- 6367
- 1000
- 1000
- 1000
قصرشیرین
حاتم و نادر برای بردن لیلا به قصرشیرین، شبانه از روستای میرعلی، در مرز عراق، حرکت می کنند. روزهای ابتدای جنگ است و لیلا هم روزهای پایان حاملگی اش را طی می کند. آنها شب هنگام حرکت می کنند تا طبق قولی که به طالب، برادر لیلا، دادهاند...
حاتم و نادر برای بردن لیلا به قصرشیرین، شبانه، از روستای میرعلی، در مرز عراق، حرکت می کنند. روزهای ابتدای جنگ است و لیلا هم روزهای پایان حاملگی اش را طی می کند. آنها شب هنگام حرکت می کنند تا طبق قولی که به طالب، برادر لیلا، دادهاند تا صبح به قصرشیرین برسند و همگی راهی کرمانشاه شوند. لیلا کنار رودخانه و داخل ماشین عراقی ها زایمان میکند و حرکت آنها به سمت قصرشیرین را به تأخیر می اندازد. نادر و حاتم صبح روز بعد، از رودخانه میگذرند و به سمت شهر حرکت می کنند؛ این در حالی است که نیروهای عراقی هم به ورودی شهر رسیدهاند.
طالب همراه با کلثوم و عبدالله، با وانت یکی از آشنایان جواد، راهی کرمانشاه می شود. در بین راه از رفتن منصرف میشود و کلثوم، همسر طالب، هم نمی تواند او را متقاعد کند. طالب قصد دارد به محض رسیدن به اسلام آباد از ماشین پیاده شود و به قصرشیرین بازگردد. نادر و حاتم از ترس عراقیها، لیلا و بچه اش را زیر پُل پنهان میکنند و منتظر می شوند. در همین حال چند کامیون عراقی روی پل بالای سر آنها می ایستند ...
حاتم و نادر برای بردن لیلا به قصرشیرین، شبانه، از روستای میرعلی، در مرز عراق، حرکت می کنند. روزهای ابتدای جنگ است و لیلا هم روزهای پایان حاملگی اش را طی می کند. آنها شب هنگام حرکت می کنند تا طبق قولی که به طالب، برادر لیلا، دادهاند تا صبح به قصرشیرین برسند و همگی راهی کرمانشاه شوند. لیلا کنار رودخانه و داخل ماشین عراقی ها زایمان میکند و حرکت آنها به سمت قصرشیرین را به تأخیر می اندازد. نادر و حاتم صبح روز بعد، از رودخانه میگذرند و به سمت شهر حرکت می کنند؛ این در حالی است که نیروهای عراقی هم به ورودی شهر رسیدهاند.
طالب همراه با کلثوم و عبدالله، با وانت یکی از آشنایان جواد، راهی کرمانشاه می شود. در بین راه از رفتن منصرف میشود و کلثوم، همسر طالب، هم نمی تواند او را متقاعد کند. طالب قصد دارد به محض رسیدن به اسلام آباد از ماشین پیاده شود و به قصرشیرین بازگردد. نادر و حاتم از ترس عراقیها، لیلا و بچه اش را زیر پُل پنهان میکنند و منتظر می شوند. در همین حال چند کامیون عراقی روی پل بالای سر آنها می ایستند ...
از ایرانصدا بشنوید
جنگ و هر حادثه دیگر بزنگاهی است برای تصمیم گیری های سخت و برای اینکه انسان ذات خودش را نشان دهد و بتواند خودش باشد. از این منظر نمی توان گفت جنگ گذشته و نمی توان گفت اگر پیش آمد می دانیم چه می کنیم. داستان یعنی خود را در موقعیت دیگران قرار دادن نه تجربه دیگران را تجربه کردن ... این موقعیت را با شنیدن تجربه کنید
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
تصاویر
از همین گوینده
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
ماجراهای شرلوک هولمز: این داستان دوچرخه سوار تنها\
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان