جزء نوزدهم، آیات 21 تا آخر فرقان، شعراء و نمل ١ تا 55
و آنان که به دیدار [قیامت و محاسبه اعمال به وسیله] ما امید ندارند، گفتند: چرا بر ما فرشتگانی نازل نشد، یا [چرا] پروردگارمان را نمی بینیم؟ به راستی که خودشان را در درون خود بزرگ شمردند و دچار سرکشی بزرگی شدند. (21)
روزی که آنان فرشتگان را می بینند، آن روز برای مجرمان بشارتی نیست؛ و آنان [به فرشتگان] می گویند: [از شما درخواست داریم که ما را] امان دهید [و آسیب وگزند عذاب را از ما] مانع شوید. (22)
و ما به [بررسی و حسابرسی] هر عملی که [به عنوان عمل خیر] انجام داده اند، می پردازیم، پس همه آنها را غباری پراکنده می سازیم. (23)
اهل بهشت در آن روز، قرارگاهشان بهتر و استراحت گاهشان نیکوتر است. (24)
و [یاد کن] روزی را که آسمان به سبب ابری [که بر فراز آن است] می شکافد و فرشتگان به تدریج [به صورتی ویژه] فرستاده شوند. (25)
در آن روز فرمانروایی مطلق برای [خدای] رحمان ثابت است، و بر کافران روزی بسیار دشوار است، (26)
و روزی که ستمکار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان] می گزد [و] می گوید: ای کاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق برمی گرفتم، (27)
ای وای، کاش من فلانی را [که سبب بدبختی من شد] به دوستی نمی گرفتم، (28)
بی تردید مرا از قرآن پس از آنکه برایم آمد گمراه کرد. و شیطان همواره انسان را [پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت] وامی گذارد؛ (29)
و پیامبر [درقیامت] می گوید: پروردگارا! همانا قوم من این قرآن را متروک گذاشتند! (30)
و ما این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از مجرمان قرار دادیم، و کافی است که پروردگارت [برای تو] راهنما و یاری دهنده باشد. (31)
و کافران گفتند: چرا قرآن یک باره بر او نازل نشد؟ این گونه [قرآن را به تدریج نازل می کنیم] تا قلب تو را به آن استوار سازیم، و آن را بر تو با مهلت و آرامی خواندیم. (32)
و [دشمنان] هیچ وصف و سخن باطلی بر ضد تو نمی آورند، مگر آنکه ما حق را و نیکوترین تفسیر را [برای در هم شکستن آن] برای تو می آوریم. (33)
همانان که [در قیامت] به رو در افتاده به سوی دوزخ محشور می شوند، آنان بدترین جایگاه را دارند، و گمراه ترین مردم اند. (34)
و به راستی به موسی کتاب دادیم، و برادرش هارون را همراه او دستیار و کمک قرار دادیم. (35)
پس گفتیم: هر دو به سوی گروهی که آیات ما را تکذیب کردند، بروید. [آن گروه در برابر حق لجاجت و تکبّر ورزیدند] در نتیجه آنان را به شدت درهم کوبیده و هلاک کردیم. (36)
و قوم نوح را هنگامی که پیامبران را تکذیب کردند، غرق کردیم، و آنان را برای مردم نشانه ای [عبرت آموز] قرار دادیم، و برای ستمکاران عذابی دردناک آماده کرده ایم. (37)
و قوم عاد و ثمود و اهل رسّ و اقوام بسیاری را [نیز که] در [فاصله] میان آن [قوم نوح و اهل رسّ بودند، هلاک کردیم.] (38)
و برای هر یک [به جهت هدایتشان] سرگذشت های عبرت آموز بیان کردیم، و [چون هدایت نیافتند] هر یک را به شدت در هم شکستیم وهلاک کردیم. (39)
یقیناً مشرکان مکه بر شهری که [محل زندگی قوم لوط بود و] بر آن باران عذاب باریده شد، گذر کرده اند، پس آیا آنجا را ندیده اند؟ [چرا! دیده اند] ولی [عبرت نگرفته اند، چون] برانگیخته شدن [مردگان] را [برای رسیدن به پاداش اعمال] امید و انتظار ندارند. (40)
و هنگامی که تو را می بینند جز به مسخره ات نمی گیرند [و می گویند:] آیا این است آنکه خدا او را به پیامبری برانگیخته است؟! (41)
اگر ما بر پرستش بتهایمان ایستادگی نمی کردیم، نزدیک بود ما را از پرستش آنها منحرف کند. سپس وقتی که عذاب را می بینند خواهند دانست که چه کسی گمراه تر است. (42)
آیا کسی که هوای [نفسش] را معبود خود گرفته دیدی؟ آیا تو می توانی کارساز ونگهبان او باشی [که او را به میل خود به راه راست هدایت کنی؟] (43)
آیا گمان می کنی بیشتر آنان [سخن حق را] می شنوند، یا [در حقایق] می اندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند بلکه آنان گمراه ترند! (44)
آیا به [قدرت و حکمت] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر می خواست آن را ساکن و ثابت می کرد، آن گاه خورشید را برای [شناختن] آن سایه، راهنما [ی انسان ها] قرار دادیم. (45)
سپس آن را [با بلند شدن آفتاب] اندک اندک به سوی خود باز می گیریم. (46)
و اوست که شب را برای شما پوشش، و خواب را مایه استراحت و آرامش، و روز را [زمان] پراکنده شدن [جهت فعالیت و کوشش] قرار داد. (47)
و اوست که بادها را پیشاپیش [باران] رحمتش به عنوان مژده دهنده باران فرستاد، و از آسمان آبی پاک و پاک کننده نازل کردیم. (48)
تا به وسیله آن سرزمینی مرده را زنده کنیم و آن را به آفریده های خود از دام ها ومردمان بسیار بنوشانیم. (49)
ما باران را میان آنان [از منطقه ای به منطقه دیگر] گرداندیم تا متذکّر [قدرت و رحمت من] شوند، ولی بیشتر مردم جز به ناسپاسی و کفران رضایت ندادند. (50)
و اگر می خواستیم حتماً در هر شهری [پیامبری] بیم دهنده مبعوث می کردیم [ولی به سبب کمال و جامعیّت، پیامبری را به تو ختم کردیم.] (51)
پس کافران را [که انتظار دارند از ابلاغ وحی باز ایستی،] فرمان مبر و به وسیله این [قرآن] با آنان جهاد [ی فرهنگی و تبلیغی] کن. (52)
و اوست که دو دریا را به هم آمیخت، این خوش طعم و گوارا، و این شور و تلخ است، ومیان آن دو مانع و حایل و سدّی نفوذناپذیر واستوار قرار داد [تا به هم مخلوط نشوند.] (53)
و اوست که از آب، بشری آفرید و او را دارای [دو نوع پیوند] نسبی و سببی کرد؛ و پروردگارت همواره تواناست. (54)
و به جای خدا چیزهایی می پرستند که نه سودشان می دهد ونه زیانشان می رساند؛ و کافر همواره بر ضد پروردگارش پشتیبان و یار [شیطان] است. (55)
تو را جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم. (56)
بگو: من از شما [در برابر تبلیغ دین هیچ] پاداشی نمی خواهم، جز اینکه هر که بخواهد [می تواند از برکت هدایت من] راهی به سوی پروردگارش بگیرد. (57)
و بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد توکل کن، و او را همراه با ستایش تسبیح گوی، و کافی است که او به گناهان بندگانش آگاه باشد. (58)
همان که آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفرید، آن گاه بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط شد، او رحمان است پس [ای انسان! درباره خدا و کیفیت آفرینش جهان هستی] از خبیر آگاهی بپرس. (59)
و هنگامی که به آنان گویند: برای رحمان سجده کنید، می گویند: رحمان چیست؟! آیا برای چیزی که تو فرمان می دهی، سجده کنیم؟ و [دعوت تو] بر رمیدگی و نفرتشان می افزاید. (60)
همیشه سودمند و با برکت است آنکه در آسمان برج هایی قرار داد، و در آن چراغی روشن وماهی تابان پدید آورد. (61)
و اوست که برای کسی که بخواهد متذکّر [هوشیار حقایق] شود یا بخواهد سپاس گزاری کند، شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد. (62)
و بندگان رحمان کسانی اند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه می روند، و هنگامی که نادانان آنان را طرف خطاب قرار می دهند [در پاسخشان] سخنانی مسالمت آمیز می گویند، (63)
و آنان که شب را برای پروردگارشان با سجده و قیام به صبح می رسانند، (64)
و آنان که می گویند: پروردگارا! عذاب [دوزخ] را از ما بگردان که مسلماً عذاب آن پایدار و همیشگی است. (65)
قطعاً دوزخ بد قرارگاه و بد اقامت گاهی است. (66)
و آنان که وقتی انفاق می کنند، نه از حدّ معمول [و متعارف] می گذرند و نه تنگ می گیرند، و [انفاقشان] همواره میان این دو در حدّ اعتدال است. (67)
و آنان که معبود دیگری را با خدا نمی پرستند، و کسی را که خدا خونش را حرام کرده است، جز به حق نمی کشند، و زنا نمی کنند؛ و کسی که این اعمال را مرتکب شود به کیفر سختی برسد. (68)
روز قیامت عذابش دو چندان شود، و در آن با خواری و سرشکستگی جاودانه ماند. (69)
مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، که خدا بدی هایشان را به خوبی ها تبدیل می کند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (70)
و هر که توبه کند و کار شایسته انجام دهد قطعاً به صورتی پسندیده و نیکو به سوی خدا باز می گردد. (71)
و آنان که در مجلس غنا و دروغ پردازی و امور باطل حاضر نمی شوند، و هنگامی که بر گفتار و کردار لغو می گذرند، با بزرگواری و متانت می گذرند، (72)
و آنان که وقتی به آیات پروردگارشان پندشان دهند، در برابر آن با حالت کری و کوری نمی افتند، [بلکه با گوش شنوا و چشم بصیرت به آن دل می دهند.] (73)
و آنان که می گویند: پروردگارا! ما را از سوی همسران و فرزندانمان خوشدلی و خوشحالی بخش، و ما را پیشوای پرهیزکاران قرار ده. (74)
اینانند که به خاطر صبری که [در برابر حوادث و اجرای تکالیف الهی] از خود نشان دادند با [برترین] مکان ها [ی بهشت] پاداششان می دهند، و در آن با درود و سلامی [از سوی خدا و فرشتگان] روبرو می شوند. (75)
در آنجا جاودانه اند. نیکو قرارگاه و خوب اقامت گاهی است. (76)
بگو: اگر دعایتان نباشد پروردگارم به شما ارجی ننهد، پس شما که [قاطعانه آیات خدا و پیامبرش را] تکذیب کردید، [کیفر این تکذیب برای همیشه] ملازم [شما] خواهد بود. (77)
سوره 26: الشعراء
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طسم (1)
این است آیات [با عظمت این] کتاب روشنگر. (2)
شاید تو می خواهی برای اینکه آنان ایمان نمی آورند، خود را از شدت اندوه هلاک کنی! (3)
اگر بخواهیم، معجزه ای بزرگ از آسمان بر آنان نازل می کنیم که فروتنانه و بی اختیار در برابرش گردن نهند، (4)
هیچ [مایه] تذکر جدیدی از سوی [خدای] رحمان برای آنان نمی آید، مگر آنکه از آن روی گردان می شوند. (5)
همانا [آیات و وعده های ما را] تکذیب کردند [تا جایی که آنها را به مسخره گرفتند] پس به زودی خبرهای [مهم] آنچه که آن را مسخره می کردند [از حقّانیّت آیات، وعده های ما و تحقّق عذاب های دنیایی و آخرتی] به آنان می رسد. (6)
آیا [با تأمل] به این زمین ننگریستند که در آن چه بسیار از هر نوع [گیاهان و درختان] نیکو رویاندیم؟ (7)
یقیناً در این [رویاندن انواع نباتات] نشانه ای است [بر قدرت، ربوبیّت خدا و اینکه مردگان را زنده می کند] ولی بیشترشان [به خاطر رسوخ کبر و لجاجت در باطنشان] ایمان آور نبوده و نیستند. (8)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر مهربان است. (9)
[یاد کن] هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که خود را به قوم ستمکار برسان. (10)
[به سوی] قوم فرعون [که به آنان بگویی:] آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟! (11)
گفت: پروردگارا! به راستی می ترسم مرا تکذیب کنند، (12)
و سینه ام [از این وظیفه سنگین] تنگی می کند، و زبانم روان و گویا نمی شود، پس به سوی هارون هم [پیام نبوّت] بفرست [تا مرا در این وظیفه سنگین یاری دهد.] (13)
و آنان را بر من ادعای جرمی است که می ترسم [به سبب آن] مرا بکشند. (14)
[خدا] گفت: این چنین نیست [که فرعون بر تو پیروز شود] پس شما دو نفر معجزات ما را ببرید که یقیناً ما همراه شما شنونده [گفتار هر دو طرف] هستیم [پس شما دو نفر را بر پایه دلیل و برهان و معجزه بر آنان پیروز می کنیم.] (15)
بنابراین خود را به فرعون برسانید و بگویید: یقیناً ما فرستاده پروردگار جهانیانیم. (16)
با این وصف، بنی اسرائیل را [آزاد کن و] با ما بفرست. (17)
[فرعون] گفت: آیا ما تو را در کودکی در میان خود نپروراندیم، و سالیانی چند از عمر خود در میان ما درنگ نکردی؟ (18)
و آن کارت را که کردی، کردی در حالی که از ناسپاسان [زحمات و نعمت های ما] بودی. (19)
گفت: آن را در آن زمان در حالی انجام دادم که بی خبر از این واقعه بودم [که با مشت من در دفاع از مظلوم، آن مرد قبطی کشته می شود.] (20)
چون از شما ترسیدم از دستتان گریختم، پس [با این گریز از عرصه زندگی ظالمانه شما این شایستگی را یافتم که] پروردگارم به من حکمت بخشید، و مرا از پیامبران قرار داد. (21)
آیا اینکه بنی اسرائیل را به بردگی گرفته ای نعمتی است که منتش را بر من می نهی؟! (22)
فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ (23)
گفت: اگر باور می کنید همان پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست. (24)
[فرعون از روی مسخره] به افراد پیرامونش گفت: آیا نمی شنوید [که چه می گوید؟!] (25)
[موسی] گفت: [او] پروردگار شما وپروردگار پدران پیشین شماست. (26)
[فرعون] گفت: این پیامبرتان که به سوی شما فرستاده اند، حتماً مجنون است! (27)
[موسی] گفت: پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آنهاست، اگر می اندیشید. (28)
[فرعون] گفت: اگر معبودی جز من بگیری، قطعاً تو را از زندانیان [که زیر سخت ترین شکنجه اند] قرار خواهم داد. (29)
[موسی] گفت: آیا اگر [بر صدق نبوتم] معجزه آشکاری برایت آورده باشم [باز هم مرا به زندان می افکنی؟] (30)
گفت: اگر راستگویی آن را بیاور. (31)
پس عصایش را انداخت و ناگهان اژدهایی حقیقی نمایان شد، (32)
و دستش را [ازگریبانش] بیرون آورد و ناگهان برای بینندگان سپید و روشن بود. (33)
[فرعون] به سران و اشراف پیرامونش گفت: یقیناً این جادوگری بسیار ماهر و داناست! (34)
می خواهد با جادویش شما را از سرزمینتان بیرون کند، پس شما چه نظر می دهید؟ (35)
گفتند: کار او و برادرش را به تأخیر انداز و گروهی گردآورنده را به شهرها روانه کن، (36)
تا هر جادوگر کاردان بسیار دانایی را نزد تو آورند. (37)
پس همه جادوگران را در وعده گاه روزی معین گرد آوردند، (38)
و به همه مردم گفتند: آیا شما هم اجتماع خواهید کرد؟ (39)
به امید آنکه اگر جادوگران پیروز شدند، از آنان پیروی کنیم. (40)
پس هنگامی که جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آیا اگر ما پیروز شویم، حتماً برای ما پاداشی شایسته خواهد بود؟ (41)
گفت: آری، و در آن صورت مسلماً از مقربان [درگاه] خواهید شد. (42)
موسی به جادوگران گفت: بیفکنید آنچه را قصد دارید، بیفکنید. (43)
پس ریسمان ها و عصاهایشان را افکندند، و گفتند: به عزت فرعون سوگند که به راستی ما به طور مسلّم پیروزیم. (44)
پس موسی عصایش را افکند، ناگاه آنچه را جادوگران با نیرنگ [و به صورت غیر واقعی] ساخته بودند، بلعید. (45)
پس جادوگران [از هیبت و عظمت این معجزه که یافتند کاری خدایی است نه جادویی] به سجده افتادند. (46)
گفتند: ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم، (47)
پروردگار موسی و هارون. (48)
فرعون گفت: پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید، حتماً او بزرگ شماست که جادوگری را به شما آموخته است، پس به زودی خواهید دانست که مسلماً دست ها و پاهای شما را یکی از راست و یکی از چپ قطع خواهم کرد، و یقیناً همه شما را به دار خواهم آویخت. (49)
گفتند: [در این شکنجه و عذاب] هیچ زیان و باکی [بر ما] نیست، یقیناً ما به سوی پروردگارمان باز می گردیم، (50)
قطعاً ما امیدواریم که چون نخستین ایمان آورندگان [از این قوم] بودیم، پروردگارمان خطاهای ما را بیامرزد. (51)
و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه کوچ بده که حتماً دشمنان از پی شما خواهند آمد. (52)
پس فرعون گروهی گردآورنده را [برای جمع کردن نیرو] به شهرها فرستاد (53)
[و گفت:] مسلماً اینان [که بر ضد من برخاسته اند] گروهی اندکند، (54)
و همانا ما را همواره [با اعمالشان] به خشم می آورند، (55)
و ما گروهی هوشیار و آماده باش و مهیای دفاعیم. (56)
پس ما آنان را [به دنبال بنی اسرائیل] از باغ ها و چشمه سارها [که نعمت های ما در سرزمین مصر بود] بیرون کردیم. (57)
واز گنج ها ومکان های نیکو [وقصرهای باشکوه بیرون کردیم]. (58)
این گونه [نعمت های خود را از چنگ آنان بیرون آوردیم] و آنها را به بنی اسرائیل به میراث دادیم. (59)
فرعونیان هنگام طلوع آفتاب آنان را دنبال کردند. (60)
چون آن دو گروه یکدیگر را دیدند، اصحاب موسی گفتند: حتماً ما به چنگ آنان خواهیم افتاد. (61)
موسی گفت: این چنین نیست، بی تردید پروردگارم با من است، و به زودی مرا هدایت خواهد کرد. (62)
پس به موسی وحی کردیم که عصایت را به این دریا بزن. [موسی عصایش را به دریا زد] پس [دریا] از هم شکافت و هر پاره اش چون کوهی بزرگ بود. (63)
و آن گروه دیگر را [هم در آنجا] به دریا نزدیک کردیم، (64)
و موسی و هر که با او بود، همه را نجات دادیم. (65)
آن گاه آن گروه دیگر را غرق کردیم. (66)
بی تردید در این سرگذشت عبرتی بزرگ وجود دارد، و [قوم قبطی] بیشترشان مؤمن نبودند. (67)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (68)
و سرگذشت مهم ابراهیم را بر آنان بخوان، (69)
هنگامی که به پدرش وقومش گفت: چه چیز را می پرستید؟ (70)
گفتند: بت هایی را می پرستیم و همواره ملازم پرستش آنها هستیم. (71)
گفت: آیا هنگامی که آنها را می خوانید، سخن شما را می شنوند؟ (72)
یا به شما سود و زیانی می رسانند؟ (73)
گفتند: نه، بلکه پدرانمان را یافتیم که به این صورت عبادت می کردند! (74)
گفت: پس آیا می دانید که آنچه می پرستید، (75)
هم شما و هم پدران پیشین شما (76)
هم آنان قطعاً دشمن منند [چون اگر آنها را بپرستم، مرا دچار عذاب جاودانه خواهند کرد]، جز پروردگار جهانیان [که پرستیدنش مایه سعادت همیشگی و جاودانی است.] (77)
همان کسی که مرا آفرید و هم او مرا هدایت می کند، (78)
و آنکه او طعامم می دهد و سیرابم می کند (79)
و هنگامی که بیمار می شوم، او شفایم می دهد (80)
و آنکه مرا می میراند سپس زنده ام می کند (81)
و آنکه امید دارم روز جزا خطایم را بر من بیامرزد. (82)
پروردگارا! به من حکمت بخش، و مرا به شایستگان ملحق کن. (83)
و برای من در آیندگان نامی نیک و ستایشی والا مرتبه قرار ده، (84)
و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان، (85)
و پدرم را بیامرز که او از گمراهان است، (86)
و روزی که [مردگان] برانگیخته می شوند، رسوایم مکن؛ (87)
روزی که هیچ مال و اولادی سود نمی دهد، (88)
مگر کسی که دلی سالم [از رذایل وخبایث] به پیشگاه خدا بیاورد، (89)
و آن روز بهشت را برای پرهیزکاران نزدیک آورند، (90)
و آتش برافروخته را برای گمراهان آشکار کنند، (91)
و به آنان گویند: آنچه را می پرستیدید، کجایند؟ (92)
[معبودانی را] به جای خدا؟! آیا شما را [برای رهایی از آتش] یاری می دهند؟ یا از خود می توانند دفع عذاب کنند؟ (93)
پس آن بت ها و گمراهان [که آنها را می پرستیدند] به رو در آتش افروخته افکنده می شوند، (94)
با همه سپاهیان ابلیس، (95)
در حالی که در آن [آتش افروخته] با هم ستیز و نزاع می کنند [و به بتان] می گویند: (96)
به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم، (97)
که شما را با پروردگار جهانیان برابر و مساوی قرار می دادیم، (98)
و ما را جز مجرمان [خائن] گمراه نکردند، (99)
در نتیجه برای ما نه شفیعانی است، (100)
و نه یک دوست نزدیک و صمیمی، (101)
پس ای کاش برای ما بازگشتی [به دنیا] بود تا از مؤمنان می شدیم. (102)
بی تردید در این سرگذشت، عبرتی بزرگ وجود دارد، و [قوم ابراهیم] بیشترشان مؤمن نبودند، (103)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (104)
قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند، (105)
هنگامی که برادرشان نوح به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (106)
بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (107)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (108)
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (109)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید. (110)
گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که فرومایگان از تو پیروی کرده اند؟! (111)
[نوح] گفت: مرا از آنچه آنان انجام می داده اند، چه اطلاعی است؟ (112)
حسابشان اگر واقعاً درک می کنید، جز بر عهده پروردگارم نیست، (113)
و من طرد کننده مؤمنان نخواهم بود، (114)
من جز بیم دهنده ای آشکار نیستم. (115)
گفتند: ای نوح! اگر [از ابلاغ دین] باز نایستی، یقیناً از سنگسار شدگان خواهی بود! (116)
گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تکذیب کردند، (117)
پس میان من و آنان چنانکه سزاوار است داوری کن و من و کسانی که از مؤمنان با من هستند از چنگ آنان نجات ده. (118)
پس او و کسانی را که با او در آن کشتی مملو [از سرنشینان، جنبندگان، متاع و ابزار] بود نجات دادیم، (119)
آن گاه بعد از آن، همه باقی ماندگان را غرق کردیم. (120)
بی تردید در این سرگذشت، عبرتی بزرگ وجود دارد، و [قوم نوح] بیشترشان مؤمن نبودند، (121)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (122)
قوم عاد پیامبران را تکذیب کردند، (123)
هنگامی که برادرشان هود به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (124)
بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (125)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (126)
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (127)
آیا شما بر روی هر مکان بلندی به بیهوده کاری و بدون نیاز، برجی عظیم و برافراشته بنا می کنید؟ (128)
و قلعه ها و کاخ های استوار و مجلل برمی گیرید، که شاید جاودانه بمانید؟ (129)
و چون کسی را با شدت و قهر می گیرید ظالمانه و زورمدارانه می گیرید [بدون اینکه در عاقبت کار بیندیشید.] (130)
بنابراین از خدا پروا کنید واز من فرمان ببرید، (131)
واز کسی که شما را به وسیله آنچه خود می دانید یاری داده، پروا کنید، (132)
به وسیله چهارپایان و فرزندانی، به شما یاری داده است. (133)
و [به وسیله] بوستان ها و چشمه سارها، (134)
بی تردید من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم. (135)
گفتند: تو پند و اندرز دهی یا ندهی برای ما یکسان است!! (136)
این [پند و اندرزها و تقسیم امور به حلال و حرام] جز شیوه پیشینیان [که اهل واپس گرایی و خرافات بودند] نیست، (137)
و ما گرفتار عذابی [که تو ما را از آن بیم می دهی] نخواهیم شد. (138)
پس او را تکذیب کردند، و در نتیجه هلاکشان کردیم. بی تردید در این سرگذشت عبرتی بزرگ وجود دارد و [قوم هود] بیشترشان مؤمن نبودند، (139)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (140)
قوم ثمود پیامبران را تکذیب کردند، (141)
هنگامی که برادرشان صالح به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (142)
بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (143)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (144)
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (145)
آیا شما را در آنچه در این دنیا [از نعمت و رفاه هست] ایمن و آسوده [از تغییر و زوال] رهایتان خواهند کرد؟! (146)
در بوستان ها و چشمه سارها، (147)
و کشتزارها و درختان خرمایی که شکوفه هایشان انبوه و باطراوت و لطیف است؟ (148)
و ماهرانه و هنرمندانه از کوه ها خانه هایی می تراشید؟ [به امید آنکه از هر آسیبی حتی مرگ در امان بمانید!!] (149)
بنابراین از خدا پروا کنید و مرا فرمان ببرید، (150)
و از فرمان اسراف گران اطاعت نکنید، (151)
همانان که در زمین فساد می کنند و به اصلاح گری نمی پردازند. (152)
گفتند: جز این نیست که تو از جادوشدگانی، (153)
تو جز بشری مانند ما نیستی، اگر راست می گویی معجزه ای بیاور. (154)
گفت: این ماده شتری است [که به اذن خدا به عنوان معجزه من از دل کوه بیرون آمد] سهمی از آب [این چشمه] برای او، و سهم روز معینی برای شماست، (155)
آسیبی به او نرسانید که عذاب روزی بزرگ شما را فرا می گیرد. (156)
پس ناقه را پی کردند و [از کار خود] پشیمان شدند، (157)
در نتیجه عذاب آنان را فرا گرفت. بی تردید در این سرگذشت، عبرتی بزرگ وجود دارد و [قوم صالح] بیشترشان مؤمن نبودند، (158)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهرباناست. (159)
قوم لوط پیامبران را تکذیب کردند، (160)
هنگامی که که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (161)
بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (162)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (163)
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (164)
آیا شما از میان جهانیان با مردان آمیزش می کنید؟!! (165)
و آنچه را پروردگارتان برای شما از همسرانتان آفریده رها می کنید؟ [برای این کار زشت بی سابقه، دلیل و برهان استواری ندارید] بلکه شما گروهی تجاوزکار [از حدود خدا و مرزهای انسانیّت] هستید. (166)
گفتند: ای لوط! اگر [از تبلیغ دین] باز نایستی، حتماً تبعید خواهی شد. (167)
[لوط] گفت: بی تردید من از کار زشت شما به شدت متنفرم. (168)
پروردگارا! مرا و خانواده ام را [از آثار، وزر و وبال] آنچه انجام می دهند، نجات بده؛ (169)
پس ما او و خانواده اش همگی را نجات دادیم، (170)
مگر پیرزنی در [میان] باقی ماندگان، (171)
سپس دیگران را نابود کردیم، (172)
و بارانی از سنگ گِل بر سر آنان باراندیم؛ پس بد بود باران بیم داده شدگان. (173)
بی تردید در این سرگذشت عبرتی بزرگ وجود دارد و قوم لوط بیشترشان مؤمن نبودند، (174)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (175)
مردم اَیکه پیامبران را تکذیب کردند، (176)
هنگامی که شعیب به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (177)
بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (178)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (179)
من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (180)
پیمانه را کامل بدهید و از کم فروشان نباشید، (181)
و [متاع و کالا را] با ترازوی درست وزن کنید، (182)
و از قیمت اشیا و اجناس مردم به هنگام خرید نکاهید، و در زمین تباهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید، (183)
و از آنکه شما و امت های پیشین را آفرید پروا کنید. (184)
گفتند: جز این نیست که تو از جادوشدگانی، (185)
و تو جز بشری مانند ما نیستی، و بی تردید ما تو را از دروغگویان می پنداریم، (186)
پس اگر راست می گویی پاره هایی از آسمان را بر ما فرو ریز. (187)
[شعیب] گفت: پروردگارم به آنچه انجام می دهید، داناتر است. (188)
پس او را تکذیب کردند؛ در نتیجه عذاب روز سایبان [یعنی روزی که ابری تیره و صاعقه زا سایه می اندازد] آنان را فرا گرفت، همانا آن عذاب روزی بزرگ بود، (189)
بی تردید در این سرگذشت، عبرتی بزرگ وجود دارد؛ و قوم شعیب بیشترشان مؤمن نبودند، (190)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (191)
و بی تردید این قرآن، نازل شده پروردگار جهانیان است، (192)
که روح الامین آن را نازل کرده است، (193)
بر قلب تو، تا از بیم دهندگان باشی، (194)
به زبان عربی روشن و گویا (195)
و بی تردید [خبر] این [قرآن] در کتاب های پیشینیان است. (196)
آیا آگاهی دانشمندان بنی اسرائیل به خبر قرآن [در کتاب های پیشینیان] برای مشرکان نشانه ای [بر حقّانیّت قرآن و صدق نبوّت تو] نیست؟! (197)
و اگر آن را بر برخی از غیر عرب ها نازل کرده بودیم، (198)
و او آن را بر عرب ها می خواند، باز هم به آن ایمان نمی آوردند!! (199)
این گونه [که آن را به زبان عربی روشن و گویا نازل کردیم] در دل های مجرمان درآوردیم [که آن را بفهمند و به آن ایمان آورند،] (200)
[ولی این بیمار دلان لجوج] به آن ایمان نمی آورند تا آن عذاب دردناک را ببینند، (201)
که ناگهان در حالی که بی خبرند به سراغشان آید، (202)
پس [در آن موقعیت بسیار سخت] گویند: آیا ما مهلت می یابیم؟ (203)
آیا به آمدن عذاب ما شتاب می کنند؟ (204)
پس خبر ده اگر ما آنان را سالیانی بهره مندی و برخورداری دهیم، (205)
سپس آن عذابی که به آن تهدید می شدند، به سراغشان آید. (206)
آنچه را [چند سال] همواره از آن برخورداری می یافتند [عذاب را] از آنان دفعنخواهد کرد، (207)
و [مردم] هیچ شهری را نابود نکردیم مگر آنکه بیم دهندگانی برای آنان بود، (208)
برای اندرز دادن و اتمام حجت؛ و ما هرگز ستمکار نبوده ایم [که مردمی را بدون فرستادن پیامبر نابود کنیم.] (209)
قرآن را شیطان ها نازل نکرده اند، (210)
و [نزول قرآن] سزاوار آنان نیست، و قدرت [وحی کردن چنین کتابی را] ندارند، (211)
بی تردید آنان از شنیدن [وحی الهی و اخبار ملکوتی] محروم و برکنارند. (212)
پس با خدا معبودی دیگر را مپرست، که از عذاب شدگان خواهی شد. (213)
و خویشان نزدیکت را [از عاقبت اعمال زشت] هشدار ده، (214)
و پر و بال [فروتنی و تواضع] خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر، (215)
پس اگر تو را نافرمانی کردند بگو: من از آنچه انجام می دهید، بیزارم؛ (216)
و بر توانای شکست ناپذیر مهربان توکل کن، (217)
هم او که تو را هنگامی که [برای عبادت] می ایستی، می بیند، (218)
و گردش و حرکت تو را در میان سجده کنندگان [مشاهده می کند،] (219)
یقیناً او شنوا و داناست. (220)
آیا شما را خبر دهم که شیطان ها بر چه کسانی نازل می شوند؟ (221)
بر هر دروغ پرداز گنه پیشه ای نازل می شوند، (222)
که گوش [بر القائات و اغواگری های شیطان] می سپرند، و بیشتر شیطان ها دروغگویند، (223)
و [پیامبر، شاعر و خیال پرداز نیست، چون] شاعران [خیال پرداز] را [که حقایق را هجو می کنند، و با مطالب بی اساس به واقعیات می تازند] گمراهان، پیروی می کنند. (224)
آیا ندانسته ای که آنان در هر وادی [باطلی خیال پردازانه] حیران و سرگردانند؟ (225)
و مطالبی می گویند که خود عمل نمی کنند، (226)
مگر آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و خدا را بسیار یاد کردند و پس از آنکه [با شعرهای باطل دشمنان، هجویّات مشرکان و یاوه های کافران] مورد ستم قرار گرفتند [با شعرهای توحیدی و اصیل و استوار خود] به انتقام گرفتن [از دشمن و دفاع از خویش] برخاستند، و کسانی که ستم کرده اند، به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت گاهی باز خواهند گشت؟! (227)
سوره 27: النمل
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طس ـ این آیات [باعظمت] قرآن و کتابی روشنگر است، (1)
[که سراسر] هدایت کننده [انسان ها] و برای مؤمنان مژده دهنده است. (2)
همانان که نماز برپا می دارند و زکات می پردازند، و قاطعانه به آخرت یقین دارند؛ (3)
به راستی کسانی که به آخرت ایمان ندارند، اعمال [زشتشان] را در نظرشان آراستیم، پس همواره در حیرت و سرگردانی اند، (4)
اینان کسانی هستند که عذاب سختی برای آنان است و بی تردید آنان در آخرت زیانکارترین [مردم] اند. (5)
یقیناً تو قرآن را از نزد حکیمی دانا فرا می گیری. (6)
[یاد کن] هنگامی را که موسی به خانواده اش گفت: به راستی من آتشی را از دور دیدم، به زودی خبری از آن برای شما می آورم، یا از آن شعله ای برگرفته به شما می رسانم تا خود را گرم کنید، (7)
پس هنگامی که نزد آن آمد، ندا رسید که پربرکت باد آنکه در آتش است و آنکه پیرامون آن است، و منزّه و پاک است خدا که پروردگار جهانیان است. (8)
ای موسی! یقیناً منم خدای توانای شکست ناپذیر و حکیم، (9)
و عصایت را بیفکن. پس وقتی آن را دید که تند و شتابان حرکت می کند، گویا ماری باریک و تیزرو است، پشت کنان رو به فرار گذاشت و به پشت برنگشت. [ندا رسید:] ای موسی! نترس که پیامبران [به سبب دارا بودن مقام عصمت و پاکی از گناه،] نزد من نمی ترسند، (10)
مگر کسی که ستم کند [که او باید بترسد]؛ ولی زمانی که پس از بدی نیکی را [که ایمان و کار شایسته است] جایگزین آن نماید [از عذاب من در امان است و نباید بترسد]؛ زیرا من بسیار آمرزنده و مهربانم، (11)
و دستت را در گریبانت کن تا بدون هیچ عیبی، سفید و درخشان بیرون آید، [با این دو معجزه که در ضمن] نه معجزه است به سوی فرعون و قومش [برو] که قطعاً آنان گروهی نافرمانند؛ (12)
هنگامی که معجزات روشن ما به سویشان آمد، گفتند: این جادویی آشکار است. (13)
و آنها را در حالی که باطنشان به الهی بودن آن معجزات یقین داشت، ستمکارانه وبرتری جویانه انکار کردند. پس با تأمل بنگر که سرانجام مفسدان چگونه بود؟! (14)
و یقیناً ما به داود و سلیمان، دانش [ویژه] دادیم، و آن دو گفتند: همه ستایش ها ویژه خداست، همان که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری عطا کرده است، (15)
و سلیمان وارث داود شد و گفت: ای مردم! [معرفت و آگاهی به] زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته اند، و از هر چیزی [که به پیامبران و پادشاهان داده اند] به ما عطا کرده اند، یقیناً این امتیاز و برتری آشکاری است. (16)
و برای سلیمان، سپاهیانش از پریان و آدمیان و پرندگان گردآوری شدند، [و آنان را از حرکت باز می داشتند] تا گروه های دیگر به آنان ملحق شوند؛ (17)
[پس حرکت کردند] تا به وادی مورچگان درآمدند. مورچه ای گفت: ای مورچگان! به خانه هایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال نکنند. (18)
پس سلیمان از گفته اش با تبسم، حالت خنده به خود گرفت، و [به سبب نعمت فهم گفتار حیوانات] گفت: پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای به جای آورم، و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایسته ات درآور. (19)
و [سلیمان] جویای پرندگان شد [و هدهد را در میان پرندگان بارگاهش نیافت] پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمی بینم [آیا هست و او را نمی بینم] یا از غایبان است؟ (20)
قطعاً او را عذابی سخت خواهم کرد یا [برای عبرت دیگر پرندگان] او را سر می برم، یا باید [برای غایب بودنش] دلیلی روشن برایم بیاورد. (21)
پس [هدهد] زمانی نه چندان دور درنگ کرد [و با شتاب بازگشت،] پس گفت: [ای سلیمان!] من به چیزی آگاهی یافته ام که تو به آن آگاهی نیافته ای، و [من] از [سرزمین] سبا خبری مهم و یقینی برایت آورده ام. (22)
به راستی من زنی را یافتم که بر آنان حکومت می کند، و از هر چیزی [که از وسایل و لوازم حکومت و قدرت است] به او داده اند و تختی بزرگ دارد، (23)
او و قومش را یافتم که به جای خدا برای خورشید سجده می کنند و شیطان، اعمال [زشتشان] را برای آنان آراسته و در نتیجه آنان را از راه [حق] بازداشته است به این سبب هدایت نمی یابند، (24)
[و شیطان آنان را این گونه فریب داده] تا برای خدا سجده نکنند، همان که نهان در آسمان ها و زمین را بیرون می آورد و آنچه را پنهان می دارید و آنچه را آشکار می کنید، می داند. (25)
خدای یکتا که معبودی جز او نیست، پروردگار عرش بزرگ است. (26)
[سلیمان به هدهد] گفت: به زودی [درباره ادعایت] تأمل و بررسی می کنم که آیا راست گفته ای یا از دروغگویانی، (27)
این نامه مرا ببر و به سوی آنان بیفکن، سپس به دور از دیدگان آنان خود را کناری بگیر و بنگر چه پاسخیمی دهند؟ (28)
[ملکه سبا پس از آگاهی از مضمون نامه] گفت: ای سران و اشراف! همانا نامه ای نیکو و با ارزشی به سوی من افکنده اند، (29)
یقیناً این نامه از سوی سلیمان است و سرآغازش به نام خدای رحمان و رحیم است، (30)
و [مضمونش این است که] بر من برتری مجویید و همه با حالت تسلیم نزد من آیید. (31)
گفت: ای سران و اشراف! در کارم به من نظر دهید تا شما نزد من حضور داشتید، من [بدون شما] فیصله دهنده کاری نبوده ام. (32)
گفتند: ما دارای قدرت و مالک وسایل رزمی سختی هستیم، پس بنگر چه فرمان می دهی؟ (33)
گفت: همانا پادشاهان هنگامی که [با ابزار، ادوات جنگی و سپاهی رزمی] وارد شهری می شوند، آن را تباه می کنند و عزیزان اهلش را به ذلت و خواری می نشانند و [آنان] همواره چنین می کنند! (34)
من به سوی آنان هدیه ای [قابل توجه] می فرستم، پس با تأمل می نگرم که فرستادگان با چه پاسخی بر می گردند؟ (35)
هنگامی که [فرستاده ملکه سبا] نزد سلیمان آمد، [سلیمان] گفت: آیا مرا با مالی [اندک و ناچیز] یاری می دهید؟ آنچه خدا [از نبوّت و حکومت و ثروت] به من عطا کرده، بهتر است از آنچه به شما داده [هدیه شما برای من شادی آور نیست]، این شمایید که با هدیه خود شادمانی می کنید، (36)
به سوی آنان بازگرد که ما حتماً با سپاهیانی به سوی آنان خواهیم آمد که قدرت رویارویی با آن را ندارند، و آنان را در حالی که [در آن منطقه] حقیر و بی ارزش شده اند، با خواری و ذلت از آنجا بیرون می کنیم. (37)
[سلیمان] گفت: ای سران و اشراف! کدام یک از شما تخت او را پیش از آنکه همگی به حالت تسلیم نزد من آیند، برایم می آورد؟ (38)
یکی از جنّیان کاردان و تیزهوش گفت: من آن را پیش از آنکه از مسند خود برخیزی نزد تو می آورم، و من بر این [کار] توانا و امینم، (39)
کسی که دانشی از کتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پیش از آنکه پلک دیده ات به هم بخورد، نزد تو می آورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. پس هنگامی که سلیمان تخت را نزد خود پابرجا دید، گفت: این از فضل و احسان پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس گزارم یا بنده ای ناسپاسم؟ و هر کس که سپاس گزاری کند، به سود خود سپاس گزاری می کند و هر کس ناسپاسی ورزد، [زیانی به خدا نمی رساند]؛ زیرا پروردگارم بی نیاز و کریم است. (40)
گفت: تختش را [با تغییر دادن در زینت و آرایش] برایش ناشناس کنید تا ببینیم آیا [به شناخت آن] راه می یابد، یا از کسانی است که راه نمی یابند؟ (41)
پس زمانی که [ملکه سبا] آمد، گفتند: آیا تخت تو نیز این گونه است؟ گفت: گویا این همان است!! و ما را پیش از این [به حقّانیّت و قدرت سلیمان] آگاه کردند و [همان زمان] تسلیم شدیم؛ (42)
چیزی را که [ملکه سبا] به جای خدا می پرستید او را [از تسلیم شدن به حق] بازداشته بود؛ زیرا او از گروه کافران بود [و در میان آنان رشد کرده بود و به روش و رفتار آنان خو گرفته بود.] (43)
به او گفتند: به حیاط قصر درآی. هنگامی که آن را دید، پنداشت آبی فراوان [چون دریاچه] است، پس دامن جامه از دو ساق پایش بالا زد [که به خیال خود وارد آب شود]، سلیمان گفت: این محوطه ای است صاف و هموار از شیشه [نه از آب]. [ملکه سبا] گفت: پروردگارا! قطعاً من به خود ستم کردم، اینک همراه سلیمان، تسلیم [فرمان ها و احکام] خدا، پروردگار جهانیان شدم. (44)
همانا به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم که خدا را بپرستید. پس ناگهان آنان دو گروه [مؤمن و کافر] شدند که با یکدیگر نزاع و دشمنیمی کردند. (45)
گفت: ای قوم من! چرا بر عذاب و هلاکت، پیش از توبه و ایمان شتاب می کنید؟! چرا از خدا درخواست آمرزش نمی کنید تا مورد رحمت قرار گیرید؟! (46)
گفتند: ما به تو و همراهانت فال بد زده ایم [و شما را سبب بروز این همه مشکلات و بدبختی خود می دانیم]. گفت: سبب بروز مشکلات و بدبختی شما [طغیان و گناهان شماست که عکس العملش] نزد خداست، [ربطی به ما ندارد] بلکه شما گروهی هستید که [به مشکلات و مصایب] امتحان می شوید [شاید به این سبب توبه کنید و مؤمن شوید.] (47)
در آن شهر نُه نفر از اشراف و سران بودند که در آن فساد می کردند و اصلاح گر نبودند، (48)
[آنان به یکدیگر] گفتند: هم قسم شوید که حتماً به صالح و خانواده اش شبیخون می زنیم [تا همه را نابود کنیم]، آن گاه به خونخواهش بگوییم: ما زمان هلاک شدن خانواده اش حضور نداشتیم و یقیناً راستگوییم. (49)
آنان نیرنگ مهمی به کار گرفتند و ما هم در حالی که بی خبر بودند [با کیفر بسیار سختی] نیرنگ آنان را از بین بردیم. (50)
پس با تأمل بنگر که سرانجام نیرنگشان چگونه بود؟ که ما آنان و قومشان را همگی درهم کوبیدیم و هلاک کردیم. (51)
این خانه های آنان است که به سبب ستمشان [از سکنه] خالی مانده. بی تردید در این سرگذشت برای گروهی که معرفت و شناخت دارند، عبرتی بزرگ وجود دارد، (52)
و آنان را که ایمان آوردند و همواره پرهیزکاری می کردند، نجات دادیم. (53)
و لوط را [یاد کن] هنگامی که به قومش گفت: آیا این عمل بسیار زشت را در حالی که [وقت انجام دادنش با بی شرمی کامل به هم] نگاه می کنید، مرتکب می شوید؟! (54)
آیا شما از روی میل و شهوت به جای زنان با مردان آمیزش می کنید؟ [شما برای این کار زشت دلیل و برهانی ندارید] بلکه شما گروهی نادان هستید. (55)
و آنان که به دیدار [قیامت و محاسبه اعمال به وسیله] ما امید ندارند، گفتند: چرا بر ما فرشتگانی نازل نشد، یا [چرا] پروردگارمان را نمی بینیم؟ به راستی که خودشان را در درون خود بزرگ شمردند و دچار سرکشی بزرگی شدند. (21)
روزی که آنان فرشتگان را می بینند، آن روز برای مجرمان بشارتی نیست؛ و آنان [به فرشتگان] می گویند: [از شما درخواست داریم که ما را] امان دهید [و آسیب وگزند عذاب را از ما] مانع شوید. (22)
و ما به [بررسی و حسابرسی] هر عملی که [به عنوان عمل خیر] انجام داده اند، می پردازیم، پس همه آنها را غباری پراکنده می سازیم. (23)
اهل بهشت در آن روز، قرارگاهشان بهتر و استراحت گاهشان نیکوتر است. (24)
و [یاد کن] روزی را که آسمان به سبب ابری [که بر فراز آن است] می شکافد و فرشتگان به تدریج [به صورتی ویژه] فرستاده شوند. (25)
در آن روز فرمانروایی مطلق برای [خدای] رحمان ثابت است، و بر کافران روزی بسیار دشوار است، (26)
و روزی که ستمکار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان] می گزد [و] می گوید: ای کاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق برمی گرفتم، (27)
ای وای، کاش من فلانی را [که سبب بدبختی من شد] به دوستی نمی گرفتم، (28)
بی تردید مرا از قرآن پس از آنکه برایم آمد گمراه کرد. و شیطان همواره انسان را [پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت] وامی گذارد؛ (29)
و پیامبر [درقیامت] می گوید: پروردگارا! همانا قوم من این قرآن را متروک گذاشتند! (30)
و ما این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از مجرمان قرار دادیم، و کافی است که پروردگارت [برای تو] راهنما و یاری دهنده باشد. (31)
و کافران گفتند: چرا قرآن یک باره بر او نازل نشد؟ این گونه [قرآن را به تدریج نازل می کنیم] تا قلب تو را به آن استوار سازیم، و آن را بر تو با مهلت و آرامی خواندیم. (32)
و [دشمنان] هیچ وصف و سخن باطلی بر ضد تو نمی آورند، مگر آنکه ما حق را و نیکوترین تفسیر را [برای در هم شکستن آن] برای تو می آوریم. (33)
همانان که [در قیامت] به رو در افتاده به سوی دوزخ محشور می شوند، آنان بدترین جایگاه را دارند، و گمراه ترین مردم اند. (34)
و به راستی به موسی کتاب دادیم، و برادرش هارون را همراه او دستیار و کمک قرار دادیم. (35)
پس گفتیم: هر دو به سوی گروهی که آیات ما را تکذیب کردند، بروید. [آن گروه در برابر حق لجاجت و تکبّر ورزیدند] در نتیجه آنان را به شدت درهم کوبیده و هلاک کردیم. (36)
و قوم نوح را هنگامی که پیامبران را تکذیب کردند، غرق کردیم، و آنان را برای مردم نشانه ای [عبرت آموز] قرار دادیم، و برای ستمکاران عذابی دردناک آماده کرده ایم. (37)
و قوم عاد و ثمود و اهل رسّ و اقوام بسیاری را [نیز که] در [فاصله] میان آن [قوم نوح و اهل رسّ بودند، هلاک کردیم.] (38)
و برای هر یک [به جهت هدایتشان] سرگذشت های عبرت آموز بیان کردیم، و [چون هدایت نیافتند] هر یک را به شدت در هم شکستیم وهلاک کردیم. (39)
یقیناً مشرکان مکه بر شهری که [محل زندگی قوم لوط بود و] بر آن باران عذاب باریده شد، گذر کرده اند، پس آیا آنجا را ندیده اند؟ [چرا! دیده اند] ولی [عبرت نگرفته اند، چون] برانگیخته شدن [مردگان] را [برای رسیدن به پاداش اعمال] امید و انتظار ندارند. (40)
و هنگامی که تو را می بینند جز به مسخره ات نمی گیرند [و می گویند:] آیا این است آنکه خدا او را به پیامبری برانگیخته است؟! (41)
اگر ما بر پرستش بتهایمان ایستادگی نمی کردیم، نزدیک بود ما را از پرستش آنها منحرف کند. سپس وقتی که عذاب را می بینند خواهند دانست که چه کسی گمراه تر است. (42)
آیا کسی که هوای [نفسش] را معبود خود گرفته دیدی؟ آیا تو می توانی کارساز ونگهبان او باشی [که او را به میل خود به راه راست هدایت کنی؟] (43)
آیا گمان می کنی بیشتر آنان [سخن حق را] می شنوند، یا [در حقایق] می اندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند بلکه آنان گمراه ترند! (44)
آیا به [قدرت و حکمت] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر می خواست آن را ساکن و ثابت می کرد، آن گاه خورشید را برای [شناختن] آن سایه، راهنما [ی انسان ها] قرار دادیم. (45)
سپس آن را [با بلند شدن آفتاب] اندک اندک به سوی خود باز می گیریم. (46)
و اوست که شب را برای شما پوشش، و خواب را مایه استراحت و آرامش، و روز را [زمان] پراکنده شدن [جهت فعالیت و کوشش] قرار داد. (47)
و اوست که بادها را پیشاپیش [باران] رحمتش به عنوان مژده دهنده باران فرستاد، و از آسمان آبی پاک و پاک کننده نازل کردیم. (48)
تا به وسیله آن سرزمینی مرده را زنده کنیم و آن را به آفریده های خود از دام ها ومردمان بسیار بنوشانیم. (49)
ما باران را میان آنان [از منطقه ای به منطقه دیگر] گرداندیم تا متذکّر [قدرت و رحمت من] شوند، ولی بیشتر مردم جز به ناسپاسی و کفران رضایت ندادند. (50)
و اگر می خواستیم حتماً در هر شهری [پیامبری] بیم دهنده مبعوث می کردیم [ولی به سبب کمال و جامعیّت، پیامبری را به تو ختم کردیم.] (51)
پس کافران را [که انتظار دارند از ابلاغ وحی باز ایستی،] فرمان مبر و به وسیله این [قرآن] با آنان جهاد [ی فرهنگی و تبلیغی] کن. (52)
و اوست که دو دریا را به هم آمیخت، این خوش طعم و گوارا، و این شور و تلخ است، ومیان آن دو مانع و حایل و سدّی نفوذناپذیر واستوار قرار داد [تا به هم مخلوط نشوند.] (53)
و اوست که از آب، بشری آفرید و او را دارای [دو نوع پیوند] نسبی و سببی کرد؛ و پروردگارت همواره تواناست. (54)
و به جای خدا چیزهایی می پرستند که نه سودشان می دهد ونه زیانشان می رساند؛ و کافر همواره بر ضد پروردگارش پشتیبان و یار [شیطان] است. (55)
تو را جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم. (56)
بگو: من از شما [در برابر تبلیغ دین هیچ] پاداشی نمی خواهم، جز اینکه هر که بخواهد [می تواند از برکت هدایت من] راهی به سوی پروردگارش بگیرد. (57)
و بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد توکل کن، و او را همراه با ستایش تسبیح گوی، و کافی است که او به گناهان بندگانش آگاه باشد. (58)
همان که آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفرید، آن گاه بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط شد، او رحمان است پس [ای انسان! درباره خدا و کیفیت آفرینش جهان هستی] از خبیر آگاهی بپرس. (59)
و هنگامی که به آنان گویند: برای رحمان سجده کنید، می گویند: رحمان چیست؟! آیا برای چیزی که تو فرمان می دهی، سجده کنیم؟ و [دعوت تو] بر رمیدگی و نفرتشان می افزاید. (60)
همیشه سودمند و با برکت است آنکه در آسمان برج هایی قرار داد، و در آن چراغی روشن وماهی تابان پدید آورد. (61)
و اوست که برای کسی که بخواهد متذکّر [هوشیار حقایق] شود یا بخواهد سپاس گزاری کند، شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد. (62)
و بندگان رحمان کسانی اند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه می روند، و هنگامی که نادانان آنان را طرف خطاب قرار می دهند [در پاسخشان] سخنانی مسالمت آمیز می گویند، (63)
و آنان که شب را برای پروردگارشان با سجده و قیام به صبح می رسانند، (64)
و آنان که می گویند: پروردگارا! عذاب [دوزخ] را از ما بگردان که مسلماً عذاب آن پایدار و همیشگی است. (65)
قطعاً دوزخ بد قرارگاه و بد اقامت گاهی است. (66)
و آنان که وقتی انفاق می کنند، نه از حدّ معمول [و متعارف] می گذرند و نه تنگ می گیرند، و [انفاقشان] همواره میان این دو در حدّ اعتدال است. (67)
و آنان که معبود دیگری را با خدا نمی پرستند، و کسی را که خدا خونش را حرام کرده است، جز به حق نمی کشند، و زنا نمی کنند؛ و کسی که این اعمال را مرتکب شود به کیفر سختی برسد. (68)
روز قیامت عذابش دو چندان شود، و در آن با خواری و سرشکستگی جاودانه ماند. (69)
مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، که خدا بدی هایشان را به خوبی ها تبدیل می کند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (70)
و هر که توبه کند و کار شایسته انجام دهد قطعاً به صورتی پسندیده و نیکو به سوی خدا باز می گردد. (71)
و آنان که در مجلس غنا و دروغ پردازی و امور باطل حاضر نمی شوند، و هنگامی که بر گفتار و کردار لغو می گذرند، با بزرگواری و متانت می گذرند، (72)
و آنان که وقتی به آیات پروردگارشان پندشان دهند، در برابر آن با حالت کری و کوری نمی افتند، [بلکه با گوش شنوا و چشم بصیرت به آن دل می دهند.] (73)
و آنان که می گویند: پروردگارا! ما را از سوی همسران و فرزندانمان خوشدلی و خوشحالی بخش، و ما را پیشوای پرهیزکاران قرار ده. (74)
اینانند که به خاطر صبری که [در برابر حوادث و اجرای تکالیف الهی] از خود نشان دادند با [برترین] مکان ها [ی بهشت] پاداششان می دهند، و در آن با درود و سلامی [از سوی خدا و فرشتگان] روبرو می شوند. (75)
در آنجا جاودانه اند. نیکو قرارگاه و خوب اقامت گاهی است. (76)
بگو: اگر دعایتان نباشد پروردگارم به شما ارجی ننهد، پس شما که [قاطعانه آیات خدا و پیامبرش را] تکذیب کردید، [کیفر این تکذیب برای همیشه] ملازم [شما] خواهد بود. (77)
سوره 26: الشعراء
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طسم (1)
این است آیات [با عظمت این] کتاب روشنگر. (2)
شاید تو می خواهی برای اینکه آنان ایمان نمی آورند، خود را از شدت اندوه هلاک کنی! (3)
اگر بخواهیم، معجزه ای بزرگ از آسمان بر آنان نازل می کنیم که فروتنانه و بی اختیار در برابرش گردن نهند، (4)
هیچ [مایه] تذکر جدیدی از سوی [خدای] رحمان برای آنان نمی آید، مگر آنکه از آن روی گردان می شوند. (5)
همانا [آیات و وعده های ما را] تکذیب کردند [تا جایی که آنها را به مسخره گرفتند] پس به زودی خبرهای [مهم] آنچه که آن را مسخره می کردند [از حقّانیّت آیات، وعده های ما و تحقّق عذاب های دنیایی و آخرتی] به آنان می رسد. (6)
آیا [با تأمل] به این زمین ننگریستند که در آن چه بسیار از هر نوع [گیاهان و درختان] نیکو رویاندیم؟ (7)
یقیناً در این [رویاندن انواع نباتات] نشانه ای است [بر قدرت، ربوبیّت خدا و اینکه مردگان را زنده می کند] ولی بیشترشان [به خاطر رسوخ کبر و لجاجت در باطنشان] ایمان آور نبوده و نیستند. (8)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر مهربان است. (9)
[یاد کن] هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که خود را به قوم ستمکار برسان. (10)
[به سوی] قوم فرعون [که به آنان بگویی:] آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟! (11)
گفت: پروردگارا! به راستی می ترسم مرا تکذیب کنند، (12)
و سینه ام [از این وظیفه سنگین] تنگی می کند، و زبانم روان و گویا نمی شود، پس به سوی هارون هم [پیام نبوّت] بفرست [تا مرا در این وظیفه سنگین یاری دهد.] (13)
و آنان را بر من ادعای جرمی است که می ترسم [به سبب آن] مرا بکشند. (14)
[خدا] گفت: این چنین نیست [که فرعون بر تو پیروز شود] پس شما دو نفر معجزات ما را ببرید که یقیناً ما همراه شما شنونده [گفتار هر دو طرف] هستیم [پس شما دو نفر را بر پایه دلیل و برهان و معجزه بر آنان پیروز می کنیم.] (15)
بنابراین خود را به فرعون برسانید و بگویید: یقیناً ما فرستاده پروردگار جهانیانیم. (16)
با این وصف، بنی اسرائیل را [آزاد کن و] با ما بفرست. (17)
[فرعون] گفت: آیا ما تو را در کودکی در میان خود نپروراندیم، و سالیانی چند از عمر خود در میان ما درنگ نکردی؟ (18)
و آن کارت را که کردی، کردی در حالی که از ناسپاسان [زحمات و نعمت های ما] بودی. (19)
گفت: آن را در آن زمان در حالی انجام دادم که بی خبر از این واقعه بودم [که با مشت من در دفاع از مظلوم، آن مرد قبطی کشته می شود.] (20)
چون از شما ترسیدم از دستتان گریختم، پس [با این گریز از عرصه زندگی ظالمانه شما این شایستگی را یافتم که] پروردگارم به من حکمت بخشید، و مرا از پیامبران قرار داد. (21)
آیا اینکه بنی اسرائیل را به بردگی گرفته ای نعمتی است که منتش را بر من می نهی؟! (22)
فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ (23)
گفت: اگر باور می کنید همان پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست. (24)
[فرعون از روی مسخره] به افراد پیرامونش گفت: آیا نمی شنوید [که چه می گوید؟!] (25)
[موسی] گفت: [او] پروردگار شما وپروردگار پدران پیشین شماست. (26)
[فرعون] گفت: این پیامبرتان که به سوی شما فرستاده اند، حتماً مجنون است! (27)
[موسی] گفت: پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آنهاست، اگر می اندیشید. (28)
[فرعون] گفت: اگر معبودی جز من بگیری، قطعاً تو را از زندانیان [که زیر سخت ترین شکنجه اند] قرار خواهم داد. (29)
[موسی] گفت: آیا اگر [بر صدق نبوتم] معجزه آشکاری برایت آورده باشم [باز هم مرا به زندان می افکنی؟] (30)
گفت: اگر راستگویی آن را بیاور. (31)
پس عصایش را انداخت و ناگهان اژدهایی حقیقی نمایان شد، (32)
و دستش را [ازگریبانش] بیرون آورد و ناگهان برای بینندگان سپید و روشن بود. (33)
[فرعون] به سران و اشراف پیرامونش گفت: یقیناً این جادوگری بسیار ماهر و داناست! (34)
می خواهد با جادویش شما را از سرزمینتان بیرون کند، پس شما چه نظر می دهید؟ (35)
گفتند: کار او و برادرش را به تأخیر انداز و گروهی گردآورنده را به شهرها روانه کن، (36)
تا هر جادوگر کاردان بسیار دانایی را نزد تو آورند. (37)
پس همه جادوگران را در وعده گاه روزی معین گرد آوردند، (38)
و به همه مردم گفتند: آیا شما هم اجتماع خواهید کرد؟ (39)
به امید آنکه اگر جادوگران پیروز شدند، از آنان پیروی کنیم. (40)
پس هنگامی که جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آیا اگر ما پیروز شویم، حتماً برای ما پاداشی شایسته خواهد بود؟ (41)
گفت: آری، و در آن صورت مسلماً از مقربان [درگاه] خواهید شد. (42)
موسی به جادوگران گفت: بیفکنید آنچه را قصد دارید، بیفکنید. (43)
پس ریسمان ها و عصاهایشان را افکندند، و گفتند: به عزت فرعون سوگند که به راستی ما به طور مسلّم پیروزیم. (44)
پس موسی عصایش را افکند، ناگاه آنچه را جادوگران با نیرنگ [و به صورت غیر واقعی] ساخته بودند، بلعید. (45)
پس جادوگران [از هیبت و عظمت این معجزه که یافتند کاری خدایی است نه جادویی] به سجده افتادند. (46)
گفتند: ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم، (47)
پروردگار موسی و هارون. (48)
فرعون گفت: پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید، حتماً او بزرگ شماست که جادوگری را به شما آموخته است، پس به زودی خواهید دانست که مسلماً دست ها و پاهای شما را یکی از راست و یکی از چپ قطع خواهم کرد، و یقیناً همه شما را به دار خواهم آویخت. (49)
گفتند: [در این شکنجه و عذاب] هیچ زیان و باکی [بر ما] نیست، یقیناً ما به سوی پروردگارمان باز می گردیم، (50)
قطعاً ما امیدواریم که چون نخستین ایمان آورندگان [از این قوم] بودیم، پروردگارمان خطاهای ما را بیامرزد. (51)
و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه کوچ بده که حتماً دشمنان از پی شما خواهند آمد. (52)
پس فرعون گروهی گردآورنده را [برای جمع کردن نیرو] به شهرها فرستاد (53)
[و گفت:] مسلماً اینان [که بر ضد من برخاسته اند] گروهی اندکند، (54)
و همانا ما را همواره [با اعمالشان] به خشم می آورند، (55)
و ما گروهی هوشیار و آماده باش و مهیای دفاعیم. (56)
پس ما آنان را [به دنبال بنی اسرائیل] از باغ ها و چشمه سارها [که نعمت های ما در سرزمین مصر بود] بیرون کردیم. (57)
واز گنج ها ومکان های نیکو [وقصرهای باشکوه بیرون کردیم]. (58)
این گونه [نعمت های خود را از چنگ آنان بیرون آوردیم] و آنها را به بنی اسرائیل به میراث دادیم. (59)
فرعونیان هنگام طلوع آفتاب آنان را دنبال کردند. (60)
چون آن دو گروه یکدیگر را دیدند، اصحاب موسی گفتند: حتماً ما به چنگ آنان خواهیم افتاد. (61)
موسی گفت: این چنین نیست، بی تردید پروردگارم با من است، و به زودی مرا هدایت خواهد کرد. (62)
پس به موسی وحی کردیم که عصایت را به این دریا بزن. [موسی عصایش را به دریا زد] پس [دریا] از هم شکافت و هر پاره اش چون کوهی بزرگ بود. (63)
و آن گروه دیگر را [هم در آنجا] به دریا نزدیک کردیم، (64)
و موسی و هر که با او بود، همه را نجات دادیم. (65)
آن گاه آن گروه دیگر را غرق کردیم. (66)
بی تردید در این سرگذشت عبرتی بزرگ وجود دارد، و [قوم قبطی] بیشترشان مؤمن نبودند. (67)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (68)
و سرگذشت مهم ابراهیم را بر آنان بخوان، (69)
هنگامی که به پدرش وقومش گفت: چه چیز را می پرستید؟ (70)
گفتند: بت هایی را می پرستیم و همواره ملازم پرستش آنها هستیم. (71)
گفت: آیا هنگامی که آنها را می خوانید، سخن شما را می شنوند؟ (72)
یا به شما سود و زیانی می رسانند؟ (73)
گفتند: نه، بلکه پدرانمان را یافتیم که به این صورت عبادت می کردند! (74)
گفت: پس آیا می دانید که آنچه می پرستید، (75)
هم شما و هم پدران پیشین شما (76)
هم آنان قطعاً دشمن منند [چون اگر آنها را بپرستم، مرا دچار عذاب جاودانه خواهند کرد]، جز پروردگار جهانیان [که پرستیدنش مایه سعادت همیشگی و جاودانی است.] (77)
همان کسی که مرا آفرید و هم او مرا هدایت می کند، (78)
و آنکه او طعامم می دهد و سیرابم می کند (79)
و هنگامی که بیمار می شوم، او شفایم می دهد (80)
و آنکه مرا می میراند سپس زنده ام می کند (81)
و آنکه امید دارم روز جزا خطایم را بر من بیامرزد. (82)
پروردگارا! به من حکمت بخش، و مرا به شایستگان ملحق کن. (83)
و برای من در آیندگان نامی نیک و ستایشی والا مرتبه قرار ده، (84)
و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان، (85)
و پدرم را بیامرز که او از گمراهان است، (86)
و روزی که [مردگان] برانگیخته می شوند، رسوایم مکن؛ (87)
روزی که هیچ مال و اولادی سود نمی دهد، (88)
مگر کسی که دلی سالم [از رذایل وخبایث] به پیشگاه خدا بیاورد، (89)
و آن روز بهشت را برای پرهیزکاران نزدیک آورند، (90)
و آتش برافروخته را برای گمراهان آشکار کنند، (91)
و به آنان گویند: آنچه را می پرستیدید، کجایند؟ (92)
[معبودانی را] به جای خدا؟! آیا شما را [برای رهایی از آتش] یاری می دهند؟ یا از خود می توانند دفع عذاب کنند؟ (93)
پس آن بت ها و گمراهان [که آنها را می پرستیدند] به رو در آتش افروخته افکنده می شوند، (94)
با همه سپاهیان ابلیس، (95)
در حالی که در آن [آتش افروخته] با هم ستیز و نزاع می کنند [و به بتان] می گویند: (96)
به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم، (97)
که شما را با پروردگار جهانیان برابر و مساوی قرار می دادیم، (98)
و ما را جز مجرمان [خائن] گمراه نکردند، (99)
در نتیجه برای ما نه شفیعانی است، (100)
و نه یک دوست نزدیک و صمیمی، (101)
پس ای کاش برای ما بازگشتی [به دنیا] بود تا از مؤمنان می شدیم. (102)
بی تردید در این سرگذشت، عبرتی بزرگ وجود دارد، و [قوم ابراهیم] بیشترشان مؤمن نبودند، (103)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (104)
قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند، (105)
هنگامی که برادرشان نوح به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (106)
بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (107)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (108)
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (109)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید. (110)
گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که فرومایگان از تو پیروی کرده اند؟! (111)
[نوح] گفت: مرا از آنچه آنان انجام می داده اند، چه اطلاعی است؟ (112)
حسابشان اگر واقعاً درک می کنید، جز بر عهده پروردگارم نیست، (113)
و من طرد کننده مؤمنان نخواهم بود، (114)
من جز بیم دهنده ای آشکار نیستم. (115)
گفتند: ای نوح! اگر [از ابلاغ دین] باز نایستی، یقیناً از سنگسار شدگان خواهی بود! (116)
گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تکذیب کردند، (117)
پس میان من و آنان چنانکه سزاوار است داوری کن و من و کسانی که از مؤمنان با من هستند از چنگ آنان نجات ده. (118)
پس او و کسانی را که با او در آن کشتی مملو [از سرنشینان، جنبندگان، متاع و ابزار] بود نجات دادیم، (119)
آن گاه بعد از آن، همه باقی ماندگان را غرق کردیم. (120)
بی تردید در این سرگذشت، عبرتی بزرگ وجود دارد، و [قوم نوح] بیشترشان مؤمن نبودند، (121)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (122)
قوم عاد پیامبران را تکذیب کردند، (123)
هنگامی که برادرشان هود به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (124)
بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (125)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (126)
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (127)
آیا شما بر روی هر مکان بلندی به بیهوده کاری و بدون نیاز، برجی عظیم و برافراشته بنا می کنید؟ (128)
و قلعه ها و کاخ های استوار و مجلل برمی گیرید، که شاید جاودانه بمانید؟ (129)
و چون کسی را با شدت و قهر می گیرید ظالمانه و زورمدارانه می گیرید [بدون اینکه در عاقبت کار بیندیشید.] (130)
بنابراین از خدا پروا کنید واز من فرمان ببرید، (131)
واز کسی که شما را به وسیله آنچه خود می دانید یاری داده، پروا کنید، (132)
به وسیله چهارپایان و فرزندانی، به شما یاری داده است. (133)
و [به وسیله] بوستان ها و چشمه سارها، (134)
بی تردید من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم. (135)
گفتند: تو پند و اندرز دهی یا ندهی برای ما یکسان است!! (136)
این [پند و اندرزها و تقسیم امور به حلال و حرام] جز شیوه پیشینیان [که اهل واپس گرایی و خرافات بودند] نیست، (137)
و ما گرفتار عذابی [که تو ما را از آن بیم می دهی] نخواهیم شد. (138)
پس او را تکذیب کردند، و در نتیجه هلاکشان کردیم. بی تردید در این سرگذشت عبرتی بزرگ وجود دارد و [قوم هود] بیشترشان مؤمن نبودند، (139)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (140)
قوم ثمود پیامبران را تکذیب کردند، (141)
هنگامی که برادرشان صالح به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (142)
بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (143)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (144)
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (145)
آیا شما را در آنچه در این دنیا [از نعمت و رفاه هست] ایمن و آسوده [از تغییر و زوال] رهایتان خواهند کرد؟! (146)
در بوستان ها و چشمه سارها، (147)
و کشتزارها و درختان خرمایی که شکوفه هایشان انبوه و باطراوت و لطیف است؟ (148)
و ماهرانه و هنرمندانه از کوه ها خانه هایی می تراشید؟ [به امید آنکه از هر آسیبی حتی مرگ در امان بمانید!!] (149)
بنابراین از خدا پروا کنید و مرا فرمان ببرید، (150)
و از فرمان اسراف گران اطاعت نکنید، (151)
همانان که در زمین فساد می کنند و به اصلاح گری نمی پردازند. (152)
گفتند: جز این نیست که تو از جادوشدگانی، (153)
تو جز بشری مانند ما نیستی، اگر راست می گویی معجزه ای بیاور. (154)
گفت: این ماده شتری است [که به اذن خدا به عنوان معجزه من از دل کوه بیرون آمد] سهمی از آب [این چشمه] برای او، و سهم روز معینی برای شماست، (155)
آسیبی به او نرسانید که عذاب روزی بزرگ شما را فرا می گیرد. (156)
پس ناقه را پی کردند و [از کار خود] پشیمان شدند، (157)
در نتیجه عذاب آنان را فرا گرفت. بی تردید در این سرگذشت، عبرتی بزرگ وجود دارد و [قوم صالح] بیشترشان مؤمن نبودند، (158)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهرباناست. (159)
قوم لوط پیامبران را تکذیب کردند، (160)
هنگامی که که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (161)
بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (162)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (163)
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (164)
آیا شما از میان جهانیان با مردان آمیزش می کنید؟!! (165)
و آنچه را پروردگارتان برای شما از همسرانتان آفریده رها می کنید؟ [برای این کار زشت بی سابقه، دلیل و برهان استواری ندارید] بلکه شما گروهی تجاوزکار [از حدود خدا و مرزهای انسانیّت] هستید. (166)
گفتند: ای لوط! اگر [از تبلیغ دین] باز نایستی، حتماً تبعید خواهی شد. (167)
[لوط] گفت: بی تردید من از کار زشت شما به شدت متنفرم. (168)
پروردگارا! مرا و خانواده ام را [از آثار، وزر و وبال] آنچه انجام می دهند، نجات بده؛ (169)
پس ما او و خانواده اش همگی را نجات دادیم، (170)
مگر پیرزنی در [میان] باقی ماندگان، (171)
سپس دیگران را نابود کردیم، (172)
و بارانی از سنگ گِل بر سر آنان باراندیم؛ پس بد بود باران بیم داده شدگان. (173)
بی تردید در این سرگذشت عبرتی بزرگ وجود دارد و قوم لوط بیشترشان مؤمن نبودند، (174)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (175)
مردم اَیکه پیامبران را تکذیب کردند، (176)
هنگامی که شعیب به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (177)
بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (178)
بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (179)
من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (180)
پیمانه را کامل بدهید و از کم فروشان نباشید، (181)
و [متاع و کالا را] با ترازوی درست وزن کنید، (182)
و از قیمت اشیا و اجناس مردم به هنگام خرید نکاهید، و در زمین تباهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید، (183)
و از آنکه شما و امت های پیشین را آفرید پروا کنید. (184)
گفتند: جز این نیست که تو از جادوشدگانی، (185)
و تو جز بشری مانند ما نیستی، و بی تردید ما تو را از دروغگویان می پنداریم، (186)
پس اگر راست می گویی پاره هایی از آسمان را بر ما فرو ریز. (187)
[شعیب] گفت: پروردگارم به آنچه انجام می دهید، داناتر است. (188)
پس او را تکذیب کردند؛ در نتیجه عذاب روز سایبان [یعنی روزی که ابری تیره و صاعقه زا سایه می اندازد] آنان را فرا گرفت، همانا آن عذاب روزی بزرگ بود، (189)
بی تردید در این سرگذشت، عبرتی بزرگ وجود دارد؛ و قوم شعیب بیشترشان مؤمن نبودند، (190)
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (191)
و بی تردید این قرآن، نازل شده پروردگار جهانیان است، (192)
که روح الامین آن را نازل کرده است، (193)
بر قلب تو، تا از بیم دهندگان باشی، (194)
به زبان عربی روشن و گویا (195)
و بی تردید [خبر] این [قرآن] در کتاب های پیشینیان است. (196)
آیا آگاهی دانشمندان بنی اسرائیل به خبر قرآن [در کتاب های پیشینیان] برای مشرکان نشانه ای [بر حقّانیّت قرآن و صدق نبوّت تو] نیست؟! (197)
و اگر آن را بر برخی از غیر عرب ها نازل کرده بودیم، (198)
و او آن را بر عرب ها می خواند، باز هم به آن ایمان نمی آوردند!! (199)
این گونه [که آن را به زبان عربی روشن و گویا نازل کردیم] در دل های مجرمان درآوردیم [که آن را بفهمند و به آن ایمان آورند،] (200)
[ولی این بیمار دلان لجوج] به آن ایمان نمی آورند تا آن عذاب دردناک را ببینند، (201)
که ناگهان در حالی که بی خبرند به سراغشان آید، (202)
پس [در آن موقعیت بسیار سخت] گویند: آیا ما مهلت می یابیم؟ (203)
آیا به آمدن عذاب ما شتاب می کنند؟ (204)
پس خبر ده اگر ما آنان را سالیانی بهره مندی و برخورداری دهیم، (205)
سپس آن عذابی که به آن تهدید می شدند، به سراغشان آید. (206)
آنچه را [چند سال] همواره از آن برخورداری می یافتند [عذاب را] از آنان دفعنخواهد کرد، (207)
و [مردم] هیچ شهری را نابود نکردیم مگر آنکه بیم دهندگانی برای آنان بود، (208)
برای اندرز دادن و اتمام حجت؛ و ما هرگز ستمکار نبوده ایم [که مردمی را بدون فرستادن پیامبر نابود کنیم.] (209)
قرآن را شیطان ها نازل نکرده اند، (210)
و [نزول قرآن] سزاوار آنان نیست، و قدرت [وحی کردن چنین کتابی را] ندارند، (211)
بی تردید آنان از شنیدن [وحی الهی و اخبار ملکوتی] محروم و برکنارند. (212)
پس با خدا معبودی دیگر را مپرست، که از عذاب شدگان خواهی شد. (213)
و خویشان نزدیکت را [از عاقبت اعمال زشت] هشدار ده، (214)
و پر و بال [فروتنی و تواضع] خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر، (215)
پس اگر تو را نافرمانی کردند بگو: من از آنچه انجام می دهید، بیزارم؛ (216)
و بر توانای شکست ناپذیر مهربان توکل کن، (217)
هم او که تو را هنگامی که [برای عبادت] می ایستی، می بیند، (218)
و گردش و حرکت تو را در میان سجده کنندگان [مشاهده می کند،] (219)
یقیناً او شنوا و داناست. (220)
آیا شما را خبر دهم که شیطان ها بر چه کسانی نازل می شوند؟ (221)
بر هر دروغ پرداز گنه پیشه ای نازل می شوند، (222)
که گوش [بر القائات و اغواگری های شیطان] می سپرند، و بیشتر شیطان ها دروغگویند، (223)
و [پیامبر، شاعر و خیال پرداز نیست، چون] شاعران [خیال پرداز] را [که حقایق را هجو می کنند، و با مطالب بی اساس به واقعیات می تازند] گمراهان، پیروی می کنند. (224)
آیا ندانسته ای که آنان در هر وادی [باطلی خیال پردازانه] حیران و سرگردانند؟ (225)
و مطالبی می گویند که خود عمل نمی کنند، (226)
مگر آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و خدا را بسیار یاد کردند و پس از آنکه [با شعرهای باطل دشمنان، هجویّات مشرکان و یاوه های کافران] مورد ستم قرار گرفتند [با شعرهای توحیدی و اصیل و استوار خود] به انتقام گرفتن [از دشمن و دفاع از خویش] برخاستند، و کسانی که ستم کرده اند، به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت گاهی باز خواهند گشت؟! (227)
سوره 27: النمل
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طس ـ این آیات [باعظمت] قرآن و کتابی روشنگر است، (1)
[که سراسر] هدایت کننده [انسان ها] و برای مؤمنان مژده دهنده است. (2)
همانان که نماز برپا می دارند و زکات می پردازند، و قاطعانه به آخرت یقین دارند؛ (3)
به راستی کسانی که به آخرت ایمان ندارند، اعمال [زشتشان] را در نظرشان آراستیم، پس همواره در حیرت و سرگردانی اند، (4)
اینان کسانی هستند که عذاب سختی برای آنان است و بی تردید آنان در آخرت زیانکارترین [مردم] اند. (5)
یقیناً تو قرآن را از نزد حکیمی دانا فرا می گیری. (6)
[یاد کن] هنگامی را که موسی به خانواده اش گفت: به راستی من آتشی را از دور دیدم، به زودی خبری از آن برای شما می آورم، یا از آن شعله ای برگرفته به شما می رسانم تا خود را گرم کنید، (7)
پس هنگامی که نزد آن آمد، ندا رسید که پربرکت باد آنکه در آتش است و آنکه پیرامون آن است، و منزّه و پاک است خدا که پروردگار جهانیان است. (8)
ای موسی! یقیناً منم خدای توانای شکست ناپذیر و حکیم، (9)
و عصایت را بیفکن. پس وقتی آن را دید که تند و شتابان حرکت می کند، گویا ماری باریک و تیزرو است، پشت کنان رو به فرار گذاشت و به پشت برنگشت. [ندا رسید:] ای موسی! نترس که پیامبران [به سبب دارا بودن مقام عصمت و پاکی از گناه،] نزد من نمی ترسند، (10)
مگر کسی که ستم کند [که او باید بترسد]؛ ولی زمانی که پس از بدی نیکی را [که ایمان و کار شایسته است] جایگزین آن نماید [از عذاب من در امان است و نباید بترسد]؛ زیرا من بسیار آمرزنده و مهربانم، (11)
و دستت را در گریبانت کن تا بدون هیچ عیبی، سفید و درخشان بیرون آید، [با این دو معجزه که در ضمن] نه معجزه است به سوی فرعون و قومش [برو] که قطعاً آنان گروهی نافرمانند؛ (12)
هنگامی که معجزات روشن ما به سویشان آمد، گفتند: این جادویی آشکار است. (13)
و آنها را در حالی که باطنشان به الهی بودن آن معجزات یقین داشت، ستمکارانه وبرتری جویانه انکار کردند. پس با تأمل بنگر که سرانجام مفسدان چگونه بود؟! (14)
و یقیناً ما به داود و سلیمان، دانش [ویژه] دادیم، و آن دو گفتند: همه ستایش ها ویژه خداست، همان که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری عطا کرده است، (15)
و سلیمان وارث داود شد و گفت: ای مردم! [معرفت و آگاهی به] زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته اند، و از هر چیزی [که به پیامبران و پادشاهان داده اند] به ما عطا کرده اند، یقیناً این امتیاز و برتری آشکاری است. (16)
و برای سلیمان، سپاهیانش از پریان و آدمیان و پرندگان گردآوری شدند، [و آنان را از حرکت باز می داشتند] تا گروه های دیگر به آنان ملحق شوند؛ (17)
[پس حرکت کردند] تا به وادی مورچگان درآمدند. مورچه ای گفت: ای مورچگان! به خانه هایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال نکنند. (18)
پس سلیمان از گفته اش با تبسم، حالت خنده به خود گرفت، و [به سبب نعمت فهم گفتار حیوانات] گفت: پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای به جای آورم، و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایسته ات درآور. (19)
و [سلیمان] جویای پرندگان شد [و هدهد را در میان پرندگان بارگاهش نیافت] پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمی بینم [آیا هست و او را نمی بینم] یا از غایبان است؟ (20)
قطعاً او را عذابی سخت خواهم کرد یا [برای عبرت دیگر پرندگان] او را سر می برم، یا باید [برای غایب بودنش] دلیلی روشن برایم بیاورد. (21)
پس [هدهد] زمانی نه چندان دور درنگ کرد [و با شتاب بازگشت،] پس گفت: [ای سلیمان!] من به چیزی آگاهی یافته ام که تو به آن آگاهی نیافته ای، و [من] از [سرزمین] سبا خبری مهم و یقینی برایت آورده ام. (22)
به راستی من زنی را یافتم که بر آنان حکومت می کند، و از هر چیزی [که از وسایل و لوازم حکومت و قدرت است] به او داده اند و تختی بزرگ دارد، (23)
او و قومش را یافتم که به جای خدا برای خورشید سجده می کنند و شیطان، اعمال [زشتشان] را برای آنان آراسته و در نتیجه آنان را از راه [حق] بازداشته است به این سبب هدایت نمی یابند، (24)
[و شیطان آنان را این گونه فریب داده] تا برای خدا سجده نکنند، همان که نهان در آسمان ها و زمین را بیرون می آورد و آنچه را پنهان می دارید و آنچه را آشکار می کنید، می داند. (25)
خدای یکتا که معبودی جز او نیست، پروردگار عرش بزرگ است. (26)
[سلیمان به هدهد] گفت: به زودی [درباره ادعایت] تأمل و بررسی می کنم که آیا راست گفته ای یا از دروغگویانی، (27)
این نامه مرا ببر و به سوی آنان بیفکن، سپس به دور از دیدگان آنان خود را کناری بگیر و بنگر چه پاسخیمی دهند؟ (28)
[ملکه سبا پس از آگاهی از مضمون نامه] گفت: ای سران و اشراف! همانا نامه ای نیکو و با ارزشی به سوی من افکنده اند، (29)
یقیناً این نامه از سوی سلیمان است و سرآغازش به نام خدای رحمان و رحیم است، (30)
و [مضمونش این است که] بر من برتری مجویید و همه با حالت تسلیم نزد من آیید. (31)
گفت: ای سران و اشراف! در کارم به من نظر دهید تا شما نزد من حضور داشتید، من [بدون شما] فیصله دهنده کاری نبوده ام. (32)
گفتند: ما دارای قدرت و مالک وسایل رزمی سختی هستیم، پس بنگر چه فرمان می دهی؟ (33)
گفت: همانا پادشاهان هنگامی که [با ابزار، ادوات جنگی و سپاهی رزمی] وارد شهری می شوند، آن را تباه می کنند و عزیزان اهلش را به ذلت و خواری می نشانند و [آنان] همواره چنین می کنند! (34)
من به سوی آنان هدیه ای [قابل توجه] می فرستم، پس با تأمل می نگرم که فرستادگان با چه پاسخی بر می گردند؟ (35)
هنگامی که [فرستاده ملکه سبا] نزد سلیمان آمد، [سلیمان] گفت: آیا مرا با مالی [اندک و ناچیز] یاری می دهید؟ آنچه خدا [از نبوّت و حکومت و ثروت] به من عطا کرده، بهتر است از آنچه به شما داده [هدیه شما برای من شادی آور نیست]، این شمایید که با هدیه خود شادمانی می کنید، (36)
به سوی آنان بازگرد که ما حتماً با سپاهیانی به سوی آنان خواهیم آمد که قدرت رویارویی با آن را ندارند، و آنان را در حالی که [در آن منطقه] حقیر و بی ارزش شده اند، با خواری و ذلت از آنجا بیرون می کنیم. (37)
[سلیمان] گفت: ای سران و اشراف! کدام یک از شما تخت او را پیش از آنکه همگی به حالت تسلیم نزد من آیند، برایم می آورد؟ (38)
یکی از جنّیان کاردان و تیزهوش گفت: من آن را پیش از آنکه از مسند خود برخیزی نزد تو می آورم، و من بر این [کار] توانا و امینم، (39)
کسی که دانشی از کتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پیش از آنکه پلک دیده ات به هم بخورد، نزد تو می آورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. پس هنگامی که سلیمان تخت را نزد خود پابرجا دید، گفت: این از فضل و احسان پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس گزارم یا بنده ای ناسپاسم؟ و هر کس که سپاس گزاری کند، به سود خود سپاس گزاری می کند و هر کس ناسپاسی ورزد، [زیانی به خدا نمی رساند]؛ زیرا پروردگارم بی نیاز و کریم است. (40)
گفت: تختش را [با تغییر دادن در زینت و آرایش] برایش ناشناس کنید تا ببینیم آیا [به شناخت آن] راه می یابد، یا از کسانی است که راه نمی یابند؟ (41)
پس زمانی که [ملکه سبا] آمد، گفتند: آیا تخت تو نیز این گونه است؟ گفت: گویا این همان است!! و ما را پیش از این [به حقّانیّت و قدرت سلیمان] آگاه کردند و [همان زمان] تسلیم شدیم؛ (42)
چیزی را که [ملکه سبا] به جای خدا می پرستید او را [از تسلیم شدن به حق] بازداشته بود؛ زیرا او از گروه کافران بود [و در میان آنان رشد کرده بود و به روش و رفتار آنان خو گرفته بود.] (43)
به او گفتند: به حیاط قصر درآی. هنگامی که آن را دید، پنداشت آبی فراوان [چون دریاچه] است، پس دامن جامه از دو ساق پایش بالا زد [که به خیال خود وارد آب شود]، سلیمان گفت: این محوطه ای است صاف و هموار از شیشه [نه از آب]. [ملکه سبا] گفت: پروردگارا! قطعاً من به خود ستم کردم، اینک همراه سلیمان، تسلیم [فرمان ها و احکام] خدا، پروردگار جهانیان شدم. (44)
همانا به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم که خدا را بپرستید. پس ناگهان آنان دو گروه [مؤمن و کافر] شدند که با یکدیگر نزاع و دشمنیمی کردند. (45)
گفت: ای قوم من! چرا بر عذاب و هلاکت، پیش از توبه و ایمان شتاب می کنید؟! چرا از خدا درخواست آمرزش نمی کنید تا مورد رحمت قرار گیرید؟! (46)
گفتند: ما به تو و همراهانت فال بد زده ایم [و شما را سبب بروز این همه مشکلات و بدبختی خود می دانیم]. گفت: سبب بروز مشکلات و بدبختی شما [طغیان و گناهان شماست که عکس العملش] نزد خداست، [ربطی به ما ندارد] بلکه شما گروهی هستید که [به مشکلات و مصایب] امتحان می شوید [شاید به این سبب توبه کنید و مؤمن شوید.] (47)
در آن شهر نُه نفر از اشراف و سران بودند که در آن فساد می کردند و اصلاح گر نبودند، (48)
[آنان به یکدیگر] گفتند: هم قسم شوید که حتماً به صالح و خانواده اش شبیخون می زنیم [تا همه را نابود کنیم]، آن گاه به خونخواهش بگوییم: ما زمان هلاک شدن خانواده اش حضور نداشتیم و یقیناً راستگوییم. (49)
آنان نیرنگ مهمی به کار گرفتند و ما هم در حالی که بی خبر بودند [با کیفر بسیار سختی] نیرنگ آنان را از بین بردیم. (50)
پس با تأمل بنگر که سرانجام نیرنگشان چگونه بود؟ که ما آنان و قومشان را همگی درهم کوبیدیم و هلاک کردیم. (51)
این خانه های آنان است که به سبب ستمشان [از سکنه] خالی مانده. بی تردید در این سرگذشت برای گروهی که معرفت و شناخت دارند، عبرتی بزرگ وجود دارد، (52)
و آنان را که ایمان آوردند و همواره پرهیزکاری می کردند، نجات دادیم. (53)
و لوط را [یاد کن] هنگامی که به قومش گفت: آیا این عمل بسیار زشت را در حالی که [وقت انجام دادنش با بی شرمی کامل به هم] نگاه می کنید، مرتکب می شوید؟! (54)
آیا شما از روی میل و شهوت به جای زنان با مردان آمیزش می کنید؟ [شما برای این کار زشت دلیل و برهانی ندارید] بلکه شما گروهی نادان هستید. (55)