- 5052
- 1000
- 1000
- 1000
شهید اسماعیل دقایقی
بخشی از وصیتنامه شهید «اسماعیل دقایقی»:
خواهران و برادران محترم، پیش بردن اسلام در جهان، جهانی که پر از فسق و فجور است، تلاش و ایثار میخواهد، ایثار میخواهد، در راه حسین(ع)، حسینی شدن میخواهد....
این شهید بزرگوار در چندین عملیات در سمت «فرماندهی تیپ» خالصانه انجام وظیفه کرد و یگان او از یگانهای موثری بود که در موفقیت رزمندگان اسلام نقش چشمگیری داشت. بالاخره هنگامی که در عملیات «کربلای 5» برای انجام ماموریت شناسایی، عازم محور بود، در مسیر راه مورد اصابت بمباران هواپیماهای رژیم عراق قرار گرفت و به لقای حق شتافت.
شهید اسماعیل دقایقی در اوج اخلاص و ایثار، شربت شهادت را نوشید. او علاقه وافر به ادامه تحصیل داشت، اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب و دفاع احساس میکرد دانشگاه و تحصیل را ترک کرد و در سال 1358 با یک نسخه از اساسنامه جهاد سازندگی به «آغاجاری» رفت و به اتفاق عدهای از دوستان، جهادسازندگی را راهاندازی کرد.
همسر شهید دقایقی می گوید: هر دو، یک سال در کنکور قبول شدیم. او رشته علوم تربیتی دانشگاه تهران و من سر یک اشتباه، رشته زمینشناسی همان دانشگاه. سر انتخاب رشته کد را اشتباه زده بودم و جای دانشگاه اهواز، افتاده بودم تهران. اشتباهی که سرنوشتم را تغییر داد. ارتباطم با اسماعیل هنوز به همان سبک سابق بود. میآمد و با چندتا از دانشجوهای دیگر میرفتیم جلسه و سخنرانی. مشکلاتی را که برای دختری تنها در شهری دور ممکن بود پیش بیاید، به او میگفتم و او هوایم را به عنوان دختردایی داشت. هر دومان برای اینکه پول دستمان باشد تدریس خصوصی میکردیم. بعضی وقتها هم پولهایمان را با هم تقسیم میکردیم. انقلاب پیروز شده بود و ما خیلی خوشحال بودیم. خودمان را در پیروزیش سهیم میدانستیم. با پیروزی انقلاب قرار بود تکلیف خیلی چیزها روشن شود که شد. یکیش ازدواج ما بود. سال 58 که سرمان کمی خلوتتر شد، تصمیم به عقد رسمی گرفتیم. مادرم مهر مرا بالا گفته بود تا حداقل یک چیز این ازدواج، که از دید آنها غیر معمول بود، شبیه بقیه مردم شود. گرچه هیچ کداممان موافق نبودیم، ولی اسماعیل گفت: «تا اینجا به اندازه کافی دل مادرت را شکستهایم. برای من چه فرقی دارد؟ من چه زیاد و چه کمش را ندارم. راستی نکند یکبار مهرت را بخواهی، شرمندهام کنی.» من آن مقدار مهریهای را که معلوم کرده بودند، همان وقت قبل از اینکه وارد سند ازدواج کنند، به او بخشیدم. مراسم عروسیمان مختصر و ساده برگزار شد.
اسماعیل دقایقی در مطالعه و بالابردن آگاهی و معلومات خود جدیت خاصی داشت و تا آخر عمر پربرکتش از تحصیل دانش باز نماند. وی با استفاده از فرصتی که برایش در «قم» و «استان مرکزی» پیش آمده بود، در کنار وظیفه حساس و مهم فرماندهی و حفاظت از شخصیتها و کادرهای انقلاب، به فراگیری ادبیات عرب، تفسیر، اخلاق و تاریخ اسلام پرداخت. انس با قرآن از شاخص ترین خصوصیت او بود. حتی در اوج مشکلات و گرفتاریها از تلاوت قرآن نیز غافل نمیشد. روحیهای که بیش از هر خصیصه و صفت دیگر در تمامی مراحل زندگی بدان پایبند بود، پذیرش خطای خود بود. بدین معنی که اگر احساس میکرد که با فعل و حرکت خود در رابطه با فردی دچار خطا شده، هرچند که از نظر مسئولیت و شرایط سنی از طرف مقابل خود بالاتر بود، در صدد اعتراف به خطا بر میآمد و از آن فرد پوزش میطلبید. با افراد مختلف و خطاکار به شدت برخورد میکرد و همیشه رعایت جوانب شرعی را در تنبیهات و برخوردها متذکر میشد. تواضع و فروتنی او به نقل از همرزمانش چنان مشهود بود که مثل یک بسیجی و یک رزمنده عادی در چادرها زندگی میکرد. در کارها به آنان کمک میکرد و در برخوردهایش خیلیها تصور نمیکردند او «فرمانده یگان» باشد. در اولین برخورد با او، صفت تواضع زودتر از صفات دیگر جلوهگر میشد. رزمندگان اسلام او را الگوی واقعی یک انسان مجاهد و وارسته میدانستند. با همه مسئولیتهای سنگین و دشواری که برعهده داشت هیچگاه در چهرهاش آثاری از خستگی یا کسالت ظاهر نبود. لبخند مداوم او در مقابله با سختیها برای همه نیروها درس بود....
بخشی از وصیت نامه شهید:
پدر و مادر گرامی خداوند به شما صبر عطا فرماید، از جمله کسانی باشید که مردم خصوصا خانوادههای شهدا، اسرا و معلولان را دلداری بدهید. همسر محترم چطور میتوانستم در خانه باشم و کاری نکنم در حالی که جان و مال امت مسلمان ایران به سوی جبههها سرازیر است. در تربیت زهرا و ابراهیم سعی کن. خواهران و برادران محترم، پیش بردن اسلام در جهان، جهانی که پر از فسق و فجور است تلاش و ایثار میخواهد، ایثار میخواهد، در راه حسین(ع) حسینی شدن میخواهد.
خواهران و برادران محترم، پیش بردن اسلام در جهان، جهانی که پر از فسق و فجور است، تلاش و ایثار میخواهد، ایثار میخواهد، در راه حسین(ع)، حسینی شدن میخواهد....
این شهید بزرگوار در چندین عملیات در سمت «فرماندهی تیپ» خالصانه انجام وظیفه کرد و یگان او از یگانهای موثری بود که در موفقیت رزمندگان اسلام نقش چشمگیری داشت. بالاخره هنگامی که در عملیات «کربلای 5» برای انجام ماموریت شناسایی، عازم محور بود، در مسیر راه مورد اصابت بمباران هواپیماهای رژیم عراق قرار گرفت و به لقای حق شتافت.
شهید اسماعیل دقایقی در اوج اخلاص و ایثار، شربت شهادت را نوشید. او علاقه وافر به ادامه تحصیل داشت، اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب و دفاع احساس میکرد دانشگاه و تحصیل را ترک کرد و در سال 1358 با یک نسخه از اساسنامه جهاد سازندگی به «آغاجاری» رفت و به اتفاق عدهای از دوستان، جهادسازندگی را راهاندازی کرد.
همسر شهید دقایقی می گوید: هر دو، یک سال در کنکور قبول شدیم. او رشته علوم تربیتی دانشگاه تهران و من سر یک اشتباه، رشته زمینشناسی همان دانشگاه. سر انتخاب رشته کد را اشتباه زده بودم و جای دانشگاه اهواز، افتاده بودم تهران. اشتباهی که سرنوشتم را تغییر داد. ارتباطم با اسماعیل هنوز به همان سبک سابق بود. میآمد و با چندتا از دانشجوهای دیگر میرفتیم جلسه و سخنرانی. مشکلاتی را که برای دختری تنها در شهری دور ممکن بود پیش بیاید، به او میگفتم و او هوایم را به عنوان دختردایی داشت. هر دومان برای اینکه پول دستمان باشد تدریس خصوصی میکردیم. بعضی وقتها هم پولهایمان را با هم تقسیم میکردیم. انقلاب پیروز شده بود و ما خیلی خوشحال بودیم. خودمان را در پیروزیش سهیم میدانستیم. با پیروزی انقلاب قرار بود تکلیف خیلی چیزها روشن شود که شد. یکیش ازدواج ما بود. سال 58 که سرمان کمی خلوتتر شد، تصمیم به عقد رسمی گرفتیم. مادرم مهر مرا بالا گفته بود تا حداقل یک چیز این ازدواج، که از دید آنها غیر معمول بود، شبیه بقیه مردم شود. گرچه هیچ کداممان موافق نبودیم، ولی اسماعیل گفت: «تا اینجا به اندازه کافی دل مادرت را شکستهایم. برای من چه فرقی دارد؟ من چه زیاد و چه کمش را ندارم. راستی نکند یکبار مهرت را بخواهی، شرمندهام کنی.» من آن مقدار مهریهای را که معلوم کرده بودند، همان وقت قبل از اینکه وارد سند ازدواج کنند، به او بخشیدم. مراسم عروسیمان مختصر و ساده برگزار شد.
اسماعیل دقایقی در مطالعه و بالابردن آگاهی و معلومات خود جدیت خاصی داشت و تا آخر عمر پربرکتش از تحصیل دانش باز نماند. وی با استفاده از فرصتی که برایش در «قم» و «استان مرکزی» پیش آمده بود، در کنار وظیفه حساس و مهم فرماندهی و حفاظت از شخصیتها و کادرهای انقلاب، به فراگیری ادبیات عرب، تفسیر، اخلاق و تاریخ اسلام پرداخت. انس با قرآن از شاخص ترین خصوصیت او بود. حتی در اوج مشکلات و گرفتاریها از تلاوت قرآن نیز غافل نمیشد. روحیهای که بیش از هر خصیصه و صفت دیگر در تمامی مراحل زندگی بدان پایبند بود، پذیرش خطای خود بود. بدین معنی که اگر احساس میکرد که با فعل و حرکت خود در رابطه با فردی دچار خطا شده، هرچند که از نظر مسئولیت و شرایط سنی از طرف مقابل خود بالاتر بود، در صدد اعتراف به خطا بر میآمد و از آن فرد پوزش میطلبید. با افراد مختلف و خطاکار به شدت برخورد میکرد و همیشه رعایت جوانب شرعی را در تنبیهات و برخوردها متذکر میشد. تواضع و فروتنی او به نقل از همرزمانش چنان مشهود بود که مثل یک بسیجی و یک رزمنده عادی در چادرها زندگی میکرد. در کارها به آنان کمک میکرد و در برخوردهایش خیلیها تصور نمیکردند او «فرمانده یگان» باشد. در اولین برخورد با او، صفت تواضع زودتر از صفات دیگر جلوهگر میشد. رزمندگان اسلام او را الگوی واقعی یک انسان مجاهد و وارسته میدانستند. با همه مسئولیتهای سنگین و دشواری که برعهده داشت هیچگاه در چهرهاش آثاری از خستگی یا کسالت ظاهر نبود. لبخند مداوم او در مقابله با سختیها برای همه نیروها درس بود....
بخشی از وصیت نامه شهید:
پدر و مادر گرامی خداوند به شما صبر عطا فرماید، از جمله کسانی باشید که مردم خصوصا خانوادههای شهدا، اسرا و معلولان را دلداری بدهید. همسر محترم چطور میتوانستم در خانه باشم و کاری نکنم در حالی که جان و مال امت مسلمان ایران به سوی جبههها سرازیر است. در تربیت زهرا و ابراهیم سعی کن. خواهران و برادران محترم، پیش بردن اسلام در جهان، جهانی که پر از فسق و فجور است تلاش و ایثار میخواهد، ایثار میخواهد، در راه حسین(ع) حسینی شدن میخواهد.
از ایرانصدا بشنوید
کتاب گویای «نیمه پنهان ماه» روایتگر بخشی از زندگیِ سراسر شهامت و رشادتِ سردار شهید «اسماعیل دقایقی» است؛ شهیدی که تواضع و فروتنی او به نقل از همرزمانش چنان مشهود بود که مثل یک بسیجی و یک رزمنده عادی در چادرها زندگی میکرد. شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
تصاویر
از همین گوینده
-
-
-
سردار شهید ناصر کاظمی (برای ویرایش دوباره برگشت زده شد)\
-
-
-
-
-
-
تا کنون نظری ثبت نشده است