فهرست

قرآن ترجمه - جزء نوزدهم

  • 1 قطعه
  • 98':29" مدت زمان
  • 411 دریافت شده
قرآن ترجمه حجت الاسلام ملکی با صدای محمد حسین سعیدیان و گویندگی علی همت مومیوند
جزء نوزدهم شامل آیات 21 تا آخر فرقان، شعراء و نمل ١ تا 55 می باشد

کسانی که انتظار دیدار ما را ندارند، می‌گویند: «پس چرا فرشتگان بر ما فرستاده نشده‌اند؟! اصلاً چرا خدا را نمی‌بینیم؟!» آن‌ها دچار خودبزرگ‌بینی شده‌اند و سرکشی را از حد گذرانده‌اند! 21



وقت مرگ که فرشتگان را ببینند، برای چنین گناهکارهایی ‌اصلاً خبر خوشی در کار نیست. با التماس، به فرشتگان می‌گویند: «رحم کنید به ما!» 22



بعد، سراغ کارهای خوبی می‌رویم که بدون نیتِ درست انجام داده‌اند و آن‌ها را غباری پراکنده می‌کنیم! 23



اما بهشتیان در آن روز در بهترین جایگاه و خوب‌ترین استراحتگاه‌اند. 24



روزی که پرده‌ها کنار برود و فرشتگان به‌نحوی بی‌سابقه فرستاده شوند، 25



آن روز معلوم می‌شود که حرف اول و آخر را حق و حقیقت می‌زند و آن‌هم در اختیار خداست.برای بی‌دین‌ها روز طاقت‌فرسایی است. 26



روزی که هر بدکاری پشت دست‌هایش را گاز می‌گیرد و با آه‌وحسرت می‌گوید: «کاش سبک زندگی‌ام را هماهنگ با پیامبر کرده بودم. 27



ای وایِ من! کاش با فلانی دوست نمی‌شدم. 28



با آنکه تعلیمات قرآن به دستم رسیده بود، مرا از زندگی‌کردن طبق آن، منحرف کرد.» بله، چنین شیطان‌هایی همیشه انسان را در زمان نیاز، تنها می‌گذارند! 29



در ضمن، پیامبر اسلام شکایت کرد: «خدایا، قوم من پشت سرِ قرآن بد و بیراه می‌گویند!» 30



همین‌طور، سرِ راه هر پیامبری که از بعضی‌هایشان یاد خواهیم کرد، از این قبیل دشمنان گناهکار قرار دادیم. نگران نباش، همین بس که خدا راهنما و یاور باشد. 31



بی‌دین‌ها اعتراض دیگری کردند: «چرا قرآن یکجا بر او فرستاده نشده؟!» غافل از آنکه قرآن را به‌تدریج و با ترتیب خاصی می‌فرستیم تا دلت را با آن قرص کنیم و تا اینکه هر وقت در برابرِ تو و حرف‌هایت بهانه‌جویی و اشکال‌تراشی کردند، پاسخ به‌موقع و توضیح مناسب بدهیم! 32و33



چنین کسانی را که به‌رواُفتاده و کشان‌کشان به‌طرف جهنم می‌‌برند، از همه بدتر است جایشان و از همه گمراه‌ترند. 34



به موسی هم، تورات را دادیم و برادرش هارون را همراه و دستیارش کردیم. 35



به آنان مأموریت دادیم: «به‌سوی مردمی بروید که آیه‌ها و نشانه‌های ما را دروغ دانسته‌اند.» اما کار به جایی رسید که حسابی دمار از روزگارشان درآوردیم! 36



قوم نوح را هم، وقتی پیامبران را دروغگو دانستند، غرق کردیم و مایۀ عبرتی برای دیگران قرار دادیم. برای چنین بدکارهایی عذابی زجرآور آماده کرده‌ایم. 37



قوم عاد و ثمود و اصحاب رَس و خیلی از نسل‌هایی را که در خلال این سال‌ها زندگی می‌کردند، به خاک سیاه نشاندیم!{داستان اصحاب رس را مختلف نقل کرده‌اند. بنا به نقلی، آنان مردمی بودند که درخت صنوبری را می‌پرستیدند و علاوه بر بت‌پرستی، گناهان بسیاری انجام می‌دادند؛ ازجمله اینکه زنانشان به همجنس‌بازی آلوده بودند. خدا پیامبری را برای هدایتشان فرستاد؛ ولی به‌جای حرف‌شنوی از او و اصلاح مفاسد عقیدتی و اخلاقی خود، با انداختن او به درون چاه شهیدش کردند!} 38



برای تک‌تکشان نکته‌های فراوانی آورده بودیم؛ اما فایده نکرد و دست‌آخر همگی‌شان را خرد‌وخمیر کردیم. 39



بت‌پرست‌های مکه از شهر قوم لوط که باران بلا بر آن باریده است، عبور کرده‌اند! مگر آنجا را نمی‌دیده‌اند؟! چرا، می‌دیده‌اند؛ ولی امید واعتقادی به قیامت نداشته و ندارند! 40



وقتی تو را ببینند، فقط به‌مسخره‌ات می‌گیرند: «این است آن کسی که خدا به‌پیامبری فرستاده؟! 41



اگرپای اعتقادمان به بت‌ها نایستاده بودیم، چیزی نمانده بود که از راهِ این معبودها به‌درِمان کند!» وقتی عذاب الهی را ببینند، خواهند فهمید چه کسی گمراه‌تر است! 42



ای پیامبر، نظرت چیست دربارۀ کسی که هواپرست است؟! تو می‌توانی مراقبش باشی که گمراه نشود؟! 43



تازه،‌ خیال می‌کنی که بیشترشان گوش به حرف می‌دهند یا عقلشان را به‌کار می‌اندازند؟! آن‌ها را جز به چهارپایان نمی‌توان شبیه دانست. حتی گمراه‌ترند! 44



مگر ندیدی که خدا، در قسمتی از روز، چطور سایه‌ها را می‌کِشد؟ اگر می‌خواست، برای همیشه ثابت نگهشان می‌داشت؛ اما وجود سایه را به نور خورشید وابسته کردیم! 45



بعد، سایه‌ها را آرام‌آرام کوتاه می‌کنیم. 46



اوست که شب را برای تعطیلی کارهایتان قرار داده است، خواب را هم مایۀ استراحت و آرامشتان و روز را زمان کار و فعالیتتان. 47



هم‌اوست که بادها را می‌فرستد تا مژده‌رسان بارانِ رحمتش باشند. بعد، از آسمان، آبی بسیار تمیز به‌صورت برف و باران می‌فرستیم 48



تا به‌برکتش، زمین‌های مرده را زنده کنیم و چهارپایان و انسان‌های فراوانی را که آفریده‌ایم، سیراب کنیم. 49



برف و باران را در مناطق مختلف زمین می‌بارانیم تا مردم به‌خود بیایند و شکر کنند؛ ولی بیشترشان جز ناشکری کار دیگری بلد نیستند! 50



اگر صلاح می‌دانستیم، از این به‌بعد هم، برای هر دیاری پیامبری جداگانه می‌فرستادیم؛ اما تو پیامبرِ همه‌ای. 51



پس، دنباله‌روِ بی‌دین‌ها نباش و با معارف قرآن، به مبارزۀ فرهنگی با آن‌ها بپرداز. 52



هم‌اوست که دو دریا را به‌هم می‌رساند‌. این‌یکی شیرین ‌و گواراست و آن‌یکی شور و بدمزه. بینشان انگار دیواری ایجاد می‌کند که تا مدتی مخلوط نمی‌شوند! {وقتی رودهای بزرگ به دریاها می‌ریزند، آبشان سینۀ دریا را می‌شکافد و بی‌آنکه با آب دریا یکی شود، تا کیلومترها به پیشروی خود ادامه می‌دهد. اگر از بالا به این پیوند نگاه کنیم، منظرۀ جذابی چشممان را می‌نوازد. گویا دو دریای شور و شیرین در همسایگی هم تشکیل شده‌اند! ملوانان و ماهیگیرانی که در دریا مشغول صیادی‌اند و نیز کشاورزان و باغداران ساحلی، از این پدیدۀ شگفت‌انگیز بهره‌ها می‌برند.} 53



هم‌اوست که انسانی به این عظمت را از آب می‌آفریند و برایش رابطۀ نَسبی و سببی قرار می‌دهد. بله، صاحب‌اختیار تو می‌تواند.{پیوند نَسبی از راه تولد به‌وجود مى‌آید، مانند رابطه با پدر، خواهر، عمه و دایی. پیوند سببی هم از راه ازدواج حاصل می‌آید، مانند ارتباط با مادرِ همسر، همسر فرزند، همسر پدر و دختر همسر.} 54



به‌جای خدا، بت‌هایی را می‌پرستند که به آن‌ها نه سودی می‌رسانند‌ و‌ نه ضرری می‌زنند. تازه، بی‌دین‌ها خودشان بت‌هایشان را تروخشک می‌کنند! 55



بله، تو را فقط مژده‌دهنده و هشدار‌دهنده فرستاده‌ایم. 56



بگو: «من که برای رساندن قرآن، از شما مزدی نمی‌خواهم! همین برایم بس است که هرکس می‌خواهد، با عمل به دستورهایش به‌طرف خدا راه بیفتد.» 57



بر آن زنده‌ای که هرگز نمی‌میرد، تکیه و توکل کن و از سرِ سپاس، به پاکی یادش کن. همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه باشد. 58



همان‌که آسمان‌ها و زمین را و آنچه میان آن‌هاست، در طول شش مرحله آفرید. آن‌وقت، برمقام فرمانرواییِ جهان تکیه زد. او خدای رحمان است. حقیقت را از چنین خدای آگاهی بپرس. 59



وقتی به آن‌ها گفته شود: «در برابر خدای رحمان سجده کنید»، خودشان را به نفهمی می‌زنند و می‌گویند: «خدای رحمان دیگر چیست؟! در برابر چیزی سجده کنیم که تـو فرمانمان می‌دهی؟!» بله، این دعوت فقط نفرتشان را بیشتر می‌کند! 60



پربرکت است آن‌که در آسمان، صورت‌های فلکی گذاشته است و خورشیدی درخشان و ماهی تابان در آن پدید آورده. 61



هم‌اوست که شب و ‌روز را در رفت‌و‌آمد قرار داده است، برای آن‌هایی که بخواهند به‌خود بیایند یا شکر کنند. 62



بندگان واقعیِ خدای رحمان کسانی‌اند که در زندگی اجتماعی متواضعانه رفتار می‌کنند و وقتی آدم‌های نفهم با آنان بی‌ادبانه رفتار می‌کنند، با مُدارا و ملایمت پاسخ می‌دهند. 63



آنان در حال سجده و ایستاده، برای خدا شب‌زنده‌داری می‌کنند 64



و این‌طور دعا می‌کنند: «خدایا، شرّ عذاب جهنم را از سرمان کوتاه کن که عذاب جهنم، مصیبتی بی‌پایان است و بد جا و مکانی!» 65و66



در خرج‌کردن هم نه ولخرجی می‌کنند و نه خسیس‌بازی درمی‌آورند؛ بلکه راه میانۀ این دو را در پیش می‌گیرند. 67



دیگر اینکه هم‌ردیف خدا، معبود دیگری را صدا نمی‌زنند. همچنین، آدم بی‌گناهی را که خدا جانش را محترم می‌داند، نمی‌کشند؛ مگر اینکه شرعاً حقّش باشد. زنا هم نمی‌کنند. آن‌هایی که چنین کارهای زشتی مرتکب شوند، دچار سهل‌انگاریِ فاحشی شده‌‌اند. 68



روز قیامت، عذابشان دوچندان می‌شود و همیشه با خفت‌وخواری در عذاب می‌مانند؛ 69



مگر آنانی که دست از بت‌پرستی بردارند و ایمان بیاورند و کار خوب بکنند. خدا هم، بدی‌هایشان را تبدیل به خوبی‌ها می‌کند؛ زیرا خدا آمرزندۀ مهربان است. 70



بله، آنانی که از گناهان توبه کنند و کار خوب کنند، دارند درست‌وحسابی به‌سوی خدا برمی‌گردند. 71



همچنین، این بندگان در مجالس لهْو و لَعِب شرکت نمی‌کنند. وقتی هم با رفتار بیهوده‌ای روبه‌رو می‌شوند، با بزرگواری از کنارش می‌گذرند. {البته درصورتی‌که بتوانند، باید امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر کنند.} 72



وقتی آنان را با آیه‌های خدا به‌خود آورند، به آن فکر می‌کنند و چشم‌وگوش‌بسته قبولش نمی‌کنند. 73



بالاخره اینکه دعا می‌کنند: «خدایا، کاری کن که همسران و بچه‌هایمان چشم‌وچراغ و مایۀ عزت ما باشند و ما را الگوی خودمراقبان کن.» 74



بله، به‌پاس صبری که کرده‌اند، خانه‌های بهشتی تقدیمشان می‌کنند و در آنجا با کمال احترام و ادب به استقبالشان می‌روند. 75



همیشه آنجا ماندنی‌اند که خوب جا و مکانی است! 76



به بت‌پرست‌ها بگو: «اگر برای دعوتتان به اسلام نبود، خدا اعتنایی به شما نمی‌کرد؛ چون آیه‌های الهی را دروغ دانسته‌اید. بالاخره نتیجۀ این کار برای همیشه گریبانتان را خواهد گرفت.» 77

سوره شعرا

به نام خدای بزرگوار مهربان



طا، سین، میم. 1



این است آیه‌های کتابی که معلوم است کلام خداست. 2



نکند خودت را هلاک بکنی از اینکه بت‌پرست‌ها ایمان نمی‌آورند! 3



اگر بخواهیم، می‌توانیم چنان معجزه‌ای از آسمان برایشان بفرستیم که به آن گردن نهند و به‌زور ایمان آورند! 4



هر سخن تازه‌ای از طرف خدای رحمان برای آن‌ها می‌آید، به آن بی‌اعتنایند. 5



این یعنی، آن سخنان را دروغ می‌دانند. پس همان پیشگویی‌هایی که مسخره‌اش می‌کردند، به‌همین زودی‌ها در حقّشان به واقعیت می‌پیوندد! 6



مگر به زمین نگاه نمی‌کنند که چقدر حیوان و گیاه سودمندِ نر و ماده در آن پرورش داده‌ایم؟! 7



در این‌همه، نشانه‌ای از یکتاییِ خداست؛ ولی بیشترشان باور نمی‌کنند. 8 البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 9



زمانی، خدا موسی را صدا زد: «به‌سوی جماعت ستمکار برو. {از اینجا تا آیۀ 191، داستان چند پیامبر را بازگو می‌کند تا روشن شود که مردم زمان ما هم همان راهى را مى‌روند که مردم آن زمان رفتند! باید مراقب خودمان باشیم تا به سرنوشت بدکارهای تاریخ دچار نشویم!}10



همان فرعونیان؛ که آیا از ظلم و جنایت دست برنمی‌دارند؟!» 11



گفت: «خدایا، می‌ترسم به من نسبت دروغ بدهند. 12



این مأموریت بر سینه‌ام سنگینی می‌کند و زبانم آن‌طورکه بایدوشاید روان نیست؛ پس فرشتۀ وحی را برای هارون هم بفرست تا دستیارم باشد. 13



در ضمن، به‌نظرشان به گردنم گناهی هست که می‌ترسم به‌خاطرش مرا بکشند.» 14



فرمود: «هرگز تو را نمی‌کشند. با معجزه‌هایمان بروید که ما در کنار شما و فرعونیان حرف‌ها ‌را خوب می‌شنویم. 15



سراغ فرعون بروید و بگویید: ’ما فرستادۀ صاحبِ جهانیانیم. 16



دست از سرِ بنی‌اسرائیل بردار و بگذار با ما بیایند.‘» رفتند و گفتند. 17



فرعون گفت: «مگر تو را از بچگی‌ات بین خودمان بزرگ نکردیم؟ مگر چندین سال از عمرت را بین ما نگذراندی؟ 18



آن‌وقت، تو این‌همه خوبی را نادیده گرفتی و کاری را کردی که نبایست می‌کردی! » 19



موسی گفت: «در آن لحظه‌ای که آن کار را کردم، چه می‌دانستم این‌طور می‌شود! 20



بعدش هم، چون از بی‌عدالتی‌تان می‌ترسیدم، پا به فرار گذاشتم. این گذشت، تا اینکه خدا حکمت یادم داد و پیامبرم کرد.{قرآن از باورهای عقلی و پندهای اخلاقی و دستورهای فقهی و نیز بصیرت‌های راهگشا، به‌خاطر «محکم»‌بودنشان با نام «حکمت» یاد می‌کند: یکتاپرستی، خوبی به پدر و مادر، رعایت حقوق مردم و به‌ویژه خویشان، کمک به نیازمندان، پرهیز از اسراف، دوری از بخل، زندگی به‌سبک دین، نکشتن انسان‌های بی‌گناه، پرداختن به یتیمان و... . } 21



تازه، این چه منّتی است که سرِ من می‌گذاری که کودک‌کشی به‌راه انداختی و مرا از پدر و مادرم جدا کردی؟!» 22



فرعون به حرف اول موسی برگشت: «خب، صاحبِ جهانیان چیست؟!» 23



پاسخ داد: «همان صاحب آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آن‌هاست؛ البته اگر یقین پیدا می‌کنید...» 24



فرعون به اطرافیانش گفت: «نمی‌شنوید؟!» 25



موسی ادامه داد: «... صاحب‌اختیار شما و نیاکان شما...» 26



فرعون باز وسط پرید: «این پیامبری که برایتان فرستاده شده، واقعاً دیوانه است!» 27



موسی دوباره ادامه داد: «... صاحب مشرق و مغرب و آنچه میان آن‌هاست؛ البته اگر عقلتان را به‌کار بیندازید.» 28



فرعون تهدید کرد: «اگر صاحب‌اختیاری غیر از من انتخاب کنی، به سیاه‌چال می‌اندازمت.» 29



پاسخ داد: «حتی اگر برایت معجزه‌هایی واضح آورده باشم؟!» 30



گفت: «اگر راست می‌گویی، خب نشانمان بده.» 31



موسی چوب‌دستی‌اش را انداخت. یک‌دفعه ماری واقعی شد! 32



دستش را هم از زیر بغلش بیرون آورد. ناگهان جلوی چشم حضّار درخشان شد! 33



فرعون به اطرافیانش گفت: «این مرد واقعاً جادوگر کاربلدی است! 34



نقشه‌اش این است که با جادویش از کشورتان بیرونتان کند. نظرتان چیست؟»{موسی(ع) از نژاد سِبطیان بود و فرعون از قِبطیان. او با این انگ رایجِ سیاسی قصد داشت به افکار عمومی بقبولاند که هدف موسی(ع) تصرف حکومت و بیرون‌کردن نسل قِبطی است، نه خداجویی و تبلیغ دین.} 35



مشاوران فرعون گفتند: «موسی و برادرش هارون را چند روزی دست‌به‌سر کن و مأمورانی را به تمام شهرها بفرست 36



تا همۀ جادوگرهای کاربلد مصر را پیشت بیاورند.» 37



جادوگرها را در روزی معیّن به وعده‌گاه آوردند. 38



به مردم هم گفتند: «سرِ قرار جمع می‌شوید تااگر جادوگرها پیروز شدند، تشویقشان کنیم؟» 39و40



وقتی جادوگرها حاضر شدند، اولِ کار به فرعون گفتند: «اگر ما پیروز شویم، آیا پاداش خوبی برایمان در نظر گرفته شده؟» 41



جواب داد: «بله. به‌علاوه، شما حتماً از نزدیکان دربار می‌شوید.» 42



موسی به جادوگرها گفت: «هرچه در چنته دارید، رو کنید.» 43



ریسمان‌ها و چوب‌دستی‌هایشان را انداختند و گفتند: «به جاه و جلال فرعون قسم که ما حتماً پیروزیم!» 44



بعد، موسی چوب‌دستی‌اش را انداخت. ناگهان چشم‌بندی‌هایشان را در یک چشم‌به‌هم‌زدن، خنثی کرد! 45



کار که به اینجا رسید، جادوگرها بی‌اختیار به سجده افتادند 46



و اعتراف کردند: «به صاحب‌اختیار جهانیان ایمان آوردیم، 47



همان خدای موسی و هارون.» 48



فرعون عصبانی شد: «یعنی به موسی ایمان آوردید، آن‌هم بی‌اجازۀ من؟! لابد او سردستۀ شماست و جادو یادتان داده! حتماً و به‌زودی حساب کار دستتان می‌آید. دست و پایتان را ضربدری، یکی از راست و یکی از چپ، قطع می‌کنم و همه‌تان را به صُلّابه می‌کشم!» 49



جادوگرها گفتند: «اصلاً مهم نیست؛ چون آخرعاقبتِ ما فقط به خدا ختم می‌شود. 50



امیدواریم خدا خطاهایمان را ببخشد؛ چون ما اولین گروهی هستیم که به موسی ایمان آورده‌ایم.» 51



به موسی وحی کردیم که بندگانم یعنی بنی‌اسرائیل را شبانه از شهر بیرون ببر؛ چون تحت تعقیب هستید! 52



فرعون، وقتی فهمید، مأمورانی برای بسیج نیروها به شهرها فرستاد 53



و این‌طور شایع کرد: «این‌ها گروهکی کم‌تعدادند 54



که ما را به‌خشم آورده‌اند. 55



همگی‌مان آماده‌باش هستیم و باید هم باشیم.» 56



بدین‌ترتیب، از باغ‌ها و چشمه‌سارها و نیز از خزانۀ گنج‌ها و اقامتگاه‌های پُرنازونعمت، بیرونشان کردیم. 57و58



چنین شد عاقبتشان و بنی‌اسرائیل را وارث آن امکانات کردیم. 59



سپاه فرعون به‌وقت طلوع آفتاب به بنی‌اسرائیل رسیدند. 60



همین‌که دو گروه همدیگر را دیدند، همراهان موسی با ترس‌ولرز گفتند: «یقیناً گیر افتادیم!» 61



اما موسی با آرامش گفت: «هرگز! آخر، خدا کنار من است و خیلی زود راه نجات را نشانم می‌دهد.» 62



پس به موسی وحی کردیم: «با چوب‌دستی‌ات به دریا بزن.» دریا از هم شکافته شد و هر طرفش مثل کوهی بزرگ، ثابت ماند! 63



سپاه فرعون را به نزدیک دریا کشاندیم. 46



موسی و همۀ همراهانش را با عبور از دریا نجات دادیم 65



و فرعون و سپاهیانش را در حال عبور از دریا غرق کردیم. 66



در داستان موسی و فرعون عبرتی بود؛ ولی بیشتر مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 67



البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 68



همچنین، داستان ابراهیم را برای بت‌پرست‌ها بگو. 69



وقتی از عمو و قومش پرسید: «چه می‌پرستید؟»، 70



جواب ‌دادند: «بت‌هایی بلندمرتبه را می‌پرستیم و همیشه مشغول عبادتشان هستیم.» 71



دوباره پرسید: «خب، وقتی صدایشان می‌زنید، به حرفتان گوش می‌دهند؟! 72



یا به شما سودی می‌رسانند یا ضرری می‌زنند؟!» 73



جواب دادند: «اصلاً ما دیدیم پدرانمان هم همین کار را می‌کردند.» 74



گفت: «آیا متوجهید که آنچه شما و نیاکانتان با تقلید کورکورانه می‌پرستید، 75و76



در واقع،‌ همه دشمن من‌اند؟ اما صاحبِ جهانیان دوست من است: 77



همان‌که مرا آفریده و در راه کمال قرارم داده است. 78



به من غذا می‌دهد و سیرابم می‌کند. 79



وقتی بیمار می‌شوم، شفایم می‌دهد. 80



مرا می‌میراند و بعدش، زنده‌ام می‌کند. 81



و بالاخره، همان‌که امیدوارم در روز جزا از خطاهای احتمالی‌ام بگذرد. 82



خدایا، به من حکمت ببخش و مرا به شایستگان برتر ملحق فرما,1- {قرآن از باورهای عقلی و پندهای اخلاقی و دستورهای فقهی و نیز بصیرت‌های راهگشا، به‌خاطر «محکم»‌بودنشان با نام «حکمت» یاد می‌کند: یکتاپرستی، خوبی به پدر و مادر، رعایت حقوق مردم و به‌ویژه خویشان، کمک به نیازمندان، پرهیز از اسراف، دوری از بخل، زندگی به‌سبک دین، نکشتن انسان‌های بی‌گناه، پرداختن به یتیمان و... .}2- {منظور از شایستگانِ برتر، محمد و آل‌ محمد هستند؛ وگرنه حضرت ابراهیم و سایر پیامبران به گواهی آیۀ 85 سورۀ انعام (ص138) در همین دنیا جزو شایستگان بوده‌اند.} 83



نامی نیک از من در بین آیندگان به‌یادگار بگذار. 84



مرا از وارثان بهشت پُرنازونعمت قرار بده. 85



عمویم را بیامرز که او راه درست را گم کرده است. 86



روزی هم که مردم دوباره زنده می‌شوند، خواروزارم نکن؛ 87



همان روزی که نه مالی به‌درد می‌خورد و نه بچه‌ای. 88



فقط کسی سود می‌برد که با دلی پاک پیش خدا بیاید.» 89



آن روز، بهشت در دسترس خودمراقبان گذاشته می‌شود! 90



دوزخ را هم به گمراهان نشان می‌دهند. 91



از آن‌ها می‌پرسند: «پس کو آن بت‌هایی که به‌جای خدا می‌پرستیدید؟! می‌توانند کمکتان کنند یا حتی از خودشان دفاع کنند؟!» 92و93



آخرش، آن‌ها و بت‌پرست‌های گمراه را با صورت پرت می‌کنند تهِ جهنم 94



و همۀ سپاهیان ابلیس را هم! 95



آنجا همه به‌جانِ هم می‌افتند. گمراهان به بت‌ها می‌گویند: 96



«به خدا قسم، ما غرق گمراهی بودیم که شما را هم‌ردیفِ صاحبِ جهانیان گرفتیم. 97و98



البته، فقط گناهکارهای گمراه‌کننده گمراهمان کردند. 99



حالا دیگر نه شفاعت‌کننده‌ای داریم 100



و نه دوست دلسوزی. 101



کاش می‌شد یک بار هم که شده، به دنیا برگردیم تا مؤمن بشویم!» 102



در داستان ابراهیم عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 103



البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 104



مردم زمان نوح هم، پیامبران را دروغگو دانستند. 105



همشهری‌شان، نوح، به آن‌ها گفت: «چرا حواستان نیست چه می‌گویید؟! 106



من برایتان پیامبری قابل‌اعتمادم. 107



در حضور خدا، مراقب رفتارتان باشید و از من الگو بگیرید. 108



من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمی‌خواهم! مزدم تنها به‌عهدۀ صاحبِ جهانیان است. 109



از مخالفت با خدا بپرهیزید و از من فرمان ببرید.» 110



خواص بی‌دین جامعه گفتند: «یعنی حرف‌هایت را باور کنیم، با آنکه مشتی پابرهنه راه افتاده‌اند پشت‌سرت؟!» 111



گفت: «لازم نیست بدانم که پیروانم چه موقعیتی در اجتماع دارند. 112



تشخیص جایگاه واقعی‌شان با خداست و بس. کاش درک می‌کردید! 113



در‌هرحال، من این مؤمنان را از خودم دور نمی‌کنم. 114



من فقط هشداردهنده‌ای باصراحتم.» 115



تهدید کردند: «اگر دست از این حرف‌هایت برنداری، به حسابت می‌رسیم!» 116



گفت: «خدایا، قوم من واقعاً مرا دروغگو می‌دانند. 117



درگیریِ ما و این‌ها را به‌طور کامل، حل‌وفصل کن و من و مؤمنانِ همراهم را نجات بده.» 118



سرانجام، او و آنانی را نجات دادیم که در کشتیِ مجهز همراهش بودند 119



و بعدش، بقیه را غرق کردیم. 120



در داستان نوح عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 121



البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 122



مردم عاد هم، پیامبران را دروغگو دانستند. 123



همشهری‌شان، هود، به آن‌ها گفت: «چرا حواستان نیست چه می‌گویید؟! 124



من برایتان پیامبری قابل‌اعتمادم. 125



در حضور خدا، مراقب رفتارتان باشید و از من الگو بگیرید. 126



من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمی‌خواهم! مزدم تنها به‌عهدۀ صاحبِ جهانیان است. 127



آیا از سرِ هواوهوس، بر هر مکان بلندی، ویلایی بنا می‌کنید؟! 128



و به خیالِ عمری جاویدان، برج‌هایی مستحکم می‌سازید؟! 129



و هنگام تنبیهِ زیردستان، با بی‌رحمیِ تمام رفتار می‌کنید؟! 130



از مخالفت با خدا بپرهیزید و پیرو من باشید. 131 ا



ز مخالفت با کسی بترسید که کمکتان کرده با آنچه می‌دانید: 132



کمکتان کرده است با چهارپایان و بچه‌هایتان و باغ‌هایی خوش‌سایبان و چشمه‌سارهایی روان. 133و134



من می‌ترسم گرفتار عذابِ روزی هولناک شوید!» 135



خواص بی‌دین در جواب هود گفتند: «چه پند و اندرزمان بدهی چه ندهی، فرقی به حالمان ندارد! 136



این حرف‌ها چیزی جز خرافات گذشتگان نیست 137



و ما هرگز عذاب نخواهیم شد!» 138



پس به هود اَنگ دروغگویی زدند. ما هم نابودشان کردیم.در داستان هود عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 139



البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 140



مردم ثمود هم، پیامبران را دروغگو دانستند. 141



همشهری‌شان، صالح، به آن‌ها گفت: «چرا حواستان نیست چه می‌گویید؟! 142



من برایتان پیامبری قابل‌اعتمادم. 143



در حضور خدا، مراقب رفتارتان باشید و از من الگو بگیرید. 144



من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمی‌خواهم! مزدم تنها به‌عهدۀ صاحبِ جهانیان است. 145



نکند خیال می‌کنید شما را همیشه در همین نازونعمت باقی می‌گذارند؟! 146



در باغ‌هایی پردرخت و چشمه‌سارهایی خنک 147



و مزارعی سرسبز و نخلستان‌هایی با شکوفه‌های پربار؟! 148



ماهرانه هم در دل کوه‌ها خانه بتراشید؟! 149



از مخالفت با خدا بپرهیزید و پیرو من باشید 150



و از سبک زندگی اَشرافِ اسراف‌کار تقلید نکنید؛ 151



همان کسانی که در جامعه به فساد و فحشا مشغول‌اند و سودی به‌حال مردم ندارند!» 152



خواص بی‌دین در جواب صالح گفتند: «تو را حتماً جادو کرده‌اند! 153



تو هم فقط انسانی هستی مثل ما. اگر راست می‌گویی، معجزه‌ای بیاور.» 154



گفت: «این ماده‌شتر معجزۀ خداست. آب این چشمه یک روز سهم اوست و یک روز سهم شما. 155



آزاری به او نرسانید: مبادا عذاب روزی هولناک دامن‌گیرتان شود!» 156



ولی آن‌ها شترِ صالح را از پا درآوردند. بعد، با دیدن عذاب پشیمان شدند؛ 157



ولی چون توبۀ هنگام دیدن عذاب سودی ندارد، عذاب الهی در برِشان گرفت.در داستان صالح عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 158



البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 159



مردم لوط هم، پیامبران را دروغگو دانستند. 160



همشهری‌شان، لوط، به آن‌ها گفت: «چرا حواستان نیست چه می‌گویید؟! 161



من برایتان پیامبری قابل‌اعتمادم. 162



در حضور خدا، مراقب رفتارتان باشید و از من الگو بگیرید. 163



من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمی‌خواهم! مزدم تنها به‌عهدۀ صاحبِ جهانیان است. 164



از بین این‌همه مخلوقات، چرا فقط شما همجنس‌بازی مى‌کنید؟! 165



و اندام همسرانتان را که خدا برایتان آفریده است، رها می‌کنید؟! اصلاً شما جماعتی زیاده‌خواه هستید!» 166



اما به‌جای حرف‌شنوی، تهدیدش کردند: «اگر دست از این حرف‌ها برنداری، شک نکن که از شهر بیرونت می‌اندازیم!» 167



گفت: «به‌هرحال، من از این عمل زشتتان متنفرم. 168



خدایا، من و خانواده‌ام را از دست این کارشان خلاص کن.» 169



پس لوط و همۀ خانواده‌اش را نجات دادیم؛ 170



جز زن پیرش را که با جامانده‌ها گرفتار عذاب شد. 171



آن‌وقت، دمار از روزگار بقیۀ مردم شهر درآوردیم: 172



با گِل‌هایی سفت، سنگ‌بارانشان کردیم! خیلی وحشتناک بود سنگ‌بارانِ این هشدارداده‌شده‌ها! 173



در داستان لوط عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 174



البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 175



اهالی اَیکه هم، پیامبران را دروغگو دانستند.{شهر اَیکه منطقه‌ای جنگلی در مناطق مرزی اردن و عربستان و در همسایگی شهر مَدیَن بود و حضرت شُعیب علاوه بر مردم مَدیَن، مردم ایکه را نیز راهنمایی می‌کرده است.} 176



همشهری‌شان، شُعیب، به آن‌ها گفت: «چرا حواستان نیست چه می‌گویید؟! 177



من برایتان پیامبری قابل‌اعتمادم. 178



در حضور خدا، مراقب رفتارتان باشید و از من الگو بگیرید. 179



من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمی‌خواهم! مزدم تنها به‌عهدۀ صاحبِ جهانیان است. 180



به‌وقت فروش، درست بکشید و کم‌فروشی نکنید 181



و از ترازوی دقیق استفاده کنید. 182



از حق مردم چیزی کم نگذارید و با سودجویی، نظم اقتصادی جامعه را به‌هم نریزید. 183



در ضمن، بپرهیزید از مخالفت با کسی که شما و ملت‌های گذشته را آفریده است.» 184



آن‌ها گفتند: «تو را حتماً جادو کرده‌اند! 185



تو هم فقط انسانی هستی مثل ما. جدّاً فکر می‌کنیم که تو دروغگویی. 186



حالا اگر راست می‌گویی، شهاب‌سنگ‌هایی از آسمان بر سرمان فرو بریز.» 187



شُعیب گفت: «خدا از رفتارتان و روش برخورد با آن آگاه‌تر است.» 188



بعد، به او اَنگ دروغگویی زدند. دست‌آخر، در روزی کاملاً ابری، صاعقه‌هایی مرگ‌بار در برِشان گرفت. آن عذاب در روزی هولناک واقع شد! 189



در داستان شُعیب عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 190



البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 191



بی‌تردید این قرآن فرستادۀ صاحبِ جهانیان است. 192



آن را جبرئیل به زبان عربیِ رسا و شیوا بر قلبت فرستاده است تا هشداردهنده باشی. 193و194و195



مژدۀ آمدن قرآن در کتاب پیامبرانِ گذشته نیز آمده است. 196



آیا همین یک نشانه برای بت‌پرست‌ها کافی نیست که عالمان بنی‌اسرائیل از آن مژده اطلاع دارند؟! 197



به‌فرض، قرآن را به زبان غیرعربی بر یک غیرعرب می‌فرستادیم و او آن را برای عرب‌زبان‌ها می‌خواند، اصلاً به آن ایمان نمی‌آوردند! {چون فهمیدن یا نفهمیدن معنیِ آن برایشان مهم نبود. البته، با عربی‌بودنِ زبان قرآن، دیگر بهانه‌ای نداشتند. } 198و199



البته طبق روشمان در هدایت همگان، پیام‌های قرآن را به‌صورت شفاف به گناهکارها می‌فهمانیم. 200



بااین‌همه، به آن ایمان نمی‌آورند تا اینکه عذاب زجرآورِ لحظۀ مرگ را به‌چشم خود ببینند 201



که یک‌دفعه و در اوج بی‌خبری سراغشان می‌آید. 202



در آن لحظه‌ها می‌گویند: «آیا مهلتی به ما داده خواهد شد؟!» 203



با این حساب، باز هم عذاب فوری می‌خواهند؟! 204



مگر نمی‌دانی که اگر سال‌های سال از دنیا برخوردارشان کنیم 205



و بعدش آن عذابِ وعده‌شده سراغشان بیاید، 206



آن چند سال برخورداریِ بیشتر هم، دردی از آن‌ها دوا نخواهد کرد؟! 207



هر شهری را که نابود کردیم، حتماً‌ قبلش هشداردهندگانی داشتند 208



تا ساکنانش را به‌‌خود بیاورند؛ زیرا ما به کسی بد نمی‌کنیم. 209



بله، جنّیانِ شرور پیک وحی نبوده‌اند. 210



آن‌ها نه لیاقتِ این را دارند و نه توانش را؛ 211



زیرا آن‌ها از شنیدن مستقیمِ کلام الهی محروم‌اند. 212



با توجه به همۀ این‌ها، هم‌ردیفِ خدا معبود دیگری را صدا نزن که عذاب می‌شوی. 213



مأموریت علنی‌ات را هم از خویشان نزدیکت شروع کن. 214



هر کدامشان با باورکردن حرف‌هایت پیرو تو شدند، زیر پَروبالشان را بگیر. 215



اگر هم از تو نافرمانی کردند، بگو: «من دیگر کاری به کارتان ندارم!» 216



همچنین، بر آن شکست‌ناپذیرِ مهربان توکل کن؛ 217



همان‌که وقتی به نماز می‌ایستی، تو را می‌بیند 218



و حالاتت را میان سجده‌کنندگان زیر نظر دارد. 219



زیرا فقط اوست شنوای دعاها و دانای نیازها. 220



به بت‌پرست‌ها بگو: «خبرتان بکنم که جنّیانِ شرور بر چه کسی فرود می‌آیند؟! 221



بر هر دروغ‌بافِ سهل‌انگاری فرود می‌آیند 222



و شنیده‌های خودشان را در فکر و دلش می‌اندازند و بیشترشان هم دروغگویند. 223



من شاعری خیال‌پرداز نیستم؛ چون مردمِ گمراه دنبال چنین شاعرانی راه می‌افتند.» 224



مگر ندیدی که آن‌ها از هر دری سخن می‌گویند؟! 225



و حرف‌هایی می‌زنند که خودشان به آن عمل نمی‌کنند؟! 226



جز آن شاعرانِ مؤمنی که کارهای خوب می‌کنند و خیلی به‌یاد خدا هستند و بعد از آنکه ستم می‌بینند، انتقامشان را به زبان شعر می‌گیرند. به‌زودی بت‌پرست‌های ستمگر می‌فهمند که در چه چاهی گرفتار شده‌اند! 227
سوره نمل آیات 1 تا 55

به نام خدای بزرگوار مهربان



طا، سین.آیه‌های قرآن و کتابی رسا و شیوا پیشِ روی شماست 1



که مایۀ هدایت و بشارت است برای مؤمنان؛ 2



همان کسانی که نماز را با آدابش می‌خوانند و صدقه می‌دهند و به آخرت کاملاً یقین دارند. 3



ولی کسانی که آخرت را باور ندارند، کارهایزشتشان را در نظرشان رنگ‌ولعاب می‌دهیم تا همچنان سرگردان بمانند. 4



آن‌ها به عذابی سخت گرفتار می‌شوند و ورشکسته‌ترینِ مردم در آخرت‌اند! 5



به‌یقین، تو قرآن را از کاردرستِ دانایی یاد می‌گیری. 6



زمانی، موسی در مسیر مَدیَن به مصر، آتشی دید. به خانواده‌اش گفت: «با همین چشم‌هایم آتشی دیدم. فوری می‌روم مسیر را بپرسم یا پارۀ آتشی برایتان بیاورم تا با آن گرم شوید.» 7



همین‌که پیش آتش آمد، صدایی برخاست: «هم خدایی که در آتش خودنمایی کرده، پربرکت است و هم آن‌که کنار آتش ایستاده. البته خدا زمان و مکان ندارد، او صاحب جهانیان است. 8



موسی! من همان خدای شکست‌ناپذیرِ کاردُرستم. 9



حال، چوب‌دستی‌ات را بینداز.» وقتی دید ماری شده که به‌فرزیِ یک مار می‌خزد، رویش را برگرداند و فرار کرد و پشت سرش را هم نگاه نکرد! «نترس موسی. پیامبران در حضور من نمی‌ترسند.{ترس موسی نه ترسی مذموم، بلکه واکنشی کاملاً طبیعی بود. هر انسانی، به‌مقتضای انسان‌بودنش، در رویارویی با صحنه‌های وحشتناک می‌ترسد. اگر صحنه‌ای بی‌سابقه باشد و وسیله‌ای برای دفاع هم نباشد، بهترین دفاع فرار است. تازه همان چوب‌دستی موسی(ع) که از قضا وسیلۀ دفاعی‌اش بود، به‌صورت اژدها درآمد! از قبل هم به او گفته نشده بود که اگر چوب‌دستی‌اش اژدها شد، نترسد و فرار نکند.} 10



البته کسی باید بترسد که نافرمانی می‌کند؛ مگر اینکه با توبه، بدی را به خوبی تبدیل کند که درآن‌صورت، من آمرزندۀ مهربانم. 11



حالا دستت را در یقه‌ات فرو کن تا درخشان بیرون بیاید، بی‌آنکه آسیبی ببیند. این‌ها از معجزات نُه‌گانه‌ای است که به فرعون و فرعونیان نشان خواهی داد؛ زیرا آن‌ها جماعتی منحرف‌اند.»{منظور معجزه‌هایی است که در مرحلۀ دعوت فرعون و قومش، تا قبل از کوچ بنی‌اسرائیل، به موسی(ع) داده شد: اژدهاشدن چوب‌دستی‌، درخشان‌شدن دست، خشک‌سالى، قحطی، طوفان، ملخ، شپشک، قورباغه و خون. } 12



وقتی معجزه‌های روشنِ ما بر آن‌ها عرضه شد، گفتند: «این‌ها جادوجنبل‌های رایج است!» 13



با آنکه به معجزه‌بودنشان کاملاً یقین داشتند، از سرِ ستم و قلدری انکارشان کردند! ببین آخرعاقبتِ خرابکارها چه شد! 14



به داوود و سلیمان دانش سرشاری دادیم. شکرش را این‌طور به‌جا می‌آوردند: «الحمدلله که خدا ما را با نعمت‌هایش بر خیلی از بندگانِ باایمانش برتری داده است.» 15



سلیمان وارث داوود شد و نعمت‌های خدا را این‌طور برشمرد: «مردم! زبان پرندگان را به ما یادداده‌اند و از هر نعمتی به ما ارزانی کرده‌اند؛ این‌ها همه لطف ویژۀ خداست.» 16



روزی سپاهیان سلیمان، از جنّیان و آدمیان گرفته تا پرندگان، جلوی سلیمان در دسته‌های منظمی به‌صف شدند 17



و راه افتادند. وقتی به سرزمین مورچگان رسیدند، مورچه‌ای صدا زد: «آی مورچه‌ها، بروید به لانه‌هایتان! مبادا سلیمان و سپاهیانش، بی‌آنکه حواسشان باشد، لگدمالتان کنند.»{از این‌دست ‌آیه‌ها می‌فهمیم که حیوان‌ها شعور و اختیار و تکلیف و پرستش ‌و سرکشی دارند و همگام با تمام آفرینش، به‌سوی خدا در حرکت‌اند. البته در سطحی به‌مراتب ضعیف‌تر از انسان. دانستنی‌های بیشتر و جالب‌تر را در شرح آیۀ 38 سورۀ انعام در تفسیر المیزان اثر علامه‌طباطبایی و تسنیم اثر آیت‌الله جوادی آملی بخوانید.} 18



باشنیدن حرف آن مورچه، سلیمان لبخندی معنادار زد و گفت: «خدایا، شور‌وشوقی به من بده تا شکر نعمت‌هایی را بگویم که به من و پدر و مادرم داده‌ای و کارهای خوبی را بکنم که تو می‌پسندی و از سرِ مهربانی‌ات، مرا در حلقۀ شایستگان برترت وارد کن.»{منظور از شایستگانِ برتر، محمد و آل‌محمد هستند؛ وگرنه حضرت ابراهیم و سایر پیامبران به گواهی آیۀ 85 سورۀ انعام (ص138) در همین دنیا جزو شایستگان بوده‌اند.} 19



سلیمان جویای حال پرنده‌ها شد و پرسید: «چرا هدهد را نمی‌بینم؟! نکند غایب است؟! 20



اگر برای غیبتش عذر موجّهی نیاورَد، به‌سختی مجازاتش می‌کنم یا سرش را می‌برم!» 21



طولی نکشید که هدهد از راه رسید و به سلیمان گفت: «از موضوعی اطلاع پیدا کرده‌ام که تو از آن بی‌خبری. برایت از سرزمین سبا خبرهای موثّقی آورده‌ام.{سرزمین سبا هم اکنون کشوری است به نام یَمن .} 22



زنی را دیدم که بر مردمِ آنجا حکومت می‌کرد، قدرت و امکانات‌ فراوانی در اختیارش بود و به‌ویژه تخت سلطنتیِ باشکوهی داشت. 23



دیدم که او و قومش به‌جای خدا در برابر خورشید سجده می‌کنند و شیطان کارهای زشتشان را در نظرشان رنگ‌ولعاب داده و در نتیجه، آن‌ها را از راه درست بازداشته است و با این وضع، دیگر هدایت نمی‌شوند. 24



بله، شیطان کاری کرده است که در برابر خدا سجده نکنند؛ همان خدایی که چیزهای نهفته را در آسمان‌ها و زمین آشکار می‌کند و می‌داند چه‌ها مخفی می‌کنید و چه‌ها آشکار. 25



جز او هیچ معبودی نیست. ادارۀ کلان جهان هم فقط دست اوست.» 26



سلیمان گفت: «بررسی می‌کنیم ببینیم راست می‌گویی یا دروغ. 27



این نامۀ مرا ببر و به‌طرفشان بینداز. بعد، در گوشه‌ای، دور از چشمشان بایست و ببین چه واکنشی نشان می‌دهند.» 28



ملکۀ سبا جریان نامه را با سران مملکتش درمیان گذاشت: «به‌طرفم نامه‌ای انداخته شده، مهم و ارزشمند؛ 29



چون از طرف سلیمان است و با «بِسمِ اللهِ الرّحمٰنِ الرّحیم» هم شروع شده. نوشته که:’در برابر من گردنکشی نکنید و سرِ تسلیم فرود بیاورید.‘» 30و31



بعد گفت: «عالی‌جنابان، به من مشورت دهید که در این موقعیت چه باید بکنم. بنای من این نبوده و نیست که بی‌حضور شما تصمیمی بگیرم.» 32



گفتند: «ما نیرو و نفرِ کافی داریم و روحیه‌مان هم قوی است؛ ولی تصمیم نهایی با شماست، تا چه دستور بفرمایید.» 33



گفت: «پادشاهان وقتی کشوری را تصرف کنند، ویرانش می‌کنند و بزرگانش را به زیر می‌کشند. بله، اصلاً کارشان همین است! 34



من فعلاً هدایای باارزشی برایشان می‌فرستم و منتظر می‌مانم تا ببینم نماینده‌ها با چه پاسخی برمی‌گردند.» 35



وقتی رئیس هیئتِ اعزامی آمد و هدیه‌ها را تقدیم کرد، سلیمان گفت: «می‌خواهید دلم را با مال دنیا به‌دست آورید؟! آنچه خدا به من داده، بهتر از آنی است که به شما داده. انگار به هدیه‌هایتان خیلی می‌نازید! 36



پیش قومت برگرد و بگو با سپاهیانی سراغشان می‌آییم که توان رویارویی با آن را ندارند و با خفت‌وخواری از آن سرزمین بیرونشان می‌کنیم.» 37



سلیمان به سران کشورش گفت: «کدامتان تخت ملکه را برایم می‌آورَد، قبل از آنکه تسلیم شوند و پیش من بیایند؟» 38



یکی از جن‌های زِبروزرنگ گفت: «من آن را برایتان می‌آورم، قبل از آنکه از جایتان برخیزید! من زورِ این کار را دارم و دست‌پاکم.» 39



اما کسی که از کتاب الهی علم سرشاری داشت، به سلیمان گفت: «من آن را در کمتر از یک چشم‌به‌هم‌زدن، برایتان می‌آورم!»سلیمان، وقتی تخت را پیش خودش حاضر دید، گفت: «این از لطف خداست تا امتحانم کند که سپاسگزارم یا ناسپاس. هرکه شکر کند، به‌سود خودش شکر می‌کند. هرکه هم ناشکری کند، دودش به چشم خودش می‌رود. آخر، خدا بی‌نیازِ بزرگوار است.» 40



بعد گفت: «تغییراتی در تختش دهید تا ببینیم آن را می‌شناسد یا نمی‌شناسد!» 41



ملکۀ سبا که آمد، از او پرسیدند: «این شبیه تخت شما نیست؟» گفت: «انگار خودش است! قبل از این هم، از قدرت سلیمان باخبر بودیم و تسلیمش شده بودیم.» 42



خورشیدی که او به‌جای خدا می‌پرستید، مانع ایمان‌آوردنش به خدا بود؛ چون بینِ بت‌پرست‌ها بزرگ شده بود. 43



دعوتش کردند: «به حیاط کاخ داخل شوید.» چشمش که به آنجا افتاد، به‌خیال اینکه برکۀ آب است، پاهایش را بالا زد! سلیمان گفت: «آب نیست: حیاطی صاف و صیقلی است، از شیشه‌های بلورین!» اینجا بود که ملکۀ سبا اعتراف کرد: «خدایا، من به خود بد کرده‌ام. حالا همراهِ سلیمان تسلیم خدایی می‌شوم که صاحب جهانیان است.» 44



برای هدایت قوم ثمود همشهری‌شان صالح را فرستادیم: «خدا را بپرستید.» اما آن‌ها دو گروه شدند و به‌جانِ هم افتادند. 45



صالح، در جواب درخواست مسخره‌آمیزشان برای عذاب، گفت: «مردم! چرا به‌جای درخواست رحمت الهی، عذاب فوری می‌خواهید؟! چرا از خدا آمرزش نمی‌خواهید تا لطفش شامل حالتان شود؟!» 46



گفتند: «قدم تو و همراهانت را نحس می‌دانیم!» گفت: «از نظر خدا، علت نحسی‌تان کارهای زشت خودتان است! در واقع، دارید با این مشکلات امتحان می‌شوید.» 47



در آن شهر نُه قبیله بودند که به خرابکاری در جامعه مشغول بودند و به‌حال مردم مفید نبودند! 48



سران قبیله‌ها به هم گفتند: «بیایید به خدا هم‌قسم شویم که به صالح و خانواده‌اش شبیخون بزنیم و آن‌ها را بکشیم؛ بعدش به خون‌خواهانش بگوییم: ’ما در صحنۀ قتلِ این خانواده حاضر نبودیم. راست هم می‌گوییم.‘» {بت‌پرست‌ها خدا را باور دارند؛ اما خدایان دیگر را هم در مدیریت عالم شریک او می‌دانند.}49



آن‌ها موذیانه نقشه کشیدند و ما هم، بی‌آنکه بویی ببرند، برضدّشان ماهرانه نقشه کشیدیم. 50



ببین که آخرعاقبتِ نیرنگ‌بازی‌شان چه شد: دمار از روزگار همۀ آن‌ها و اعضای قبیله‌هایشان درآوردیم. 51



آن‌هم خانه‌هایشان: به‌سزای ستمکاری‌شان خراب و خالی شده است! در این داستان عبرتی است برای مردم خوش‌فهم. 52



البته کسانی را که ایمان آوردند و مراقب رفتارشان بودند، نجات دادیم. 53



لوط را هم برای راهنمایی قومش فرستادیم. به آن‌ها تذکر داد: «جلوی چشمِ همدیگر مرتکب عمل زشتِ همجنس‌بازی می‌شوید؟! 54



شما، برای ارضای شهوت، به‌جای زن‌ها سراغ مردها می‌روید؟! اصلاً شما خودتان را به نفهمی زده‌اید!» 55


قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 98:29

مشخصات

تصاویر

پایگاه قرآن