فهرست

قرآن ترجمه - جزء سیزدهم

  • 1 قطعه
  • 95':40" مدت زمان
  • 362 دریافت شده
قرآن ترجمه حجت الاسلام ملکی با صدای محمد حسین سعیدیان و گویندگی علی همت مومیوند
جزء سیزدهم شامل آیات یوسف 53 تا آخر و رعد و ابراهیم می باشد.

البته قصد خودستایی ندارم؛ زیرا نفْس سرکش، انسان را به بدی‌ها فرمان می‌دهد؛ مگر اینکه خدا رحم کند. آخر، خدا آمرزندۀ مهربان است.»{دام سخت است مگر یار شود لطف خدا ورنه آدم نبَرد صَرفه ز شیطان رجیم} 53



پادشاه گفت: «یوسف را پیش من بیاورید تا جزو خواص خودم قرارش دهم.» همین‌که با او به گفت‌وگو نشست، به نبوغ و ‌نجابتش پی برد و گفت: «از امروز، تو پیشمان ارجمندی و امین.» 54



یوسف پیشنهاد کرد: «مرا به ‌سِمت خزانه‌داری مملکت منصوب کن؛ چون من هم متعهدم و هم متخصص.» 55



این‌طور بود که یوسف را در سرزمین مصر به قدرت و دولت رساندیم تا هر کاری بخواهد، بتواند بکند؛ زیرا هرکه را شایسته بدانیم، از رحمتمان برخوردارش می‌کنیم و پاداش دنیویِ درستکاران را پایمال نمی‌کنیم. 56



هرچند، برای کسانی که واقعاً مؤمن و مراقب رفتار‌شان هستند، پاداش آخرت واقعاً بهتر است. 57



در دوران خشک‌سالی، برادرهای یوسف برای تهیۀ غلّه راهیِ مصر شدند و به‌ محضرش رسیدند. او فوری شناختشان؛ ولی آن‌ها او را اصلاً نشناختند! 58



وقتی بارشان را بست، گفت: «دفعۀ بعد، آن برادرِ پدری‌تان را هم که درباره‌اش حرف زدید، پیش من بیاورید. نمی‌بینید که در معامله با شما سنگ‌تمام گذاشتم و خوب میزبانی کردم؟! 59



اگر او را پیش من نیاورید، دیگر نه معامله‌ای با شما خواهم کرد، نه پیش من بیایید!» 60



گفتند: «سعی می‌کنیم رضایت پدرش را جلب کنیم. ما از عهدۀ این کار برمی‌آییم!» 61



یوسف به خدمتکارانش دستور داد: «پولی را که بابت خرید غلّه پرداخته‌اند، در بارهایشان مخفی کنید تا وقتی پیش خانواده‌شان برگشتند، آن را ببینند و برای آمدنِ دوباره به مصر مصمّم‌تر شوند.» 62



همین‌که پیش پدرشان برگشتند، گفتند: «پدرجان، فروش غلّه به ما ممنوع شده! مگر اینکه برادرمان بنیامین را هم با خود ببریم. همراهمان بفرستش تا سهمیۀ غلّه‌مان را بگیریم. ما حتماً مراقبش هستیم.» 63



یعقوب گفت: «یعنی باز هم به شما اعتماد کنم؟! همان‌طورکه در ماجرای برادرش یوسف به شما اعتماد کردم؟! البته خدا بهترین مراقب است؛ چون او از هر مهربانی مهربان‌تر است.» 64



وقتی بارهایشان را باز کردند، متوجه شدند که پول‌هایشان را به آن‌ها برگردانده‌اند. با تعجب گفتند: «پدرجان، دیگر چه می‌خواهیم؟! این هم پول ماست که به ما برگردانده‌اند. اگر بنیامین را همراه ما بفرستی، هم آذوقۀ خانواده را تهیه می‌کنیم و هم مراقب برادرمان هستیم و به‌راحتی یک بارِ شتر، غلّۀ زیادتر می‌گیریم.» 65



یعقوب گفت: «هرگز او را همراهتان نمی‌فرستم! تا اینکه با قسم‌خوردنِ به خدا قول مردانه به من دهید که سالم به من بَرش ‌گردانید؛ مگر اینکه خدای‌ناکرده گرفتار حادثه‌ای شوید.» وقتی به پدر قول مردانه دادند، او گفت: «خدا را بر قول‌و‌قراری که می‌گذاریم، شاهد می‌گیرم.» 66



هنگام حرکت هم سفارش کرد: «بچه‌های من، از یک دروازه وارد پایتخت مصر نشوید؛ بلکه از دروازه‌های مختلف وارد شوید تا مردم به شما چشم‌زخم نزنند! البته با این سفارش، نمی‌توانم قضا و قدر الهی را از شما دفع کنم؛ زیرا تقدیرها همه به دست خداست. به او توکل می‌کنم و اهل توکل هم باید فقط به او توکل کنند.» 67



همان‌طور‌که پدرشان سفارش کرده بود، وارد پایتخت مصر شدند؛ اما این کار قضا و قدر الهی را از آن‌ها دفع نکرد و بنیامین بازداشت شد. با این کار، خدا خواستۀ درونیِ یعقوب را در پیداشدنِ یوسف عملی کرد. بله، یعقوب به‌برکت آنچه به او آموخته بودیم، از علومی ویژه برخوردار بود؛ ولی بیشترِ مردم از این‌گونه علوم بی‌بهره‌اند. 68



وقتی به محضر یوسف رسیدند، او برادرش بنیامین راکنار خود نشاند و آهسته گفت:«من همان برادرِ توام! مأمورانم برای نگه‌داشتنت نقشه‌ای اجرا خواهند کرد. تو به دل نگیر!» 69



وقتی یوسف بارشان را بست، جام زرینِ ‌پادشاه را مخفیانه در بارِ برادرش بنیامین گذاشت. بعد، مأموری فریاد زد: «آی کاروان، شما دزدید!» 70



برادران یوسف رو به مأموران کردند و با تعجب پرسیدند: «مگر چه گم کرده‌اید؟!» 71



گفتند: «جام زرینِ پادشاه را...» و آن‌که فریاد زده بود، ملایم‌تر از قبل ادامه داد:«... هرکه بیاوردَش، قول می‌دهم یک بارِ شتر غلات جایزه بگیرد.» 72



برادران یوسف گفتند: «به خدا قسم که شما خوب می‌دانید ما برای خرابکاری به این کشور نیامده‌ایم. اصلاً ما تابه‌حال دزدی نکرده‌ایم!» 73



مأموران پرسیدند: «اگر دروغگو از آب درآمدید، مجازاتش در عرف شما چیست؟!» 74



گفتند: «هرکس جام در بارش پیدا شود، مجازاتش این است که بَرده می‌شود! دزدان را در کشورمان این‌طور مجازات می‌کنیم.» 75



یوسف، قبل از بازرسی بارِ برادرش بنیامین، سراغ بارهای ‌برادران رفت! از آن‌ها که رد شد، جام را از بارِ بنیامین بیرون آورد. این‌طور، به‌نفع یوسف، صحنه‌سازی کردیم؛ وگرنه بر اساس‏ قوانین پادشاه مصر، جز با ‌همین تدبیر الهی، یوسف حق بازداشت برادرش را نداشت. هرکه را مثل یوسف شایسته بدانیم، پله‌پله بالا می‌کشیم؛ البته دست بالای دست، بسیار است! 76



برادران یوسف گفتند: «اگر بنیامین دزدی کرده، جای تعجب ندارد؛ برادرش هم قبلاً دزدی کرده بود!» یوسف از این اتهام خیلی ناراحت شد؛ ولی درصددِ دفاع از خود برنیامد و فقط یک جمله گفت: «شما بد مرامی دارید! خدا از این نسبتِ ناروایی که می‌‌زنید، آگاه‌تر است.» 77



برادران به التماس افتادند: «ای بزرگوار، این بنیامین پدری دارد سال‌خورده و ریش‌سفید که دلبستۀ فرزندش است. شما آقایی کنید، یکی از ما را به‌جایش نگه دارید و او را آزاد کنید. به‌نظر، انسان درستکاری می‌رسید.» 78



یوسف گفت: «پناه بر خدا! ما وسیلۀ خود را در بار او پیدا کردیم؛ آن‌وقت کس دیگری را دستگیر کنیم؟! درآن‌صورت ستم کرده‌ایم.» 79



وقتی برادران از آزادکردنِ بنیامین مأیوس شدند، به ‌گوشه‌ای رفتند و به‌مشورت پرداختند. برادر بزرگ گفت: «آیا یادتان نیست که قبل از سفر، پدر با قسم‌دادنِ به خدا چه قول مردانه‌ای از ما گرفت و قبلش هم دربارۀ یوسف چه اشتباه بزرگی مرتکب شدیم؟! من که از این شهر تکان نمی‌خورم تا اینکه پدرم به من اجازۀ برگشت دهد یا خدا راهی جلوی پایم بگذارد. او بهترین چاره‌ساز است. 80



پیش پدر برگردید و بگویید: ’پدرجان، با چشم خودمان دیدیم که پسرت دزدی کرد! ما که تقصیر نداریم؛ چون کفِ دستمان را بو نکرده بودیم که بدانیم بنیامین دست به چنین کار زشتی خواهد زد! 81



اگر حرف ما را باور نمی‌کنی، هم از مردم شهری که در آنجا بودیم بپرس، هم از کاروانی که همراهشان بودیم. آن‌وقت می‌بینی که راست می‌گوییم.‘» 82



آمدند و گفتند. یعقوب گفت: «نخیر! هوا‌ و‌ هوستان زشت را برایتان رنگ‌ولعاب داد. باز هم صبر می‌کنم و چنین صبری ارزشش را دارد. امید است که خدا همۀ بچه‌هایم را به من برگرداند؛ زیرا فقط اوست دانایی کاردرست.» 83



یعقوب از آن‌ها رو برگرداند واز تهِ دل زمزمه کرد: «وای از دوریِ یوسف!» و آن‌قدر غم‌انگیز گریست که دوچشمش نابینا شد.درآن‌حال هم، اندوه عمیقش رافرو می‌خورد! 84



بچه‌هایش گفتند: «به خدا قسم، تو به‌قدری از یوسف یاد می‌کنی که آخرش، یا به‌شدت مریض می‌شوی یا خودت را هلاک می‌کنی!» 85



یعقوب گفت: «داستان غم‌وغصه‌ام را نه پیش شما، بلکه فقط پیش خدا بازگو می‌کنم. البته چیزهایی هم از خدا سراغ دارم که شما از آن بی‌اطلاعید! 86



بچه‌های من، بروید و دنبال یوسف و برادرش بنیامین بگردید و از گشایش و رحمت خدا ناامید نشوید که فقط مردم بی‌دین از گشایش و رحمت خدا ناامید می‌شوند.» 87



بعضی از برادران دوباره راهیِ مصر شدند. وقتی خدمت یوسف رسیدند، خواهش کردند: «ای بزرگوار، آسیب‌های فراوانی گریبانگیرِ ما و خانوادۀ ما شده است. پولی ناچیز با خود آورده‌ایم! مثل دفعۀ قبل، در معامله با ما سنگ‌تمام بگذارید و برادرمان را هم به ما ببخشید که پاداش بخشندگان با خداست.» 88



یوسف پاسخ داد: «می‌دانید که با ندانم‌کاری‌هایتان چه بر سرِ یوسف و برادرش آوردید؟!» 89



با تعجب پرسیدند: «هان؟ نکند یوسف خودِ تویی؟!» پاسخ داد: «بله، من یوسفم و این هم برادرم که خدا دیدار دوبارۀ همدیگر را نصیبمان کرد. بله، هرکس مراقب رفتارش باشد و صبر پیشه کند، باید بداند که خدا پاداش درستکارها را پایمال نخواهد کرد.» 90



با شرمساری گفتند: «به خدا قسم، خدا تو را برتر از ما قرار داد و این ما بودیم که در حق تو کوتاهی کردیم.» 91



یوسف با بزرگواری گفت: «حالا دیگر جای توبیخ و سرزنش نیست. خدا شما را مى‌آمرزد و او از هر مهربانی مهربان‌تر است. 92



این پیراهن مرا ببَرید و به چشمان پدرم بمالید تا بینایی‌اش را دوباره به‌دست آورَد. بعد هم با خانواده‌هایتان همگی پیش من بیایید.» 93



همین‌که کاروان از مصر راه افتاد، یعقوب به آن پسرانش که پیش او مانده بودند، گفت: «من دارم بوی یوسف را حس می‌کنم! البته اگر به حواس‌پرتی متهمم نکنید.» 94



با بی‌ادبی گفتند: «به خدا قسم، تو دچار همان اشتباه سابقت هستی!» 95



همین‌که مژده‌رسان آمد، پیراهن یوسف را به چشمان یعقوب مالید و او فوری بینا شد! یعقوب شادمان گفت: «به شما نگفتم که چیزهایی هم ازخدا سراغ دارم که شما از آن بی‌اطلاعید؟!» 96



پسران به دست‌وپا افتادند: «پدرجان، برای گناهانمان از خدا آمرزش بخواه. ما بودیم که در حق تو و یوسف کوتاهی کردیم.» 97



گفت: «برایتان از خدا آمرزش خواهم خواست؛ زیرا فقط اوست آمرزندۀ مهربان.» 98



همگی راهیِ مصر شدند. یوسف نزدیک مرز به استقبالشان رفت. همین‌که به محضرش رسیدند، یوسف پدر و مادرش را در آغوش کشید و گفت: «وارد مصر شوید، اِن‌شاءالله در امن و امانید.» 99



یوسف دستور داد پدر و مادرش را در مجلسی رسمی، بر تخت نشاندند. با ورودِ یوسف، پدر و مادر و همۀ برادرانش در برابرش سجده‌کنان به‌خاک افتادند. یوسف گفت: «پدرجان، این تعبیرِ همان خوابی است که قبلاً دیده بودم. خدا آن را تحقق بخشید و در حق من خوبی‌های‌ بسیار کرد: وسیلۀ آزادی‌ام را از زندان فراهم ساخت و شما را از بیابان‌های کنعان به اینجا آورد، بعد از اینکه شیطان رابطۀ من و برادرانم را شکرآب کرده بود. خدا در هر کاری بخواهد، نکته‌سنج است. همان‌که گفتی! فقط اوست دانای کاردرست.»{این سجده یا برای شکر خداست بعد از پایان سختی‌های گذشته یا بی‌اختیار و از سرِ روبه‌روشدن با عظمت حضرت یوسف(ع).} 100



سپس ادامه داد: «خدایا، سهمی از حکومت به من دادی و از تعبیرخواب گرفته تا پیش‌بینیِ حوادث آینده به من آموختی. ای پدیدآورندۀ آسمان‌ها و زمین، در دنیا و آخرت تو همۀ کس‌و‌کار منی. مرا تسلیم محض خودت بمیران و به شایستگانِ برتر ملحق فرما.»{منظور از شایستگان برتر، محمد و آل محمد علیهم السلام هستند وگرنه حضرت ابراهیم و سایر پیامبران علیهم السلام به گواهی آیه 85 سوره انعام در همین دنیا جزو شایستگان بودند.} 101



داستان یوسف از همان خبرهای غیبی بود که به تو وحی می‌کنیم؛ وگرنه وقتی برادرانش عزم خود را جزم کرده بودند و برای نابودی‌اش نقشه می‌کشیدند که تو پیش آن‌ها نبودی! 102



ای پیامبر، هرچه هم پافشاری کنی، بیشترِ مردم ایمان نمی‌‌‌آورند؛ با اینکه برای راهنمایی‌شان مزدی از آن‌ها نمی‌‌خواهی. این قرآن فقط مایۀ به‌خودآمدن جهانیان است. 103 و 104



چه بسیار است نشانه‌های الهی در آسمان‌ها و زمین؛ اما بی‌اعتنا و بی‌خیال از کنارش می‌گذرند!{اگر این عبورکردن را به‌معنای اصلی بگیریم و نه به معنای کنایی، منظور آیه، عبور ما از کنار سیّارات و ستارگان و کهکشان‌های دیگر است که در نتیجه، از حرکت وضعی و تدریجی کرۀ زمین خبر می‌دهد.} 105



حتی بیشترِ آن‌هایی که ‌خدا را باور می‌کنند، چیزهای دیگری را هم، تأثیرگذار در امور عالم می‌دانند! { حتی در روایت آمده است اگر برای برطرف‌شدن مشکلی یا برآورده‌شدن حاجتی، به کسی بگویم: «اول خدا، بعدش شما»، این هم نوعی شرک است و دوری از خدا! بهتر است مثلاً بگویم: «الحمدلله که خدا شما را وسیلۀ خیر کرد تا مشکلم برطرف شود» یا «خدا را شکر که حاجتم را به‌دست شما برآورده کرد.»} 106



نکند خود را در امان می‌پندارند از اینکه عذاب الهی مثل ابر تیره بر سرشان سایه بیندازد یا در اوج بی‌خبری، یک‌دفعه لحظۀ قیامت سراغشان بیاید؟! 107



بگو: «این است راه‌ورسم من: من و پیروانم با چشمان باز، مردم را به‌طرف خدا دعوت می‌کنیم. بله، خدا را منزّه می‌دانم و هرگز هم بت‌پرست نخواهم شد.» 108



قبل از تو نیز در شهرهای مختلف انسان‌هایی را برای پیامبری فرستادیم و به آن‌ها وحی می‌کردیم. کسانی که منکر تواَند، مگر به گوشه‌کنار دنیا سفر نکرده‌اند تا ببینند آخرعاقبتِ کسانی که قبل از آن‌ها زندگی می‌کرده‌اند، چه شد؟! سرای آخرت برای خودمراقبان بهتر است. پس چرا عقلتان را به‌کار نمی‌اندازید؟! 109



پیامبران از هدایت مردم ناامید می‌شدند و مردم خیال می‌کردند وعده‌ای که به پیامبران داده شده، دروغ بوده است. در همین هنگام، یاری‌مان از راه می‌رسید: آنانی که لایق می‌دانستیم، نجات پیدا می‌کردند؛ ولی عذابِ سختمان برای گناهکارها ردخور نداشت! 110



در داستان پیامبران، ازجمله یوسف، درسِ عبرتی برای مردم عاقل است. قرآن که این داستان‌ها را در بر دارد، محال است سخنی ساختگی باشد؛ بلکه هماهنگ است با کتاب‌های آسمانیِ موجود و نیز توضیحی است دربارۀ تمام آنچه همگان به آن نیاز دارند و راهنمایی و رحمتی ویژه است برای مؤمنان.{منظور، تورات و انجیلِ موجود در دوران صدر اسلام است.} 111

سوره رعد

به نام خدای بزرگوار مهربان



الف، لام، میم، را.موجودات نشانه‌های یکتاییِ خدا در کتاب آفرینش‌اند و آیه‌های قرآن که برتو فرستاده شده، حق است؛ ولی بیشترِ مردم نه آن نشانه‌ها را باور می‌کنند و نه این آیه‌ها را. 1



خداست که آسمان‌ها رابا ستون‌هایی نامرئی برپا کرده است.آن‌وقت، برمقام فرمانرواییِ جهان تکیه زده است. خورشید و ماه را هم در خدمتتان گذاشته است. هر کدامشان مدتی معیّن در مدار خود می‌گردد. کار جهان را او اداره می‌کند. بله، آیه‌ها و نشانه‌هایش را توضیح می‌دهد؛ تا به دیدار خدا یقین پیدا کنید.{مفهوم این جمله این است که قانون جاذبه و قوانین نادیدنیِ فراوانی وجود دارد که مانند ستون‌هایی محکم، زمین و آسمان و کرات و کهکشان‌ها را درمدار خود نگه داشته‌اند؛ طوری‌که آن‌ها بدون برخورد با یکدیگر و بسیار منظم و شگفت‌انگیز در گردش‌اند.} 2



هم‌اوست که خشکی‌های زمین را گسترش داد و روی آن، کوه‌ها و رودها را پدید آورد. هر میوه‌ای را روی زمین در انواع مختلف آفرید. او شب‌ها و روزها را در طول سال، کم‌کم، بلند و کوتاه می‌کند. در این‌همه تنوع، نشانه‌هایی از یکتاییِ خداست، برای مردمی که فکرشان را به‌کار می‌اندازند.{هرقدر از خطّ استوا دورتر و به قطب شمال ‌و‌ جنوب نزدیک‌تر شویم، بلندوکوتاه‌شدن شب‌ها و روزهای سال بیشتر به‌چشم می‌آید. در ایران هم این پدیدۀ شگفت‌انگیز هر سال تکرار می‌شود.} 3



روی زمین، باغ‌های متعددِ انگور و کشتزارها و درختان خرما، به‌صورت چند تنه ازیک ریشه یایک تنه ازیک ریشه، پرورش پیدا می‌کند. با آنکه همه ازیک خاک و یک آب سیراب می‌شوند، هریکشان محصولی با خاصیت جدا دارد! در این تضادِ شگفت، نشانه‌هایی از یکتاییِ خداست، برای مردمی که عقلشان را به‌کار می‌اندازند,4



اگر قرار باشد تعجب کنی، باید از حرف منکِران معاد تعجب کنی که می‌پرسند: «بعد از اینکه به خاک تبدیل شدیم، باز از نو زنده می‌شویم؟!» آن‌ها همان‌هایی‌اند که خدا را باور ندارند و در قیدوبندهای دنیای مادی اسیرند! آن‌ها جهنمی‌اند و آنجا ماندنی. 5



به‌جای طلب آمرزش، باحالت تمسخر عذاب فوری از تو درخواست می‌کنند! درحالی‌که باخبرند چه عذاب‌های عبرت‌آموزی بر سرِ گذشتگان آمده است؛ البته خدا مردم را با همۀ ستمی که می‌کنند، می‌آمرزد و درعین‌حال مجازاتش شدید است! 6



بی‌دین‌ها می‌پرسند: «به‌جز قرآن، چرا معجزه‌ای از طرف خدا بر محمد فرستاده نشده است؟!» ای پیامبر، تو فقط هشداردهنده‌ای. هر ملتی هم راهبری دارد. 7



خدا، هم از ویژگی‌های بچۀ هرحامله‌ای کاملاً آگاه است و هم از تمام فعل‌‌وانفعالات در رحِم مادران؛ چون هر چیزی از نظر او اندازۀ مشخصی دارد. 8



او دانای پنهان و پیداست و نیز بزرگ و بلندمرتبه. 9



برای او فرقی نمی‌کند که کدامتان آهسته و درگوشی حرف بزنید یا بلند و باصدا یا اینکه شبانه و پنهانی فعالیت کنید یا در روشنیِ روز و علنی. 10



در طول زندگی، فرشتگانی در خدمت انسان‌اند تا از هر طرف، به‌فرمان خدا، او را از گزند حوادث حفظ کنند؛ چون خدا نازونعمت هیچ ملتی را به بلا و فلاکت تغییر نمی‌دهد؛ مگر آنکه خودشان رفتارشان را تغییر دهند. اگر خدا به‌خاطر رفتار زشتِ ملتی، بدِشان را بخواهد، گرفتارشدنشان بُروبرگرد ندارد و جز خدا کس‌وکاری نخواهند داشت. 11



او همان است که برقِ آسمان را نشانتان می‌دهد که مایۀ بیم و امیدتان است و ابرهای انبوه و پرآب پدید می‌آورد. 12



برقِ آسمان و فرشتگان، از سرِ سپاس و ترس، او را به پاکی یاد می‌کنند. او صاعقه‌های آسمانی می‌فرستد و در گرماگرمِ چون‌وچرای بت‌پرست‌ها دربارۀ خدا، آن‌ها را بر فرق هریک از آن‌ها که مستحق بداند، می‌کوبد! آخر، مجازات خدا شدید است.{ازاین دست آیه ها می فهمیم که حیوان ها شعور و اختیار و تکلیف و پرستش و سرکشی دارند و همگام با تمام آفرینش به سوی خدا در حرکتند. البته در سطحی به مراتب ضعیف تر از انسان. دانستنی های بیشتر و جالبتر را در شرح آیه 38 سوره انعام درتفسیر المیزان اثر علامه طباطبایی و تسنیم اثر آیت الله جوادی آملی بخوانید.} 13



تنها خدا می‌تواند نذرونیاز بندگان را برآورده کند و معبودهای بت‌پرست‌ها هرگز توان این کار را ندارند. آن‌ها مثل تشنه‌ای هستند که می‌خواهد با کف دست و انگشتان باز، آب بنوشد؛ اما آبی به دهانش نمی‌رسد! دعای بت‌پرست‌ها هم راه به‌جایی نمی‌بَرد. 14



هر صبح و عصر، تمام ساکنان آسمان‌ها و زمین و سایه‌هایشان، خواسته و ناخواسته، فقط برای خدا سجده می‌کنند. 15



از آن‌ها بپرس: «صاحب آسمان‌ها و زمین کیست؟» خودت بگو: «خدا» و ادامه بده: «آن‌وقت آیا به‌جای او کس‌وکارهایی برای خود گرفته‌اید که حتی اختیار سود و زیان خودشان را هم ندارند؟!» این را هم بگو: «کوردل با بینای حقیقت یکی است؟! تاریکی‌های بی‌دینی با نور دین‌داری برابر است؟! آیا برای خدا شریک‌هایی قائل‌اند که چیزی مثل آفرینش خدا آفریده‌اند و در نتیجه، این دو گونه مخلوق به‌اشتباهشان انداخته است؟!» بگو: «خدا آفرینندۀ هر چیزی است؛ زیرا اوست یگانۀ مسلط بر همه.» 16



خدا از ابرها بارانی می‌فرستد و رودهایی کوچک و بزرگ روان می‌شوند و سیلاب‌ها کف فراوانی همراه خود می‌آورند. روی موادی هم که در کوره‌ها برای ساخت زیور یا ابزار ذوب می‌کنند، کفی مثل کف سیلاب جمع می‌شود. خدا حق و باطل را به آب و فلز و کفِشان تشبیه می‌کند: آخرسر، باطل محو می‌شود، عین آن کف‌ها! اما حق که مثل آب و فلز برای مردم سودمند است، در زمین باقی می‌مانَد. بله، خدا چنین نکته‌های سودمندی می‌آورد. 17



کسانی که دعوت خدا را بپذیرند، عاقبت‌به‌خیر می‌شوند؛ اما آن‌هایی که دعوتش را نپذیرند، اگر به‌فرض محال، دو برابرِ تمام دارایی‌های زمین را هم داشته باشند، برای رهایی از عذاب هزینه‌اش می‌کنند! ولی فایده‌ای ندارد. بله، حساب‌وکتاب سختی انتظارشان را می‌کشد و جایگاهشان جهنم است و آنجا بد جایگاهی است! 18



آنانی که حقانیتِ گفته‌هایی را درک می‌کنند که از طرف خدا فرستاده شده، آیا مثل کوردل‌هایی‌اند که از درک حقایق عاجزند؟! تنها، مردم عاقل به‌خود می‌آیند: 19



همانان که به دین‌داری پایبندند، عهد نمی‌شکنند، 20



رابطه‌هایی را حفظ می‌کنند که خدا دستور داده برقرار باشد، از او حساب می‌برند، از سختیِ حساب‌وکتاب می‌ترسند، 21



برای جلب رضای خدا صبر و تحمل می‌کنند، نماز را با آدابش می‌خوانند، از آنچه روزی‌شان کرده‌ایم پنهان و آشکار در راه خدا هزینه می‌کنند و بالاخره، بدی را با خوبی جبران می‌کنند. بله، عاقبت‌به‌خیری در انتظار آن‌هاست: 22



باغ‌های همیشه سرسبزی که آنان با هر کدام از پدر و مادر و همسر و بچه‌هایشان که شایسته‌اند، واردش می‌شوند. فرشتگان هم از هر دری به پیشوازشان می‌روند و این‌طور خوشامد می‌گویند: «سلام بر شما به‌پاس صبوری‌تان. خوب عاقبتی نصیبتان شد!» 23و24



اما آن‌ها که عهدی را می‌شکنند که از راه عقل و وحی بر سرِ دین‌داری بسته‌اند و رابطه‌هایی را قطع می‌کنند که خدا دستور داده برقرار باشد و در جامعه به خرابکاری مشغول‌اند، لعنت خدا و عاقبت‌به‌شرّی در انتظارشان است! 25



خدا روزیِ هرکه را صلاح بداند، زیاد و کم می‌کند. بیشترِ مردم به زندگی دنیا دل‌خوش‌اند؛ درحالی‌که زندگی این دنیا در برابر زندگی آخرت ناچیز است. 26



بی‌دین‌ها می‌پرسند: «چرا خدا معجزه‌ای جز قرآن بر محمد نفرستاده است تا با آن هدایت شویم؟!» بگو: «خدا هرکه را نالایق بداند، به‌حال خودش رها می‌کند و دست هرکه را به درگاهش رو بیاورد، می‌گیرد؛ 27



همان‌هایی که با همۀ وجود، خدا را باور دارند و دل‌هایشان با یاد خدا آرام است. بدانید دل‌ها تنها با یاد خدا آرام می‌گیرد.» 28



مؤمنان نیکوکار از زندگی پاک و لذت‌بخشی بهره‌مند خواهند بود و نیز عاقبتی خوش. 29



تو را بین ملتی به پیامبری فرستادیم که قبل از آن، ملت‌های فراوانی آمدند و رفتند. هدف این بود که آیه‌هایی را برایشان بخوانی که به تو وحی می‌کنیم؛ با آنکه خدای رحمان را باور نمی‌کنند. بگو: «اوست خدایی که معبودی جز او نیست. فقط بر او توکل کرده‌ام و در همه‌حال، رویم به درگاه اوست.» 30



حتی اگر قرآنی باشد که با آن کوه‌ها به حرکت درآیند یا زمین تکه‌تکه شود یا مرده‌ها به‌حرف درآیند، باز هم بت‌پرست‌های لجوج ایمان نمی‌آورند! مگر آنکه خدا بخواهد؛ چون‌که اختیار همۀ کارها با اوست.آیا مسلمانان از ایمان‌آوردنِ آن‌ها ناامید نشده‌اند؟ و نمی‌دانند که اگر خدا بخواهد، همۀ مردم را به‌زور هم که شده، به راه درست می‌آورد؟! البته، در نتیجۀ رفتار موذیانۀ بت‌پرست‌‌ها، پیوسته بلاهای کوبنده بر سرشان می‌آید یا دوروبرشان حوادث ناگوار رخ می‌دهد تا وعدۀ نهایی خدا، یعنی نابودی کامل آن‌ها، فرا برسد؛ زیرا خدا برخلاف وعده‌اش عمل نمی‌کند. 31



پیامبرانِ قبل از تو را هم مسخره می‌کردند. من هم به آن مسخره‌کننده‌ها تا می‌شد مهلت می‌دادم و وقتی مهلتشان تمام می‌شد، گریبانشان را می‌گرفتم! خب، چطور بود مجازات من؟! 32



آن‌که رفتار همه را زیرِ نظر دارد، آیا مانند بت‌هایی است که از همه‌جا بی‌خبرند؟! اما آخرش بت‌پرست‌ها بت‌ها را شریک خدا می‌دانند. بگو: «بت‌هایتان چه هنری دارند؟ آیا از چیزهایی در زمین خبر می‌دهید که خدا با همۀ خدایی‌اش آن‌ها را نمی‌داند؟! یا که آبکی حرف می‌زنید؟!» هیچ‌یک! بلکه حقه‌بازی می‌کنند و خیال هم می‌کنند زرنگ‌اند. از بندگی خدا منع شده‌اند و هرکه را خدا به‌حال خودش رها کند، هیچ راهبری ندارد. 33



آن‌ها در همین دنیا، به بدبختی‌های فراوانی گرفتار می‌شوند؛ البته عذاب آخرت به‌مراتب طاقت‌فرساتر است و در برابر خدا حمایت‌کننده‌ای ندارند. 34



بهشتی که قولش را به خودمراقبان داده‌اند، این است: در آن جوی‌ها روان است، میوه‌هایش همیشگی است و سایه‌هایش دائمی. این سرنوشت مؤمنانی است که مراقب رفتار خود بوده‌اند و آخرعاقبتِ بی‌دین‌ها آتش است. 35



ابتدای ظهور اسلام، اهل‌کتاب از آیه‌هایی که بر تو فرستاده می‌شد، خوشحال می‌شدند؛ ولی عده‌ای از آن‌ها آیه‌هایی را انکار می‌کردند که با باورهای غلطشان جور درنمی‌آمد. بگو: «به من فرمان رسیده است که خدا را عبادت کنم و کسی را به‌جای او نپرستم و مردم را فقط به‌سوی او دعوت کنم و در همه‌حال فقط به درگاه او رو کنم.» 36



قرآن را برای رهبری و رفع اختلافات مردم بر تو فرستادیم، البته به زبان عربی. بعد از اینکه این حقایق به دستت رسید، اگر تابع میل اهل‌کتاب شوی، در برابر خدا یاور و حمایت‌کننده‌ای نداری! 37



قبل از تو نیز پیامبران فراوانی فرستادیم و آنان را همچون مردم عادی، صاحب زن و بچه کردیم. بنای هیچ پیامبری این نبود که بی‌اجازۀ خدا معجزه‌ای بیاورد؛ زیرا هر وقتی برنامۀ خاص خودش را می‌طلبد. 38



خدا هرچه مصلحت بداند، محو می‌کند یا برقرار می‌سازد؛ چون کتاب اصلی فقط پیش اوست. {این کتاب مانند کتاب‌های رایج بین ما نیست؛ بلکه همان ‌کتابِ علم خداست که شرق‌ و ‌غرب عالم را فراگرفته و تغییر ‌و ‌تحریف در آن، راه ندارد و همۀ موجودات و حرکت‌های آفرینش در آن ثبت ‌و ‌ضبط است. شاید این همان‌ «لوح محفوظ»، «اُمّ‌الکتاب»، «امام مبین»، «کتاب» و «کتاب مکنون» است که در آیه‌های دیگر آمده‌اند.}39



چه بعضى عذاب‌هایى را که به آن‌ها وعده داده‌ایم، اینجا نشانت بدهیم چه جانت را بگیریم و در قیامت نشانت بدهیم،‌ به‌هرحال، وظیفۀ تو فقط پیام‌رسانى است و وظیفۀ ما حسابرسى. 40



مگر نمی‌بینند ما سراغ مردم کرۀ زمین می‌آییم و نسل‌ها را یکی پس از دیگری منقرض می‌کنیم؟! خداست که بر هستی حکومت می‌کند و کسی جلودارِ حکمرانی‌اش نیست و اوست که به‌سرعت حسابرسی می‌کند. 41



قبلی‌هایشان هم نقشه‌ها کشیدند؛ غافل از آنکه خدا تمام نقشه‌ها را تا آخرش می‌داند. آخر، خدا از رفتار هرکسی آگاه است. بله، بی‌دین‌ها به‌زودی می‌فهمند که چه کسی عاقبت‌به‌خیر می‌شود. 42



ای پیامبر، بی‌دین‌هایی که قرآن را قبول ندارند، ادعا می‌کنند: «تو پیامبر نیستی.» پاسخ بده: «همین بس که به‌گفتۀ قرآن، خدا بینِ من و شما شاهد باشد و همچنین، کسی که منبع علم قرآن است. »{بنا به روایات متعدد، منظور از این شخص حضرت امیر‌مؤمنان علی‌بن‌ابی‌طالب است.} 43

سوره ابراهیم

ٰبه نام خدای بزرگوار مهربان



الف، لام، را.این است کتابی که به‌سوی تو فرستاده‌ایم تا زیر نظر خدا، همۀ مردم ‌را از تاریکی‌های اعتقادی و اخلاقی به‌طرف نور معرفت و پاکی بیرون بکشی: به راه خدای شکست‌ناپذیرِ ستودنی؛ همان خدایی که هرچه در آسمان‌ها و زمین است، مال اوست. وای بر بی‌دین‌ها به‌خاطر عذابی‌ سخت! 1و2



همان‌هایی که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهند و مانع بندگی خدا می‌شوند و راه مستقیم خدا را کج نشان می‌‌دهند. این‌ها در نهایتِ گمراهی‌اند. 3



هر ‌پیامبری فرستادیم، بدون استثنا، با زبانی ساده و همه‌فهم بود تا احکام و معارف الهی را کم‌کم برای قومش توضیح دهد. پس خدا هرکه را نالایق ببیند، به‌حال خودش رها می‌کند و هرکه را لایق ببیند، دستش را می‌گیرد. در این کار، او شکست‌ناپذیرِ کاردرست است. 4



موسی را هم با معجزه‌هایمان فرستادیم و به او گفتیم: «قومت را از تاریکی‌های اعتقادی و اخلاقی به‌طرف نور معرفت و پاکی بیرون بکش و روزهای سرنوشت‌ساز را به آن‌ها گوشزد کن. در آن روزها، برای هرکه در سختی‌ها صبور باشد و در راحتی‌ها شکرگزار، عبرت‌های فراوانی هست.»{برخی روزهای سرنوشت‌ساز عبارت است از: روز پیروزی مسلمانان و شکست دشمنان، روز نزول عذاب الهی، روز ظهور یک پیامبر، روز هلاکت یک طاغوت گردنکش، روز قیامت... . خلاصه، هر روزی که حق و عدالتى برپا و ظلم و بدعتى سرکوب شود، روز ویژۀ خداست.} 5



زمانی موسی به قومش گفت: «لطف‌های خدا را در حق خودتان به‌یاد آورید: از چنگ فرعونیان نجاتتان داد. آن‌ها به‌شدت شکنجه‌تان می‌دادند و پسرانتان را به فجیع‌ترین وضع سر می‌بریدند و بانوانتان را برای بهره‌کشی نگه می‌داشتند. تمام این سختی‌ها و راحتی‌ها برایتان آزمایشی بزرگ از طرف خدا بود.» 6



یادتان باشد که او اعلام کرده: «اگر شکر کنید، حتماً سرمایۀ وجودی‌تان را زیاد می‌کنیم و اگر ناشکری کنید، مجازاتم خیلی شدید است.» 7



موسی ادامه داد: «اگر شما و همۀ اهل زمین ناشکری کنید، دودش به ‌چشم خودتان می‌رود. آخر، ‌خدا بی‌نیازِ ستودنی است.{کلام حضرت موسی(ع) تا پایان آیۀ 17 ادامه دارد.} 8



مگر خبر نابودی اقوامی که قبل از شما زندگی می‌کرده‌اند، مثل قوم نوح و عاد و ثمود و اقوام بعدی‌شان، به گوشتان نخورده است؟! احوالشان را خدا می‌داند و بس.

پیامبرانشان دلیل‌‌های روشنی برایشان می‌آوردند؛ ولی آن‌ها دستشان را مشت کرده و به‌نشانۀ انکار و استهزا جلوی دهانشان می‌گرفتند و می‌گفتند: ’دینی را که مأمور رساندنش هستید، ما اصلاً قبول نداریم و دربارۀ چیزهایی که به آن‌ها دعوتمان می‌کنید، بدجور شک داریم!‘ 9



پیامبرانشان جواب می‌دادند: ’در خدا هم شک؟! همان پدیدآور آسمان‌ها و زمین. او به زندگیِ سعادتمندانه دعوتتان می‌کند تا به‌اندازۀ بندگی‌تان گناهانتان را ببخشد و تا رسیدن مرگ حتمی، مهلتتان دهد.‘ بت‌پرست‌ها می‌گفتند: ’شما هم آدمی هستید مثل ما؛ فقط اینکه می‌خواهید ما را از عبادت بت‌هایی‌ که پدرانمان می‌پرستیدند، بازدارید! اگر راست می‌گویید، معجزه‌ای آشکار برایمان بیاورید.‘ 10



پیامبرانشان جواب می‌دادند: ’درست است که ما آدمی هستیم مثل شما؛ ولی خدا بر هر بنده‌ای که لایق بداند، منّت می‌گذارد و او را پیامبر می‌کند. ما نمی‌توانیم بی‌اجازۀ خدا برایتان معجزه‌ای بیاوریم؛ زیرا او همه‌کارۀ عالَم است و مؤمنان در هر کاری، فقط باید به خدا توکل کنند. 11



و چرا به خدا توکل نکنیم؟ مگر نه اینکه او به راه‌های خوشبختی راهنمایی‌مان کرده است؟! البته در برابر اذیت شما صبر می‌کنیم. اهل توکل باید فقط به خدا توکل کنند.‘ 12



آن بی‌دین‌ها پیامبرانشان را این‌طور تهدید می‌کردند: حتماً از شهرمان بیرونتان می‌کنیم یا اینکه باید آیین ما را قبول کنید. خدا هم به پیامبران وحی می‌کرد: ’این بدکارها را قطعاً نابود می‌کنیم 13



و بعد از آن‌ها، شما را در آن سرزمین‌ها ساکن خواهیم کرد. این است پاداش کسانی که از رودرروشدن با من می‌ترسند و از تهدید‌هایم حساب می‌برند.‘ 14‌



پیامبران چنان برای پیروزی دعا کردند که هر زورگوی لج‌بازی ناامید ‌شد؛ 15



همان‌‌که جهنم در انتظار اوست. آنجا، آبی چرکین در حلقش می‌ریزند؛ 16



آبی گلوگیر که به‌زور قورتش می‌دهد! صد بار مرگ‌ را جلوی چشمش می‌بیند؛ ولی از مردن خبری نیست که نیست! تازه، عذابی نفس‌گیرتر در راه است!» {پایان کلام حضرت موسی(ع).} 17



کارهای افراد بی‌اعتقاد به خدا مثل خاکستری است که در روزی طوفانی به باد فنا می‌رود. آن‌ها از کارهای خودشان هیچ خیری نمی‌بینند؛ این است همان گمراهیِ بی‌پایان. 18



ندیدی که خدا آسمان‌ها و زمین را بر اساس حکمت آفریده است؟! برای کارهای زشتتان، اگر ببیند نالایقید، شما را از بین می‌برد و به‌جایتان نسلی نو می‌آورد. 19



این کار برای خدا اصلاً دشوار نیست. 20



در قیامت همۀ مردم در پیشگاه خدا حاضر می‌شوند. آن‌وقت زیردستان به سران خودکامه می‌گویند: «ما در دنیا دنباله‌روِ شما بودیم. حالا شما هم می‌توانید کمی از عذاب خدا را از ما دور کنید؟!» سران خودکامه می‌گویند: «اگر خدا راه فراری نشانمان داده بود، ما هم نشانتان می‌دادیم؛ ولی، چه بی‌تابی کنیم چه صبر، فرقی به حالمان ندارد. دیگر راه پس‌وپیش نداریم.» 21



وقتی حساب‌وکتاب قیامت تمام شود، شیطان به هر دو گروه می‌گوید: «خدا به شما وعده‌های راست داد. من هم به شما وعده‌ها دادم؛ اما زیرش زدم! زورتان که نکرده بودم. فقط دعوتتان کردم به کارهای زشت. شما هم دعوتم را قبول کردید؛ پس خودتان را ملامت کنید، نه مرا. اینجا، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس من. به من چه مربوط که در دنیا، از من حرف‌شنوی داشتید، نه از خدا! امروز عذابی زجرآور در انتظار بدکارهایی مثل ماست.» 22



ازآن‌طرف، مؤمنانی را که کارهای خوب کرده‌اند، درباغ‌هایی پردرخت جای می‌دهند که در آن‌‌ها جوی‌ها روان است. آنان، به‌لطف خدا، آنجا ماندنی‌اند و رفتارشان با همدیگر پر از ادب و احترام است. 23



مگر نمی‌بینی که خدا چطور عقیدۀ پاکِ توحیدی را به درختی سرسبز و پُربرگ‌وبار تشبیه می‌کند؟ ‌ریشۀ این درخت در اعماق زمین فرو رفته و شاخ‌و‌برگش سر به فلک کشیده است. و به‌اذن و ارادۀ خدا، دم‌به‌دم بار‌و‌بَر می‌دهد. خدا برای مردم این نکته‌ها را می‌آورد تا متوجه شوند که خوشبختی در گروِ یکتاپرستی است. 24و25



ازآن‌طرف، عقیدۀ ناپاکِ بت‌پرستی مانند درختی آفت‌زده و بی‌برگ‌وبار است که از زمین کنده شده و هیچ ثباتی ندارد! 26



خدا مؤمنان واقعی را در زندگی دنیا و آخرت، با عقیدۀ محکمِ توحیدی، ثابت‌قدم می‌کند و بدکارها را با آن عقیدۀ متزلزل به‌‌حال خودشان رها می‌سازد. خدا هر کاری بخواهد، می‌کند. 27



مگر نمی‌بینی که سرانِ بت‌پرست، به‌جای قدردانی از نعمت یکتاپرستی، ناشکری می‌کنند و با گمراه‌کردن مردم، آن‌ها را به وادی هلاکت می‌کشانند؟ 28



همان جهنمی که در آن سرخ‌وسوخته می‌شوند و آن بد جایگاهی است! 29



برای خدا همتایانی قرار می‌دهند تا مردم را از راه او به‌در کنند. به آن‌ها بگو: «فعلاً خوش باشید! ولی آخرعاقبتتان آتش است.» 30



پیامبر! به بندگان باایمانم سفارش کن که نماز را با آدابش بخوانند و از آنچه به آن‌ها روزی کرده‌ایم، پنهان و آشکار، در راه خدا هزینه کنند؛ قبل از آنکه روزی برسد که نه خریدوفروشی در کار است و نه رفاقتی! 31



خداست که آسمان‌ها و زمین را آفریده است واز آسمان برف و بارانی می‌فرستد تا به‌برکتش، محصولات کشاورزی رابرای خوردوخوراکتان پرورش دهد. همچنین، کشتی‌ها رادر اختیارتان گذاشته است تا به‌خواست او در دریاها حرکت کنند و رودها را برایتان رام کرد. 32



هم خورشید و ماه را در خدمتتان گذاشته است که در مدارشان در حرکت‌اند، هم شب و روز را. 33



خدا هرچه معمولاً لازم دارید، در اختیارتان گذاشته است. اگر بخواهید نعمت‌های خدا را بشمارید، نمی‌توانید یکی‌یکی‌شان را بشمارید! بااین‌حال، انسان نوعاً خیلی بدکار و ناشکر است! 34



زمانی، ابراهیم دعا کرد: «خدایا، شهر مکه را شهری امن قرار بده. من و بچه‌هایم را هم از پرستش بت‌ها دور نگه دار. 35



خدایا، این بت‌ها باعث گمراهی خیلی از مردم شده‌اند. هرکه با دوری از بت‌ها دنباله‌روِ من شود، از من است. هرکه هم مرا نافرمانی کند، سروکارش با توست و البته تو آمرزندۀ مهربانی. 36



خدایا، بچه‌ام اسماعیل و همسرم هاجر را در سرزمینی بی‌آب‌وعلف، کنار خانۀ مقدست ساکن کردم تا با فراغت از دنیا، نماز را با آدابش بخوانند. پس، دل‌های عده‌ای از مردم اطراف را به‌طرف آنان متمایل کن و از میوه‌ها و محصولات کشاورزی روزی‌شان فرما تا شکر کنند. 37



خدایا، تو خوب می‌دانی چه‌ها را پنهان می‌کنیم و چه‌ها را آشکار؛ چون همان خدایی هستی که چیزی در زمین و آسمان از او مخفی نیست. 38



خدا را شکر که با وجود پیری‌ام، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. به‌یقین، خدا مستجاب‌کنندۀ دعاهاست. 39



خدایا، کاری کن که من و بچه‌ها و نسلم اهل نماز باشیم و آن را با آدابش بخوانیم. خدایا، دعاهایم را برآورده بفرما. 40



خدایا، در روز برپاییِ حساب‌وکتاب، مرا و پدر و مادرم را و همۀ مؤمنان را بیامرز.» 41



خیال نکن که خدا بی‌خبر است از کارهایی که بدکارها می‌کنند. فقط تا روزی که چشم‌ها از ترس و تعجب خیره می‌شود، مهلتشان می‌دهد. آن روز، از شدت دلهره، گردن می‌کشند و سر بالا می‌گیرند. حتی پلک نمی‌زنند و در دل‌هایشان آشوبی به‌پاست! 42و43



مردم را از روزی بترسان که عذاب دنیوی سراغشان می‌آید و بدکارها با عجز ‌و ‌التماس می‌گویند: «خدایا، فرصت کوتاه دیگری به ما بده تا دعوتت را قبول کنیم و دنباله‌روِ پیامبرانت شویم.» به آن‌ها می‌گویند: «مگر شما نبودید که قبل ‌از این قسم می‌خوردید که دچار زوال نمی‌شوید؟! 44



مگر شما نبودیدکه در خانه‌وکاشانۀ بدکارها ساکن شدید، درحالی‌که فهمیده بودید چه بلایی بر سرشان آورده‌ایم؟! تازه، برایتان نکته‌های فراوانی هم آورده بودیم.» 45



آن بدکارها هرچه نقشه داشتند، رو کردند؛ غافل از اینکه خدا همۀ نقشه‌هایشان را از قبل می‌دانست؛ نقشه‌هایی که کوه‌ها را از جا می‌کَند! 46



خیال نکن خدا وعدۀ خود را دربارۀ کمک‌کردن به پیامبران و مجازات بدکارها عملی نمی‌کند. او شکست‌ناپذیرِ انتقام‌گیر است، 47



در روزی که زمین به زمینی دیگر و آسمان‌ها به آسمان‌هایی دیگر تبدیل می‌شود و همه در برابر خدای یگانۀ مسلط بر همه حاضر می‌شوند. 48



آن روز گناهکارها را می‌بینی که همگی به هم غل‌و‌زنجیر شده‌اند! 49



لباس‌هایشان از ماده‌ای بدبو و ‌اشتعال‌زا مثل قیر است و صورت‌هایشان را آتش می‌پوشاند. 50



احضارکردن مردم برای آن است که خدا هرکس را با همان کارهایی که در دنیا کرده، جزا دهد. خدا به‌سرعت حسابرسی می‌کند. 51



همین آیه‌های روشن برای مردم بس است تا با آن‌ها هشدار داده شوند و بدانند که او خدای یگانه است و... . همچنین، برای اینکه مردم عاقل به‌‌خود بیایند. 52


قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 95:40

مشخصات

تصاویر

پایگاه قرآن