اکبر و خاور، خواهر و برادر جوانی هستند که از بیم جان و به خاطر ظلم و ستم دستگاه حکومت قاجار، مجبور به فرار میشوند. خاور باردار است و درد زایمانش شروع میشود، اما طوفان و بوران شدید آنها را سردرگم کرده و راه را گم میکنند.
صدای اذان از گلدستههای یک امامزاده در روستایی کوچک به گوش میرسد و باعث نجات آنها میشود. چند روز بعد خاور در خانهی متولی امامزاده (سلامت و همرش خدیجه) نوزادش به دنیا میآورد و نام او را محمد میگذارد.
از سوی دیگر فردی به نام ذبیح، مسلّح و در جستوجوی اکبر است. اکبر نویسنده، شاعر و رونامهنگار است. او با دخالت متولی امامزاده از مهلکه جان سالم بهدر میبرد و میگریزد.
حالا 20 سال از این ماجرا گذشته و اکبر آهنگ بازگشت دارد و حوادثی در دوران حکومت رضاشاه انتظار آنها را میکشد.
*این کتاب گویا نگاهی به تعزیه نیز دارد که در دوران خفقان رضاخانی و حکومت مستبد شاهنشاهی، باعث شور و حرکت آزادیخواهانه در مردم میشود.
برزو، پسر رفیع زرگرباشی، طوبی را میخواهد، اما طوبی دل به مهر میرمحمد بسته است.
طوبی بههمراه مادرش برای خرید به تیمچه میآیند که ناگهان برزو، در حین گفت و گو با پدرش، چشممش به او می افتد و ...
آقا رفیع: من با تو دارم حرف میزنم، تو به کجا داری نگاه می کنی بزمجه ؟
برزو : (دستپاچه) اااا طوبی خانوم و مادرشن. گویا برای خرید به تیمچه اومده.
آقارفیع: بذار بره، بذار بره، خودتو اینقدر مشتاق نشون نده ابله!
برزو: اما گفتی که با اونا صحبت می کنی.
آقارفیع: تو کوچه و خیابون که نمیشه، خواستگاری رسم و رسومی داره، به من و مادرت بسپار.
برزو : اگه دیر بشه چی اونوقت.
آقارفیع: دیر!!!!
برزو: میگن میر ممد، پسرخاور خانم مکتبدار، هم خواستگار طوبی است. پدر جان من اگه طوبی رو نگیرم میمیرم.
آقارفیع: خودتو لوس نکن، بابا... تو طوبی رو میخوای، پس خودتم قدم به میدون بذار و اونو از چنگ حریفت بیرون بیار.
صدای اذان از گلدستههای یک امامزاده در روستایی کوچک به گوش میرسد و باعث نجات آنها میشود. چند روز بعد خاور در خانهی متولی امامزاده (سلامت و همرش خدیجه) نوزادش به دنیا میآورد و نام او را محمد میگذارد.
از سوی دیگر فردی به نام ذبیح، مسلّح و در جستوجوی اکبر است. اکبر نویسنده، شاعر و رونامهنگار است. او با دخالت متولی امامزاده از مهلکه جان سالم بهدر میبرد و میگریزد.
حالا 20 سال از این ماجرا گذشته و اکبر آهنگ بازگشت دارد و حوادثی در دوران حکومت رضاشاه انتظار آنها را میکشد.
*این کتاب گویا نگاهی به تعزیه نیز دارد که در دوران خفقان رضاخانی و حکومت مستبد شاهنشاهی، باعث شور و حرکت آزادیخواهانه در مردم میشود.
برزو، پسر رفیع زرگرباشی، طوبی را میخواهد، اما طوبی دل به مهر میرمحمد بسته است.
طوبی بههمراه مادرش برای خرید به تیمچه میآیند که ناگهان برزو، در حین گفت و گو با پدرش، چشممش به او می افتد و ...
آقا رفیع: من با تو دارم حرف میزنم، تو به کجا داری نگاه می کنی بزمجه ؟
برزو : (دستپاچه) اااا طوبی خانوم و مادرشن. گویا برای خرید به تیمچه اومده.
آقارفیع: بذار بره، بذار بره، خودتو اینقدر مشتاق نشون نده ابله!
برزو: اما گفتی که با اونا صحبت می کنی.
آقارفیع: تو کوچه و خیابون که نمیشه، خواستگاری رسم و رسومی داره، به من و مادرت بسپار.
برزو : اگه دیر بشه چی اونوقت.
آقارفیع: دیر!!!!
برزو: میگن میر ممد، پسرخاور خانم مکتبدار، هم خواستگار طوبی است. پدر جان من اگه طوبی رو نگیرم میمیرم.
آقارفیع: خودتو لوس نکن، بابا... تو طوبی رو میخوای، پس خودتم قدم به میدون بذار و اونو از چنگ حریفت بیرون بیار.
از ایرانصدا بشنوید
تاریخ معاصر کشور ما، سرشار از مبارزات سیاسی- اجتماعی زنان و مردانی است که دربرابر ظلم و ستم شاهان و بیگانگان ایستادند و در این راه از جان و مال و خانواده خود نیز دریغ نکردند.
این کتاب گویا نیز، بخشی از این مبارزات را در قالب روایتی داستانی برای شما عزیزان نقل می کند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
تصاویر
از همین گوینده
-
-
ماجراهای شرلوک هولمز: این داستان دوچرخه سوار تنها\
-
-
-
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان