فهرست
روزهای بد، روزهای خوب

روزهای بد، روزهای خوب

  • 9 قطعه
  • 171':55" مدت زمان
  • 6807 دریافت شده
نویسنده:
کارگردان: صدرالدین شجره
قالب: نمایشی
دسته‌بندی: رمان و داستان
«اشکان حریری» یک خلافکار قدیمی است که از 23 سال پیش تصمیم گرفته آدم خوبی باشد. «کیومرث» از دوستان قدیمی‌ اشکان، پسرش را گروگان گرفته و از او می‌خواهد تا به تهران بیاید، اما برحسب اتفاق کیومرث به دست «مانی» کشته می‌شود.

از آن روزی که «دکتر اشکان حریری» با کشتن دو قاتل حرفه‌ای که به مطب او آمده بودند، از جان خود و بیمارانش دفاع کرد، فرد دیگری به نام «کیومرث» به سراغ او آمد. کیومرث، اشکان را دوست قدیمی خود قلمداد و به نام فرزاد خطاب می‌کرد؛ اما اشکان حرف‌های او را انکار کرد.
کیومرث اقدام به تهدید خانواده اشکان کرد؛ به طوری که حتی «نسرین»، همسر اشکان، هم به شوهرش شک کرد. اشکان حاضر نبود پلیس را در جریان بگذارد.
کیومرث پسر اشکان،مانی، را گروگان گرفت و از اشکان خواست تا با او به تهران برود. او به خانه اشکان رفت و پس از یک درگیری، به دست مانی کشته شد. نسرین تصمیم گرفت تا اشکان را برای حقایقی که به او نگفته، ترک کند.
دکتر اشکان حریری، همان «فرزاد نصیرجو» است که زمانی در کارهای خلاف بوده است. او بیست و سه سال پیش تصمیم گرفت آدم خوبی باشد.
اشکان از نسرین می‌خواهد در خانه و در کنار بچه‌ها بماند و خودش به هتل می‌رود. در هتل، «آلبرت» پسر عموی اشکان، با او تماس می‌گیرد. او در این مدت به دنبال اشکان بوده و از او می‌خواهد که به تهران بازگردد.

از ایرانصدا بشنوید

دروغ گفتن یا پنهان کردن حقیقت، موجب بی‌اعتمادی و سست شدن پایه‌های اعتماد انسان می‌شود. گفتن حقیقت در هر شرایطی بهتر است و حقایق پنهان شده هم روزی آشکار خواهند شد. حتی انسان‌های بد، این امکان و فرصت را دارند تا متحول شده و خوب بودن را تجربه کنند.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

3

محتوا و داستان

2

آسیب ها

فصل ها

ثبت نقد و بررسی نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    توهین به شعور مخاطب
  • کاربر مهمان
    خوب بود
  • کاربر مهمان
    عالی
  • کاربر مهمان
    عااالی
  • کاربر مهمان
    واقعا قشنگ بود😍😍
  • کاربر مهمان
    لطفا از این داستان های نمایشی زیاد بزارید
  • کاربر مهمان
    داستان خوبی داشت ولی متاسفانه با این که صداپیشه ها حرفه ای بودن ولی خوب بازی نمی کردن. مثلا خانم متخصص بعد از گم شدن پسرش میاد که به همسرش اطلاع بده، منتظر میشه تا براش اب بیارن، بخوره و بعد بگه که پسرشون خونه نیومده و همون موقع دختر کوچولوشون تو ماشین منتظره که به نظر من غیرواقعی بود. در هر صورت از زحمتی که کشبده بودن ممنونم

تصاویر

از همین گوینده

پایگاه قرآن