فهرست
قسمت 52 - اصول قرائی دوری - همزه مفرده

قسمت 52 - اصول قرائی دوری - همزه مفرده

  • 24 دقیقه مدت
  • 155 دریافت شده
در این برنامه آقای محمدرضا ستوده نیا به آموزش اصول قرائی دوری - همزه مفرده می پردازند .
امام ابو عمرو زبان بن العلا بن عمار بن عبدالله البصری (70 ـ 154) اول قاری بصره، که قرات را از ابن کثیر و مجاهد و سعید بن جبیر اخذ کرده. و آنها از ابن عباس و او بر ابی بن کعب و او بر حضرت رسالت صلی الله علیه و آله قرات کرده است. او از بزرگان زمان خود و در علم شعر و عربیت و قرآن شهرتی به سزا داشته است. راویان او، یکی ابو عمرو حفص بن عمر بن عبدالعزیز الدوری النحوی است، و دیگر ابوشعیب صالح بن زیاد عبدالله السوسی.


بسمله
ابوعمرو در ابتدای به قرات از اول همه سوره ها غیر از توبه بر طبق نوشته مصاحف بسم الله را خوانده، و در وصل آخر سوره الناس به اول فاتحه الکتاب نیز بسم الله را گفته، و در بین دو سوره بر سه قسم عمل کرده: یا بسم الله را گفته. یا با سکت بدون بسم الله خوانده، و یا وصل نموده آخر سوره را به اوّل سوره بعدی بدون بسم الله. آنانکه به وصل از او روایت کرده اند بین چهار سوره الزهر را به سکت، و آنانکه به سکت روایت کرده اند، بین دو سوره را با بسم الله ذکر نموده اند.

میم جمع
ابوعمرو میم جمعی را که بعد از هـ ضمیر واقع شده، به شرط آنکه ماقبل هـ ضمیر مکسور یا یا ساکنه بوده باشد. در موقع وصل به ما بعدی که آنهم ساکن است به کسر میم خوانده، مانند قُلُوبِهِمِ العِجْلَ ـ قَتْلِهِمِ الانبیا ـ یوَفّیهِمِ اللهُ.

ها کنایه
ها کنایه را در کلمات یؤدّه (آل عمران دو موضع) نُوَلّهِ ـ نُصْلِهْ (نسا) نُوْتِهْ (دو موضع آل عمران ـ شوری) به سکون هـ خوانده. و فَاَلْقِه اِلَیهم (نمل) را مثل حفص و یتَّقهِ (نور) را به کسر ق و سکون هـ یتَّقِه خوانده است. و یأتِهْ مُؤمِناً (طه) را فقط سوسی به سکون هـ روایت کرده و سوسی اِن تَشکُرُوا یرضَه لکم (زمر) را هم به سکون و الدوری آنرا به دو وجه اسکان ف و ضم هـ با صله یرضَهَوُ روایت کرده است. و اَرْجِهْ و اَخاهُ (اعراف ـ شعرا را ابوعمرو با زیادتی همزه بین ج و هـ و ضم هـ بدون صله اَرْجئْهُ و فیهِ مُهاناً را به قصر وَاَنسانیهِ (کهف) و عَلیه اللهُ (فتح) را به کسر ها در آنها خوانده خوانده است.

مد
ابوعمرو مد متصل را به توسط، و مد منفصل را به قصر خوانده، و روایت الدوری هر دو را به توسط ذکر کرده است. و مد لازم را به اشباع، و مد عارض به سکون را مانند همه قرا به سه وجه: قصر ـ توسط ـ اشباع خوانده است.

همزه مفرده
به روایت سوسی تمام همزه های مفرده ساکن را به جنس حرکت ماقبل ابدال کرده است: یاکُلُ ـ اَلْبَاسْ ـ جیتَ (الدوری تمام را به تحقیق روایت کرده)

استثناات
1. سکون علامت جزم باشد، در شش کلمه آمده: تَسُؤْهم (آل عمران ـ توبه) تَسُؤْکُم (مائده) یشَأ یذْهِبْکُم (نسا ـ انعام ـ ابراهیم ـ فاطر ـ شوری ـ اسرا در دو موضع) مَن یشَأ (انعام دو موضع) فَاِنْ یشَأ (شوری) نَشَأ (شعرا ـ سبا ـ یس) یهَیئْ (کهف) اَوْ نَنْسَأَها (بقره) اَمْ لَمْ ینَبَّأ (نجم) تبصره: اِنْ اَسَأتُم (اسرا 7) و الّا نَبَّأتُکُما (یوسف 37) که سکون همزه برای جزم نبوده، بلکه برای اتصال فعل ماضی به ضمیر است، هر دو را سوسی ابدال نموده است.
2. سکونش برای بنا باشد، و این در فعل امر 11 کلمه واقع شده، و آنها: هَیئْ لَنا (کهف) اَنْبِئْهُمْ (بقره) نَبِّئْنا (یوسف) نَبِّئ عِبادی (حجر) نَبِّئهُم (حجر ـ قمر) ارجِئهُ (اعراف ـ شعرا) اِقرَأ (اسرا ـ دو موضع علق)
3. دیگر آنکه تحقیق همزه از ابدالش آسانتر باشد، مثل تُؤوی (احزاب) تُؤویه (معارج)
4. نوع چهارم آنکه ابدال مشتبه به معنی دیگری شود، مثل اَثاثاً وَرئْیا (مریم)
5. آنکه در صورت ابدال از لغتی به لغت دیگر رود، مثل: مُؤصَدَة (بلد ـ همزه) وَ بارِئْکمُ (دو موضع بقره) را سوسی به سکون همزه بدون ابدال خوانده است.
کلمه لایلِتْکُم (حجرات) را ابوعمرو به زیادتی همزه ساکنه لا یئْلِتْکُم خوانده و بروایت سوسی ابدال و الدوری تحقیق است.
کلمه بادِیَ (هود) را به همزه بادِی و مُرجَونَ (توبه) و تُرْجی (احزاب) به همزه مضمومه بعد از ج مُرجَئُونَ ـ تُرجئُ ولی یضاهُونَ (توبه) را بدون همزه خوانده است.
و کلمه یاجوج و ماجوج (کهف ـ انبیا) ابدال آن از ابو عمرو است.
و سکت بر محلهای چهارگانه روایت حفص را عوجاً قَیماً (کهف) ـ مَرْقدنا هذا (یس) ـ بل ران (مطففین) من راق (قیامه) را ابوعمرو به ترک سکت با ادغام ن و ل در را بعد خوانده است.
اِنَّهُ اَهلَکَ عادَ انِ الاُولی (نجم) را به حذف همزه و نقل حرکت آن به ل، و در حال وصل آن لام، متحرک به ضم شده، و تنوین قبل در آن ادغام می شود. عادَا الُّولی، در ابتدا به اَلاَوُلی سه وجه اَلُولی ـ لُولی ـ اَلْاوُلی صحیح است.
در کلمه اَللّائی (مجادله ـ دو موضع طلاق) به حذف ی بعد از همزه اَللّا و در همزه مسکوره به تسهیل آن با مد یا قصر، و یا ابدال آن به یا ساکنه اَلّایْ با مد، و در موضع طلاق اَلّایْ یئسْنَ جایز است اظهار با سکت بین دو یا، یا ادغام آن دو، و اگر در وصل به تسهیل همزه می خواند در وقف آن به ابدال به سکون ی یا به تسهیل با روم جایز می باشد.
و کلمه ها اَنتُم (دو موضع آل عمران ـ نسا ـ قتال)، به تسهیل همزه با مد یا قصر قرات ابوعمرو است.

دو همزه در یک کلمه
که همزه اول حتماً مفتوح خواهد بود و همزه دوم اگر مفتوح یا مکسور باشد، مثل: اَلِدُ ـ انذَرتَهُم ـ اِذا ـ اِنّکَ. قرات ابوعمرو به تسهیل همزه دوم، با الف فصل بین دو همزه که آنرا ادخال می گویند، می باشد، و اگر همزه دوّم مضموم باشد، به دو وجه خوانده: تسهیل همزه دوّم با ادخال یا بدون ادخال: قُل اَؤُنَبِّئکُم ـ اَنزِلَ ـ القِی.
در لفظ اَئِمَّة که در پنج موضع قرآن آمده، ابوعمرو به تسهیل همزه دوم بدون ادخال خوانده است. و در کلمه اَعجَمِیٌّ (فصلت) با ادخال الف فصل تسهیل همزه دوّم، و در اَذْهَبْتُم طَیبّاتِکُم (احقاف) به همزه واحده و تحقیق آن، و در امَنتُم بِهِ السِّحرَ (یونس) را ابوعمرو به زیادتی همزه استفهام قبل از همزه وصل السِّحِرُ بدو وجه: تسهیل یا ابدال مثل الذَکرَینِ ـ اللهُ قرات کرده است.
در الِهَتُنا (زخرف) به تسهیل همزه دوم بدون الف فصل، اِنَّکم لَتَأتُونَ (اعراف ـ عنکبوت) اِنَّ لَنا (اعراف) با زیادی همزه استفهام و تسهیل همزه دوم با الف فصل قرات ابوعمرو است.

اجتماع دو همزه در دو کلمه
اگر متفق در حرکت باشند. در مفتوح آن، مثل جااَمرُنا ـ شا اَنشَرَهُ، یا مکسور آن مثل: مِنَ السَّما اِن ـ هؤلا اِن، یا هر دو مضموم، مثل: اَولیا اُولئِکَ، ابوعمرو به حذف یکی از همزه ها مبادرت کرده، پس اگر محذوف همزه اول باشد مد آن منفصل، و جایز است به قصری توسط خوانده شود، و اگر مخدوف دومی باشد، نوع مد آن متصل و توسط آن صحیح است.
و اگر دو همزه در حرکت مختلف باشند ابوعمرو به شرح زیر خوانده است: اگر همزه اول مفتوح و دومی مضموم یا مکسور باشد، مثل: شُهَدا اِذْ ـ تَفئ اِلی ـ جا اُمَّةً به تسهیل (بین بین) همزه دوم خوانده، و اگر همزه اول مضموم و دوّمی مفتوح باشد، مثل نَشا اَصَبْنا ـ الملا اَفتُونی. همزه دوم ابدال به واو خالص می شود. و اگر اولی مکسور و دومی مفتوح باشد، مثل: مِنَ السّما ایةً ـ هؤلا اَهدی، همزه دوم ابدال به یا خالص می شود. و اگر همزه اول مضموم و دوم مکسور باشند، مثل: ما مَسَّنِی السُّو اِنْ ـ مَنْ یشا اِلی، همزه دوم به دو وجه خوانده می شود: تسهیل بین بین یا ابدال آن به واو خالص. و تمامی این قواعد فقط در موقع وصل اجرا می شود و در وقف بر اول ابتدای به دوم، تحقیق همزه مسلم است.

ادغامات
در ادغام متقاربین ابو عمرو، ذال اذ را در حروف شش گانه (ت ـ ج ـ د ـ ز ـ س ـ ص) ادغام کرده اِذْ تَّمشی ـ اِذ جَّعَلْنا ـ اِذْ زَّینَ. و دال قد را در نزد هشت حرف (ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ط) ادغام کرده است: قَدْ سَّمِعَ ـ قدْ شَّغَفَها ـ لَقَدْ ذَّرَنا. و ت تأنیث را در شش حرف: (ث ـ ج ـ ز ـ س ـ ص ـ ط) ادغام کرده است: کَذَّبَت ثَّمُودُ ـ نضَجِت جُّلودُهم ـ خَبَت زِّدناهُم. ل هل را در دو موضع هَل تَّری (ملک) فَهَل تَّری لَهُم (حاقه) ادغام و در مقابل بقیه حروف اظهار نموده است.
ب مجزومه را در ف ادغام کرده است، و آن در پنج موضع از قرآن آمده: اَوْ یغْلِب فَّسَوفَ (نسا) اِنْ تَعَجَبْ فَّعَجَبٌ (رعد) اِذْهَب فَّمَن (اسرا) فَاذهَب فَّاِنَّ (طه) لَم یَتُبْ فَّأؤلئِکَ (حجرات)
ذال را در ت کلمه عُذْتُ ـ اِنّی عُذتُّ (غافر ـ دخان) فَنَبَذتُّها (طه) و همچنین اِتَّخَذتُّم و سایر صیغ آن ادغام کرده است. ث را در ت اُورِثْتُّموُها (اعراف ـ زخرف) وَ لَبِثْتَّ هر جا بیاید به ادغام خوانده. ث را در ذال یلهَث ذّلِکَ (اعراف) و دال را در ث یردثّوابَ (دو موضع آل عمران) ادغام کرده، و دال ملفوظ کهیعص را در ذکر (مریم) و ب را در میم یعَذِّب مَّن یشا (آخر بقره) و ب را در م ارکَب مَّعنا (هود) ادغام نموده است، و را مجزومه را در ل، مثل: فَاصبِر لّحکُم رَبّکَ نَغفِرلَّکُم به روایت سوسی بلاخلاف و بروایت الدوری به خلف عنه ادغام کرده است.
ن یس را در واو بعد و نون را در والقلم به اظهار خوانده و ن را در میم طسم (شعرا ـ قصص) ادغام کرده است.

ادغام کبیر
این ادغام در حروف متحرکه ای که تماثل در لفظ یا تقارب در مخرج دارند، و در یک یا دو کلمه قرار گرفته باشند انجام گرفته، مشروط بر آنکه مدغم تَا متکلم، یا مخاطب، یا منّون، یا مشدّد نباشد.
مثلین در یک کلمه، فقط در مَناسِکْکُّمْ (بقره) ـ ما سَلَکَکُّم (مدثر) را ادغام کرده، و جز این دو کلمه بقیه را به اظهار خوانده است، ولی مثلین در دو کلمه را ادغام کرده. اگر چه ماقبل مدغم متحرک: یعلَم مّا طِبَع عَّلی یا از حروف مدی: فیه هُّدی، یا ساکن صحیح و خُذِ العَفوَ وّ أمُرْ شَهْر رَّمَضانَ باشد. فرقی در ادغام نمی کند.
و در سه کلمه از سوسی به دو وجه روایت شده: مَن یبْتَغِ غَیرَ (آل عمران) اِن یکُ کاذِباً (غافر) یخلُ لَکُمُ (یوسف). و در یحْزُنْکَ کُفرهُ (لقمان) به جهت مشکل بودن از اخفا به تشدید ادغام رفتن، به فک ادغام خوانده است.

ادغام کبیر در دو حرف متقارب
اگر در یک کلمه باشد سوسی فقط ق را در ک به دو شرط ادغام کرده، اول ماقبل ق متحرک باشد، و بعد از ک میم جمعی باشد، مثل: یرْزُقکُّم ـ واثَقْکُّم ـ خَلَقکُّم. در طَلّقَکُنَّ (تحریم) را به دو وجه روایت از سوسی آمده است.
و اگر دو حرف متقارب در دو کلمه باشند. وقتی مدغم یکی از حرف 16 گانه (سنشد حجتک بذل رض قثم) باشد به روایت سوسی در هم ادغام می شوند، مشروط بر آنکه ـ مدغم منون (نَذِیرٌلکُم) یا مشدد (اَشدَّ ذِکراً) یا تام مخاطب (کُنتَ ثاویاً) یا مجزوم (لم یؤتَ سَعَةً) نباشد: باین شرح:
ح ع فقط در زُحْزِح عَّنِ النّارِ (آل عمران) و در سایر مواضع ادغام نکرده: مثل ماذُبِحَ عَلی النُّصُبِ ـ فَلاجِناحَ علَیهِما...
ق ک مثل خَلَقَ کُّلَّ شیئٍ، و همچنین:، ق، مانند لَکَ قُّصُوراً وقتی ماقبل مدغم متحرک باشد، و اگر ساکن باشد، مثل: فوْقَ کُلِّ ـ تَرَکُوکُ قائِماً ادغام نمی شوند.
ج در ت و ش: ذِی المعارِج تَّعرُجُ ـ اَخرَج شَّطأَهُ (فتح) (فقط همین دو موضع است)
ش س، ذی العَرش سَّبیلاً (اسرا) (فقط همین یک موضع است.
س ز: النُفُوس زُّوِّجَت (تکویر) (فقط یک موضع است)
س ش: الرَأسُّ شَّیباً (مریم) (فقط مین یک موضع بخلف عنه)
ض ش: لِبَعض شَّأنِهم (نور) (فقط در یک موضع آمده)
د ده حرف (ت ـ ث ـ ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ) ادغام می شود: مَساجِد تِّلِک (بقره) ـ یرید ثّوابَ اَلدّنیا (نسا) داوُد جّالُوتَ (بقره) اَلقلائِد ذَلِکَ (مائده) ـ تُرید زّینَةَ الحیوة (کهف) ـ عَدَد سِّنین (مؤمنون) ـ شَهِد شّاهِدُ (یوسف) ـ نَفْقِدْ صُّواع الملک (یوسف) مِنْ بَعد ضَّعفٍ (روم) ـ یرید ظُّلماً (آل عمران)

تبصره
شرط ادغام دال در این ده حرف آنست که مفتوح بعد از ساکن نباشد، مثل: داوُدَ سُلَیمان ـ بَعدَ ثبوتِها ـ داوُدَ زَبوراً. فقط دال در تا اگر چه مفتوح بعد از ساکن باشد ادغام می شود.
ت ده حرف ذکر شده در ادغام دال ادغام می شود. البته ادغام ت ت مثلین است، مثل شَوکَة تَّکُونُ، بجای آن طا اضافه می شود، مثل: بالبَینات ثُّمَّ ـ الصّالحات جُّناحٌ ـ عَذابٌ الاخِرَة ذّلِک ـ بالاخرَة ذّلِکَ ـ بالاخِرَة زَّینا ـ بِالسّاعَة سَّعیراً ـ زَلزَلَةَ السّاعَة شَّیئٌ ـ وَالصّافّات صَّفاً ـ وَالعادیادت ضَّبحاً ـ الصّالِحات طُّوبی ـ اَلْملئکَة ظّالِمی.

تبصره
در الزَّکوةَ ثُمَّ ـ وَالتّوریةَ ثُمَّ ـ آتِ ذَالقُربی ـ وَ لْتَاتِ طائِفةٌ ـ دو وجه از سوسی روایت شده است. و ادغام بَیت طائِفَةً (نسا) قرات ابوعمرو است.
ث پنج حرف (ت ـ ذ ـ س ـ ش ـ ض) ادغام می شود، مثل: حَیثُ تُّؤمَرُونَ ـ الحَدیث تَّعجَبُونَ ـ وَالحَرث ذّالِکَ ـ وَرِثَ سُّلیمانَ ـ حَیث شِّئتُما ـ حَدیثِ ضِّیفِ اِبراهیمَ.
ذ دو حرف (س ـ ص) فَاتَّخَذ سَّبیلَهُ ـ مَااتَّخَذ صاحِبَةً.
را ل ادغام نموده، مثل: سَخَّر لَّنا ـ لِیغفرلَّکَ و ل - را، مانند: کَمَثَل رِّیحٍ ـ جعَل رَّبکَ.
شرط ادغام آنها اینست که: مدغم مفتوح، قبل ساکن نباشد. مثل: وَ افعَلِوا الخَیرَ لَعَلَّکُم ـ اِنَّ الاَبرارَ لَفی ـ فَعَصَوا رَسولَ رَبِّهِم ـ فَیقُول رَبِّ در این قاعده لفظ قالَ مستثنی است، که با وجود مفتوح بعد از ساکن بودن در را ادغام می شود، مانند: قال رَّبِّ ـ قالَّ رَّجُلانِ، ولی اگر مدغم متحرک بعد از متحرک باشد، مثل سَخَّرلَّکُم ـ جَعَل رَّبَّکَ، یا مدغم مضموم بعد از ساکن، فَیقول رَّبّی یا مدغم مکسور بعد از ساکن باالذِّکر لَّمّا ـ مِن فَضلِ ربّی باشد بدون اختلاف ادغام می شود.
ن دو حرف (ل ـ ر) به شرطی که ماقبل مدغم متحرک باشد، ادغام می شود، مثل: اِذ تَأذَّن رَّبُّکَ ـ خَزائِن رَّحمَةِ ـ لَن نُومِن لَّکَ ـ ما تَبَینَ لّهُم. ولی اگر ماقبل مدغم ساکن باشد، ادغام ممتنع است، مثل: یخافُونَ رَبَّهُم ـ اَنّی یکونُ لَهُ ـ بِاِذنِ رَبِّهِم مُسلِمَین لَکَ، و استثنا از آن لفظ نَحنُ است که با وجود سکون قبل ن - ل ادغام می شود. مثل: نَحن لَّهِ ـ ما نَحن لَّکما.
م ب ـ وقتی سکون روی م گذارده شد. بنابر قاعده در نزد ب باید اخفا مع الغنه شود، و سوسی چنین کرده است، مثل اَعلَم بِکمْ عَلَّم بِالْقَلَم، ولی اگر ماقبل م ساکن باشد ادغام ممتنع است، مثل اَعْلَم بِکُم ـ عَلَّم بِالْقَلم ولی اگر ماقبل م ساکن باشد ادغام ممتنع است، مثل: اِبراهیمَ بَنیهِ ـ الیومَ بِجالُوتَ.
ب م ـ فقط در یعَذِّب مَّن یشا که در پنج موضع از قرآن آمده (آل عمران ـ مائده دو موضع ـ فتح ـ عنکبوت) ادغام نموده است. و در سوره مبارکه بقره که قرات سوسی به سکون ب است ادغام آن صغیر است، و در کلمات دیگری که ب نزد م قرار گرفته ادغام نکرده است مثل: اَن یضْرِبَ مَثَلاً ـ سَنَکتُبُ ماقالُوا. ضُرِبَ مَثَلاً.

قواعدی دیگر درباره دغام کبیر
الف: در حرف مدغم (مثلین ـ متقاربین) دو روش است، یکی ادغام محض که اصل است. و دیگر ادغام محض به اشمام و روم اگر مدغم مضموم، و به روم فقط اگر مدغم مکسور باشد، در غیر چهار صورت: ب ب (نصیبُ بِرَحمَتِنا) م م (یعلَمِ ما) ب م (یعَذِّب مَن یشا) م ب (اَعْلَم بِکُمْ) بعضی در مورد (ف ف) هم چون حرف شفوی است همین نظر را دارند. و در شاطبیه نیامده است.
ب ـ، اگر ماقبل مدغم حرف مد یا لین باشد سه وجه جایز است: مد ـ توسط قصر، با جواز روم و اشمام در آن. و اگر حرف صحیح و ساکن باشد، مثل: خُذِ العَفوَ وَ أمُر ـ مِنَ العِلمِ مالکَ ـ مِن بَعدِ ظُلمِهِ دو قول است؛ به قول متقدمین ادغام محض و به قول متُاخرین چون ادغام در این مورد به علت دو ساکن مشکل است باختلاس حرکت (روم) قائلند.
ج ـ در حالت ادغام مِنَ النّار رَّبَّنا ـ النهارِ لَّایاتٍ حالت اماله محفوظ مانده و ادغام انجام می گیرد.

فتح و اماله
1. ابو عمرو هر الف که در مصاحف به ی نوشته شده و بعد از را واقع شده باشد اماله کرده است. در اسم مانند: النَّصاری ـ اَسْری ـ الذِّکری ـ و در فعل: اِشْتَری ـ قَدنَری ـ لَوْ تَری، و در یا بُشرایَ (یوسف) بر سه وجه: فتح، اماله، تقلیل آن جایز است، و در تَتْری (مُؤمنون) دو وجه: فتح و اماله صحیح است: (ابن جزری فتح را صحیح دانسته)
و در وصل کلماتی که در آنها الف منقلب از یا، بعد از را واقع شده، مثل: اَلْکُبرَی اِذْهَب ـ تَرَی المُؤمنینَ ـ تَرَی المَلئِکَةَ به روایت سوسی از ابوعمرو، دو وجه ذکر شده، فتح، اماله، و اگر را به لفظ جلاله وصل شود، مثل: نَرَی اللهَ ـ فَسَیری اللهُ جایز است تفخیم در لفظ جلاله، نظر باصل، و ترقیق نظر به اماله را، البته مشروط بر آنکه را تنوین نداشته باشد، مثل: قُریً ـ مُفتَریً که در این صورت فقط فتح صحیح است.
2. الف وسط کلمه که قبل از را مکسور آخر کلمه باشد، مثل: اَبْصارِهِم ـ حِمارَکَ ـ مِنَ الکفّارِ را ابو عمرو اماله کرده است، اگر چه به ضمیری هم متصل شده باشد، و همچنین الف هارٍ (توبه) را نیز به اماله خوانده است
استثنا: اَلْجارِ ـ جَبّارینَ ـ اَنصاری که به فتح خوانده است.
دیگر، الف متوسطه واقع بین دو را که دومی مکسور و آخر کلمه باشد، مثل: الاَبْرارِ ـ اَلْقَرارِ ـ مِنَ اَلْاَشْرارِ را ابو عمرو اماله کرده است، که ملازمه با اماله را اول دارد و سکون وقفی بر آنهم سبب عدم اماله نمی شود.
3. ابوعمرو، الف کافرین را اماله داده، چه نکره، چه معرف به ال، فقط بایستی به ین ختم شود، و به روایت الدوری از ابوعمرو در کلمه الناس که س آن مکسور باشد، الف آنرا در تمامی قرآن اماله داده، و سوسی به فتح آن روایت دارد. و ابوعمرو در حروف مقطعه قرآنی به اماله را (الر ـ المر) و اماله ها فقط در کهیعص، و اماله ها فقط در طه و تقلیل حا در حم قرات کرده است و کلمه التوریة را اماله، و اَعمی را فقط در موضع اول اسرا اماله کرده است.
و کلمه رَا فعل ماضی وقتی قبل از متحرک آید به فتح را و اماله الف بعد از همزه از ابوعمرو است، مثل: رَاهُ مُستَقِراً ـ رَاکَ ـ رَاها. و به روایت الدوری ابو عمرو، الفات در کلمات چهارگانه، یا وَیلَتی ـ اَنّی (استفهامیه) یا حَسرتی ـ یا اَسَفی را تقلیل خوانده: و در یا اَسفی از او به فتح هم روایت شده است.
4. ابوعمرو، الف تأنیث مقصوره واقع بر وزن فعلی (مثلث الفا) را به تقلیل خوانده است، مانند اَلْتَّقوی ـ اَلدُّنیا ـ اَلْقربی ـ اِحدی ـ ضیزی، همچنین کلمات موسی ـ عیسی ـ یحیی. و اگر این کلمات رائی باشند در اماله داخل هستند.
و دیگر الفات فواصل آیات سوره های یازده گانه (طه ـ نجم ـ معارج ـ قیامة ـ (هَمْسا ـ اَمْتا) به تقلیل خوانده، و اگر رائی باشند اماله نموده است.
وقف به مرسوم الخط ـ ابو عمرو تا تأنیث را اگر به ت کشیده نوشته شده باشد به هـ وقف کرده است، مثل رَحمَتْ ـ بَقِیتْ ـ و ت اَبَتْ را به ت وقف نموده است. در وقف بر کلمه کَاَین ابو عمرو فقط بر ی وقف کرده: کَاَیَّ ـ فَکَاَیْ و لام جر بعد از ما که در چهار محل جدای از اسم نوشته شد، بر ما وقف کرده، و لفظ آیهَ که بدو الف نوشته شده در وقف بر الف وقف کرده، و کلمه وَیکَانَّ ـ وَیکَاَنَّهُ (قصص) را در هر دو کلمه بر ک وقف کرده، و در نزد او ابتدا از اَنَّ ـ اَنَّهُ صحیح است.

در یاات اضافه (ضمیر متکلم)
الف: اگر بعد از یا اضافه همزه قطع مفتوح یا مکسور باشد، ابوعمرو به فتح ی خوانده، مثل، اِنِّی اَعلَمُ ـ اِنِّی اَخافُ ـ اِنِّی انَسْتُ ـ ولی موارد زیر را به سکون ی خوانده: اَرِنی اَنظُرّ (اعراف) وَلاتفتِنّی اَلا (توبه) فَاتَّبِعنی اَهدِکَ (مریم) وَتَرحَمنی اَکُن (هود) ذَروُنی اَقتُل ـ اُدعُونی اَستجِب (غافر) فَادکُروُنی اَذکُرکُم (بقره) اَوْزِعْنی اَن اَشکُرُ (نمل ـ احقاف) لِیبلُوَنی اَشکر (نمل) سَبیلی اَدعِوا (یوسف) فَطَرَنی اَفَلا (هود) لِیحزُنُنی اَنْ (یوسف) اَتَعِدانِنی اَنْ (احقاف) حَشَرتَنی اَعْمی (طه) تَأمِرونّی اَعْبُدُ (زمر)
و در همزه قطع مکسور، موارد زیر را به سکون ی خوانده: بَناتی اِن (حجر) اَنْصاری اِلی (آل عمران ـ صف) بِعِبادی اِنَّکُم (شعرا) لَعْنَتی اِلی صلی الله علیه و آله سَتجِدُنی اِنْ (کهف ـ قصص ـ صافات) اِخوَتی اِنَّ (یوسف) تَدعونَنی اِلی ـ تَدعُونَنی اِلَیهِ (غافر) اَنظِرنی اِلی (اعراف ـ حجر ـ ص) اَخَّرتَنی اِلی (منافقین)
ب ـ آنچه بعد از یا اضافه همزه قطع مضموم آمده (در 12 موضع) مثل اِنّی اُعیذُ، قرات ابو عمرو به سکون ی می باشد.
ج ـ آنچه بعد از یا اضافه همزه وصل با لام تعریف (14 موضع) آمده، ابوعمرو (به خلاف حمزه) به فتح ی خوانده است. ولی آنجا که لفظ عبادی با ندا باشد، مثل یا عِبادی الّذینَ امَنوُا (عنکبوت) قُل یا عِبادِی الَّذینَ اَسرَفُوا (زمر) با سکون ی خوانده است.
د ـ و آنچه بعد از یا اضافه همزه وصل بدون لام تعریف (در هفت موضع) آمده، ابو عمرو همه را به فتح خوانده: اَخِی اشْدُدْ (طه) اِنّی اَصْطَفَیتُکَ (اعراف) یا لَیتَنِی اتَّخَذتُ (فرقان) لِنَفسِی اذهَب ـ فی ذِکری اذهَبا (طه) اِنَّ قَومِی اتّخَذوُا (فرقان) بَعدِی اسمُهُ (صف)
هـ ـ ابو عمرو کلیه یاات اضافه که بعدش یکی از حروف هجا غیر از همزه باشد، به سکون ی خوانده، فقط کلمه مَحیای (انعام) را به فتح ی خوانده، و آنها عبارتند از: وَجهی (آل عمران ـ انعام) بَیتی (نوح ـ بقره ـ حج)
کلمه لی: وَلی دینِ (کافران) مالی لا اری (نمل) وَ لی نَعْجَةُ صلی الله علیه و آله ما کانَ لی (ابراهیم ـ ص) وَ لی فیها (طه) را به سکون قرات کرده فقط در مالی لا اَعبُدُ (یس) را به فتح ی خوانده است.
کلمه مَعی: (نه موضع) فَارسل مَعی (اعراف) معی عَدِوّاً (توبه) مَعی صبراً (سه موضع کهف) ذِکرُ مَن مَعی (انبیا) اِنّ مَعی رَبّی ـ نَجّنی وَ مَن مَعی (دو موضع شعرا) فَارسِلهُ مَعی رِدْاً (قصص) ابو عمرو همه را به سکون ی خوانده است.

یاات زوائد
آنکه در لفظ آمده و در خط نوشته نشده. ابو عمرو یا زائده را در وصل به اثبات، و در وقف به حذف خوانده (33 موضع)، مثل اَلدّاعِ ـ دَعانِ ـ وَ اتَّقُونِ ـ خافُونِ ـ اِذا یسْر ِ ـ الجَوارِ ـ نَبغِ ـ یأت ـ وَ البادِ و غیره.
در فیقولُ رَبّی اَکرَمَنِ ـ اَهانَنِ (فجر) برای ابو عمرو در وصل با اثبات و حذف ذکر شده که حذف ارجح است ولی در وقف به حذف قطعی است.
در فَما اتینِ الله (نمل)، در اثبات ی مفتوح، و در وقف به اختلاف به حذف قطعی است.
در فَما اتینِ الله (نمل)، در اثبات ی مفتوح، و در وقف به اختلاف به حذف و اثبات (مثل حفص) از او روایت شده است.
فَبَشّرْ عِبادِ (زمر) برای سوسی به اثبات ی مفتوحه در وصل، و ساکنه در وقف آمده (النشر) و یا به حذف در هر دو حال (الحرز) ذکر شده است.
و یا عبادِ لا خَوفٌ (زخرف) را ابو عمرو به اثبات ی ساکنه در هر حال خوانده است.
برای رهائی از التقا ساکنین، ابو عمرو با کسره ساکن اول را به ساکن دوم وصل نموده، مثل فَمَنِ اضطُرَّ ـ اَنِ اعبُدوُ اللهَ، ولی موقعی که کلمه اول اَو ـ قُل باشد، آنرا با ضمه با ساکن بعد وصل می کند، مثل قُلُ ادعُو الله ـ اَوُ ادعُوا ـ قُلُ انْظُر اَوُ انْقُص منهُ.

قطعات صوتی

  • عنوان
    زمان
  • 24:43

مشخصات

سایر مشخصات

تصاویر

قسمت‌های دیگر

پایگاه قرآن