رحیم دانشجوی جامعه‌شناسی، پسری احساساتی و کمال‌گراست که بعد از فوت پدرش، به وصیت پدر، باید از مادر و خواهرش مراقبت کند....
رحیم تلاش می کند کاری برای خودش دست و پا کند و سرانجام کاری در چاپخانه ی لباس پیدا می کند و به مسئولیت‌هاش در قبال خانواده توجه کمتری دارد؛ در این هنگام او با یکی از کارگران کارگاه که تمایل به مواد مخدر دارد، دوست می شود. او به تدریج دچار تضاد و آشفتگی‌های روحی شده و به دام اعتیاد می‌افتد.
در شبی که ذهن رحیم تحت‌تأثیر مواد مخدر، از اوهام انباشته بود، دوستش (امیر) به او پیشنهاد داد که برای سرقت به خانه شخصی به نام علی مرادی برود. رحیم سرگذشت علی مرادی را از پدرش شنیده بود، همان کسی که با تلاش و همت و کمک پدر رحیم توانسته بود مدارج ترقی را تا پست معاون وزیر طی کند؛ این واقعیت آشفتگی رحیم را دوچندان کرد.
از طرفی، رحیم در تماس تلفنی با الناز، همسر سابقش، مدعی شد که قصد خودکشی دارد و الناز که از رحیم جدا شده بود، با شنیدن این حرف از روی دل‌سوزی به سراغ رحیم رفت و با پولی که از فروش دست‌بند طلایش به دست آورد، هزینه ی معالجه و ترک اعتیاد رحیم را پرداخت و از علی (دوست دوران دانشگاه رحیم) خواست تا مراقبش باشد، اما رحیم بعد از رفتن الناز، تصمیم می‌گیرد با پول فرار کند و تن به ترک اعتیاد ندهد که علی با او درگیر می‌شود....
رحیم تلاش می کند کاری برای خودش دست و پا کند و سرانجام کاری در چاپخانه ی لباس پیدا می کند و به مسئولیت‌هاش در قبال خانواده توجه کمتری دارد؛ در این هنگام او با یکی از کارگران کارگاه که تمایل به مواد مخدر دارد، دوست می شود. او به تدریج دچار تضاد و آشفتگی‌های روحی شده و به دام اعتیاد می‌افتد.
در شبی که ذهن رحیم تحت‌تأثیر مواد مخدر، از اوهام انباشته بود، دوستش (امیر) به او پیشنهاد داد که برای سرقت به خانه شخصی به نام علی مرادی برود. رحیم سرگذشت علی مرادی را از پدرش شنیده بود، همان کسی که با تلاش و همت و کمک پدر رحیم توانسته بود مدارج ترقی را تا پست معاون وزیر طی کند؛ این واقعیت آشفتگی رحیم را دوچندان کرد.
از طرفی، رحیم در تماس تلفنی با الناز، همسر سابقش، مدعی شد که قصد خودکشی دارد و الناز که از رحیم جدا شده بود، با شنیدن این حرف از روی دل‌سوزی به سراغ رحیم رفت و با پولی که از فروش دست‌بند طلایش به دست آورد، هزینه ی معالجه و ترک اعتیاد رحیم را پرداخت و از علی (دوست دوران دانشگاه رحیم) خواست تا مراقبش باشد، اما رحیم بعد از رفتن الناز، تصمیم می‌گیرد با پول فرار کند و تن به ترک اعتیاد ندهد که علی با او درگیر می‌شود....
از ایرانصدا بشنوید
چرا اعتیاد را به دام تشبیه می کنند؟ شاید به این خاطر باشد که آدم ها را به بند می کشد و افسار زندگی شان را به دست می گیرد. داستان زخم عمیق هم از زخمی می گوید که اعتیاد بر جان و زندگی آدم ها می افکند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان