- 5974
- 1000
- 1000
- 1000
طلوعی پس از باران
«نفیسه یزدانی» دختری 32 ساله است که 10 سال است با پدرش در کار صادرات و واردات همکاری میکند. او در هندوستان تحصیل کرده و مدرک دکترای حمل و نقل عمومی دارد. نفیسه در بمبئی و تهران شرکت دارد.
روزی «نفیسه» با دوستش «شعله» در رستوران فرودگاه بمبئی نشسته بود. چند گردشگر ایرانی را میبیند که برای یکی از آنها به نام «طاهر» مشکلی پیش میآید. او متوجه می شود طاهر 21ساله تصمیم به مهاجرت داشته که کلاهبرداران همه دارایی اش را ربودهاند و در این مدت به بیماری عفونت خوبی مبتلا شده است. نفیسه به او کمک میکند و شماره تلفن خود را به او می دهد. نفیسه، به سبب بیماری پدرش، عازم ایران است. پدرش در بیمارستان از دنیا میرود. طاهر به نفیسه و خانواده اش کمکهای زیادی می کند.
«مهین»، مادر نفیسه، تقاضای انحصار وراثت می کند که با مخالفت نفیسه روبه رو میشود و معتقد است در این کار قصد و منظوری وجود دارد. ازطرفی چون هنوز چهلم پدرش نشده است، او ناراحت است که چرا مادرش از ارث و میراث صحبت میکند.
از طرفی آقای «ترابیان» وکیل خانواده و دوست قدیمی آقای «یزدانی» پادرمیانی می کند که با واکنش تند نفیسه روبه رو می شود.
نفیسه به همراه طاهر و «هما» (منشی و مدیر شرکت) با هماهنگی هم، تعدادی از بارهای شرکت را در انباری نامشخص تخلیه می کنند.
طاهر و نفیسه به رستورانی میروند و دربارهی کار صحبت می کنند. طاهر به او میگوید که همیشه زندگیاش را مدیون نفیسه است. طاهر از نفیسه خواستگاری میکند. آنها با هم ازدواج میکنند و به بمبمئی مسافرت میکنند.
آقای ترابیان با مهین خانم همراه شده اند و می خواهند از نفیسه شکایت کنند. نفیسه، هنگام برگشت از بمبئی، در فرودگاه بازداشت میشود که با قید وثیقه آزاد می شود. او دیگر اهمیتی به کار نمی دهد. در شرکت هیچ کس به درستی کار نمیکند. «شادی» (حسابدار شرکت) هم دیگر به شرکت نیامده است.
روزی «نفیسه» با دوستش «شعله» در رستوران فرودگاه بمبئی نشسته بود. چند گردشگر ایرانی را میبیند که برای یکی از آنها به نام «طاهر» مشکلی پیش میآید. او متوجه می شود طاهر 21ساله تصمیم به مهاجرت داشته که کلاهبرداران همه دارایی اش را ربودهاند و در این مدت به بیماری عفونت خوبی مبتلا شده است. نفیسه به او کمک میکند و شماره تلفن خود را به او می دهد. نفیسه، به سبب بیماری پدرش، عازم ایران است. پدرش در بیمارستان از دنیا میرود. طاهر به نفیسه و خانواده اش کمکهای زیادی می کند.
«مهین»، مادر نفیسه، تقاضای انحصار وراثت می کند که با مخالفت نفیسه روبه رو میشود و معتقد است در این کار قصد و منظوری وجود دارد. ازطرفی چون هنوز چهلم پدرش نشده است، او ناراحت است که چرا مادرش از ارث و میراث صحبت میکند.
از طرفی آقای «ترابیان» وکیل خانواده و دوست قدیمی آقای «یزدانی» پادرمیانی می کند که با واکنش تند نفیسه روبه رو می شود.
نفیسه به همراه طاهر و «هما» (منشی و مدیر شرکت) با هماهنگی هم، تعدادی از بارهای شرکت را در انباری نامشخص تخلیه می کنند.
طاهر و نفیسه به رستورانی میروند و دربارهی کار صحبت می کنند. طاهر به او میگوید که همیشه زندگیاش را مدیون نفیسه است. طاهر از نفیسه خواستگاری میکند. آنها با هم ازدواج میکنند و به بمبمئی مسافرت میکنند.
آقای ترابیان با مهین خانم همراه شده اند و می خواهند از نفیسه شکایت کنند. نفیسه، هنگام برگشت از بمبئی، در فرودگاه بازداشت میشود که با قید وثیقه آزاد می شود. او دیگر اهمیتی به کار نمی دهد. در شرکت هیچ کس به درستی کار نمیکند. «شادی» (حسابدار شرکت) هم دیگر به شرکت نیامده است.
از ایرانصدا بشنوید
کتاب گویای «طلوعی پس از باران» روایتگر داستانی است که امروزه بسیاری از افراد با آن دست و پنجه نرم می کنند. برای مثال ازدواج با تفاوت سنی بالا، خیانت در امانت و ...؛ اما درمقابل این معضلات، بخشش و فداکاری راهگشا خواهد بود.
شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان