بعد از مرگ همسر «سلیم»، او تصمیم می گیرد تا دختر بیمارش «لیلا» را از شهر دور کند و به آبادی پدری اش ببرد. سلیم به دیدن «اتابک» می آید که در کار زمین و املاک است و از او می خواهد که زمینی برایش پیدا کند، اما چون پول سلیم خیلی کم است....
«سلیم» بعد از مرگ همسرش، تصمیم می گیرد که دختر بیمارش «لیلا» را از شهر دور کند و به آبادی پدری اش ببرد. سلیم به دیدن «اتابک»، هم ولایتی اش، می آید که در کار زمین و املاک اسم و رسمی دارد و از او می خواهد که زمینی برایش پیدا کند، اما چون پول سلیم خیلی کم است، اتابک با حیله و چرب زبانی و با همدستی شاگردش، زمین سنگلاخ و بایری را به مدت پنج سال به او اجاره می دهند. سلیم به ناچار قبول می کند. به ده می آید و برای زمین زحمت بسیاری می کشد. حتی بعضی از اهالی ده با آب دادن به زمین سلیم مخالفاند، چراکه این کار را هدر دادن آب می دانند.
لیلا در همان آبادی با دکتر جوانی به نام «کمال حضرتی» آشنا میشود و مدتی بعد با هم ازدواج می کنند. سر سال، اتابک برای گرفتن اجاره بها به خانه سلیم می آید و سلیم عنوان می کند که قرار آنها بعد از برداشت محصول بوده و چیزی نمانده که کار آنها بالا بگیرد که با دخالت دکتر، ماجرا ختم به خیر می شود.
فردی که لباسی از پوست چهارپایان و به جای کفش سم به پا دارد و به خودش لقب «بز زنگوله پا» داده، برای سلیم ایجاد مزاحمت می کند و خودش ناپدید می شود؛ طوری که هیچ کس او را نمی شناسد و دستش به او نمی رسد. گل اندام و خرّم، روزی او را دوباره در کرت گوجه فرنگی می بینند، اما باز هم او موفق به فرار می شود ....
****
از شما مخاطب عزیز به خاطر کیفیت پایین این کتاب گویا پوزش می خواهیم.
«سلیم» بعد از مرگ همسرش، تصمیم می گیرد که دختر بیمارش «لیلا» را از شهر دور کند و به آبادی پدری اش ببرد. سلیم به دیدن «اتابک»، هم ولایتی اش، می آید که در کار زمین و املاک اسم و رسمی دارد و از او می خواهد که زمینی برایش پیدا کند، اما چون پول سلیم خیلی کم است، اتابک با حیله و چرب زبانی و با همدستی شاگردش، زمین سنگلاخ و بایری را به مدت پنج سال به او اجاره می دهند. سلیم به ناچار قبول می کند. به ده می آید و برای زمین زحمت بسیاری می کشد. حتی بعضی از اهالی ده با آب دادن به زمین سلیم مخالفاند، چراکه این کار را هدر دادن آب می دانند.
لیلا در همان آبادی با دکتر جوانی به نام «کمال حضرتی» آشنا میشود و مدتی بعد با هم ازدواج می کنند. سر سال، اتابک برای گرفتن اجاره بها به خانه سلیم می آید و سلیم عنوان می کند که قرار آنها بعد از برداشت محصول بوده و چیزی نمانده که کار آنها بالا بگیرد که با دخالت دکتر، ماجرا ختم به خیر می شود.
فردی که لباسی از پوست چهارپایان و به جای کفش سم به پا دارد و به خودش لقب «بز زنگوله پا» داده، برای سلیم ایجاد مزاحمت می کند و خودش ناپدید می شود؛ طوری که هیچ کس او را نمی شناسد و دستش به او نمی رسد. گل اندام و خرّم، روزی او را دوباره در کرت گوجه فرنگی می بینند، اما باز هم او موفق به فرار می شود ....
****
از شما مخاطب عزیز به خاطر کیفیت پایین این کتاب گویا پوزش می خواهیم.
از ایرانصدا بشنوید
کوچ به آبادی، یک زمین خشک و بایر که هیچ چیز در آن نمی روید و همّت بلند پدری که برای درمان بیماری دخترش زمین بی حاصل را حاصل می بخشد. همه این ها حکایت کتاب گویای «کمین» است که شما را به شنیدنش دعوت می کنیم.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان