- 1013
- 1000
- 1000
- 1000
تلاوت تحقیق مصطفی اسماعیل سوره نمل آیات 15 تا 44، بلد، قدر
تلاوت تحقیق مصطفی اسماعیل، این تلاوت در سال 1957 میلادی در کشور سوریه، شهر دمشق، مسجد اموی اجرا گردیده است.
سوره 27: النمل
وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿15﴾
و به راستى به داوود و سلیمان دانشى عطا کردیم و آن دو گفتند ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان باایمانش برترى داده است (15)
وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ ﴿16﴾
و سلیمان از داوود میراث یافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعلیم یافته ایم و از هر چیزى به ما داده شده است راستى که این همان امتیاز آشکار است (16)
وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ ﴿17﴾
و براى سلیمان سپاهیانش از جن و انس و پرندگان جمعآورى شدند و [براى رژه] دسته دسته گردیدند (17)
حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿18﴾
تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند مورچه اى [به زبان خویش] گفت اى مورچگان به خانه هایتان داخل شوید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند (18)
فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ ﴿19﴾
[سلیمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگزارم و به کار شایسته اى که آن را مى پسندى بپردازم و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن (19)
وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ ﴿20﴾
و جویاى [حال] پرندگان شد و گفت مرا چه شده است که هدهد را نمى بینم یا شاید از غایبان است (20)
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ﴿21﴾
قطعا او را به عذابى سخت عذاب مى کنم یا سرش را مى برم مگر آنکه دلیلى روشن براى من بیاورد (21)
فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ ﴿22﴾
پس دیرى نپایید که [هدهد آمد و] گفت از چیزى آگاهى یافتم که از آن آگاهى نیافته اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده ام (22)
إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ ﴿23﴾
من [آنجا] زنى را یافتم که بر آنها سلطنت میکرد و از هر چیزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت (23)
وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ ﴿24﴾
او و قومش را چنین یافتم که به جاى خدا به خورشید سجده مى کنند و شیطان اعمالشان را برایشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود در نتیجه [به حق] راه نیافته بودند (24)
أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ﴿25﴾
[آرى شیطان چنین کرده بود] تا براى خدایى که نهان را در آسمانها و زمین بیرون مى آورد و آنچه را پنهان مى دارید و آنچه را آشکار مى نمایید مى داند سجده نکنند (25)
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿26﴾
خداى یکتا که هیچ خدایى جز او نیست پروردگار عرش بزرگ است (26)
قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿27﴾
گفت خواهیم دید آیا راست گفته اى یا از دروغگویان بوده اى (27)
اذْهَبْ بِکِتَابِی هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ ﴿28﴾
این نامه مرا ببر و به سوى آنها بیفکن آنگاه از ایشان روى برتاب پس ببین چه پاسخ مى دهند (28)
قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ ﴿29﴾
[ملکه سبا] گفت اى سران [کشور] نامه اى ارجمند براى من آمده است (29)
إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿30﴾
که از طرف سلیمان است و [مضمون آن] این است به نام خداوند رحمتگر مهربان (30)
أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ﴿31﴾
بر من بزرگى مکنید و مرا از در اطاعت درآیید (31)
قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ ﴿32﴾
گفت اى سران [کشور] در کارم به من نظر دهید که بىحضور شما [تا به حال] کارى را فیصله نداده ام (32)
قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِیدٍ وَالْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی مَاذَا تَأْمُرِینَ ﴿33﴾
گفتند ما سخت نیرومند و دلاوریم و[لى] اختیار کار با توست بنگر چه دستور مى دهى (33)
قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ ﴿34﴾
[ملکه] گفت پادشاهان چون به شهرى درآیند آن را تباه و عزیزانش را خوار مى گردانند و این گونه مى کنند (34)
وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ﴿35﴾
و [اینک] من ارمغانى به سویشان مى فرستم و مى نگرم که فرستادگان [من] با چه چیز بازمى گردند (35)
فَلَمَّا جَاءَ سُلَیْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتَاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ ﴿36﴾
و چون [فرستاده] نزد سلیمان آمد [سلیمان] گفت آیا مرا به مالى کمک مى دهید آنچه خدا به من عطا کرده بهتر است از آنچه به شما داده است [نه] بلکه شما به ارمغان خود شادمانى مى نمایید (36)
ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿37﴾
به سوى آنان بازگرد که قطعا سپاهیانى بر [سر] ایشان مى آوریم که در برابر آنها تاب ایستادگى نداشته باشند و از آن [دیار] به خوارى و زبونى بیرونشان مى کنیم (37)
قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ﴿38﴾
[سپس] گفت اى سران [کشور] کدام یک از شما تخت او را پیش از آنکه مطیعانه نزد من آیند براى من مى آورد (38)
قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ ﴿39﴾
عفریتى از جن گفت من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزى براى تو مى آورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم (39)
قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ ﴿40﴾
کسى که نزد او دانشى از کتاب [الهى] بود گفت من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مى آورم پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید گفت این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى کنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر کس ناسپاسى کند بى گمان پروردگارم بى نیاز و کریم است (40)
قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لَا یَهْتَدُونَ ﴿41﴾
گفت تخت [ملکه] را برایش ناشناس گردانید تا ببینیم آیا پى مى برد یا از کسانى است که پى نمى برند (41)
فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهَکَذَا عَرْشُکِ قَالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ ﴿42﴾
پس وقتى [ملکه] آمد [بدو] گفته شد آیا تخت تو همین گونه است گفت گویا این همان است و پیش از این ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بودیم (42)
وَصَدَّهَا مَا کَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا کَانَتْ مِنْ قَوْمٍ کَافِرِینَ ﴿43﴾
و [در حقیقت قبلا] آنچه غیر از خدا مى پرستید مانع [ایمان] او شده بود و او از جمله گروه کافران بود (43)
قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَنْ سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿44﴾
به او گفته شد وارد ساحت کاخ [پادشاهى] شو و چون آن را دید برکه اى پنداشت و ساقهایش را نمایان کرد [سلیمان] گفت این کاخى مفروش از آبگینه است [ملکه] گفت پروردگارا من به خود ستم کردم و [اینک] با سلیمان در برابر خدا پروردگار جهانیان تسلیم شدم (44)
سوره 90: البلد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿1﴾
سوگند به این شهر (1)
وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿2﴾
و حال آنکه تو در این شهر جاى دارى (2)
وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ ﴿3﴾
سوگند به پدرى [چنان] و آن کسى را که به وجود آورد (3)
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ ﴿4﴾
براستى که انسان را در رنج آفریده ایم (4)
أَیَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ ﴿5﴾
آیا پندارد که هیچ کس هرگز بر او دست نتواند یافت (5)
یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَالًا لُبَدًا ﴿6﴾
گوید مال فراوانى تباه کردم (6)
أَیَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ ﴿7﴾
آیا پندارد که هیچ کس او را ندیده است (7)
أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ﴿8﴾
آیا دو چشمش نداده ایم (8)
وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ ﴿9﴾
و زبانى و دو لب (9)
وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ ﴿10﴾
و هر دو راه [خیر و شر] را بدو نمودیم (10)
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿11﴾
و[لى] نخواست از گردنه [عاقبت نگرى] بالا رود (11)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿12﴾
و تو چه دانى که آن گردنه [سخت] چیست (12)
فَکُّ رَقَبَةٍ ﴿13﴾
بنده اى را آزادکردن (13)
أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ﴿14﴾
یا در روز گرسنگى طعام دادن (14)
یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿15﴾
به یتیمى خویشاوند (15)
أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿16﴾
یا بینوایى خاکنشین (16)
ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿17﴾
علاوه بر این از زمره کسانى باشد که گرویده و یکدیگر را به شکیبایى و مهربانى سفارش کرده اند (17)
أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿18﴾
اینانند خجستگان (18)
وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿19﴾
و کسانى که به انکار نشانه هاى ما پرداخته اند آنانند ناخجستگان شوم (19)
عَلَیْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ ﴿20﴾
بر آنان آتشى سرپوشیده احاطه دارد (20)
سوره 97: القدر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿1﴾
ما [قرآن را] در شب قدر نازل کردیم (1)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿2﴾
و از شب قدر چه آگاهت کرد (2)
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿3﴾
شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است (3)
تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿4﴾
در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر کارى [که مقرر شده است] فرود آیند (4)
سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿5﴾
[آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است (5)
سوره 27: النمل
وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿15﴾
و به راستى به داوود و سلیمان دانشى عطا کردیم و آن دو گفتند ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان باایمانش برترى داده است (15)
وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ ﴿16﴾
و سلیمان از داوود میراث یافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعلیم یافته ایم و از هر چیزى به ما داده شده است راستى که این همان امتیاز آشکار است (16)
وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ ﴿17﴾
و براى سلیمان سپاهیانش از جن و انس و پرندگان جمعآورى شدند و [براى رژه] دسته دسته گردیدند (17)
حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿18﴾
تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند مورچه اى [به زبان خویش] گفت اى مورچگان به خانه هایتان داخل شوید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند (18)
فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ ﴿19﴾
[سلیمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگزارم و به کار شایسته اى که آن را مى پسندى بپردازم و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن (19)
وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ ﴿20﴾
و جویاى [حال] پرندگان شد و گفت مرا چه شده است که هدهد را نمى بینم یا شاید از غایبان است (20)
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ﴿21﴾
قطعا او را به عذابى سخت عذاب مى کنم یا سرش را مى برم مگر آنکه دلیلى روشن براى من بیاورد (21)
فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ ﴿22﴾
پس دیرى نپایید که [هدهد آمد و] گفت از چیزى آگاهى یافتم که از آن آگاهى نیافته اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده ام (22)
إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ ﴿23﴾
من [آنجا] زنى را یافتم که بر آنها سلطنت میکرد و از هر چیزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت (23)
وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ ﴿24﴾
او و قومش را چنین یافتم که به جاى خدا به خورشید سجده مى کنند و شیطان اعمالشان را برایشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود در نتیجه [به حق] راه نیافته بودند (24)
أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ﴿25﴾
[آرى شیطان چنین کرده بود] تا براى خدایى که نهان را در آسمانها و زمین بیرون مى آورد و آنچه را پنهان مى دارید و آنچه را آشکار مى نمایید مى داند سجده نکنند (25)
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿26﴾
خداى یکتا که هیچ خدایى جز او نیست پروردگار عرش بزرگ است (26)
قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿27﴾
گفت خواهیم دید آیا راست گفته اى یا از دروغگویان بوده اى (27)
اذْهَبْ بِکِتَابِی هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ ﴿28﴾
این نامه مرا ببر و به سوى آنها بیفکن آنگاه از ایشان روى برتاب پس ببین چه پاسخ مى دهند (28)
قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ ﴿29﴾
[ملکه سبا] گفت اى سران [کشور] نامه اى ارجمند براى من آمده است (29)
إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿30﴾
که از طرف سلیمان است و [مضمون آن] این است به نام خداوند رحمتگر مهربان (30)
أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ﴿31﴾
بر من بزرگى مکنید و مرا از در اطاعت درآیید (31)
قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ ﴿32﴾
گفت اى سران [کشور] در کارم به من نظر دهید که بىحضور شما [تا به حال] کارى را فیصله نداده ام (32)
قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِیدٍ وَالْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی مَاذَا تَأْمُرِینَ ﴿33﴾
گفتند ما سخت نیرومند و دلاوریم و[لى] اختیار کار با توست بنگر چه دستور مى دهى (33)
قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ ﴿34﴾
[ملکه] گفت پادشاهان چون به شهرى درآیند آن را تباه و عزیزانش را خوار مى گردانند و این گونه مى کنند (34)
وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ﴿35﴾
و [اینک] من ارمغانى به سویشان مى فرستم و مى نگرم که فرستادگان [من] با چه چیز بازمى گردند (35)
فَلَمَّا جَاءَ سُلَیْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتَاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ ﴿36﴾
و چون [فرستاده] نزد سلیمان آمد [سلیمان] گفت آیا مرا به مالى کمک مى دهید آنچه خدا به من عطا کرده بهتر است از آنچه به شما داده است [نه] بلکه شما به ارمغان خود شادمانى مى نمایید (36)
ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿37﴾
به سوى آنان بازگرد که قطعا سپاهیانى بر [سر] ایشان مى آوریم که در برابر آنها تاب ایستادگى نداشته باشند و از آن [دیار] به خوارى و زبونى بیرونشان مى کنیم (37)
قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ﴿38﴾
[سپس] گفت اى سران [کشور] کدام یک از شما تخت او را پیش از آنکه مطیعانه نزد من آیند براى من مى آورد (38)
قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ ﴿39﴾
عفریتى از جن گفت من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزى براى تو مى آورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم (39)
قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ ﴿40﴾
کسى که نزد او دانشى از کتاب [الهى] بود گفت من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مى آورم پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید گفت این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى کنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر کس ناسپاسى کند بى گمان پروردگارم بى نیاز و کریم است (40)
قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لَا یَهْتَدُونَ ﴿41﴾
گفت تخت [ملکه] را برایش ناشناس گردانید تا ببینیم آیا پى مى برد یا از کسانى است که پى نمى برند (41)
فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهَکَذَا عَرْشُکِ قَالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ ﴿42﴾
پس وقتى [ملکه] آمد [بدو] گفته شد آیا تخت تو همین گونه است گفت گویا این همان است و پیش از این ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بودیم (42)
وَصَدَّهَا مَا کَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا کَانَتْ مِنْ قَوْمٍ کَافِرِینَ ﴿43﴾
و [در حقیقت قبلا] آنچه غیر از خدا مى پرستید مانع [ایمان] او شده بود و او از جمله گروه کافران بود (43)
قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَنْ سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿44﴾
به او گفته شد وارد ساحت کاخ [پادشاهى] شو و چون آن را دید برکه اى پنداشت و ساقهایش را نمایان کرد [سلیمان] گفت این کاخى مفروش از آبگینه است [ملکه] گفت پروردگارا من به خود ستم کردم و [اینک] با سلیمان در برابر خدا پروردگار جهانیان تسلیم شدم (44)
سوره 90: البلد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿1﴾
سوگند به این شهر (1)
وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿2﴾
و حال آنکه تو در این شهر جاى دارى (2)
وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ ﴿3﴾
سوگند به پدرى [چنان] و آن کسى را که به وجود آورد (3)
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ ﴿4﴾
براستى که انسان را در رنج آفریده ایم (4)
أَیَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ ﴿5﴾
آیا پندارد که هیچ کس هرگز بر او دست نتواند یافت (5)
یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَالًا لُبَدًا ﴿6﴾
گوید مال فراوانى تباه کردم (6)
أَیَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ ﴿7﴾
آیا پندارد که هیچ کس او را ندیده است (7)
أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ﴿8﴾
آیا دو چشمش نداده ایم (8)
وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ ﴿9﴾
و زبانى و دو لب (9)
وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ ﴿10﴾
و هر دو راه [خیر و شر] را بدو نمودیم (10)
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿11﴾
و[لى] نخواست از گردنه [عاقبت نگرى] بالا رود (11)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿12﴾
و تو چه دانى که آن گردنه [سخت] چیست (12)
فَکُّ رَقَبَةٍ ﴿13﴾
بنده اى را آزادکردن (13)
أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ﴿14﴾
یا در روز گرسنگى طعام دادن (14)
یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿15﴾
به یتیمى خویشاوند (15)
أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿16﴾
یا بینوایى خاکنشین (16)
ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿17﴾
علاوه بر این از زمره کسانى باشد که گرویده و یکدیگر را به شکیبایى و مهربانى سفارش کرده اند (17)
أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿18﴾
اینانند خجستگان (18)
وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿19﴾
و کسانى که به انکار نشانه هاى ما پرداخته اند آنانند ناخجستگان شوم (19)
عَلَیْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ ﴿20﴾
بر آنان آتشى سرپوشیده احاطه دارد (20)
سوره 97: القدر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿1﴾
ما [قرآن را] در شب قدر نازل کردیم (1)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿2﴾
و از شب قدر چه آگاهت کرد (2)
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿3﴾
شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است (3)
تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿4﴾
در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر کارى [که مقرر شده است] فرود آیند (4)
سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿5﴾
[آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است (5)