- 7067
- 1000
- 1000
- 1000
اعدامی
این کتاب روایتی داستانی از زندگینامه و خاطرات دکتر «نوراحمد لطیفی» است. وی یکی از مبارزان و زندانیان سیاسی پیش از انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 بود.
«دکتر نوراحمد لطیفی»، فرزند محمدحسین و ربابه، در اول دیماه 1330، در محلهی حسینآباد شهر زابل به دنیا آمد. او فرزند چهارم یک خانوادهی مرفه و مذهبی ـ سنتی بود. پدر و مادرش سواد قرآنی داشتند. پدربزرگ مادریاش مکتبخانه داشت. مادرش هم به بانوان قرآن آموزش میداد. پدرش از معماری و بنّایی به قنّادی روی آورد و کم کم یکی از تاجران معروف شهر زابل شد.
نوراحمد تحصیلاتِ دوره ابتدایی را در مدرسهی پهلوی و در زاهدان گذراند. سیکل اول دبیرستان را در دبیرستان شاه رضا و سیکل دوم را در دبیرستان فردوسی، در رشتهی ریاضی گذراند و همواره شاگرد ممتاز بود.
مبارزههای سیاسی او از دوم دبیرستان آغاز شد؛ از زمانی که در سال 1347 انجمنهای ضدّ بهایی در ایران شکل گرفت تا جوانان را آگاه و از پیوستن به این فرقه ضالّه دور کند. در همین دوران با مطالعهی کتابهای «آیتالله مطهری، دکتر علی شریعتی و مهندس بازرگان» با اندیشههای انقلابی آشنا شد.
در سال 1348 در رشتهی پزشکی دانشگاه «جندی شاپور» اهواز پذیرفته شد. در آنجا نیز شاگرد ممتاز بود و توانست از بورس دانشجویی رضا پهلوی و تحصیلات رایگان استفاده کند. امّا مبارزههای سیاسی برای او دردسر ساز شد و ساواک، بارها او را بازجویی و تهدید کرد.
پس از پایان تحصیلاتش در اهواز، برای کارورزی به تهران منتقل و در مرکز آموزشی ـ درمانی بیمارستان فیروزگر به کار مشغول شد. با اوج گرفتن فعالیتهای آشکار و پنهان انقلابی، در فروردین سال 1353 در تهران دستگیر شد، اما بهواسطهی ارتباطات پدرش، آزاد شد. بار دوم در بهمن سال 1353 بهدنبال دستگیری یکی از دانشجویان دانشگاه تهران، بهدست ساواک، او را به «کمیته مشترک ضد خرابکاری» بردند. پروندهی گروهشان به همراه مدراک و خانههای تیمی آنها برملا شده بود.
پس از چهارماه شکنجه، در دادگاه اول به جرم قتل مستشاران آمریکایی که به آنها نسبت داده بودند، همراه دیگر دوستانش ابتدا به اعدام محکوم شد و پس از رفع اتهام از قتل، در دادگاه دوم به حبس ابد محکوم شد. سرانجام در 26 دیماه 1357 همزمان با آزادی دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد و به زابل بازگشت.
پس از پیروزی انقلاب به تهران بازگشت و با دوستان زندانش ارتباط برقرار کرد و با تشکیل سپاه، عضو شورای هماهنگی سپاه شد.
در سال 1359 با انقلاب فرهنگی و توصیهی فرماندهان سپاه، ادامهی تحصیل داد و مدتی در «سازمان انتقال خون» کار کرد.
هم در دولت «شهید رجایی» بهعنوان معاون وزیر بهداشت فعالیت میکرد و هم در سال 1360 به سمت «مدیرکل شورای عالی پزشکی» منصوب شد. در این منصب که اولین مقام اداری او بود، با تلاش زیاد مانع خروج ارزهای کلان از کشور توسط ضد انقلاب شد.
در سال 1358 و در سن 28 سالگی با دختری متدین و فعال و مبارز که دبیر فیزیک بود، ازدواج کرد.
دکتر نوراحمد لطیفی هماکنون فوق تخصص جراحی پلاستیک زیبایی و ترمیمی است و علاوه بر فعالیتهای متعدد آموزشی و علمی و شرکت در کنگرههای بزرگ، مقالات بسیاری در زمینهی پزشکی دارد که تعدادی از آنها در مجلات معتبر علمی داخل و خارج از کشور بهچاپ رسیده است.
*درباره کتاب:
این کتاب، جلد دهم از مجموعه سیزده جلدی «یادگاران انقلاب» با عنوان «اعدامی» بر اساس خاطرات «دکتر نوراحمد لطیفی» و به قلم «مصطفی محمدی» به نگارش درآمده و نشر «شاهد» منتشر کرده است.
عناوین فصول این کتاب عبارتاند از: از سر غیرت، شام شب سرد، هالهی مرگ، آوای مرغ شبزده، بند شلاق، باز هم شلاق، نیش شیطان، پای سفرهی پدر، گروه فجر انقلاب، دادگاه دوم، کاری که شاه نکرد، مرد فقیر، دستور زبان بازجو، حوزهی مغناطیس مغز، سرمای زمین، با دوستانی جانی، با آن، گنجشکهای باغ پدری، بوسه بر شانه باقری، چشم بسته تا زابل، شهید باقری و قاب زندگی.
«دکتر نوراحمد لطیفی»، فرزند محمدحسین و ربابه، در اول دیماه 1330، در محلهی حسینآباد شهر زابل به دنیا آمد. او فرزند چهارم یک خانوادهی مرفه و مذهبی ـ سنتی بود. پدر و مادرش سواد قرآنی داشتند. پدربزرگ مادریاش مکتبخانه داشت. مادرش هم به بانوان قرآن آموزش میداد. پدرش از معماری و بنّایی به قنّادی روی آورد و کم کم یکی از تاجران معروف شهر زابل شد.
نوراحمد تحصیلاتِ دوره ابتدایی را در مدرسهی پهلوی و در زاهدان گذراند. سیکل اول دبیرستان را در دبیرستان شاه رضا و سیکل دوم را در دبیرستان فردوسی، در رشتهی ریاضی گذراند و همواره شاگرد ممتاز بود.
مبارزههای سیاسی او از دوم دبیرستان آغاز شد؛ از زمانی که در سال 1347 انجمنهای ضدّ بهایی در ایران شکل گرفت تا جوانان را آگاه و از پیوستن به این فرقه ضالّه دور کند. در همین دوران با مطالعهی کتابهای «آیتالله مطهری، دکتر علی شریعتی و مهندس بازرگان» با اندیشههای انقلابی آشنا شد.
در سال 1348 در رشتهی پزشکی دانشگاه «جندی شاپور» اهواز پذیرفته شد. در آنجا نیز شاگرد ممتاز بود و توانست از بورس دانشجویی رضا پهلوی و تحصیلات رایگان استفاده کند. امّا مبارزههای سیاسی برای او دردسر ساز شد و ساواک، بارها او را بازجویی و تهدید کرد.
پس از پایان تحصیلاتش در اهواز، برای کارورزی به تهران منتقل و در مرکز آموزشی ـ درمانی بیمارستان فیروزگر به کار مشغول شد. با اوج گرفتن فعالیتهای آشکار و پنهان انقلابی، در فروردین سال 1353 در تهران دستگیر شد، اما بهواسطهی ارتباطات پدرش، آزاد شد. بار دوم در بهمن سال 1353 بهدنبال دستگیری یکی از دانشجویان دانشگاه تهران، بهدست ساواک، او را به «کمیته مشترک ضد خرابکاری» بردند. پروندهی گروهشان به همراه مدراک و خانههای تیمی آنها برملا شده بود.
پس از چهارماه شکنجه، در دادگاه اول به جرم قتل مستشاران آمریکایی که به آنها نسبت داده بودند، همراه دیگر دوستانش ابتدا به اعدام محکوم شد و پس از رفع اتهام از قتل، در دادگاه دوم به حبس ابد محکوم شد. سرانجام در 26 دیماه 1357 همزمان با آزادی دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد و به زابل بازگشت.
پس از پیروزی انقلاب به تهران بازگشت و با دوستان زندانش ارتباط برقرار کرد و با تشکیل سپاه، عضو شورای هماهنگی سپاه شد.
در سال 1359 با انقلاب فرهنگی و توصیهی فرماندهان سپاه، ادامهی تحصیل داد و مدتی در «سازمان انتقال خون» کار کرد.
هم در دولت «شهید رجایی» بهعنوان معاون وزیر بهداشت فعالیت میکرد و هم در سال 1360 به سمت «مدیرکل شورای عالی پزشکی» منصوب شد. در این منصب که اولین مقام اداری او بود، با تلاش زیاد مانع خروج ارزهای کلان از کشور توسط ضد انقلاب شد.
در سال 1358 و در سن 28 سالگی با دختری متدین و فعال و مبارز که دبیر فیزیک بود، ازدواج کرد.
دکتر نوراحمد لطیفی هماکنون فوق تخصص جراحی پلاستیک زیبایی و ترمیمی است و علاوه بر فعالیتهای متعدد آموزشی و علمی و شرکت در کنگرههای بزرگ، مقالات بسیاری در زمینهی پزشکی دارد که تعدادی از آنها در مجلات معتبر علمی داخل و خارج از کشور بهچاپ رسیده است.
*درباره کتاب:
این کتاب، جلد دهم از مجموعه سیزده جلدی «یادگاران انقلاب» با عنوان «اعدامی» بر اساس خاطرات «دکتر نوراحمد لطیفی» و به قلم «مصطفی محمدی» به نگارش درآمده و نشر «شاهد» منتشر کرده است.
عناوین فصول این کتاب عبارتاند از: از سر غیرت، شام شب سرد، هالهی مرگ، آوای مرغ شبزده، بند شلاق، باز هم شلاق، نیش شیطان، پای سفرهی پدر، گروه فجر انقلاب، دادگاه دوم، کاری که شاه نکرد، مرد فقیر، دستور زبان بازجو، حوزهی مغناطیس مغز، سرمای زمین، با دوستانی جانی، با آن، گنجشکهای باغ پدری، بوسه بر شانه باقری، چشم بسته تا زابل، شهید باقری و قاب زندگی.
از ایرانصدا بشنوید
این داستان اگرچه ساده مینماید، امّا رازهای شگفتانگیزی را به شما نشان میدهد. اگر آن را به دقّت بشنوید، خواهید فهمید که سراسر گفتهها و کارهای دکتر لطیفی سرشار از انرژی است. این دلگویهها که بهسختی و اکراه بر زبان آمده است، سرشار از رمز و رازهای بسیار است و باید تلاش کرد که چنین افرادی را شناخت.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان