پس از حمله عراق به ایران و تصرف خرمشهر، خانوادهی علی از خرمشهر به تهران میروند. عبدالله (پدر علی) تصمیم میگیرد در تهران با بقیه پساندازی که برایش مانده، مغازهی لوازم یدکی باز کند. اما سرمایهی او برای این کار کافی نیست...
پس از حمله عراق به ایران و تصرف خرمشهر، خانوادهی علی از خرمشهر به تهران میروند. عبدالله (پدر علی) تصمیم میگیرد در تهران با بقیه پساندازی که برایش مانده، مغازهی لوازم یدکی باز کند. اما سرمایه او برای این کار کافی نیست، به ناچار از فردی به نام «وفا» پول نزول می کند.
علی در جنگ شهید میشود و شهادت او ضربهی سنگینی بر او می زند، علی هم پسر و هم شوهر جیران بوده است، شهادت او دل و دماغ کار را از عبدالله میگیرد و سرانجام توان بازپرداخت نزول و بدهی وفا را نداشته و ورشکست میشود.
در این میان وفا برای گذشتن از پول خود، خواستگار جیران میشود. عبدالله هم نگهبان کارخانهای شده که صاحبش فردی به نام «خسرو محمودی» است. عبدالله برای نجات از دست وفا، به محمودی پناه میبرد. محمودی، پدر پیری دارد که نگهداری از او برایش مشکل است. سرانجام، محمودی از شرایط عبدالله سوءاستفاده کرده و جیران را به عنوان هسمر پدرش به خانه او می برد.
سالها می گذرد. حمید که از دوستان صمیمی علی در جبهه بوده، از اسارت آزاد میشود. او به علی قول داده که از خانواده اش مراقبت کند. حمید سراغ جیران را می گیرد؛ عبدالله سرش را پایین میاندازد و سکوت می کند. حمید پیگیر ماجرا میشود. آنها سرانجام داستان زندگی جیران را برای حمید تعریف میکنند و او میگوید حال که محمودیِ پدر فوت کرده، جیران چرا به خانه برنگشته؟ سرانجام درنهایت ناباوری میشنود که جیران هماکنون شوهر دارد...
پس از حمله عراق به ایران و تصرف خرمشهر، خانوادهی علی از خرمشهر به تهران میروند. عبدالله (پدر علی) تصمیم میگیرد در تهران با بقیه پساندازی که برایش مانده، مغازهی لوازم یدکی باز کند. اما سرمایه او برای این کار کافی نیست، به ناچار از فردی به نام «وفا» پول نزول می کند.
علی در جنگ شهید میشود و شهادت او ضربهی سنگینی بر او می زند، علی هم پسر و هم شوهر جیران بوده است، شهادت او دل و دماغ کار را از عبدالله میگیرد و سرانجام توان بازپرداخت نزول و بدهی وفا را نداشته و ورشکست میشود.
در این میان وفا برای گذشتن از پول خود، خواستگار جیران میشود. عبدالله هم نگهبان کارخانهای شده که صاحبش فردی به نام «خسرو محمودی» است. عبدالله برای نجات از دست وفا، به محمودی پناه میبرد. محمودی، پدر پیری دارد که نگهداری از او برایش مشکل است. سرانجام، محمودی از شرایط عبدالله سوءاستفاده کرده و جیران را به عنوان هسمر پدرش به خانه او می برد.
سالها می گذرد. حمید که از دوستان صمیمی علی در جبهه بوده، از اسارت آزاد میشود. او به علی قول داده که از خانواده اش مراقبت کند. حمید سراغ جیران را می گیرد؛ عبدالله سرش را پایین میاندازد و سکوت می کند. حمید پیگیر ماجرا میشود. آنها سرانجام داستان زندگی جیران را برای حمید تعریف میکنند و او میگوید حال که محمودیِ پدر فوت کرده، جیران چرا به خانه برنگشته؟ سرانجام درنهایت ناباوری میشنود که جیران هماکنون شوهر دارد...
از ایرانصدا بشنوید
جنگ به خودی خود جنجال های فراوانی را به دنبال دارد اما انسانیت در حواشی جنگ و آنچه بر سر بازماندگان و خانواده ها می رود نیز ماجرایی ست که در این کتاب می شنوید
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان