه‌های سورۀ إسراء آمده است، در عصر جاهلیت ما نیز تکرار می‌شود و گاهی بدتر از دوران قبل از اسلام!} 31



زمینۀ زنا را فراهم نکنید؛ چون زنا، هم کار زشتی است‌ و هم بد راه‌وروشی است برای بقای نسلِ انسان در زمین! 32



آدمِ بی‌گناهی که خدا جانش را محترم می‌داند، نکشید؛ مگر اینکه شرعاً حقّش باشد. به خانوادۀ هرکه ناحق کشته شود، اجازۀ قصاص داده‌ایم. البته آن‌ها نباید در اجرای قصاص زیاده‌روی کنند؛ چون آن‌قدر که باید، حقّشان رعایت شده است.{البته خانوادۀ مقتول می‌توانند به‌صورت توافقی، به‌جای قصاص، مبلغی از قاتل بگیرند و رضایت بدهند یا اصلاً از حق خود بگذرند. } 33



به اموال یتیم دست نزنید، مگر برای حفظ و افزایش آن، تا اینکه او به رشد کافی برسد. به عهدهای خود وفا کنید که دربارۀ عمل به عهدهایتان باید جوابگو باشید. 34



وقتی می‌خواهید چیزی به مردم بفروشید، درست بکشید و با ترازوی دقیق وزن کنید؛ این کار به‌‌سود شما و مایۀ امنیت اقتصادی جامعه است. 35



دنبال آنچه نمی‌دانی، راه نیفت؛ زیرا دربارۀ گوش و چشم و دل که راه‌های دانستن‌اند، دربارۀ همۀ این‌ها‌، باید جوابگو باشید. 36



با سرمستی و قلدری روی زمین راه نرو. هر چقدر قوی باشی، زمین را که نمی‌توانی با قدم‌هایت بشکافی! هر چقدر هم بزرگ باشی، قدت به کوه‌ها که نمی‌رسد! {به‌قول معروف،‌ به آدمی که این‌طور راه می‌رود، می‌گویند: «انگار از دماغ فیل افتاده است!»} 37



از این کارها آن‌هایی که گناه‌اند، در نظر خدا ناخوشایند هستند.{منظور کارهایی است که از آیۀ 22 همین سوره یکی‌یکی شمرده شد.} 38



این سفارش‌ها چند تا از حکمت‌هایی است که خدا به تو وحی کرده. باز هم می‌گوییم: در کنار خدا، به معبود دیگری قائل نباش؛ وگرنه با خفت‌وخواری به جهنم انداخته می‌شوی! 39



مگر خدا افتخارِ داشتن پسر را به شما بت‌پرست‌ها داده است و فرشتگان را دختران خودش کرده؟! دارید خیلی گنده‌گویی می‌کنید! 40



در این قرآن، حقایق را به‌بیان‌های گوناگون توضیح داده‌ایم تا لجوج‌ها به‌خود بیایند؛ ولی فقط نفرتشان را بیشتر می‌کند! 41



بگو: «اگر آن‌طورکه می‌گویند و به‌فرض محال، معبودهای دیگری هم‌ردیف خدا باشد، حتماً آن‌ها هم دنبال راهی برای تصاحب جهان‌اند!» 42



ولی خدا مبرّاست از برچسب‌هایی که به او می‌زنند و بی‌نهایت برتر. 43



آسمان‌هاى هفت‌گانه و زمین و هرکه در آن‌هاست، خدا را از هر عیبی به‌دور می‌دانند. همه چیز، با تمام وجود، او را از سرِ سپاس به پاکی یاد می‌کنند؛ ولی تسبیحشان را نمی‌فهمید! البته خدا در برابر کوتاهی‌تان در درک تسبیحشان، بردباری آمرزنده است.{از این‌دست ‌آیه‌ها می‌فهمیم که حیوان‌ها شعور و اختیار و تکلیف و پرستش ‌و سرکشی دارند و همگام با تمام آفرینش، به‌سوی خدا در حرکت‌اند. البته در سطحی به‌مراتب ضعیف‌تر از انسان. دانستنی‌های بیشتر و جالب‌تر را در شرح آیۀ 38 سورۀ انعام در تفسیر المیزان اثر علامه‌طباطبایی و تسنیم اثر آیت‌الله جوادی آملی بخوانید.} 44



وقتی قرآن می‌خوانی، بین تو و کسانی که آخرت را باور نمی‌کنند، دیواری نامرئی می‌کشیم تا از فهم حقیقت محروم بمانند، 45



پردۀ غفلتی بر دل‌هایشان می‌کشیم تا آن را نفهمند و گوش‌هایشان را سنگین می‌کنیم تا حتی آن را نشنوند. برای همین است که وقتی با خواندن قرآن از یگانگیِ خدا یاد می‌کنی، با نفرت دور می‌شوند. 46



وقتی هم به قرآن‌خواندنت ظاهراً خوب گوش می‌دهند، ما بهتر می‌دانیم غرض‌ومرضشان چیست یا درِگوشی به هم چه می‌گویند. حرف این جماعت بدکار این است: «اگر دنبال محمد راه بیفتید، فقط دنبال آدمی جادو‌شده راه افتاده‌اید!» 47



ببین برای تو چه حرف‌هایی درمی‌آورند! این‌ها از جادۀ عقل و انصاف خارج شده‌اند و دیگر راه به جایی نمی‌برند. 48



می‌پرسند: « یعنی بعد‌ از اینکه مشتی استخوان پوسیده و پراکنده شدیم، باز از نو زنده می‌شویم؟!» 49 



بگو: «حتی اگر سنگ یا آهن هم باشید یا جان‌سخت‌تر از هر چیزی که فکرش را می‌کنید، دوباره زنده می‌شوید.» بعد فوری می‌پرسند: «آن‌و‌قت چه کسی می‌خواهد ما را زنده کند؟!» بگو: «همانی که اول‌بار آفریدتان.» وبعد، مغرورانه و با تمسخر، سر تکان می‌دهند و می‌گویند:«خب، حالا کِی اتفاق می‌افتد؟!»بگو: «شاید به‌همین زودی‌ها!» 50و51



آن روز، خدا شما را برای حسابرسی فرا می‌خوانَد و همین شما، ستایش‌گویان دعوتش را اجابت می‌کنید و خودتان معترف می‌شوید که انگار مدت کوتاهی در برزخ بوده‌اید. 52



پیامبر! به مسلمان‌ها سفارش کن که خوش‌رفتارترین باشند؛ چون شیطان با سوء‌استفاده از رفتارهای بیجا، بینشان دشمنی ایجاد می‌کند. بله، شیطان دشمن علنیِ شماست. 53



خدا حال و روزتان را بهتر می‌داند:اگر لایقتان ببیند، به شما لطف می‌کند و اگر نالایقتان ببیند، مجازاتتان می‌کند. تو را هم وکیل‌وصی مردم نفرستاده‌ایم که به‌ زور مسلمانشان کنی! 54



خدا از احوال همۀ کسانی که در آسمان‌ها و زمین‌اند، اطلاع کامل دارد. پیامبران را با ویژگی‌هایی بر یکدیگر برتری بخشیدیم؛ مثلاً به داوود کتاب زبور را دادیم.{کتاب زبور پر از نیایش‌های شیرین و شورانگیز داوود(ع) با خدا بوده است و نیز شامل نصیحت‌های حکیمانه و دلسوزانۀ او به مردم که درس عبرتی است برای ما تا چگونگی رفتار شایسته با دیگران را یاد بگیریم.} 55



بگو: «از کسانی‌ کمک بخواهید که به‌خیال خودتان به‌جای خدا معبود خودتان گرفته‌اید. آن‌ها بدون کمک خدا نه گره مشکلاتتان را باز می‌کنند و نه حتی ذره‌ای تغییر در آن می‌دهند.» 56



معبودهایی که بت‌پرست‌ها صدایشان می‌زنند، خودشان برای نزدیکیِ هرچه‌بیشتر به خدا، دنبال تقویت بندگیِ خودند و به رحمتش امیدوارند و از عذابش می‌ترسند. البته که از عذاب خدا باید ترسید و برحذر بود. 57



بالاخره، تمامی شهرها را تا قبل از قیامت، از بین می‌بریم و اگر اهالی‌شان بدکار باشند، به‌شدت عذابشان می‌کنیم. این سرنوشتی است حتمی که در کتاب الهی ثبت است.{این کتاب مانند کتاب‌های رایج بین ما نیست؛ بلکه همان ‌کتابِ علم خداست که شرق‌ و ‌غرب عالم را فراگرفته و تغییر ‌و ‌تحریف در آن، راه ندارد و همۀ موجودات و حرکت‌های آفرینش در آن ثبت ‌و ‌ضبط است. شاید این همان‌ «لوح محفوظ»، «اُمّ‌الکتاب»، «امام مبین»، «کتاب» و «کتاب مکنون» است که در آیه‌های دیگر آمده‌اند.}58



تنها چیزی که باعث شد معجزه‌های درخواستیِ بت‌پرست‌ها را نفرستیم، این بود که گذشتگانشان آن‌ها را دروغ دانستند؛ مثلاً به مردمِ ثمود، ماده‌شتری دادیم که معجزه‌ای بسیار روشن بود؛ ولی انکارش کردند. بله، ما معجزه‌ها را فقط برای هشداردادن می‌فرستیم.{اگر مردم به معجزاتِ درخواستی ایمان نمی‌آوردند، با عذاب الهی مجازات می‌شدند؛ همان‌طورکه مردم ثمود گرفتار عذاب الهی شدند. خدای مهربان می‌دانست که مشرکان مکه نیز مانند مشرکان گذشته، با دیدن معجزات درخواستی ایمان نخواهند آورد؛ ازاین‌رو پیشنهادهای آن‌ها را معمولاً رد می‌کرد. در آیۀ 118 سورۀ بقره (ص18)، با عبارت «تَشابَهَت قُلوبُهم» خدا اعلام می‌کند که همۀ شما سروته از یک کرباسید! داستان مردم ثمود و معجزۀ شتر در آیه‌های 73 تا 79 سورۀ اعراف (ص159) هم آمده است.} 59



پیامبر! با این جمله‌ها به تو آرامش دادیم: «خدا بر مردم مسلط است. آن نسل منافقانِ لعنت‌شده در قرآن که در ‌خواب هم نشانت دادیم، فقط مایۀ آزمایشِ مردم‌اند.

جماعت لج‌باز را از عاقبت گردنکشی می‌ترسانیم؛ ولی هشدارهای ما فقط سرکشی‌شان را بیشتر می‌کند.» 60



وقتی به فرشتگان فرمان دادیم: «در برابر آدم سجده کنید» همه سجده کردند، جز ابلیس که متکبرانه گفت: «یعنی درمقابل کسی سجده کنم که از گِل آفریده‌ای‌؟!» 61



بعداً هم گفت: «بگو ببینم! این همانی است که از من برترش دانسته‌ای؟! اگر تا قیامت به من مهلت بدهی، حتماً به افرادِ نسل او به‌استثنای عدۀ کمی، افسار می‌زنم و به گمراهی و نابودی‌شان می‌کشم.»{این عدۀ کم همان بندگان ناب‌اند که شیطان نمی‌تواند گمراهشان کند! البته نه اینکه نخواهد و دوست نداشته باشد؛ بلکه اصلاً نمی‌تواند؛ هرچند وسوسه‌شان می‌کند!} 62



خدا فرمود: «برو! هریک از آن‌ها دنبالت بیاید، سزای بی‌کم‌وکاست همه‌تان جهنم خواهد بود. 63



هر کدامشان را می‌توانی، با وسوسه‌هایت، به گناه و کج‌راهه تحریک و تشویق کن، با سواره‌نظام و پیاده‌نظامت بر آن‌ها بتاز، در دخل‌وخرج زندگی و همین‌طور تولد و تربیت اولادشان مشارکت کن و به آن‌ها وعده پشت‌ وعده بده...» بماند که وعده‌های شیطان همه گول‌زننده است! 64



«... البته تو بر بندگانِ نابم تسلطی نداری؛ زیرا در برابر وسوسه‌های شیطان، همین بس که خدا تکیه‌گاهشان باشد.» 65



خداست که انواع کشتی‌ها را برایتان در دریاها به حرکت درمی‌آورَد تا از نعمت‌های بیش از اندازۀ او بهره‌مند بشوید؛ چون او با شما مهربان است. 66 



وقتی در دریا گرفتار طوفان شوید، آنچه به‌جای خدا می‌پرستید، از جلوی چشمتان غیبشان می‌زند و فقط یاد او می‌کنید؛ اما به‌محض اینکه با رساندن شما به ساحل، نجاتتان دهد، رو برمی‌گردانید. انسان نوعاً ناشکر است. 67



آیا مطمئنید از اینکه خدا شما را در کنار ساحل، در کام زمین فرو نمی‌برد یا طوفان شن بر سرتان نمی‌فرستد و آن‌وقت، دیگر پناهگاهی برای خود پیدا نکنید؟! 68



یا مطمئنید از اینکه خدا شما را دوباره به دریا برنمی‌گرداند و امواج و طوفانی سهمگین سراغتان نمی‌فرستد و به‌سزای بی‌دینی‌تان، غرقتان نمی‌کند و آنجا دیگر کسی سراغتان را هم از ما نگیرد؟! 69



ما به بنی‌آدم شرافت دادیم، وسایل حمل‌و‌نقل زمینی و دریایی در اختیارشان گذاشتیم، خوراکی‌های پاک‌وپاکیزه روزی‌شان کردیم و بر مخلوقات مادیِ خود کاملاً برتری‌شان دادیم. 70



روزی می‌رسد که هر جماعتی را به‌همراه پیشوایشان احضار می‌کنیم: آنانی که پروندۀ اعمالشان را با احترام، تقدیمشان می‌کنند، آن را با خوشحالی می‌خوانند و به‌اندازۀ سرِ مویی به آنان ستم نمی‌شود. 71



آن‌هایی هم که در دنیا چشم بر حقایق بسته بودند، در آخرت خوبی‌ها را نمی‌بینند و راهی به بهشت پیدا نمی‌کنند. 72



کم مانده بود وسوسه‌گرانِ بی‌دین از آیه‌هایی که به تو وحی کرده‌ایم، منحرفت کنند تا به‌جای آن، چیزهای دیگری به ما نسبت بدهی. بعدش هم، تو را رفیق خودشان بدانند!{سران بت‌پرستِ مکه از رسول خدا(ص) می‌خواستند که او دست از بدگویى بت‌هایشان بردارد و برده‌های بى‌نام‌ونشانی را نیز که مسلمان شده و دور او جمع شده بودند، از خود دور کند؛ چون عارشان مى‌آمد که با برده‌های خود در یک جا بنشینند و آیه‌های قرآن را بشنوند. در چنین وضعی، این آیه‌ها آمد و رسول خدا(ص) را از این کار منع کرد.} 73



اگر به‌فرض محال، ثابت‌قدمت نمی‌کردیم، کم مانده بود کمی به آن‌ها متمایل بشوی. 74



اگر چنین می‌شد، در دنیا و آخرت به تو عذاب دوچندان می‌چشاندیم و در برابر ما هم، هیچ یاوری برای خودت پیدا نمی‌کردی. 75



همچنین، کم مانده بود که تو را با تهدید و توطئه از شهر مکه تبعید کنند! که اگر چنین می‌کردند، بعد از رفتنت چندصباحی بیشتر زنده نمی‌ماندند{بله، سران بت‌پرستِ مکه نتوانستند پیامبر(ص) را تبعید کنند، ولی به گواهی آیۀ 40 سورۀ توبه (ص 193) با نقشه‌ای که برای ترورش داشتند، مجبورش کردند که به مدینه هجرت کند. نتیجۀ این نقشۀ شومشان این شد که بعد از چندصباحی، بیشترشان در جنگ بدر به هلاکت رسیدند. } 76



مثل راه‌و‌روشمان در حمایت از پیامبرانمان که قبل از تو فرستاده‌ایم. در راه‌وروش ما تغییری نخواهی دید. 77



نماز ظهر و عصر را در فاصلۀ ظهر تا مغرب بخوان و نماز مغرب و عشارا تا نصفه‌شب. نماز صبح را هم به‌وقتش. در واقع، نماز صبح با آرامش خاطرِ بیشتری خوانده می‌شود. 78



قسمتی از شب را هم برای خواندن نماز شب، به بیدارخوابی بگذران. این البته وظیفه‌ای اضافی برای توست؛ به این امید که خدا تو را به جایگاهی تحسین‌برانگیز برساند,1- {معنای دقیق «تهجّد» شب‌زنده‌داری نیست؛ بلکه خوابیدن و بیدارشدنِ چندباره برای خواندن نماز شب است و سیرۀ پیامبر(ص) نیز همین بوده است. «بیتوته» یعنی شب‌زنده‌داری.}2-{نماز شب برای حضرت محمد مصطفی(ص) واجب بوده است؛ اما برای دیگران مستحب است و البته مستحبِ تأکیدشده!‍} 79



در ضمن، این‌طور دعا کن: «خدایا، کاری کن که هر کاری را با صداقت شروع کنم و با صداقت تمامش کنم. خودت به من توانی بده که پشتیبانم باشد.» 80



همچنین بگو: «حق آمده است و باطل نابود شده است. اصلاً باطل نابودشدنی است.» 81



ما قرآن را می‌فرستیم که برای مؤمنان مایۀ شفا و رحمت است؛ اما برای بدکارهای بی‌دین، جز خسارت و بدبختیِ بیشتر نتیجه‌ای ندارد. 82



وقتی چنین انسان بدکاری را از نعمت‌های مادی برخوردار کنیم، با سرمستی رو برمی‌گرداند و بی‌محلی می‌کند. وقتی هم دچار بلایی بشود، سرخورده می‌شود. 83



اتفاقاً، بگو: «رفتار هرکس نشان‌دهندۀ شخصیت اوست. خدا بهتر می‌داند کدامتان در مسیر درست‌تری پیش می‌روید.»{شاکله یعنی ساختار روحی‌‌روانی، راه‌و‌روش، خُلق‌و‌خو، عادت‌ها، ذات، طبیعت و... . } 84



یهودی‌ها دربارۀ روح از تو می‌پرسند. بگو: «روح آفریدۀ مخصوص خداست و دانشی که دربارۀ روح به شما داده شده، خیلی کم است.»{روح موجودی برتر از همۀ فرشتگان.} 85



اگر بخواهیم، همان روحی را که توسط او قرآن را بر تو وحی کرده‌ایم، از بین می‌بریم. آن‌وقت، در برابر ما، وکیل‌مدافعی پیدا نمی‌کنی تا برایت بَرش گرداند! 86 



پس همراهی روح با تو به‌خاطر لطف خدا به توست؛ زیرا خدا در حق تو خیلی بزرگوار است. 87



در ضمن، بگو: «به‌فرض، همۀ انس و جن جمع شوند تا مثل این قرآن بیاورند، نمی‌توانند چنین کنند؛ حتی اگر دست در دست هم بدهند.» {این‌ها در واقع هماوردطلبیِ خداست: اگر شما انسان‌ها فکر می‌کنید که قرآن مجید کتاب آسمانی نیست و ساخته‌وپرداختۀ خودِ محمد است، خب شما هم همانندش یا لااقل ده سوره و حتی اگر شده، یک سوره مثلش بیاورید! البته منظور اصلیِ خدا از این هماوردطلبی، آوردن محتوایی عمیق از جنس حقایق و معارف قرآن است، نه فقط آوردن متنی درخشان به زبان عربی.} 88



واقعاً، در این قرآن از هر مثالی برای راهنمایی مردم استفاده کرده‌ایم؛ اما بیشترِ مردم جز ناشکری کارِ دیگری بلد نیستند. 89



بت‌پرست‌ها بهانه می‌آورند: «هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم؛ مگر اینکه برایمان از زمین مکه چشمه‌ای پرآب و دائمی بجوشانی! 90



یا دست‌کم برای خودت باغی بزرگ، پر از درختان خرما و انگور دست‌و‌پا کنی و نهرهایی پرآب از لابه‌لای درختانش راه بیندازی! 91



یا اصلاً آن‌طور‌که به‌خیال خودت تهدیدمان کرده‌ای، شهاب‌سنگ‌های آسمانی بر سرمان فرو بریزی! یا خدا و فرشتگان را با ما رودررو کنی! 92



یا صاحبِ خانه‌ای بزرگ‌ و مجلل باشی! یا به‌سمت آسمان بالا بروی! البته صِرف آسمان‌رفتنت را هم باور نمی‌کنیم، مگر اینکه از آنجا کتابی برایمان بفرستی که بتوانیم آن را بخوانیم!» بگو: «خدا که بیکار نیست! من هم بشرم. فقط پیام از او می‌آورم. غیر از این است؟!» 93



وقتی این جماعت با راهنمایی‌های دینی مواجه شدند، تنها بهانه‌ای که مانع ایمان‌آوردنشان شد، این بود: «مگر می‌شود خدا بشری به پیامبری بفرستد؟!» 94



بگو: «اگر به‌فرض محال، روی زمین فرشتگانی بودند که زندگی مادی می‌کردند، حتماً برایشان پیامبری از جنس همان فرشتگان از آسمان می‌فرستادیم.» 95



بگو: «همین بس که خدا بین من و شما شاهد باشد؛ چون او حال بندگانش را می‌داند و می‌بیند.» 96



آنانی که خدا دستشان را بگیرد، ره‌یافتۀ واقعی‌اند و آن‌هایی که به‌حال خود رهایشان کند، دیگر جز خدا برایشان یاورانی پیدا نخواهی کرد. روز قیامت هم، درحالی‌که کور و کر و لال‌اند، به‌رواُفتاده و کشان‌کشان جمعشان می‌کنیم. جایگاهشان جهنم است. هر وقت هم شعله‌های جهنم فروکش کند، خودشان را شعله‌ور می‌کنیم! 97



سزایشان همین است. آیه‌های ما را باور نمی‌کردند و تازه، با تمسخر هم می‌پرسیدند: «یعنی بعد از اینکه مشتی استخوان پوسیده و پراکنده شدیم، باز از نو زنده می‌شویم؟!» 98



آیا نمی‌بینند خدایی که می‌تواند آسمان‌ها و زمینِ به این بزرگی را بیافریند، حتماً می‌تواند در قیامت هم مثل این بدن‌هایشان را بیافریند؟! البته خدا برای آفرینش

دوباره‌شان وقت معیّنی در نظر گرفته که جای هیچ شک‌وشبهه‌ای در آمدنش نیست؛ اما این بدکارها غیر از ناشکری کارِ دیگری بلد نیستند. 99



بگو: «اگر به‌فرض محال، شما صاحب تمام گنجینه‌های رحمت خدا هم بودید، باز از ترس فقیرشدن، بذل و بخشش نمی‌کردید؛ چون انسان‌ نوعاً تنگ‌نظر و بخیل است.» {یعنی شما که از سرِ تنگ‌نظرى، تعجب مى‌کنید که انسانى به پیامبری انتخاب شده باشد، اگر مالک تمام جهان هم بشوید، باز دست از تنگ‌نظری برنمی‌دارید.} 100



به موسی نُه معجزۀ واضح دادیم. از یهودی‌ها دربارۀ این ماجرا بپرس: موسی برای نجات بنی‌اسرائیل پیششان آمد. فرعون به او گفت: «موسی، به‌احتمال زیاد ‌جادو شده‌ای.» {منظور معجزه‌هایی است که در مرحلۀ دعوت فرعون و قومش، تا قبل از کوچ بنی‌اسرائیل، به موسی(ع) داده شد: اژدهاشدن چوب‌دستی‌، درخشان‌شدن دست، خشک‌سالى، قحطی، طوفان، ملخ، شپشک، قورباغه و خون. } 101



موسی گفت: «خودت ‌خوب می‌دانی که این معجزه‌های آگاهی‌بخش را کسی جز صاحب آسمان‌ها و زمین نفرستاده است و من فکر می‌کنم که تو، ای فرعون، در شُرف نابودی هستی.» 102



فرعون تصمیم گرفت با تهدید و توطئه، موسی و پیروانش را از مصر تبعید کند؛ ولی ما فرعون و همۀ دارودسته‌اش را غرق کردیم! 103



بعد از هلاکتشان، به بنی‌اسرائیل پیام دادیم: «در مصر و شامات ساکن شوید. وقتی هم آخرت فرا برسد، همۀ شما را دسته‌جمعی جمع می‌کنیم.»{منطقه شامات شامل کشورهای فلسطین، لبنان، سوریه واردن میشود.} 104 



قرآن را به‌سلامت فرستاده‌ایم و به‌سلامت هم دست مردم رسیده است. تو را هم فقط مژده‌رسان و هشدار‌دهنده فرستاده‌ایم. 105



البته قرآن را بخش‌بخش و نیز تدریجی می‌فرستیم تا آن را با درنگ و دقت برای مردم بخوانی. 106



بگو: «قرآن را می‌خواهید باور کنید، می‌خواهید نه!» به آن‌هایی که قبل از آمدنش معرفتی ارزانی شده، وقتی قرآن برایشان خوانده ‌شود، سجده‌کنان با صورت به‌خاک می‌افتند و نجوا می‌کنند: «خدا در برپاییِ قیامت خُلف‌وعده نمی‌کند؛ چون وعدۀ خدا حتمی است.» 107و108



دراین‌حال، باز سجده‌کنان با صورت به‌خاک می‌افتند و همین‌طور که می‌گریند، فروتنی‌شان را قرآن بیشتر می‌کند. 109



به بهانه‌جوها بگو: «فرقی نمی‌کند او را الله صدا بزنید یا رحمان: با هریک صدایش بزنید، بهترین نام‌ها مخصوص اوست.» همۀ نمازهایت را بلند یا آهسته نخوان؛ بلکه بعضی را بلند بخوان و بعضی را آهسته. {یعنی حمد ‌و ‌سورۀ نمازهای ظهر‌ و ‌عصر و نیز تسبیحات اربعۀ همۀ نمازها را آهسته بخوان؛ زیرا خدا از رگ گردن به تو نزدیک‌تر است. به‌عکس، حمد ‌و ‌سورۀ نمازهای صبح و مغرب و عشا را بلند بخوان؛ چون خدا بلند‌مرتبه است.}110



در ضمن، زمزمه کن: «خدا را سپاس که نه فرزندی برای خود انتخاب کرده است و نه در فرمانرواییِ آسمان‌ها و زمین همکار دارد و نه ‌ناتوان است که سرپرست بخواهد.» و کلاً از او به بزرگی یاد کن. 111

سوره کهف



به‌ نام خدای بزرگوار مهربان



خدا را سپاس قرآن را که مرجعی معتبر است بر بنده‌اش محمد فرستاد و در آن هیچ نکتۀ انحرافی نگذاشت 1



تا بدکارها را از عذاب شدید جهنم بترساند و به مؤمنانی که کارهای خوب می‌کنند، مژده بدهد که بهشتی باصفا در انتظارشان است 2



که در آن مقیمِ دائم‌اند. 3



به‌ویژه، کسانی را از عذاب شدید بترساند که ادعا می‌کنند: «خدا برای خودش فرزندی گرفته است.» {آن‌ها یا به‌صورت تشریفاتی این ادعا را می‌کردند، مثل یهودیان که عُزَیر را پسر خدا و مثل مسیحیان که عیسی را پسر خدا می‌دانستند یا واقعاً مدعیِ این بودند، مثل بت‌پرست‌‌ها که فرشته‌ها را بچه‌های خدا می‌دانستند. در زمان ما، هنوز بسیاری از این عقاید پوچ و کودکانه در میان برخی ادیان و آیین‌های جهان برجای مانده است.} 4 



نه خودشان دلیل معتبری برای ادعایشان دارند و نه پدرانشان دلیلی داشتند. گنده‌تر از دهانشان حرف می‌زنند! هرچه می‌گویند، دروغ است و بس. 5



نکند خودت را از سرِ دلسوزی و ‌غصه، هلاک کنی! آن‌هم برای اینکه آن‌ها قرآن را باور نمی‌کنند. 6



ما هرچه را روی زمین است، مایۀ ‌زیبایی‌اش قرار دادیم تا مردم را آزمایش کنیم که کدامشان بهتر رفتار می‌کند. 7



به‌وقت بلا، زمین را با همۀ زیبایی‌هایش بیابانی خشک و بی‌آب‌و‌علف می‌کنیم! 8



نکند خیال کرده‌ای بعضی نشانه‌های ما، مثل اصحاب کهف و رقیم، در برابر این‌‌همه نشانه عددی هستند؟!1- {به‌احتمال زیاد «رقیم» که به‌معنای درشت‌نویسی است نام دیگر اصحاب کهف است؛ زیرا سرانجام، نام آنان را بر لوحی حک کردند و بر سردرِ غار زدند.} 2- {یهودی‌ها به بت‌پرست‌ها یاد داده بودند که برای پیامبر اسلام سؤال‌هایی با این موضوعات مطرح کنند: 1. داستان اصحاب‌ کهف؛ 2. داستان موسی ‌و ‌خضر؛ 3. داستان ذو‌القَرنَین. از این آیه، خدا سه ‌سؤالِ آن‌ها و پاسخ‌های درست را بیان می‌کند.} 9



جوانمردانی خداپرست از ترس شاه بی‌دینشان، به غاری بزرگ پناه بردند. آنجا دعا کردند: «خدایا، لطفت را نصیبمان کن و از این مخمصه نجاتمان بده.» 10



ما هم به‌ دادشان رسیدیم و آنان را در آن غار، چند ‌سالی به خوابی عمیق فرو بردیم. 11



بعد، بیدارشان کردیم. حالا باید معلوم می‌کردیم کدام‌یک از دو گروه مدتِ خوابشان را بهتر حساب می‌کنند. 12



ما داستان اصحاب کهف را با جزئیات بیشتر و همان‌طورکه اتفاق افتاده بود، برایت تعریف می‌کنیم: آنان جوانمردانی بودند که به خدا ایمان آوردند و ما هم به‌طور ویژه راهنمایی‌شان کردیم. 13



وقتی برضدّ بت‌پرستی قیام کردند، دل‌هایشان را چنان قرص کردیم که گفتند:«خدای ما صاحب آسمان‌ها و زمین است. معبودی جز او را صدا نمی‌زنیم که اگر چنین کنیم، گرفتار انحراف در عقیده شده‌ایم. 14



این هم وضع قوم ما!آمده‌اند به‌جای خدا،معبودهای دیگری انتخاب کرده‌اند.خب، چرا دلیل روشنی برای به‌حق‌بودنشان نمی‌آورند؟! بنابراین چه کسانی بدکارتراز آن‌هایی‌اند که به خدا دروغ می‌بندند؟!» 15  



خدا به دل‌هایشان انداخت: «حال که از بت‌پرست‌ها و بت‌هایی که به‌جای خدا می‌پرستند، کنار کشیدید، به غاری که عبادتگاه مخفی‌تان است، پناه ببرید تا خدا سایۀ رحمتش را بر سرتان بگستراند و گره از کارتان باز کند.» 16



کم‌کم در منطقۀ بازِ غار به خواب فرو رفتند. هنگام طلوع خورشید، نور ملایم آفتاب را می‌دیدی که نرم‌نرمک به‌سمت راستشان می‌تابید و هنگام غروب، به‌سمت چپشان. خودِ این، نشانۀ لطف خداست. بله،دست هرکه راخدا بگیرد،هدایت‌یافتۀ واقعی اوست و هرکه را به‌‌حال خودش رهاکند، هرگز مربیِ دست‌گیری برایش نخواهی یافت. 17



چون چشم‌باز خوابیده بودند، خیال می‌کردی بیدارند؛ درحالی‌که به خوابی عمیق فرو رفته بودند. آنان را به ‌پهلوی چپ و راست می‌غلتاندیم و سگشان هم در ورودیِ غار، روی ساق دستش دراز کشیده بود. اگر از نزدیک آنان را می‌دیدی، حتماً پا به فرار می‌گذاشتی و سرتاپای وجودت را وحشتِ از آنان فرا می‌گرفت! 18



همان‌طور‌که به‌قدرتِ خودمان آنان رادر خواب فرو بردیم، بیدارشان کردیم تا در آغاز، برایشان سؤال پیش بیاید. یکی‌شان با تعجب پرسید: «چقدر خوابیدید؟!» چند نفرشان گفتند: «یک‌ روز خواب بودیم یا کمتر از یک روز.» نظر بقیه این بود:«خدا بهتر می‌داند چقدر خوابیده‌اید. فعلاً یک نفر را با این ‌پولی که دارید، به شهر بفرستید تا ببیند غذا فروشیِ سالم و حلال کجاست و کمی غذا بخرد و برایتان بیاورد. خیلی هم باید مراقب باشد! نکند مکان و حال و روز شما را به احدی بگوید.{این دو گروه، سه‌نفره بوده‌اند که با سؤال‌کننده و سگِ همراهشان، هشت نفر می‌شدند.} 19



اگر آن‌ها مخفیگاهتان را شناسایی کنند و شما را بگیرند، به حسابتان می‌رسند یا اینکه به آیین خودشان برتان می‌گردانند و آن‌وقت، دیگر روی خوشبختی به خود نخواهید دید!» 20



مردمی را که دربارۀ قیامت اختلاف‌نظر داشتند، با این ماجرا از حال اصحاب کهف باخبر کردیم تا بدانند که وعدۀ خدا در برپاییِ قیامت، حق است و جای هیچ شک‌ و شبهه‌ای در آمدنش نیست. آخرکار، منکران معاد پیشنهاد کردند: «روی قبرهایشان بنای یادبودی بسازید! خدا بهتر می‌داند چه‌کاره بوده‌اند.» ولی خداپرستانی که حرفشان را در این ‌ماجرا به ‌کرسی نشانده بودند، گفتند: «روی قبرهایشان مسجدی خواهیم ساخت.»{از این ‌آیه به‌خوبی می‌فهمیم که احداث بنای ‌یادبود، میراث فرهنگی، آثار باستانی، موزۀ تاریخی و همچنین، سفر سیاحتی و زیارتی در صورتی مفید و مطلوب است که مایۀ عبرت انسان باشد و او را به‌یاد خدا و آخرت بیندازد؛ وگرنه صِرف خوش‌گذرانی و تماشا و گذران ایام فراغت و گرفتن چند عکس و فیلم یادگاری، چندان طبق سفارش اسلام و قرآن نیست.} 21



در آینده، عده‌ای می‌گویند: «سه نفر بودند. چهارمی‌شان سگشان بود» و عده‌ای می‌گویند: «پنج نفر بودند. ششمی‌شان سگشان بود.» تیری در تاریکی می‌اندازند! عده‌ای هم می‌گویند: «هفت نفر بودند، هشتمی‌شان سگشان بود.» بگو: «خدا تعدادشان را بهتر می‌داند و فقط افراد کمی از آن باخبرند.» پس جز به‌قدری که قرآن دربارۀ اصحاب کهف حرف زده است، دراین‌باره نه با بت‌پرست‌ها و اهل‌کتاب جرّوبحث کن و نه از هیچ‌یک از آن‌ها چیزی بپرس. 22



همچنین، دربارۀ هیچ کاری هیچ وقت نگو: «فردا حتماً انجامش می‌دهم»، مگر آنکه «اِن‌شاءالله» بگویی. هر وقت هم یادت رفت «اِن‌شاءالله» بگویی، تا یادت آمد بگو، و بگو: «امیدوارم‌ خدا توفیقم بدهد تا قبل از هر کاری همیشه به‌یادش باشم.» 23و24



اصحاب کهف سیصد سال شمسی، برابر با سیصد و نه سال قمری، در غاری که عبادتگاه مخفی‌شان بود، خوابیدند. 25



به اهل‌کتاب بگو: «مدت خوابشان همین است و خدا بهتر می‌داندش؛ زیرا اسرار آسمان‌‌ها و زمین دست اوست. چه بینا و شنواست او! جهان هستی ‌کس‌وکاری جز او ندارد و او به احدی اجازۀ دخالت در حکمرانی‌اش نمی‌دهد.» 26



از آیه‌های کتاب خدا هر چقدر بر تو وحی می‌شود، برای مردم بخوان؛ فارغ از اینکه باورش بکنند یا نه؛ زیرا کسی نمی‌تواند حرف‌های خدا را تغییر بدهد. پناهگاهت هم، خداست و بس. 27 



پای مردم مستضعف بایست؛ همانانی که هر صبح و شب خدا را صدا می‌زنند و دنبال رضایت او هستند. به هوای زرق‌ و برق زندگیِ دنیا، چشم از آنان برندار و گوش به حرف ثروتمندهای متکبری نده که دلشان را از یاد خودمان غافل کرده‌ایم. آن‌ها تابع میل خودشان هستند و اصلاً کارشان زیاده‌ خواهی است. 28



بگو: «این حقایق از خدا رسیده است. هرکه می‌خواهد، باور کند و هرکه می‌خواهد، باور نکند. ما برای ستمکارهای حق‌ناپذیر، آتشی آماده کرده‌ایم که شعله‌های لایه‌لایه‌اش سرتاسر وجودشان را فرا می‌گیرد. اگر هم از شدت عذاب، کمک بخواهند، با آبی مانند فلز‌ گداخته به فریادشان می‌رسند‌ که هُرم آن، صورت‌هایشان را کباب می‌کند. بد نوشیدنی و بد استراحتگاهی است! 29



البته مسلمانانی که کارهای خوب می‌کنند، بدانند که ما پاداش نیکوکاران را پایمال نمی‌کنیم. 30



باغ‌هایی همیشه‌سبز نصیبشان می‌شود و از زیر پایشان جوی‌ها روان است. در آنجا، به مچ‌بندهای طلا آراسته می‌شوند، لباس‌هایی خوش‌رنگ می‌پوشند از انواع ابریشم نرم‌ونازک و دراین‌حال، لَم می‌دهند روی تخت‌ها. به‌به! چه پاداشی و چه استراحتگاهی!» 31



برای آن‌ دنیاطلب‌های غفلت‌زده، داستان آن دو نفر را مثال بزن: به یکی‌شان دو باغ انگور داده بودیم. دورتادور باغ‌ها را با نخل‌های خرما پوشانده و میانشان هم کشتزاری قرار داده بودیم. 32



میوه و محصول باغ‌ها، بی‌هیچ کم‌وکاستی، به‌راه بود. نهری پرآب هم از هر دو باغ عبور داده بودیم. 33



او درآمدِ هنگفتی داشت. روزی ضمن گفت‌وگو با دوستش، به فخرفروشی پرداخت: «من، در مقایسه با تو، هم سرمایۀ بیشتری دارم و هم جایگاه اجتماعی بهتری!» 34



قدم‌زنان وارد باغ خودش شد. با آن فخرفروشی‌ها، داشت به ‌خودش بد می‌کرد. تازه ادامه داد: «فکر نمی‌کنم هیچ وقت این باغ از بین برود 35



و فکر نمی‌کنم که اصلاً قیامتی در کار باشد! به‌فرض هم به‌سوی خدا بَرم گردانند، حتماً موقعیتم بهتر از این خواهد بود!» 36



دوستش، لابه‌لای گفت‌وگو، هشدارش داد: «داری توانِ کسی را انکار می‌کنی که تو را از جنس خاک و بعد، از ذره‌ای ناچیز خلق کرد و سپس آفرینشت را کامل کرد؟! 37



به‌عکسِ تو، من باور دارم که قطعاً خدا صاحب‌اختیار من است. کسی را هم شریک کارهایش نمی‌کنم. 38



چرا وقتی وارد باغت شدی، «ما شاءَ اللّهُ لا قُوّةَ إلّا بِاللّه» نگفتی؟! اگر می‌بینی سرمایه و بچه‌هایم از تو کمتر است، این‌ها اصلاً مهم نیست. 39



خدا را چه دیدی؟! چه‌بسا خدا بهتر از باغ تو را به من بدهد و ازآن‌طرف، آفتی از آسمان بر باغ تو بفرستد تا برهوتی بی‌دار و درخت شود 40



یا آب باغت طوری در زمین فرو رود که دیگر ابداً دستت به آن نرسد!» 41



از قضا، عذاب باغش را با محصولاتش از بین برد! وقتی ‌دید باغش کلاً ویران شده، در حسرت هزینه‌هایی که برای آن کرده بود، دست روی دست می‌زد و می‌گفت: «ای کاش کسی را شریک خدا در کاروبار عالم نمی‌کردم!» 42



بله، در برابر خدا، نه حامیانی داشت‌ که ‌یاری‌اش کنند و نه خودش توان یاری خودش را داشت. 43



اینجاهاست که معلوم می‌شود همه‌کاره‌بودن مخصوص خدای برحق است. او بهتر از دیگران پاداش می‌دهد و عاقبت‌به‌خیر می‌کند. 44



همچنین، برای دنیاطلبان غفلت‌زده، زندگی دنیا را به بارانی تشبیه کن که از آسمان می‌فرستیم و با آن، گیاهان زمین می‌رویند و روی هم موج می‌زنند؛ اما بعد از مدتی، خشک‌ و‌ خزان می‌شوند و بادها به هر سو پراکنده‌شان می‌کنند. بله، خدا هر کاری می‌تواند بکند. 45 



اموال ‌و اولاد، زرق‌ و برق زندگی دنیاست. ازآن‌طرف، کارهای خوبِ ماندنی از نظر خدا ثواب ارزشمندتری دارد و امیدبخشیِ بیشتری. 46



بدان که روزی کوه‌ها رابه حرکت درمی‌آوریم و باخاک یکسان می‌کنیم:زمین راصافِ صاف می‌بینی. مردم رادر صحرای قیامت جمع می‌کنیم و احدی را از قلم نمی‌اندازیم! 47



همه را در پیشگاه خدا به‌صف می‌کنند: «روز اول، شما را دستِ خالی آفریدیم؛ اکنون نیز دستِ خالی پیشمان آمده‌اید. البته خیال می‌کردید چنین وعده‌گاهی برایتان نگذاشته‌ایم!» 48



کتاب جامعِ کارهای بندگان را آنجا می‌گذارند. قیافۀ گناهکارها در آن لحظه دیدنی است: هراسان از محتوایش! می‌گویند: «ای‌ وایِ ما! این دیگر چه کتابی است! هیچ کار کوچک و بزرگی را از قلم نینداخته است و یکی‌یکی‌اش را ثبت کرده!» بله، هرچه کرده‌اند، همان‌ها را به‌‌عیان می‌بینند؛ پس خدا به احدی بد نمی‌کند. 49



وقتی به فرشتگان فرمان دادیم: «در برابر آدم سجده کنید»، همه سجده کردند،جز ابلیس. او از جنّیان بود واز فرمان خدا سرپیچی کرد. آیا به‌جای من، با او و فرزندانش رفاقت می‌کنید، با آنکه آن‌ها دشمن شمایند؟! آن‌ها بد جانشینانی به‌جای خدا برای ستمکارها هستند. 50



شیاطین را نه در آفرینش آسمان‌ها و زمین گواه گرفتم و نه در آفرینش خودشان که تازه، بخواهند سرپرست شما هم باشند! آن‌ها گمراهتان می‌کنند و محال است گمراه‌‌کنندگان را دستیار خودم کنم. 51



روزی می‌آید که خدا به بت‌پرست‌ها می‌گوید:«بت‌هایی را صدا بزنیدکه به‌خیال خود، آن‌ها را به‌جای من می‌پرستیدید!» هرچه صدایشان بزنند، بت‌ها جوابشان را نمی‌دهند. بنابراین آن‌ها و بت‌ها را از هم دور می‌کنیم. 52



گناهکارها آتش را که ببینند، می‌فهمند که به احتمال زیاد در آن فرو می‌روند و دیگر راه خلاصی از آن پیدا نمی‌کنند! 53



واقعاً، دراین قرآن از هر مثالی برای راهنمایی مردم استفاده کرده‌ایم؛ ولی انسان بیش از هر موجودی سرِ ناسازگاری دارد. 54



بااینکه مردم با راهنمایی‌های دینی مواجه می‌شوند، ایمان نمی‌آورند واز خدا آمرزش نمی‌خواهند. نکند منتظرند همان مجازات گذشتگان، سراغ این‌ها هم بیاید یا عذاب الهی جلوی پایشان سبز شود! 55



پیامبران را جز مژده‌رسان و هشداردهنده نمی‌فرستیم؛ ولی جماعت بی‌دین، درحالی‌که آیه‌های مرا و هشدارها را به‌مسخره می‌گیرند، با حرف‌های بیهوده، جاروجنجال راه می‌اندازند تا بدین‌ترتیب حق را پایمال کنند‌. 56



چه کسانی ستمکارتر از آن‌هایی‌اند که وقتی آیه‌های خدا را به آن‌ها یادآوری می‌کنند، رو برمی‌‌گردانند و کارهای زشتِ گذشته‌شان را هم فراموش می‌کنند؟! ما به‌سزای لج‌بازی‌شان، پردۀ غفلتی بردل‌هایشان می‌کشیم تا حقیقت را نفهمند و گوش‌هایشان را سنگین می‌کنیم تاحتی آن را نشنوند. اگر هم به راه راست دعوتشان کنی، دیگر به راه نمی‌آیند. 57



خدا آمرزندۀ مهربان است. اگر می‌خواست به‌سزای کارهای زشتشان آن‌ها را مجازات کند، سریع عذابشان می‌کرد؛ ولی چنین نکرد؛ بلکه برای عذابشان زمان مشخصی تعیین شده است و دیگر آن‌وقت، غیرخدا پشت‌وپناهی ندارند. 58



وقتی مردم آن شهرها بد کردند، نابودشان کردیم. البته در نابودی‌شان عجله نکردیم؛ بلکه برایش زمانی مشخص کرده بودیم. 59



اما داستان دوم:موسی برای پیداکردن خضر به هم‌سفرش گفت: «به جست‌وجوی خودم ادامه می‌دهم تا به محل اتصال دو خلیج برسم؛ هرچند، سال‌های سال در راه باشم.» {محل اتصال دو خلیج مکان ملاقات موسی با خضر(ع) بوده است. در شمال دریاى سرخ، دو پیش‌رفتگى آبی وجود دارد: یکى به‌سوى شمال‌شرقى که «خلیج عقبه» نام دارد و دیگرى به‌سوى شمال‌غربى، با نام «خلیج سوئز» که کانال فعلیِ سوئز در انتهای آن قرار دارد و دریای سرخ را به دریای مدیترانه وصل می‌کند. این دو خلیج در قسمت جنوبى به هم می‌پیوندند و به دریاى سرخ متصل می‌شوند.} 60



وقتی به محل اتصال دو خلیج رسیدند، یادشان رفت مراقب ماهیِ ناهارشان باشند و ماهی به‌سمت دریا سُر خورد و رفت.{ماهیِ ازآب‌گرفته‌شده گاهی تا یک شبانه‌روز نیمه‌جان است و اگر در آب بیفتد، دوباره جان می‌گیرد. در ضمن، کسانی که ماهی زنده می‌خرند، بهتر است صبر کنند تا ماهی در خارج از آب کاملاً جان بدهد وبعد، برای پختن و خوردن تمیزش کنند.} 61 



از آنجا که رد شدند، موسی به هم‌سفرش گفت:«ناهارمان را حاضر کن. در این سفر، خسته‌و‌کوفته شده‌ا‌یم.» 62



به موسی گفت: «دیدید چطور شد؟! وقتی کنار تخته‌سنگِ لب دریا استراحت می‌کردیم، یادم رفت جریان ماهی را بگویم. من دیدم که ماهی به‌طرز عجیبی به دریا پرید و رفت! واقعاً که ‌شیطان از یادم برد.» 63



موسی گفت: «اتفاقاً ما منتظر همین واقعه بودیم!» ردّ پای خود را گرفتند و از همان راه برگشتند.{به موسی(ع) الهام شده بود که خضر(ع) را پیدا کند و از او درس‌هایی بیاموزد. نشانۀ مکان ملاقاتشان هم این بود که در آنجا ماهیِ غذایشان به‌کمک امواج به دریا می‌رود.} 64



بالاخره، بنده‌ای از بندگان خاص ما یعنی خضر را پیدا کردند که خودمان مستقیم به او ویژگی‌های ممتاز داده و علم بی‌واسطه آموخته بودیم. 65



موسی به او گفت: «اجازه می‌دهید دنبال شما بیایم؟ می‌خواهم از حقایقی که به شما آموخته‌اند و مایۀ رشد است، به من هم یاد بدهید.» 66



خضر گفت: «تو هرگز نمی‌توانی پابه‌پای من بیایی. 67



چطور می‌توانی چیزهایی را تحمل کنی که از رمزورازشان بی‌خبری؟!» 68



موسی گفت: «اِن‌شاءالله، می‌بینید که صبورم. سعی می‌کنم در هیچ کاری با شما مخالفت نکنم.» 69



خضر گوشزد کرد: «اگر دنبال من آمدی، دربارۀ کارهایی که می‌کنم، هیچ نپرس! تا به‌وقتش از رازورمزش پرده بردارم.» 70



القصه، به‌راه افتادند. وقتی سوار قایق مسافری شدند، خضر تکه‌ای از آن را زد خراب کرد! موسی ‌اعتراض کرد: «به آن خسارت زدی تا سرنشین‌هایش را غرق کنی؟! واقعاً که کار عجیبی مرتکب شدی!» 71



خضر گفت: «مگر نگفتم که تو هرگز نمی‌توانی پابه‌پای من بیایی؟!» 72



موسی به‌خود آمد: «از اینکه قولم یادم رفت، بازخواستم نکنید و این ‌دفعه را به من سخت نگیرید.» 73



به راه خودشان ادامه دادند. وقتی نوجوانی را دیدند و خضر او را کشت، باز موسی اعتراض کرد: «شخص بى‌گناهى را کشتى، بی‌آنکه کسى را کشته باشد؟! واقعاً که کار زشتی مرتکب شدى!» 74

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 102:33

مشخصات

تصاویر

پایگاه قرآن