قرآن ترجمه سوره ای حجت الاسلام علی ملکی با صدای محمد حسین سعیدیان و گویندگی علی همت مومیوند
سوره صاد
به نام خدای بزرگوار مهربان
صاد. قسم به قرآنِ پُرعبرت که تو هشداردهندهای؛ 1
ولی بتپرستهای بیدین دچار غرور و لجبازیاند. 2
چه ملتهای زیادی را قبل از آنها نابود کردیم. فریادشان بلند بود؛ ولی دیگر کار از کار گذشته بود! 3
بتپرستها تعجب کردند که هشداردهندهای از جنس خودشان برایشان آمده است. آنها گفتند: «این جادوگری است حسابی دروغگو! 4
آیا همۀ معبودها را یککاسه کرده است؟! واقعاً چیز عجیبی است این!» 5
سران آنها راه افتادند که: «مردم! بروید و در عبادت بتهایتان ثابتقدم باشید. او میخواهد با ادعای پیامبری، بر شما ریاست کند! 6
چنین حرفی را در آیینهای دیگر نشنیدهایم. این فقط یک آیین ساختگی است. 7
آیا از میان همۀ ما، قرآن فقط بر او فرستاده شده؟!»اصلاً، آنها به خودِ قرآن هم مشکوکاند. نخیر، بلکه هنوز عذابم را نچشیدهاند! 8
مگر گنجینههای رحمت خدای شکستناپذیرِ بخشندهات دست آنهاست که هرکس را بخواهند، محروم کنند؟! 9
مگر فرمانرواییِ آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، مال آنهاست؟! اگر بله، پس با هر وسیلۀ ممکنی بالا بروند و جلوی وحی را بگیرند! 10
اینها خردهلشکری شکستخوردهاند و بقایای گروههای مخالف؛ 11
یعنی قوم نوح و عاد و فرعونِ شکنجهگر که قبل از آنها به پیامبران برچسب دروغگویی زدند. 12
همچنین، قوم ثمود و لوط و اهالی اَیکه. اینها گروههاییاند که با پیامبران مخالفت کردند. 13
تکتکشان پیامبران را به دروغگویی متهم کردند؛ پس عذابم در حقّشان حتمی شد. 14
بتپرستهای زمان تو نیز انگار فقط منتظر یک غرّش وحشتزایند که فرصت پلکزدن هم ندهد! 15
طعنه میزنند: «خدایا، قبل از رسیدن روز حساب، زودتر سهممان را از عذاب بده!» 16
در برابر یاوهسراییشان صبوری کن و بهیاد بندۀ خوبمان داوودِ توانمند بیفت. او خدامحور بود. 17
ما کوهها و پرندهها را دستهجمعی رام کردیم تا بههمراهش صبح و شب تسبیحگوی ما باشند. همگی خدامحور بودند. 18و19
پایههای حکومتش را هم محکم کردیم و حکمت و قضاوت به او بخشیدیم. 20
پیامبر! آیا تابهحال داستان شاکیانی که از دیوار عبادتگاه داوود بالا رفتند، به گوشَت خورده است؟ 21
وقتی اینطور یکدفعهای پیش داوود آمدند و او از حضورشان جا خورد، گفتند: «نترس! ما دو طرفِ یک دعواییم. یکیمان به آنیکی بد کرده است. میان ما بهحق داوری کن و از عدالت خارج نشو. راهحل مناسبی هم جلوی پایمان بگذار.» 22
یکیشان گفت: «این برادر من است. او نود و نه گوسفند دارد و من یک گوسفند؛ اما او میگوید: ’آن یک گوسفند را هم به من بده!‘ دارد حرف زور میزند.» 23
داوود گفت: «برادرت به تو ظلم کرده که میخواسته گوسفند تو را اضافه کند به گوسفندهای خودش. خیلی از شریکها به حق خودشان قانع نیستند و به هم ظلم میکنند، مگر مؤمنان درستکار که آنها هم خیلی کماند.» البته داوود فهمید که به احتمال زیاد با این صحنهسازی او را آزمودیم؛ پس برای قضاوت عجولانهاش، از خدا آمرزش خواست و سر فرود آورد و به درگاهش رو کرد. 24
ما هم لغزشش را بر او بخشیدیم. او پیشمان والامقام است و خوشعاقبت. 25
داوود! ما تو را نمایندۀ خود در زمین کردیم. میان مردم بهحق داوری کن و تابع میل خودت نباش که از راه خدا منحرفت میکند. کسانی که از راه خدا منحرف میشوند، روز حساب را فراموش کردهاند و بهسزای این فراموشی، عذابی سخت نصیبشان میشود. 26
آسمان و زمین را و آنچه میان آنهاست، بیهوده و بیهدف نیافریدهایم. این خیال بیدینهاست. پس وای بر بیدینها از آتش! 27
آیا کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای خوب کردهاند، با جماعت فاسد یکی میکنیم؟! آیا خودمراقبان را مثل تبهکارها در نظر میگیریم؟! 28
این قرآن کتابی است پُرخیر و برکت که آن را بهسوی تو فرستادیم تا مردم در آیههایش دقت کنند و مردم عاقل بهخود بیایند. 29
به داوود سلیمان را بخشیدیم. خوب بندهای بود! بله، خدامحور بود. 30
عصرگاهان اسبهای اصیل و تندرو را در برابر سلیمان بهنمایش گذاشتند. 31
گفت: «من این اسبها را بهخاطر خدا و استفاده در جبههها دوست دارم.» غرق تماشایشان بود تا از نظرها غایب شدند. 32
رژۀ اسبها بهقدری جالب بود که دستور داد: «پیش من برِشان گردانید.» پس با دستکشیدن بر ساق و یالهایشان شروع کرد به نوازششان. 33
در ضمن، او را آزمودیم و جسد بچهاش را روی تخت پادشاهیاش انداختیم؛ آنوقت رو به درگاه ما آورد و گفت: «خدایا، مرا بیامرز و حاکمیتی در اختیارم بگذار که جز من کسی مانندش را نداشته باشد. تنها تویی بخشنده.» 34و35
پس باد را در اختیار سلیمان گذاشتیم: بهفرمانش، هر جا که او میخواست، بهراحتی میوزید. 36
همچنین، جنّیانِ زِبروزرنگی را که بنّا و غواص بودند 37
و جنّیانِ شروری را که به هم غلوزنجیر بودند. 38
این است عطای بیشمار ما. به هرکه میخواهی، ببخش یا از هرکه میخواهی، دریغ کن. 39
سلیمان پیشمان والامقام است و خوشعاقبت. 40
یادی هم بکن از بندۀ خوبمان، ایوب. وقتی خدا را صدا زد: «شیطان مرا به رنج و بلا مبتلا کرده است!» 41
گفتیم: «پایت را به زمین بزن تا چشمهای بجوشد: مناسب برای شستن، و خنک برای نوشیدن.» 42
از سرِ لطفمان، بچههای مردهاش را زنده کردیم و تازه بههمان تعداد هم به او بچه دادیم تا مایۀ عبرتی برای مردم عاقل باشد. 43
در ضمن، گفتیم: «دستهای تَرکه به دستت بگیر و همسرت را با آن بزن و قسم خود را نشکن.» بله، ما دیدیم که او صبور بود. خوب بندهای هم بود! چونکه او خدامحور بود. 44
از بندگان توانمند و بابصیرتمان هم یاد کن: ابراهیم و اسحاق و یعقوب. 45
ما با این ویژگی نابشان کردیم: بودن بهیاد آخرت. 46
آنان در پیشگاه ما جزو خوبان ممتاز بودند. 47
همچنین، یاد کن از اسماعیل و یَسَع و ذوالکِفل که همگی از خوبان روزگار بودند. 48
این قرآن مایۀ یادآوری است. عاقبتی خوش در انتظار خودمراقبان است: 49
باغهای همیشهسبزی که درهایش به رویشان باز است. 50
درحالیکه آنجا لَم دادهاند روی تختها، میوههای فراوان و نوشیدنیهای گوارا سفارش میدهند. 51
در کنارشان دلبرانیاند با چشمانی خمار و اندامی زیبا. 52
این چیزی است که برای روز حساب به شما وعده میدادند. 53
این همان روزیِ ماست که تمامی ندارد. 54
این برای اینطرف قصه؛اما آنطرف، بد عاقبتی در انتظار طغیانگرهاست: 55
جهنمی که در آن سرخوسوخته میشوند و آن بد جایگاهی است! 56
باید نوش جان کنند این آب جوشان و چرکاب را 57
و انواع نوشیدنیهای دیگر مانند آن را! 58
به پیشوایانشان گفته میشود: «پیروانتان هم با شما وارد جهنم میشوند و در آتش میسوزند.» میگویند: «خیر نبینند!» 59
پیروان میگویند: «شما خیر نبینید! این وضعی بود که شما برایمان پیش آوردید و اینجا بد جایگاهی است!» 60
بعد میگویند: «خدایا، آنهایی که این وضع را برای ما پیش آوردند، عذابشان را در آتش دو برابر کن.» 61
جهنمیها میگویند: «مردان و زنانی را که جزو اشرار بهحساب میآوردیم، چرا اینجا نمیبینیم؟! 62
بیجهت آنها را در دنیا بهمسخره گرفته بودیم؟! یا که چشمهایمان درست کار نمیکند؟!» 63
این نزاع اهل جهنم حتمی است. 64
بگو: «من فقط یک هشداردهندهام. جز خدای یگانۀ مسلط بر همه، معبود دیگری در کار نیست؛ 65
همان صاحب آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، آن شکستناپذیرِ آمرزنده.» 66
بگو: «قرآن رخداد بزرگی است 67
که شما از آن رو گردانید. 68
اگر به من وحی نمیشد، محال بود از فرشتگان عالم بالا خبر بگیرم، آنوقت که دربارۀ آفرینش آدم بگومگو میکردند. 69
فقط برای این به من وحی میشود که هشداردهندهای باصراحت باشم.» 70
خدا به فرشتگان فرمود: «دارم بشری میآفرینم از گِل. 71
وقتی خلقتش را کامل کردم و به او جان دادم، در برابرش به سجده بیفتید.» 72
همۀ فرشتگان بیاستثنا سجده کردند؛ 73
جز ابلیس که تکبر کرد و سجده نکرد. اصلاً او بیدین بود! 74
خدا از او پرسید: «ابلیس! در برابر موجودی که با دستان خودم آفریدهام، چه مانع شد سجده کنی؟! خودت را دستبالا گرفتی یا واقعاً بلندمرتبه بودی؟!» 75
جواب داد: «من از او بهترم: مرا از آتش آفریدهای و او را از گِل!» 76
فرمود: «حالا که اینطور شد، از این موقعیت اخراجی! چونکه تو راندهشدهای 77
و تا روز قیامت، مُدام مشمول لعنتِ منی.» 78
گفت: «خدایا، تا روزی که مَردم دوباره زنده میشوند، مهلتم بده.» 79
فرمود: «به تو مهلت میدهم، 80
نه تا روز قیامت؛ بلکه تا روزی که زمانش را من میدانم و بس.» 81
گفت: «به جاه و جلالت قسم که همگیشان را گمراه خواهم کرد، 82
مگر بندگان ناب تو را.» 83
فرمود: «قسم به حق، جهنم را پر میکنم از تو و همۀ انسانهایی که دنبالهروَت باشند. حقیقت را میگویم.» 84و85
پیامبر! بگو: «من که برای راهنماییتان مزدی از شما نمیخواهم! عوامفریب هم نیستم. 86
این قرآن فقط مایۀ بهخودآمدن جهانیان است 87
و بهمرور زمان، اخبار و حقایقش را حتماً میفهمید.» 88
سوره صاد
به نام خدای بزرگوار مهربان
صاد. قسم به قرآنِ پُرعبرت که تو هشداردهندهای؛ 1
ولی بتپرستهای بیدین دچار غرور و لجبازیاند. 2
چه ملتهای زیادی را قبل از آنها نابود کردیم. فریادشان بلند بود؛ ولی دیگر کار از کار گذشته بود! 3
بتپرستها تعجب کردند که هشداردهندهای از جنس خودشان برایشان آمده است. آنها گفتند: «این جادوگری است حسابی دروغگو! 4
آیا همۀ معبودها را یککاسه کرده است؟! واقعاً چیز عجیبی است این!» 5
سران آنها راه افتادند که: «مردم! بروید و در عبادت بتهایتان ثابتقدم باشید. او میخواهد با ادعای پیامبری، بر شما ریاست کند! 6
چنین حرفی را در آیینهای دیگر نشنیدهایم. این فقط یک آیین ساختگی است. 7
آیا از میان همۀ ما، قرآن فقط بر او فرستاده شده؟!»اصلاً، آنها به خودِ قرآن هم مشکوکاند. نخیر، بلکه هنوز عذابم را نچشیدهاند! 8
مگر گنجینههای رحمت خدای شکستناپذیرِ بخشندهات دست آنهاست که هرکس را بخواهند، محروم کنند؟! 9
مگر فرمانرواییِ آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، مال آنهاست؟! اگر بله، پس با هر وسیلۀ ممکنی بالا بروند و جلوی وحی را بگیرند! 10
اینها خردهلشکری شکستخوردهاند و بقایای گروههای مخالف؛ 11
یعنی قوم نوح و عاد و فرعونِ شکنجهگر که قبل از آنها به پیامبران برچسب دروغگویی زدند. 12
همچنین، قوم ثمود و لوط و اهالی اَیکه. اینها گروههاییاند که با پیامبران مخالفت کردند. 13
تکتکشان پیامبران را به دروغگویی متهم کردند؛ پس عذابم در حقّشان حتمی شد. 14
بتپرستهای زمان تو نیز انگار فقط منتظر یک غرّش وحشتزایند که فرصت پلکزدن هم ندهد! 15
طعنه میزنند: «خدایا، قبل از رسیدن روز حساب، زودتر سهممان را از عذاب بده!» 16
در برابر یاوهسراییشان صبوری کن و بهیاد بندۀ خوبمان داوودِ توانمند بیفت. او خدامحور بود. 17
ما کوهها و پرندهها را دستهجمعی رام کردیم تا بههمراهش صبح و شب تسبیحگوی ما باشند. همگی خدامحور بودند. 18و19
پایههای حکومتش را هم محکم کردیم و حکمت و قضاوت به او بخشیدیم. 20
پیامبر! آیا تابهحال داستان شاکیانی که از دیوار عبادتگاه داوود بالا رفتند، به گوشَت خورده است؟ 21
وقتی اینطور یکدفعهای پیش داوود آمدند و او از حضورشان جا خورد، گفتند: «نترس! ما دو طرفِ یک دعواییم. یکیمان به آنیکی بد کرده است. میان ما بهحق داوری کن و از عدالت خارج نشو. راهحل مناسبی هم جلوی پایمان بگذار.» 22
یکیشان گفت: «این برادر من است. او نود و نه گوسفند دارد و من یک گوسفند؛ اما او میگوید: ’آن یک گوسفند را هم به من بده!‘ دارد حرف زور میزند.» 23
داوود گفت: «برادرت به تو ظلم کرده که میخواسته گوسفند تو را اضافه کند به گوسفندهای خودش. خیلی از شریکها به حق خودشان قانع نیستند و به هم ظلم میکنند، مگر مؤمنان درستکار که آنها هم خیلی کماند.» البته داوود فهمید که به احتمال زیاد با این صحنهسازی او را آزمودیم؛ پس برای قضاوت عجولانهاش، از خدا آمرزش خواست و سر فرود آورد و به درگاهش رو کرد. 24
ما هم لغزشش را بر او بخشیدیم. او پیشمان والامقام است و خوشعاقبت. 25
داوود! ما تو را نمایندۀ خود در زمین کردیم. میان مردم بهحق داوری کن و تابع میل خودت نباش که از راه خدا منحرفت میکند. کسانی که از راه خدا منحرف میشوند، روز حساب را فراموش کردهاند و بهسزای این فراموشی، عذابی سخت نصیبشان میشود. 26
آسمان و زمین را و آنچه میان آنهاست، بیهوده و بیهدف نیافریدهایم. این خیال بیدینهاست. پس وای بر بیدینها از آتش! 27
آیا کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای خوب کردهاند، با جماعت فاسد یکی میکنیم؟! آیا خودمراقبان را مثل تبهکارها در نظر میگیریم؟! 28
این قرآن کتابی است پُرخیر و برکت که آن را بهسوی تو فرستادیم تا مردم در آیههایش دقت کنند و مردم عاقل بهخود بیایند. 29
به داوود سلیمان را بخشیدیم. خوب بندهای بود! بله، خدامحور بود. 30
عصرگاهان اسبهای اصیل و تندرو را در برابر سلیمان بهنمایش گذاشتند. 31
گفت: «من این اسبها را بهخاطر خدا و استفاده در جبههها دوست دارم.» غرق تماشایشان بود تا از نظرها غایب شدند. 32
رژۀ اسبها بهقدری جالب بود که دستور داد: «پیش من برِشان گردانید.» پس با دستکشیدن بر ساق و یالهایشان شروع کرد به نوازششان. 33
در ضمن، او را آزمودیم و جسد بچهاش را روی تخت پادشاهیاش انداختیم؛ آنوقت رو به درگاه ما آورد و گفت: «خدایا، مرا بیامرز و حاکمیتی در اختیارم بگذار که جز من کسی مانندش را نداشته باشد. تنها تویی بخشنده.» 34و35
پس باد را در اختیار سلیمان گذاشتیم: بهفرمانش، هر جا که او میخواست، بهراحتی میوزید. 36
همچنین، جنّیانِ زِبروزرنگی را که بنّا و غواص بودند 37
و جنّیانِ شروری را که به هم غلوزنجیر بودند. 38
این است عطای بیشمار ما. به هرکه میخواهی، ببخش یا از هرکه میخواهی، دریغ کن. 39
سلیمان پیشمان والامقام است و خوشعاقبت. 40
یادی هم بکن از بندۀ خوبمان، ایوب. وقتی خدا را صدا زد: «شیطان مرا به رنج و بلا مبتلا کرده است!» 41
گفتیم: «پایت را به زمین بزن تا چشمهای بجوشد: مناسب برای شستن، و خنک برای نوشیدن.» 42
از سرِ لطفمان، بچههای مردهاش را زنده کردیم و تازه بههمان تعداد هم به او بچه دادیم تا مایۀ عبرتی برای مردم عاقل باشد. 43
در ضمن، گفتیم: «دستهای تَرکه به دستت بگیر و همسرت را با آن بزن و قسم خود را نشکن.» بله، ما دیدیم که او صبور بود. خوب بندهای هم بود! چونکه او خدامحور بود. 44
از بندگان توانمند و بابصیرتمان هم یاد کن: ابراهیم و اسحاق و یعقوب. 45
ما با این ویژگی نابشان کردیم: بودن بهیاد آخرت. 46
آنان در پیشگاه ما جزو خوبان ممتاز بودند. 47
همچنین، یاد کن از اسماعیل و یَسَع و ذوالکِفل که همگی از خوبان روزگار بودند. 48
این قرآن مایۀ یادآوری است. عاقبتی خوش در انتظار خودمراقبان است: 49
باغهای همیشهسبزی که درهایش به رویشان باز است. 50
درحالیکه آنجا لَم دادهاند روی تختها، میوههای فراوان و نوشیدنیهای گوارا سفارش میدهند. 51
در کنارشان دلبرانیاند با چشمانی خمار و اندامی زیبا. 52
این چیزی است که برای روز حساب به شما وعده میدادند. 53
این همان روزیِ ماست که تمامی ندارد. 54
این برای اینطرف قصه؛اما آنطرف، بد عاقبتی در انتظار طغیانگرهاست: 55
جهنمی که در آن سرخوسوخته میشوند و آن بد جایگاهی است! 56
باید نوش جان کنند این آب جوشان و چرکاب را 57
و انواع نوشیدنیهای دیگر مانند آن را! 58
به پیشوایانشان گفته میشود: «پیروانتان هم با شما وارد جهنم میشوند و در آتش میسوزند.» میگویند: «خیر نبینند!» 59
پیروان میگویند: «شما خیر نبینید! این وضعی بود که شما برایمان پیش آوردید و اینجا بد جایگاهی است!» 60
بعد میگویند: «خدایا، آنهایی که این وضع را برای ما پیش آوردند، عذابشان را در آتش دو برابر کن.» 61
جهنمیها میگویند: «مردان و زنانی را که جزو اشرار بهحساب میآوردیم، چرا اینجا نمیبینیم؟! 62
بیجهت آنها را در دنیا بهمسخره گرفته بودیم؟! یا که چشمهایمان درست کار نمیکند؟!» 63
این نزاع اهل جهنم حتمی است. 64
بگو: «من فقط یک هشداردهندهام. جز خدای یگانۀ مسلط بر همه، معبود دیگری در کار نیست؛ 65
همان صاحب آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، آن شکستناپذیرِ آمرزنده.» 66
بگو: «قرآن رخداد بزرگی است 67
که شما از آن رو گردانید. 68
اگر به من وحی نمیشد، محال بود از فرشتگان عالم بالا خبر بگیرم، آنوقت که دربارۀ آفرینش آدم بگومگو میکردند. 69
فقط برای این به من وحی میشود که هشداردهندهای باصراحت باشم.» 70
خدا به فرشتگان فرمود: «دارم بشری میآفرینم از گِل. 71
وقتی خلقتش را کامل کردم و به او جان دادم، در برابرش به سجده بیفتید.» 72
همۀ فرشتگان بیاستثنا سجده کردند؛ 73
جز ابلیس که تکبر کرد و سجده نکرد. اصلاً او بیدین بود! 74
خدا از او پرسید: «ابلیس! در برابر موجودی که با دستان خودم آفریدهام، چه مانع شد سجده کنی؟! خودت را دستبالا گرفتی یا واقعاً بلندمرتبه بودی؟!» 75
جواب داد: «من از او بهترم: مرا از آتش آفریدهای و او را از گِل!» 76
فرمود: «حالا که اینطور شد، از این موقعیت اخراجی! چونکه تو راندهشدهای 77
و تا روز قیامت، مُدام مشمول لعنتِ منی.» 78
گفت: «خدایا، تا روزی که مَردم دوباره زنده میشوند، مهلتم بده.» 79
فرمود: «به تو مهلت میدهم، 80
نه تا روز قیامت؛ بلکه تا روزی که زمانش را من میدانم و بس.» 81
گفت: «به جاه و جلالت قسم که همگیشان را گمراه خواهم کرد، 82
مگر بندگان ناب تو را.» 83
فرمود: «قسم به حق، جهنم را پر میکنم از تو و همۀ انسانهایی که دنبالهروَت باشند. حقیقت را میگویم.» 84و85
پیامبر! بگو: «من که برای راهنماییتان مزدی از شما نمیخواهم! عوامفریب هم نیستم. 86
این قرآن فقط مایۀ بهخودآمدن جهانیان است 87
و بهمرور زمان، اخبار و حقایقش را حتماً میفهمید.» 88