قرآن ترجمه حجت الاسلام ملکی با صدای محمد حسین سعیدیان و گویندگی علی همت مومیوند
جزء شانزدهم شامل آیات 75 کهف تا آخر ، مریم و طه می باشد.
خضر گفت: «مگر نگفتم که تو هرگز نمیتوانی پابهپای من بیایی؟!» 75
موسی باز بهخود آمد: «اگر بعد از این، به چیزی اعتراض کردم، مرا همراه خودتان نبرید؛ چون از نظر من، دیگر عذر موجّهی دارید.» 76
باز به راهشان ادامه دادند. وقتی به روستایی رسیدند، از اهالی آنجا غذا خواستند؛ ولی آنها نخواستند مهمانشان کنند. آنطرفتر، چشم خضر و موسی به دیواری افتاد که کج شده بود و داشت میریخت. خضر تعمیرش کرد. موسی گفت: «خب میتوانستید برای این کارتان مزدی بگیرید.» 77
خضر گفت: «دیگر اینجا جای جدایی من و توست. اکنون از رمزوراز کارهایی باخبرت میکنم که نتوانستی در برابرشان صبر کنی: 78
آن قایق مسافری مال عدهای فقیر بود که در دریا کار میکردند. پادشاهی ستمگر در کمین بود که هر قایق سالمی را بهزور از چنگ صاحبش درمیآورْد. قایقشان را جوری معیوب کردم تا آن را از آنان نگیرد. 79
اما آن نوجوان: پدر و مادرش باایمان بودند. ترسیدیم که فرداها او آنان را به سرکشی و بیدینی بکشاند! 80
خواستیم که خدا، عوض آن نوجوان، بچهای پاکتر و مهربانتر از او به آنان بدهد. 81
آن دیوار هم مال دو پسربچۀ یتیمی بود که در شهر زندگی میکردند و زیرش گنجی نهفته بود که مال آنها بود. چون پدرشان هم مرد خوبی بود، خدا از سرِ لطفش میخواست که آن دو پسربچه به رشد کافی برسند و گنجشان را از زیر آن دیوار بیرون بکشند. این کارها را خودسر نکردم. بله، این بود حقیقت کارهایی که تو ظرفیت تحملشان را نداشتی.» 82
و بالاخره اینکه از تو دربارۀ ذوالقرنین میپرسند. بگو: «بخشی از سرگذشتش را به شما میگویم.» 83
ما به او در زمین قدرت دادیم و امکانات کافی در اختیارش گذاشتیم. 84
پس بار سفر بست و بهطرف غربِ عالَم راه افتاد. 85
وقتی به ساحل دریای مدیترانه رسید، احساس کرد که انگار خورشید در چشمۀ گرم و گِلآلودی فرو میرود! نزدیک آنجا، گروهی دید. به ذوالقرنین گفتیم: «یا عادلانه مجازاتشان کن یا با رفق و مدارا با آنان رفتار کن.» 86
گفت: «هرکه بد کند، بالاخره مجازاتش خواهیم کرد. بعد، بهسوی خدا برگردانده میشود و خدا هم عذابی بیسابقه به او میچشاند! 87
اما هرکه ایمان بیاورد و کار خوب کند، بهترین پاداش را میبَرد و در اجرای وظایفش بر او آسان میگیریم.» 88
دوباره بار سفر بست و اینبار راهیِ شرقِ عالَم شد. 89
وقتی به کویری سوزان رسید، احساس کرد خورشید چنان گزنده بر ساکنانش میتابد که هر سایه و پوششی برایشان در نظر گرفته بودیم، انگار بیاثر است! 90
بله، قصه این بود و ما از احوال ذوالقرنین کاملاً آگاه بودیم. 91
باز بار سفر بست و راه افتاد. 92
وقتی به تنگهای بین دو رشتهکوهِ دیوارمانند رسید، به مردمی برخورد که جز زبان خودشان، بهراحتی زبان دیگری نمیفهمیدند. 93
با رمز و اشاره به ذوالقرنین گفتند که یأجوج و مأجوج مردمی تبهکارند و با عبور از این تنگه، ما را قتل و غارت میکنند. میشود دستمزدی به تو بدهیم تا در این تنگه، بین ما و آنها سدّى بسازی؟{بهاحتمال زیاد، یأجوج و مأجوج همان اقوام مغول و تاتارند که امروزه در چین و اطراف آن زندگی میکنند. جالب اینکه مردم چین با سرعت عجیبی در حال پیشرفت اقتصادی و تثبیت سیطرۀ سیاسی خود بر دنیا هستند! این اتفاق یکی از نشانههای آخرالزمان است. } 94
گفت: «قدرتی که خدا به من داده، بهتر از دستمزد شماست. فقط با تأمین نیروی کار و تهیۀ مصالح، کمکم کنید تا بین شما و آنها، سدّ محکمی بسازم. 95
برایم سنگآهن بیاورید.» موقعی که با پرکردن شکاف، همسطحِ دو طرفش کرد، صدا زد: «آتش روشن کنید و در آن بدمید.» وقتی گداختهشان کرد، گفت: «حالا روی مذاب بیاورید تا رویش بریزم.» 96
از آن روز بهبعد، مهاجمان وحشی نه میتوانستند از آن بالا بروند و نه سوراخش کنند. 97
او ادامه داد: «توفیق احداث این سد، لطف خدا بود. وقتی هم وعدهاش دربارۀ قیامت نزدیک شود، با خاک یکسانش میکند. وعدۀ او راست است.» 98
آن زمان، مردم را بهحال خودشان رها میکنیم تا در هم بِلولند! و همینکه در شیپور قیامت بدمند، برای حسابوکتاب جمعشان میکنیم. 99
آن روز، جهنم را دودستی پیشکش بیدینها میکنیم! 100
همانهایی که بر چشم دلشان پردۀ غفلتی بود تا یاد من نیفتند و تحمل شنیدن واقعیتها را هم نداشتند. 101
آیا بیدینها خیال میکنند میتوانند بهجای من، مخلوقاتم را کس و کار خودشان قرار دهند تا در قیامت، به فریادشان برسند؟! ما جهنم را برای پذیرایی از چنین بیدینهایی آماده کردهایم! 102
بگو: «ورشکستهترین گروه را به شما معرفی کنم؟! 103
همانهایی که تمام تلاششان، در زندگی دنیا بر باد رفته است و باز هم خیال میکنند خیلی هنر کردهاند؟! 104
آنها کسانیاند که آیهها و نشانههای خدا و دیدار با او را باور نکردهاند؛ در نتیجه، اگر احیاناً کارهای خوبی هم از آنها سر زده باشد، بههدر میرود. در قیامت هم قدر
و قیمتی برایشان قائل نیستیم! 105
این است حال و روزشان! چون بیدینی کردند و آیهها و پیامبرانم را بهمسخره گرفتند، سزایشان جهنم است. 106
اما مسلمانان درستکار، بهشتِ برتر جای پذیراییشان خواهد بود. 107
آنجا ماندنیاند و هوای جابهجاشدن به سرشان نمیزند.» 108
بگو: «آنچه در این سوره آمد، همۀ حرف نبود! برای ثبت حقایق عالم، بهفرض، آب دریاها مرکّب شود، آن آب تمام میشود و ثبت حقایق، نه! هر چقدر دریا هم بیاوریم کمکش، فرقی به حال ماجرا نمیکند.» 109
بگو: «من هم آدمیام، مثل شما؛ با این فرق که به من وحی میشود: ’معبودتان معبودی یگانه است.‘ آنانی که دیدار خدا را آرزو میکنند، باید برای انجامدادن کار خوب، دستبهکار شوند و کسی را بهجای او نپرستند.» 110
سوره مریم
به نام خدای بزرگوار مهربان
کاف، ها، یا، عین، صاد. 1
یادش بهخیر لطف خدا به بندهاش زکریا 2
او خدا را آهسته صدا زد و گفت: «خدایا، استخوانهایم پوک شده و گرد پیری بر سرم نشسته است. تا به حال هم نشده که از دعا به درگاهت، ای خدا، دستخالی برگردم. 3و4
من میترسم که بعدِ مرگم، بستگانم نالایق از آب دربیایند. همسرم هم از همان جوانی نازا بود. پس تو خودت بچۀ لایقی به من ببخش 5
تاکارهایم را بهعهده بگیرد و وارث من و همسرم باشد. خدایا، کاری کن که او پاک و پسندیدنی باشد.» 6
دعایش را اجابت کردیم و گفتیم: «زکریا، مژدهات میدهیم به تولد فرزندی بهنام یحیی که تابهحال همتایی با ویژگیهای او نیافریدهایم!» 7
زکریا با کنجکاوی پرسید: «خدایا، آخر چطور ممکن است پسردار شوم؟! همسرم که نازاست و خودم هم از شدت پیری، شکسته و افتاده شدهام!» 8
خدا فرمود: «همینطور است که میگویی؛ ولی منِ خدا میگویم: این کار برای من آسان است؛ همانطورکه تو را قبلترها در حالی آفریدم که چیزی نبودی.» 9
زکریا که بیقرارِ دانستن زمان بچهدارشدنش بود، گفت: «خدایا، نشانهای برایم بگذار.» فرمود: «نشانهاش این است که سه شبانهروز نمیتوانی با مردم حرف بزنی، با اینکه زبانت سالم است!» 10
زکریا از عبادتگاهش بیرون آمد و پیش مردم رفت. با اشاره، به آنها گفت: «بهشکرانۀ این نعمت، هر صبح و شب خدا را به پاکی یاد کنید.» 11
به یحیی، بعد از بهدنیاآمدنش، گفتیم: «معارف و احکام تورات را جدّی بگیر.» در همان کودکی به او حکمت بخشیدیم.{قرآن از باورهای عقلی و پندهای اخلاقی و دستورهای فقهی و نیز بصیرتهای راهگشا، بهخاطر «محکم»بودنشان با نام «حکمت» یاد میکند: یکتاپرستی، خوبی به پدر و مادر، رعایت حقوق مردم و بهویژه خویشان، کمک به نیازمندان، پرهیز از اسراف، دوری از بخل، زندگی بهسبک دین، نکشتن انسانهای بیگناه، پرداختن به یتیمان و... . } 12
خودمان اشتیاقی در نهادش نهادیم و روح و روانش را پرورش دادیم. او دائم مراقب رفتارش بود 13
و با پدر و مادرش مهربان. به مردم زور نمیگفت و ستمگر هم نبود. 14
درود بیکران بر او: روزی که به دنیا آمد و روزی که از دنیا میرود و روزی که دوباره زنده میشود. 15
در این سوره، داستان مریم را برای مردم بازگو کن: او از خانوادۀ خودش کناره گرفت. در بخش شرقی مسجدالاقصا، برای عبادت خلوت کرد 16
و بین خودش و دیگران پردهای کشید. جبرئیل را بهسویش فرستادیم. او در نگاه مریم، بهصورت جوانی خوشقدوقامت ظاهر شد. 17
مریم با نگرانی گفت: «امیدوارم مراقب رفتارت باشی! من، بههرحال، از تو به خدا پناه میبرم.» 18
جبرئیل گفت: «من فرستادۀ خدای توام تا پسری صالح به تو ببخشم.» 19
مریم با تعجب پرسید: «آخر، چطور ممکن است پسردار شوم؟! با اینکه نه مردی با من ازدواج کرده و نه بدکاره بودهام!» 20
جبرئیل گفت: «همینطور است که میگویی؛ ولی خب خدا میگوید: ’این کار برای من آسان است. انجامش میدهیم تا او را معجزهای شگفتانگیز برای مردم و مایۀ برکت خود قرار دهیم و... . این کاری است حتمی.‘» 21
بالاخره، بچهاش را باردار شد. در دوران بارداری، در مکان دوری خلوت کرد 22
تا اینکه درد زایمان، او را به زیر تنۀ بهظاهر خشکیدۀ خرمایی کشاند. از درد جسمی و فشار روحی، اینطور نالید: «ایکاش مرده بودم و این روزها را نمیدیدم و کلاً از
یادها رفته بودم!» 23
بهمحض اینکه عیسی به دنیا آمد، مادرش را دلداری داد: «نگران نباش! ببین خدا زیر پایت جوی آبی راه انداخت. 24
آن تنۀ درخت خرما را بهطرف خودت تکانی بده تا جانِ دوباره بگیرد و برایت خرمایی تروتازه بریزد. 25
از آن خرمای تازه بخور و از این آب گوارا بنوش و شادمان باش. اگر کسی را هم دیدی، بهاشاره بگو: ’نذر کردهام برای خدا روزۀ سکوت بگیرم؛ بههمین دلیل، امروز با کسی صحبت نمیکنم.‘» 26
در حالی که کودکش را بغل گرفته بود، او را پیش قومش آورد. آنها بُهتزده گفتند: «آهای مریم! دست به کار عجیب و غریبی زدهای! 27
آهای خانم محترم! نه پدرت عِمران مردی لااُبالی بوده و نه مادرت حنّا زنی بدکاره!»{مفسران برای «خواهر هارون» چهار احتمال معنایی دادهاند. آن احتمالی که با بقیۀ آیه و آیۀ قبل همخوانیِ بیشتری دارد، این است که هارون مردی فاسق و بدنام بوده است و هر فردِ بدی را کنایهوار به او نسبت میدادند. معادل فارسی امروزیِ این نیش و کنایه را در اینجا «خانم محترم!» گذاشتیم.} 28
ولی مریم با خاطری آسوده به عیسی اشاره کرد که از خودش بپرسید. آنها با عصبانیت گفتند: «آخر، با بچهقنداقی چطور حرف بزنیم؟!» 29
ناگهان عیسی بهحرف درآمد: «من بندۀ خدایم. او به من کتاب مقدس داده و مرا به پیامبری انتخاب کرده است. 30
وجود مرا، هر جا که باشم، مایۀ خیر و برکت قرار داده و سفارشم کرده است که تا زندهام نماز بخوانم و صدقه بدهم. 31
کاری کرده که با مادرم خوشرفتار باشم و هیچ وقت زورگو و پندناپذیر نباشم. 32
درود بیکران بر من: روزی که به دنیا آمدم و روزی که از دنیا میروم و روزی که دوباره زنده میشوم... .» 33
محمد، این است عیسیبنمریم و ماجرای واقعی او؛ همانکه دربارۀ آفرینشش شکوشبهه میکنند. 34
محال است خدا برای خودش فرزندی انتخاب کند؛ زیرا او منزّه از اینهاست! وقتی چیزی را بخواهد، فقط تا فرمان بدهد: «باش»، بهسرعت بهوجود میآید. 35
عیسی ادامه داد: «... در حقیقت، خدا صاحباختیار من و شماست: بپرستیدش که راه درست همین است.» 36
با وجود این صراحت کلام عیسی، بعدها خیلی از فرقههای مسیحی دربارهاش اختلافنظر کردند. وای بر آنها برای حضورشان در روزی خطیر؛ چون دراینباره تحریف و بزرگنمایی کردند! 37
روزی که پیشمان میآیند، چقدر شنوا و دانایند! امروز، ولی، این قماش ستمکار غرق گمراهیاند. 38
آنها را از روز حسرتی بترسان که دیگر کار از کار گذشته است؛ حال آنکه زندگیشان را در غفلت و بیایمانی گذراندهاند. 39
ماییم که زمین و ساکنانش را مانند ارث در اختیار میگیریم و همگی فقط بهسوی ما برگردانده میشوند. 40
در این سوره، داستان ابراهیم را هم برای مردم بازگو کن: او پیامبری باصداقت بود,41
به عموی خود، آزر، گفت: «عموجان، آخر چرا چیزی را میپرستید که نه میشنود و نه میبیند و نه دردی از شما دوا میکند؟! 42
عموجان، از راه وحی، دانشی نصیبم شده که نصیب شما نشده است؛ پس بیایید و از من پیروی کنید تا به راهی درست راهنماییتان کنم. 43
عموجان، از شیطان اطاعت نکنید که شیطان در برابر خدای رحمان، نافرمان است. 44
عموجان، واقعاً از این میترسم که عذاب خوارکنندۀ خدای رحمان سراغتان بیاید و آنوقت، همنشین شیطان شوید!» 45
آزر با تندی گفت: «یعنی تو از معبودهای من واقعاً بیزاری ابراهیم؟! اگر دست از این حرفها برنداری، هرچه به دهانم بیاید نثارت میکنم! برای همیشه از جلوی چشمم دور شو!» 46
در برابرِ تندی او، ابراهیم گفت: «باشد. خداحافظ. ولی از صاحباختیارم برایتان آمرزش خواهم خواست. او با من مهربان است.{در بسیاری کشورهای اسلامی، برگرفته از فرهنگ اسلامی، دو نوع سلام متداول است؛ اما در ایران فقط سلام رودررویی رسم است. «سلامِ» این آیه احتمالاً همان سلام خداحافظی است.} 47
از شما و بتهایی که بهجای خدا صدا میزنید، فاصله میگیرم و صاحباختیارم را صدا میزنم؛ به امید آنکه از نتایج دعا و نیایشِ با او بیبهره نمانم.» 48
وقتی بادوری از آنها و بتهایی که بهجای خدا میپرستیدند،به دیار غربت رفت، پسری بهنام اسحاق و نوهای بهنام یعقوب به او بخشیدیم و این نسل را پیامبر کردیم. 49
همچنین، از رحمت ویژۀ خودمان برخوردارشان ساختیم و نامی نیک و آوازهای بلند برایشان بهیادگار گذاشتیم. 50
در این سوره از موسی هم یادی کن: او بندهای ناب و فرستادۀ خدا و پیامبری بزرگوار بود.{مخلَصین خودشان را براى خدا خالص میکنند و خدا هم آنان را براى خودش خالص میسازد؛ یعنى دیگر در دلهایشان جایى برای غیر خدا باقى نمیماند و جز خدا به چیز دیگرى مشغول نیستند. وسوسههای شیاطین جنّی و انسی هم نهتنها در دلشان اثر نمیگذارد، بلکه آنان را بیشتر بهیاد خدا میاندازد} 51
از سمت راست کوه طور صدایش زدیم و بعد، رمزورازگویان به خودمان نزدیکش کردیم. 52
از رحمت خود، برادرش هارونِ نبی را معاون او کردیم. 53
در این سوره از اسماعیل هم یادی کن: او مردی خوشقول و فرستادۀ بزرگوار خدا بود. 54
خانوادهاش را همیشه به نماز و صدقه سفارش میکرد و در نگاه صاحباختیارش بندهای پسندیدنی بود. 55
بالاخره، در این سوره از ادریس هم یاد کن: او پیامبری باصداقت بود 56
که او را به مقامی بلندمرتبه رساندیم. 57
تمام اینان که نعمت ویژه به آنان داده شده و بعضیشان پیامبرانیاند از نسل آدم و از نسل کسانی که با نوح سوار کشتیشان کردیم و از نسل ابراهیم و یعقوب و بعضیشان هم آنانیاند که دستشان را گرفتیم و انتخابشان کردیم، بله تمام اینان وقتی آیات خدای رحمان برایشان خوانده میشود، سجدهکنان و گریهکنان بهخاک میافتند. 58
بعدها، نسلهایی بهجایشان آمدند که نماز را ضایع کردند و اسیر شهوترانی شدند. بالاخره به گمراهی خودشان پی خواهند برد. 59
مگر آنانی که توبه کردند و ایمان آوردند و کار خوب کردند. آنان وارد بهشت میشوند و ذرهای به ایشان ستم نمیشود. 60
آن بهشت، باغهای همیشهسبز و نادیدهای است که خدای رحمان به بندگانش وعده داده است و آنچه او وعده دهد، آمدنی است. 61
آنجا حرفهای بیهوده نمیشنوند. هرچه بهگوش میرسد، آرامش میدهد. آنجا، صبح تا شب، رزق و روزیشان آماده است! 62
این همان بهشتی است که برای هریک از بندگانمان که مراقب رفتارش باشد، بهیادگار میگذاریم. 63
جبرئیل میگوید: «ما فرشتگان جز بهفرمان خدا فرود نمیآییم. کارهای ما و منشأ پیدایش ما و وجود خود ما همه در اختیار اوست و خدا هرگز فراموشکار نیست؛{این آیه با آیۀ بعدش، پاسخ جبرئیل به پرسش پیامبر(ص) است، وقتی حضرت علت تأخیر جبرئیل را جویا شدند.} 64
همان صاحب آسمانها و زمین و هر آنچه میان آنهاست. بنابراین، او را بپرست و در پرستش او صبور باش. همتایی با ویژگیهای او میشناسی؟!» 65
هریک از افرادِ اشارهشده در آیۀ 59 میگوید: «آیا بعد از آنکه مُردم، از قبر زنده بیرونم میآورند؟!» 66
آیا این انسان بهیاد نمیآورد که قبل از این، ما او را آفریدیم، با آنکه چیزی نبود؟! 67
قسم به خدایت که آنها و شیاطین را در روز قیامت جمع میکنیم. سپس دورتادورِ جهنم، زانوزده، احضارشان میسازیم! 68
بعد، از هر گروهی افرادی را بیرون میکشیم که در برابر خدای رحمان از همه سرکشتر بودهاند و بههمین ترتیب تا آخر. 69
ما بهتر میدانیم چه کسانی در کدام طبقۀ جهنم جا میگیرند. 70
بدون ردخور، هریک از شما هنگام عبور از پل صراط به جهنم نزدیک میشود. این خواستِ بیچونوچرای صاحباختیار توست. 71
آنجا، آنان را که مراقب رفتارشان بودند، نجات میدهیم و ستمکارها را زانوزده، در جهنم رها میکنیم. 72
وقتی آیههای روشنگر ما را برای مردم میخوانند، بیدینها بهطعنه به مؤمنان میگویند: «از ما دو گروه، کداممان موقعیتی برتر دارد و مجالسی باشکوهتر؟!» 73
غافل از اینکه قبل از آنها، چه نسلهایی را نابود کردیم که اسباباثاثیهای مجللتر داشتند و ظاهری آراستهتر! 74
بگو: «کسانی که در گمراهی باشند، خدای رحمان به آنها فرصت کافی میدهد؛ اما وقتی وعدۀ الهی را با چشم خود ببینند، چه بهصورت عذاب این دنیا باشد و چه برپاییِ قیامت، میفهمند چه کسی موقعیتی بدتر دارد و خدموحشمی ضعیفتر! 75
خدا دست کسانی را که هدایت یافتهاند، میگیرد. تازه، در نظر خدا، کارهای خوبِ ماندگار ثوابی بیشتر دارد و نتیجهای بهتر.» 76
حال به نظر تو کسی که به آیههای ما ایمان نیاورَد و بگوید: «با این بیدینی، حتماً اموال و اولاد فراوانی نصیبم میشود»، 77
آیا خبری از غیب به او رسیده یا از خدای رحمان قولی گرفته؟! 78
هرگز! این ادعایش را ثبت میکنیم و در عذابی بیپایان غوطهورش میسازیم. 79
همچنین، آنچه به آن مینازد، از او میگیریم و دستآخر، تکوتنها بهسوی ما میآید. 80
آنها، بهجای خدا، معبودهایی برای پرستش انتخاب کردهاند تا مایۀ عزت و آبرویشان باشد! 81
هرگز! بهزودی، همان معبودها پرستش آنها را انکار میکنند و باعث ذلت و بیآبروییشان میشوند! 82
مگر نمیبینی ما شیاطین را رها میکنیم تا به جان بیدینها بیفتند و آنها را به ادامۀ کارهایشان تحریک کنند. 83
پس برای نابودیشان عجله نکن که ما خود برای رسیدن عذابشان روزشماری میکنیم؛ 84
روزی که خودمراقبان را با عزت و احترام بهطرف بهشت میبریم 85
و گناهکارها را با خفتوخواری بهسمت جهنم میرانیم. 86
معبودهایشان هم توان شفاعتشان را ندارند. فقط بندگان ممتاز خدا که از او اجازه دارند، میتوانند شفاعت کنند. 87
بتپرستها ادعا میکنند: «خدا فرزندی دارد.» 88
واقعاً که حرف زشت و زنندهای بهزبان میآورید! 89
کم مانده که آسمانها از این سخن بههم بریزد و زمین بشکافد و کوهها متلاشی شود 90
از اینکه ادعا میکنند خدای رحمان فرزندی دارد. 91
نشدنی است که خدای رحمان فرزندی داشته باشد. 92
بیاستثنا، تمام ساکنان آسمانها و زمین خواسته یا ناخواسته خدای رحمان را بندگی میکنند. 93
خدا یکییکیشان را در زمرۀ بندگانش شمرده است و حساب همهشان را دارد. 94
تکتکشان در روز قیامت تکوتنها به پیشگاه خدا میآیند. 95
خدا مِهر و محبت مسلمانانی را که کارهای خوب میکنند، در دلها میاندازد. 96
برای درک سادۀ قرآن، آن را به زبان خودت یعنی عربی فرستادیم تا با آن، خودمراقبان را مژده بدهی و جماعت ستیزهجو را بترسانی. 97
چه ملتهای زیادی را قبل از آنها نیستونابود کردیم! آیا اکنون احدی از آنها را میبینی یا صدایی از آنها میشنوی؟! 98
سوره طه
به نام خدای بزرگوار مهربان
طا، ها. 1
پیامبر! قرآن را بر تو نفرستادیم تا به زحمت بیفتی؛ 2
بلکه آن را فرستادیم تا نوعی یادآوری باشد برای کسی که از خدا حساب میبرد. 3
این کتاب را کسی فرستاده که زمین و آسمانهای بالا را آفریده است؛ 4
یعنی خدای رحمانکه بر مقام فرمانروایی جهان تکیه زده است. 5
آسمانها و زمین و آنچه میان آنها و آنچه زیرِ زمین است، فقط متعلق به اوست. 6
حرف دلت را بهزبان بیاوری یا نیاوری، خدا خاطرات پنهانیات را میداند و حتی پنهانتر از آن را هم.{همان خاطرات و خیالاتی که در دل انسان بوده یا برای لحظهای در فکرش خطور کرده، ولی او اکنون فراموششان کرده است.} 7
جز خدا هیچ معبودی نیست و بهترین نامها مخصوص اوست. 8
آیا داستان موسی به گوشَت رسیده؟ 9
زمانی، در مسیر مَدیَن به مصر، آتشی دید و به خانوادهاش گفت: «کمی صبر کنید. با همین چشمهایم آتشی دیدم. میروم، بلکه بشود پارهآتشی برایتان بیاورم یا کنارش راهبلدی پیدا کنم.» 10
همینکه نزدیک آتش شد، صدایی برخاست: «موسی، من همان خدای توام. کفشهایت را دربیاور که هماکنون در سرزمین بسیار مقدسی هستی. 11و12
من به پیامبری انتخابت کردم؛ پس به آنچه به تو وحی میشود، گوش جان بسپار. 13
من همان خدایی هستم که معبودی جز من نیست؛ بنابراین مرا بپرست و بهیاد من نماز را با آدابش بخوان. 14
قیامت حتماً آمدنی است تا هرکسی در برابر تلاشِ خود جزا داده شود؛ اما زمان رسیدنش را مخفی کردهام. 15
آنکه دلبخواهی اعتقادی به قیامت ندارد، نکند از آن غافلت کند،که هلاک میشوی! 16
خب، موسی، آن چیست در دست راستت؟» 17
گفت: «این چوبدستیام است: به آن تکیه میکنم و با آن، برگ درختها را برای گوسفندهایم میتکانم و فایدههای دیگری هم برایم دارد.» 18
خدا فرمود: «بیندازش موسی.» 19
موسی انداختش. یکدفعه ماری شد خزنده! 20
فرمود: «آن را بگیر و نترس! الان بهحالت اول بَرش میگردانیم. 21
حالا دستت را در یقهات فرو کن و زیر بغلت ببر تا درخشان بیرون بیاید، بیآنکه آسیبی ببیند. اینهم معجزهای دیگر برای اثبات پیامبریات. 22
با اینها، خواستیم چند معجزۀ بزرگمان را نشانت بدهیم. 23
اکنون به سروقت فرعون برو که سرکشی کرده است.» 24
گفت: «خدایا، ظرفیتم را برای تحمل مشکلات، بیشتر کن. 25
مأموریتم را برایم آسان ساز. 26
زبانم را روان کن 27
تا حرفم را خوب بفهمند. 28
یکی از خویشانم را دستیارم کن: 29
همین هارون، برادرم را. 30
پشتم را به او گرم کن 31
و در مأموریتم سهیمش کن 32
تا تو را بهصورت علنی به پاکی یاد کنیم 33
و ذکر و یادت را گسترش دهیم. 34
تو خودت خوب میدانی که تا بودهایم، یادت میکردهایم.» 35
فرمود: «هرچه خواستی، به تو داده شد، موسی. 36
البته یک بار دیگر هم بر تو منّت گذاشتیم. 37
وقتی برای نجاتت هرچه لازم بود، به دل مادرت انداختیم. 38
’کودکت را در صندوقی بگذار و به رود نیل بیندازش تا رودخانه به ساحلِ نزدیک قصر ببردش و فرعون، دشمن مشترک من و موسی، از آب بگیردش.‘ بعد، کاری کردم که محبتشان را به پایت بریزند تا زیر نظر من بزرگت کنند و... . 39
خواهرت نگران، اطراف کاخ قدم میزد. وقتی شنید برای شیردادنت دنبال کسی میگردند، گفت: ’میخواهید زنی را به شما معرفی کنم که نگهش بدارد؟‘ اینطور شد که به دامن مادرت برَت گرداندیم تا چشمش روشن شود و غصه نخورد.در جوانی هم که کسی را ناخواسته کشتی، از دلهرۀ مجازات نجاتت دادیم. در ضمن، بارها امتحانت کردیم. سالها هم در مَدیَن زندگی کردی و با دستِ پر به مصر برگشتی، موسی. 40
از همه بالاتر، تو را خاصِ خودم ساختم و صیقلت دادم. 41
حالا تو و برادرت، با معجزههای من، راه بیفتید و در دعوت مردم سستی نکنید.» 42
بعداً به هر دو فرمود: «به سروقت فرعون بروید که سرکشی کرده است. 43
البته بهنرمی با او سخن بگویید تا بهخود بیاید یا دستکم تکانی بخورد.» 44
گفتند: «خدایا، میترسیم که هنوز حرفمان تمامنشده، دست رویمان بلند کند یا ما را به فحش و ناسزا بگیرد!» 45
فرمود: «نترسید. خودم هوایتان را دارم. حرفها را میشنوم و بر اوضاع نظارت میکنم. 46
پس، حضورش برسید و بگویید: ’ما فرستادگان خدای توییم. دست از سرِ بنیاسرائیل بردار و بگذار با ما بیایند و اینقدر آزارشان نده. از طرف خدایت معجزه هم برایت آوردهایم. خوشبهحال آنکه دنبالهروِ راهنمایی خدا باشد. 47
به ما چنین وحی شده: عذاب خدا در انتظار کسی است که آیههای الهی را دروغ بداند و به آنها پشت کند‘.» 48
رفتند و گفتند. فرعون پرسید: «موسی، خدایتان کیست؟!» 49
گفت: «خدای ما همان است که هر چیزی را چنانکه بایدوشاید آفریده و در راه کمال قرار داده است.» 50
پرسید: «آنوقت، تکلیف نسلهای نابودشدۀ گذشته چه میشود؟!» 51
گفت: «علمش در کتابی است پیش خدا. خدا نه در علمش اشتباه میکند و نه چیزی را از یاد میبرد.» 52
همانکه زمین را محل آرامشتان کرده و برای آسانیِ رفتوآمدتان، راههای مختلف گذاشته و از آسمان برف و باران فرستاده است. بهبرکت همین بارشها، انواع گوناگون گیاهان را رویاندهایم. 53
بخورید و چهارپایانتان را هم بچرانید. در اینهمه نعمت، برای عاقلان نشانههایی از یکتاییِ خداست. 54
شما را از خاک آفریدیم و به خاک برمیگردانیم و باز، در قیامت، از دل خاک بیرونتان میآوریم. 55
همۀ معجزههای نهگانهمان را نشانِ فرعون دادیم؛ ولی او آنها را دروغ دانست و زیر بار نرفت!{منظور معجزههایی است که در مرحلۀ دعوت فرعون و قومش، تا قبل از کوچ بنیاسرائیل، به موسی(ع) داده شد: اژدهاشدن چوبدستی، درخشانشدن دست، خشکسالى، قحطی، طوفان، ملخ، شپشک، قورباغه و خون.} 56
تازه بعد از مارشدنِ چوبدستی و درخشانشدنِ دست، گفت: «آمدهای ما را با جادوجنبلبازیهایت از کشور خودمان بیرون کنی؟!{موسی(ع) از نژاد سِبطیان بود و فرعون از قِبطیان. او با این انگ رایجِ سیاسی قصد داشت به افکار عمومی بقبولاند که هدف موسی(ع) تصرف حکومت و بیرونکردن نسل قِبطی است، نه خداجویی و تبلیغ دین.} 57
حالا که اینطور شد، ما هم جادوجنبلی مثل آن رو میکنیم. در میدانی باز، جلوی چشم مردم جمع میشویم تا نه ما بتوانیم زیر این قرار بزنیم و نه تو. زمان قرار هم، با تو!» 58
موسی جواب داد:«وعدۀ ما و شما روز عید باشد؛ بهشرطی که مردم وسط روز جمع شوند.» 59
فرعون مجلس را ترک کرد. بعد از مدتی، با جادوگرها سرِقرار حاضر شد. 60
موسی هشدارشان داد:«وای بر شما! باپرستش بتها به خدا دروغ نبندید که باعذابی سخت، پوست از سرتان میکند! بله، بار کجِ آدم دروغباف به منزل نمیرسد.» 61
جادوگرها، تحت تأثیر حرفهای موسی، دربارۀ ادامۀ کارشان درِگوشی به اختلاف پرداختند. 62
درباریها فوری به جادوگرها گفتند: «اینها جادوگرند. نقشه کشیدهاند که با جادویشان از کشورتان بیرونتان کنند و سبک درست زندگیتان را از بین ببرند! 63
نقشههایتان را یککاسه کنید و با هم هماهنگ باشید که هرکس امروز برگ برنده دستش باشد، پیروز است.» 64
جادوگرها پرسیدند: «موسی، تو چوبدستیات را میاندازی یا اول ما وسایلمان را بیندازیم؟» 65
جواب داد: «اول شما بیندازید.» با این جادویشان، یکدفعه به خیال موسی آمد که طنابها و چوبدستیهایشان میخزند! 66
موسی تهِ دلش ترسی افتاد که نکند مردم گول بخورند. 67
گفتیم: «نترس! پیروز میدان فقط تویی. 68
تو هم آنچه در دست راستت داری، بینداز تا مار شود و صحنهسازیهایشان را خنثی کند؛ چون جنس کارشان حقهبازیِ جادوگر است و جادوگرجماعت خودش را بکشد هم، راه به جایی نمیبرد.» 69
کار که به اینجا رسید، جادوگرها بیاختیار به سجده افتادند و گفتند: «به خدای موسی و هارون ایمان آوردیم.» 70
فرعون عصبانی شد: «یعنی، به موسی ایمان آوردید، آنهم بیاجازۀ من؟ لابد او سردستۀ شماست و جادو یادتان داده! دست و پایتان را ضربدری، یکی از راست و یکی از چپ، قطع میکنم و به تنههای درخت خرما میخکوبتان میکنم. آنوقت میفهمید که عذاب کداممان زجرآورتر و طولانیتر است: من یا خدا؟!» 71
گفتند: «تو و مالومنالت را هیچ وقت ترجیح نمیدهیم به معجزههایی که با چشم خود دیدیم و هم به کسی که ما را آفریده است. هر دستوری دلت میخواهد، صادر کن: تو، فقط در این دنیا میتوانی دستور بدهی! 72
ما به خدا ایمان آوردیم تا هم خطاهایمان را ببخشد و هم جادوگریمان را که به آن وادارمان کردی. پاداش خدا بهتر است و ماندگارتر. 73
آنهایی که بیایمان و گناهکار در پیشگاه خدا حاضر شوند، جهنمی نصیبشان میشود که در آن، نه بهخوشی زندگی میکنند و نه میمیرند! 74
کسانی هم که باایمان و درستکار در پیشگاهش حاضر شوند، جایگاههای عالی نصیبشان میشود: 75
باغهای همیشهسبزی که در آنها جویها روان است و آنان در آنجا ماندنیاند. این است پاداش کسانی که خودسازی کنند.» 76
به موسی وحی کردیم: «بندگانم یعنی بنیاسرائیل را شبانه از شهر بیرون ببر و مسیری خشک در دریا برایشان باز کن. اینطوری، دیگر نه از رسیدن دشمن میترسی و نه از غرقشدن در دریا.»{منظور از دریا در اینجا، بهاحتمال زیاد، خلیج سوئز است؛ یعنی همان باریکۀ شمالغربی دریای سرخ که در پایان آن، کانال سوئز قرار دارد و دریای سرخ را به دریای مدیترانه وصل میکند و شهر قاهره در نزدیکی آن قرار دارد.} 77
فرعون با لشکریانش تعقیبشان کرد؛ ولی واردِ آن مسیرِ بازشده که شدند، امواج خروشان دریا آنها را در هم کوبید و غرقشان کرد. 78
فرعون مردم مملکتش را بهجای هدایت، گمراه کرد! 79
آی بنیاسرائیل، ازچنگ دشمن نجاتتان دادیم. با موسی و هفتاد نمایندۀ شما مدت چهل شب را در سمت راست کوه طور قرار گذاشتیم تا تورات را بدهیم. برایتان گزانگبین و بلدرچین فرستادیم,1- {گزانگبین مادهای شیرین است که بهصورت شیره، از بوتۀ گیاه گز تولید میشود.}2- {بلدرچین پرندۀ کوچکی است که بیشتر در مزارع گندم و بوتهزارها لانه میکند و گوشتی چرب دارد.} 80
از خوراکیهای پاکوپاکیزهای که روزیتان کردهایم، بخورید و در آن زیادهروی نکنید که سزاوار غضبم میشوید. هرکه سزاوار غضبم شود، به درۀ هلاکت سقوط میکند! 81
همین من، آمرزندۀ آن کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و خطاهایش را با کارِ درست جبران کند و بعد هم با پیروی از رهبر، در مسیر درست قرار بگیرد. 82
خدا فرمود: «موسی، چه شد که زودتر از نمایندگان مردم به کوه طور آمدی؟» 83
گفت: «آنها دارند پشت سرِ من میآیند. خدایا، بهعشق مناجات با تو بود که عجله کردم.» 84
فرمود: «در غیابت، مردم را آزمایش کردیم و سامری از راه بهدرشان کرد!»{چون بتپرستی و خرافهپرستی آثار سرنوشتسوزی در زندگی مردم میگذارد، چندمین بار است که از گوسالهپرستی بنیاسرائیل حرف بهمیان آمده است. هنوز هم گوسالهپرستی و گاوپرستی در میان برخی یهودیان و غیریهودیان رواج دارد.} 85
موسی عصبانی و ناراحت به میان مردم برگشت و گوسالهپرستیشان را بهچشم خودش دید. گفت: «مردم! مگر خدا به شما وعده نداده بود که تورات را بفرستد؟! میخواهم بدانم مدتِ ماندنم در کوه طور طولانی شد؟ یا واقعاً میخواستید با این رفتار زشت، قرارتان با من را زیر پا بگذارید و سزاوار غضب خدا شوید؟!» 86
بهانه آوردند: «بههمزدن قولوقرارمان که دستِ خودمان نبود: طلاجواهر زیادی ازقوم فرعون دستمان مانده بود. دورشان انداختیم! سامری برِشان داشت و در آتش ذوب کرد. 87
بعد، برای مردم مجسمۀ گوسالهای را ساخت که صدایی مثل صدای گاو هم از آن درمیآمد. او و هوادارانش گفتند:’این است معبود شما و موسی؛ ولی او فراموشش کرده و رفته کوه طور، دنبال خدای ندیدنی!‘» 88
نمیبینند آن گوساله جوابی به آنها نمیدهد و اختیارِ سود و ضررشان را ندارد؟! 89
البته قبل از برگشتن موسی، هارون به آنها گوشزد کرده بود: «مردم! دارید امتحان میشوید! خدایتان همان خدای رحمان است. از من که فرستادۀ اویم، پیروی کنید و مطیع فرمانم باشید.» 90
ولی گفتند: «ما از پرستش گوساله دستبردار نیستیم تا موسی پیشمان برگردد!» 91
موسی از کوه طور که برگشت، به هارون گفت: «وقتی دیدی مردم گمراه شدند، چه باعث شد که از من پیروی نکنی؟ چرا دستورم را گوش نکردی؟!» 92و93
هارون گفت: «برادرجان، ریش مرا چرا چسبیدهای؟ آخر، ترسیدم که اگر شدت عمل بهخرج دهم، بعداً بگویی: ’بین بنیاسرائیل تفرقه انداختی و سفارشم را دربارۀ اصلاح امور رعایت نکردی!‘» 94
بعد، موسی رو به سامری کرد: «منظورت چه بود از این کار ابلهانه؟!» 95
گفت: «من مجسمهسازی بلدم و مردم بلد نیستند. نصفهنیمه به حرفهایت ایمان آوردم؛ ولی همان را هم بیخیال شدم. مجسمهای ساختم و گوسالهپرستی کردم. اینطوری هواوهوسم این کار زشت را در نظرم رنگولعاب داد.» 96
موسی گفت: «بهخاطر این کار زشتت، به چنان وحشت و وسواسی در زندگی دچار شوی که هرکس پیشت بیاید، بگویی: ’دست به من نزن!‘ برو منتظر مرگت باش که ردخور ندارد! حالا نگاه کن به معبودت که یکریز عبادتش میکردی. چنان ریزریزش کنیم و تکههایش را در دریا بپراکنیم که نگو و نپرس. 97
مردم! بدانید معبود شما فقط خدایی است که معبودی جز او نیست. او همه چیز را میداند.» 98
ای پیامبر، برخی داستانهای گذشته را اینطور برایت تعریف میکنیم. از طرف خودمان هم به تو قرآن را دادیم. 99
آنهایی که ازدستورهای نجاتبخشش رو بگردانند،قیامت بار سنگینی بهدوش میکشندکه همیشه وبال گردنشان است.بله، بارشان بد باری است روز قیامت! 100و101
آن روز، در شیپور قیامت دمیده میشود. گناهکارها را با چشمهای کوروکبود احضار میکنیم. 102
آهسته به هم میگویند: «برزخ، پیشِ اینجا، ده روز بیشتر نبود!» 103
ما خوب میفهمیم چه میگویند، وقتی واقعبینترینِ آنها میگوید: «ده روز؟! فوقش یک روز آنجا ماندیم!» 104
از تو دربارۀ وضع کوهها در قیامت میپرسند. بگو: «خدا متلاشی و پخشوپلایشان میکند 105
و زمین را بهصورت دشتی صاف درمیآورد؛ 106
طوریکه اصلاً پستی و بلندی در آن نمیبینی.» 107
آن روز، همه برای حضور در صحنۀ قیامت، بیچونوچرا دنبال فریاد اسرافیل راه میافتند. در برابر خدای رحمان، نفَسها در سینه حبس شده است و جز صدای قدمها، هیچ نمیشنوی. 108
آن روز، شفاعتِ کسی سودی ندارد، مگر آنکه خدای رحمان به او اجازه بدهد و حرفش را تأیید کند. 109
خدا سرنوشت مجرمان در قیامت و سرگذشت آنها در دنیا را میداند؛ ولی آنها به چیزی از علمش دسترسی ندارند. 110
در برابر خدای زنده و پاینده، بیچارگی از چهرهها میبارد. هر بیدینی که بارِ ستمی بهدوش دارد، ناامید است و دستخالی 111
و هرکه در کار خوب دستی داشته باشد، بهشرط باایمانبودن، نه از بیعدالتی میترسد و نه از حقکُشی. 112
قرآن را اینچنین به زبان رسای عربی فرستادیم و در آن هشدارهای گوناگون گنجاندیم؛ شاید مردم دست از لجبازی بردارند یا اینکه مایۀ یادآوریشان شود. 113
بلندمرتبه است خدایی که فرمانروای راستین جهان هستی است. ای پیامبر، قبل از دستور جبرئیل، در خواندن آیههایی که شبِ قدر فرستادیم، عجله نکن و بگو: «خدایا، علمم را بیشتر کن.» 114
به آدم سفارش کردیم نزدیک آن درخت نشود؛ ولی فراموش کرد. در کل، برای عمل به آن سفارش، در او عزم جدّی ندیدیم. 115
وقتی به فرشتگان دستور دادیم «در برابر آدم سجده کنید»، همه سجده کردند، جز ابلیس که خودداری کرد. 116
به آدم هشدار دادیم: «این ابلیس دشمن تو و همسر توست. نکند گولتان بزند و از این باغ بیرونتان کند که برای گذران زندگی به دردسر میافتی! 117
اینجا که باشی، نه گرسنه میشوی، نه برهنه 118
و نه تشنه میشوی، نه آفتابزده.» 119
ولی شیطان زیر پایش نشست و درِ گوشش خواند: «آیا درختی نشانت بدهم که با خوردن میوهاش به زندگی جاودان و ریاست بیپایان برسی؟» 120
سرانجام، آدم و همسرش از آن خوردند و اندام جنسیشان آشکار شد! شروع کردند به چسباندن برگ درختهای باغ به خودشان! اینطور شدکه آدم، هم به سفارش خدا گوش نکرد، هم به آن سراب نرسید.{این هدف ابتدایی، مقدمهای بود برای هدف اصلی او: بیآبروکردن آدم و حوّا و نالایقکردنشان برای رسیدن به کمال و نمایندۀ خدا شدن.} 121
بعد، خدا او را برگزید: به او لطف کرد و دستش را گرفت. 122
سپس به آدم و شیطان دستور داد: «همگیتان از این مرتبه پایین بروید. روی زمین هم، دشمنِ هم خواهید بود. اگر راه نجاتی جلوی پایتان گذاشتم که میگذارم، هرکه قدم در آن راه بگذارد، گمراه و بدبخت نمیشود 123
و هرکه از یاد و نام من روگردان شود، درسختی و فشار زندگی میکند. روز قیامت هم، چشمش را بر صحنههای خوشایند میبندیم.»{تنها راه نجات از مشکلات دستوپاگیر زندگی مراقبت از رفتار است.} 124
اعتراض میکند: «خدایا، من که در دنیا چشمهایم میدید. پس چرا کور محشورم کردی؟!» 125
خدا میفرماید: «آن موقع، آیههایمان را نشانت دادیم و تو فراموششان کردی. حالا امروز خودت فراموش میشوی!» 126
کسی را که از راه و رسم بندگی خارج شود و به آیههای خدا ایمان نیاورد، اینطور مجازات میکنیم. البته که عذاب آخرت زجرآورتر است و طولانیتر! 127
مگر همین برای بیداری مردم کافی نیست که نسلهای فراوانی را قبل از آنها نابود کردیم و حالا اینها در خانههایشان رفتوآمد میکنند؟! اینها برای مردم عاقل مایۀ عبرت است. 128
اگر خدا مقدّر نکرده بود که مردم مدت معیّنی در زمین زندگی کنند، عذاب در حقّشان حتمی میشد! 129
با توجه به همۀ آنچه در این سوره گفتیم، در برابر حرفهای بیربط و نیشدارِ بتپرستها صبوری کن. قبل از طلوع و غروب آفتاب، خدا را از سرِ سپاس، به پاکی یاد کن و در ساعاتی از شبانهروز هم تسبیحش را بگو؛ به این امید که به قضا و قدرِ الهی راضی شوی. 130
همچنین، به امکانات مادی و زودگذری چشم ندوز که برای آزمایشِ گروههایی از جماعتِ بیدین، به آنها دادهایم. رزقوروزی خدا در آخرت، بهتر است و ماندگارتر. 131
به خانوادهات سفارش کن نماز بخوانند. خودت هم به آن مداومت کن. البته به نمازِ تو نیاز نداریم، ماییم که نیاز تو را برطرف میکنیم. عاقبتبهخیری هم در مراقبتِ از رفتار است. 132
بتپرستهای مکه پرسیدند: «چرا محمد از طرف خدا برایمان معجزهای نمیآورَد؟!» مگر همین قرآن را برایشان نفرستادیم که شامل حقایق کتابهای آسمانی گذشته است؟! 133
اگر هنوز قرآننیامده، با عذابی نابودشان مىکردیم، حتماً اعتراض مىکردند: «خدایا، چرا پیامبرى برایمان نفرستادى تا قبل از آنکه خواروزار شویم، از آیههای تو پیروى کنیم؟!» 134
هشدارشان بده: «ما و شما همه چشمبهراهیم. پس چشمبهراه بمانید! بههمین زودیها میفهمید که رهروانِ راهِ درست و راهیافتگان، کیاناند؟!» 135
جزء شانزدهم شامل آیات 75 کهف تا آخر ، مریم و طه می باشد.
خضر گفت: «مگر نگفتم که تو هرگز نمیتوانی پابهپای من بیایی؟!» 75
موسی باز بهخود آمد: «اگر بعد از این، به چیزی اعتراض کردم، مرا همراه خودتان نبرید؛ چون از نظر من، دیگر عذر موجّهی دارید.» 76
باز به راهشان ادامه دادند. وقتی به روستایی رسیدند، از اهالی آنجا غذا خواستند؛ ولی آنها نخواستند مهمانشان کنند. آنطرفتر، چشم خضر و موسی به دیواری افتاد که کج شده بود و داشت میریخت. خضر تعمیرش کرد. موسی گفت: «خب میتوانستید برای این کارتان مزدی بگیرید.» 77
خضر گفت: «دیگر اینجا جای جدایی من و توست. اکنون از رمزوراز کارهایی باخبرت میکنم که نتوانستی در برابرشان صبر کنی: 78
آن قایق مسافری مال عدهای فقیر بود که در دریا کار میکردند. پادشاهی ستمگر در کمین بود که هر قایق سالمی را بهزور از چنگ صاحبش درمیآورْد. قایقشان را جوری معیوب کردم تا آن را از آنان نگیرد. 79
اما آن نوجوان: پدر و مادرش باایمان بودند. ترسیدیم که فرداها او آنان را به سرکشی و بیدینی بکشاند! 80
خواستیم که خدا، عوض آن نوجوان، بچهای پاکتر و مهربانتر از او به آنان بدهد. 81
آن دیوار هم مال دو پسربچۀ یتیمی بود که در شهر زندگی میکردند و زیرش گنجی نهفته بود که مال آنها بود. چون پدرشان هم مرد خوبی بود، خدا از سرِ لطفش میخواست که آن دو پسربچه به رشد کافی برسند و گنجشان را از زیر آن دیوار بیرون بکشند. این کارها را خودسر نکردم. بله، این بود حقیقت کارهایی که تو ظرفیت تحملشان را نداشتی.» 82
و بالاخره اینکه از تو دربارۀ ذوالقرنین میپرسند. بگو: «بخشی از سرگذشتش را به شما میگویم.» 83
ما به او در زمین قدرت دادیم و امکانات کافی در اختیارش گذاشتیم. 84
پس بار سفر بست و بهطرف غربِ عالَم راه افتاد. 85
وقتی به ساحل دریای مدیترانه رسید، احساس کرد که انگار خورشید در چشمۀ گرم و گِلآلودی فرو میرود! نزدیک آنجا، گروهی دید. به ذوالقرنین گفتیم: «یا عادلانه مجازاتشان کن یا با رفق و مدارا با آنان رفتار کن.» 86
گفت: «هرکه بد کند، بالاخره مجازاتش خواهیم کرد. بعد، بهسوی خدا برگردانده میشود و خدا هم عذابی بیسابقه به او میچشاند! 87
اما هرکه ایمان بیاورد و کار خوب کند، بهترین پاداش را میبَرد و در اجرای وظایفش بر او آسان میگیریم.» 88
دوباره بار سفر بست و اینبار راهیِ شرقِ عالَم شد. 89
وقتی به کویری سوزان رسید، احساس کرد خورشید چنان گزنده بر ساکنانش میتابد که هر سایه و پوششی برایشان در نظر گرفته بودیم، انگار بیاثر است! 90
بله، قصه این بود و ما از احوال ذوالقرنین کاملاً آگاه بودیم. 91
باز بار سفر بست و راه افتاد. 92
وقتی به تنگهای بین دو رشتهکوهِ دیوارمانند رسید، به مردمی برخورد که جز زبان خودشان، بهراحتی زبان دیگری نمیفهمیدند. 93
با رمز و اشاره به ذوالقرنین گفتند که یأجوج و مأجوج مردمی تبهکارند و با عبور از این تنگه، ما را قتل و غارت میکنند. میشود دستمزدی به تو بدهیم تا در این تنگه، بین ما و آنها سدّى بسازی؟{بهاحتمال زیاد، یأجوج و مأجوج همان اقوام مغول و تاتارند که امروزه در چین و اطراف آن زندگی میکنند. جالب اینکه مردم چین با سرعت عجیبی در حال پیشرفت اقتصادی و تثبیت سیطرۀ سیاسی خود بر دنیا هستند! این اتفاق یکی از نشانههای آخرالزمان است. } 94
گفت: «قدرتی که خدا به من داده، بهتر از دستمزد شماست. فقط با تأمین نیروی کار و تهیۀ مصالح، کمکم کنید تا بین شما و آنها، سدّ محکمی بسازم. 95
برایم سنگآهن بیاورید.» موقعی که با پرکردن شکاف، همسطحِ دو طرفش کرد، صدا زد: «آتش روشن کنید و در آن بدمید.» وقتی گداختهشان کرد، گفت: «حالا روی مذاب بیاورید تا رویش بریزم.» 96
از آن روز بهبعد، مهاجمان وحشی نه میتوانستند از آن بالا بروند و نه سوراخش کنند. 97
او ادامه داد: «توفیق احداث این سد، لطف خدا بود. وقتی هم وعدهاش دربارۀ قیامت نزدیک شود، با خاک یکسانش میکند. وعدۀ او راست است.» 98
آن زمان، مردم را بهحال خودشان رها میکنیم تا در هم بِلولند! و همینکه در شیپور قیامت بدمند، برای حسابوکتاب جمعشان میکنیم. 99
آن روز، جهنم را دودستی پیشکش بیدینها میکنیم! 100
همانهایی که بر چشم دلشان پردۀ غفلتی بود تا یاد من نیفتند و تحمل شنیدن واقعیتها را هم نداشتند. 101
آیا بیدینها خیال میکنند میتوانند بهجای من، مخلوقاتم را کس و کار خودشان قرار دهند تا در قیامت، به فریادشان برسند؟! ما جهنم را برای پذیرایی از چنین بیدینهایی آماده کردهایم! 102
بگو: «ورشکستهترین گروه را به شما معرفی کنم؟! 103
همانهایی که تمام تلاششان، در زندگی دنیا بر باد رفته است و باز هم خیال میکنند خیلی هنر کردهاند؟! 104
آنها کسانیاند که آیهها و نشانههای خدا و دیدار با او را باور نکردهاند؛ در نتیجه، اگر احیاناً کارهای خوبی هم از آنها سر زده باشد، بههدر میرود. در قیامت هم قدر
و قیمتی برایشان قائل نیستیم! 105
این است حال و روزشان! چون بیدینی کردند و آیهها و پیامبرانم را بهمسخره گرفتند، سزایشان جهنم است. 106
اما مسلمانان درستکار، بهشتِ برتر جای پذیراییشان خواهد بود. 107
آنجا ماندنیاند و هوای جابهجاشدن به سرشان نمیزند.» 108
بگو: «آنچه در این سوره آمد، همۀ حرف نبود! برای ثبت حقایق عالم، بهفرض، آب دریاها مرکّب شود، آن آب تمام میشود و ثبت حقایق، نه! هر چقدر دریا هم بیاوریم کمکش، فرقی به حال ماجرا نمیکند.» 109
بگو: «من هم آدمیام، مثل شما؛ با این فرق که به من وحی میشود: ’معبودتان معبودی یگانه است.‘ آنانی که دیدار خدا را آرزو میکنند، باید برای انجامدادن کار خوب، دستبهکار شوند و کسی را بهجای او نپرستند.» 110
سوره مریم
به نام خدای بزرگوار مهربان
کاف، ها، یا، عین، صاد. 1
یادش بهخیر لطف خدا به بندهاش زکریا 2
او خدا را آهسته صدا زد و گفت: «خدایا، استخوانهایم پوک شده و گرد پیری بر سرم نشسته است. تا به حال هم نشده که از دعا به درگاهت، ای خدا، دستخالی برگردم. 3و4
من میترسم که بعدِ مرگم، بستگانم نالایق از آب دربیایند. همسرم هم از همان جوانی نازا بود. پس تو خودت بچۀ لایقی به من ببخش 5
تاکارهایم را بهعهده بگیرد و وارث من و همسرم باشد. خدایا، کاری کن که او پاک و پسندیدنی باشد.» 6
دعایش را اجابت کردیم و گفتیم: «زکریا، مژدهات میدهیم به تولد فرزندی بهنام یحیی که تابهحال همتایی با ویژگیهای او نیافریدهایم!» 7
زکریا با کنجکاوی پرسید: «خدایا، آخر چطور ممکن است پسردار شوم؟! همسرم که نازاست و خودم هم از شدت پیری، شکسته و افتاده شدهام!» 8
خدا فرمود: «همینطور است که میگویی؛ ولی منِ خدا میگویم: این کار برای من آسان است؛ همانطورکه تو را قبلترها در حالی آفریدم که چیزی نبودی.» 9
زکریا که بیقرارِ دانستن زمان بچهدارشدنش بود، گفت: «خدایا، نشانهای برایم بگذار.» فرمود: «نشانهاش این است که سه شبانهروز نمیتوانی با مردم حرف بزنی، با اینکه زبانت سالم است!» 10
زکریا از عبادتگاهش بیرون آمد و پیش مردم رفت. با اشاره، به آنها گفت: «بهشکرانۀ این نعمت، هر صبح و شب خدا را به پاکی یاد کنید.» 11
به یحیی، بعد از بهدنیاآمدنش، گفتیم: «معارف و احکام تورات را جدّی بگیر.» در همان کودکی به او حکمت بخشیدیم.{قرآن از باورهای عقلی و پندهای اخلاقی و دستورهای فقهی و نیز بصیرتهای راهگشا، بهخاطر «محکم»بودنشان با نام «حکمت» یاد میکند: یکتاپرستی، خوبی به پدر و مادر، رعایت حقوق مردم و بهویژه خویشان، کمک به نیازمندان، پرهیز از اسراف، دوری از بخل، زندگی بهسبک دین، نکشتن انسانهای بیگناه، پرداختن به یتیمان و... . } 12
خودمان اشتیاقی در نهادش نهادیم و روح و روانش را پرورش دادیم. او دائم مراقب رفتارش بود 13
و با پدر و مادرش مهربان. به مردم زور نمیگفت و ستمگر هم نبود. 14
درود بیکران بر او: روزی که به دنیا آمد و روزی که از دنیا میرود و روزی که دوباره زنده میشود. 15
در این سوره، داستان مریم را برای مردم بازگو کن: او از خانوادۀ خودش کناره گرفت. در بخش شرقی مسجدالاقصا، برای عبادت خلوت کرد 16
و بین خودش و دیگران پردهای کشید. جبرئیل را بهسویش فرستادیم. او در نگاه مریم، بهصورت جوانی خوشقدوقامت ظاهر شد. 17
مریم با نگرانی گفت: «امیدوارم مراقب رفتارت باشی! من، بههرحال، از تو به خدا پناه میبرم.» 18
جبرئیل گفت: «من فرستادۀ خدای توام تا پسری صالح به تو ببخشم.» 19
مریم با تعجب پرسید: «آخر، چطور ممکن است پسردار شوم؟! با اینکه نه مردی با من ازدواج کرده و نه بدکاره بودهام!» 20
جبرئیل گفت: «همینطور است که میگویی؛ ولی خب خدا میگوید: ’این کار برای من آسان است. انجامش میدهیم تا او را معجزهای شگفتانگیز برای مردم و مایۀ برکت خود قرار دهیم و... . این کاری است حتمی.‘» 21
بالاخره، بچهاش را باردار شد. در دوران بارداری، در مکان دوری خلوت کرد 22
تا اینکه درد زایمان، او را به زیر تنۀ بهظاهر خشکیدۀ خرمایی کشاند. از درد جسمی و فشار روحی، اینطور نالید: «ایکاش مرده بودم و این روزها را نمیدیدم و کلاً از
یادها رفته بودم!» 23
بهمحض اینکه عیسی به دنیا آمد، مادرش را دلداری داد: «نگران نباش! ببین خدا زیر پایت جوی آبی راه انداخت. 24
آن تنۀ درخت خرما را بهطرف خودت تکانی بده تا جانِ دوباره بگیرد و برایت خرمایی تروتازه بریزد. 25
از آن خرمای تازه بخور و از این آب گوارا بنوش و شادمان باش. اگر کسی را هم دیدی، بهاشاره بگو: ’نذر کردهام برای خدا روزۀ سکوت بگیرم؛ بههمین دلیل، امروز با کسی صحبت نمیکنم.‘» 26
در حالی که کودکش را بغل گرفته بود، او را پیش قومش آورد. آنها بُهتزده گفتند: «آهای مریم! دست به کار عجیب و غریبی زدهای! 27
آهای خانم محترم! نه پدرت عِمران مردی لااُبالی بوده و نه مادرت حنّا زنی بدکاره!»{مفسران برای «خواهر هارون» چهار احتمال معنایی دادهاند. آن احتمالی که با بقیۀ آیه و آیۀ قبل همخوانیِ بیشتری دارد، این است که هارون مردی فاسق و بدنام بوده است و هر فردِ بدی را کنایهوار به او نسبت میدادند. معادل فارسی امروزیِ این نیش و کنایه را در اینجا «خانم محترم!» گذاشتیم.} 28
ولی مریم با خاطری آسوده به عیسی اشاره کرد که از خودش بپرسید. آنها با عصبانیت گفتند: «آخر، با بچهقنداقی چطور حرف بزنیم؟!» 29
ناگهان عیسی بهحرف درآمد: «من بندۀ خدایم. او به من کتاب مقدس داده و مرا به پیامبری انتخاب کرده است. 30
وجود مرا، هر جا که باشم، مایۀ خیر و برکت قرار داده و سفارشم کرده است که تا زندهام نماز بخوانم و صدقه بدهم. 31
کاری کرده که با مادرم خوشرفتار باشم و هیچ وقت زورگو و پندناپذیر نباشم. 32
درود بیکران بر من: روزی که به دنیا آمدم و روزی که از دنیا میروم و روزی که دوباره زنده میشوم... .» 33
محمد، این است عیسیبنمریم و ماجرای واقعی او؛ همانکه دربارۀ آفرینشش شکوشبهه میکنند. 34
محال است خدا برای خودش فرزندی انتخاب کند؛ زیرا او منزّه از اینهاست! وقتی چیزی را بخواهد، فقط تا فرمان بدهد: «باش»، بهسرعت بهوجود میآید. 35
عیسی ادامه داد: «... در حقیقت، خدا صاحباختیار من و شماست: بپرستیدش که راه درست همین است.» 36
با وجود این صراحت کلام عیسی، بعدها خیلی از فرقههای مسیحی دربارهاش اختلافنظر کردند. وای بر آنها برای حضورشان در روزی خطیر؛ چون دراینباره تحریف و بزرگنمایی کردند! 37
روزی که پیشمان میآیند، چقدر شنوا و دانایند! امروز، ولی، این قماش ستمکار غرق گمراهیاند. 38
آنها را از روز حسرتی بترسان که دیگر کار از کار گذشته است؛ حال آنکه زندگیشان را در غفلت و بیایمانی گذراندهاند. 39
ماییم که زمین و ساکنانش را مانند ارث در اختیار میگیریم و همگی فقط بهسوی ما برگردانده میشوند. 40
در این سوره، داستان ابراهیم را هم برای مردم بازگو کن: او پیامبری باصداقت بود,41
به عموی خود، آزر، گفت: «عموجان، آخر چرا چیزی را میپرستید که نه میشنود و نه میبیند و نه دردی از شما دوا میکند؟! 42
عموجان، از راه وحی، دانشی نصیبم شده که نصیب شما نشده است؛ پس بیایید و از من پیروی کنید تا به راهی درست راهنماییتان کنم. 43
عموجان، از شیطان اطاعت نکنید که شیطان در برابر خدای رحمان، نافرمان است. 44
عموجان، واقعاً از این میترسم که عذاب خوارکنندۀ خدای رحمان سراغتان بیاید و آنوقت، همنشین شیطان شوید!» 45
آزر با تندی گفت: «یعنی تو از معبودهای من واقعاً بیزاری ابراهیم؟! اگر دست از این حرفها برنداری، هرچه به دهانم بیاید نثارت میکنم! برای همیشه از جلوی چشمم دور شو!» 46
در برابرِ تندی او، ابراهیم گفت: «باشد. خداحافظ. ولی از صاحباختیارم برایتان آمرزش خواهم خواست. او با من مهربان است.{در بسیاری کشورهای اسلامی، برگرفته از فرهنگ اسلامی، دو نوع سلام متداول است؛ اما در ایران فقط سلام رودررویی رسم است. «سلامِ» این آیه احتمالاً همان سلام خداحافظی است.} 47
از شما و بتهایی که بهجای خدا صدا میزنید، فاصله میگیرم و صاحباختیارم را صدا میزنم؛ به امید آنکه از نتایج دعا و نیایشِ با او بیبهره نمانم.» 48
وقتی بادوری از آنها و بتهایی که بهجای خدا میپرستیدند،به دیار غربت رفت، پسری بهنام اسحاق و نوهای بهنام یعقوب به او بخشیدیم و این نسل را پیامبر کردیم. 49
همچنین، از رحمت ویژۀ خودمان برخوردارشان ساختیم و نامی نیک و آوازهای بلند برایشان بهیادگار گذاشتیم. 50
در این سوره از موسی هم یادی کن: او بندهای ناب و فرستادۀ خدا و پیامبری بزرگوار بود.{مخلَصین خودشان را براى خدا خالص میکنند و خدا هم آنان را براى خودش خالص میسازد؛ یعنى دیگر در دلهایشان جایى برای غیر خدا باقى نمیماند و جز خدا به چیز دیگرى مشغول نیستند. وسوسههای شیاطین جنّی و انسی هم نهتنها در دلشان اثر نمیگذارد، بلکه آنان را بیشتر بهیاد خدا میاندازد} 51
از سمت راست کوه طور صدایش زدیم و بعد، رمزورازگویان به خودمان نزدیکش کردیم. 52
از رحمت خود، برادرش هارونِ نبی را معاون او کردیم. 53
در این سوره از اسماعیل هم یادی کن: او مردی خوشقول و فرستادۀ بزرگوار خدا بود. 54
خانوادهاش را همیشه به نماز و صدقه سفارش میکرد و در نگاه صاحباختیارش بندهای پسندیدنی بود. 55
بالاخره، در این سوره از ادریس هم یاد کن: او پیامبری باصداقت بود 56
که او را به مقامی بلندمرتبه رساندیم. 57
تمام اینان که نعمت ویژه به آنان داده شده و بعضیشان پیامبرانیاند از نسل آدم و از نسل کسانی که با نوح سوار کشتیشان کردیم و از نسل ابراهیم و یعقوب و بعضیشان هم آنانیاند که دستشان را گرفتیم و انتخابشان کردیم، بله تمام اینان وقتی آیات خدای رحمان برایشان خوانده میشود، سجدهکنان و گریهکنان بهخاک میافتند. 58
بعدها، نسلهایی بهجایشان آمدند که نماز را ضایع کردند و اسیر شهوترانی شدند. بالاخره به گمراهی خودشان پی خواهند برد. 59
مگر آنانی که توبه کردند و ایمان آوردند و کار خوب کردند. آنان وارد بهشت میشوند و ذرهای به ایشان ستم نمیشود. 60
آن بهشت، باغهای همیشهسبز و نادیدهای است که خدای رحمان به بندگانش وعده داده است و آنچه او وعده دهد، آمدنی است. 61
آنجا حرفهای بیهوده نمیشنوند. هرچه بهگوش میرسد، آرامش میدهد. آنجا، صبح تا شب، رزق و روزیشان آماده است! 62
این همان بهشتی است که برای هریک از بندگانمان که مراقب رفتارش باشد، بهیادگار میگذاریم. 63
جبرئیل میگوید: «ما فرشتگان جز بهفرمان خدا فرود نمیآییم. کارهای ما و منشأ پیدایش ما و وجود خود ما همه در اختیار اوست و خدا هرگز فراموشکار نیست؛{این آیه با آیۀ بعدش، پاسخ جبرئیل به پرسش پیامبر(ص) است، وقتی حضرت علت تأخیر جبرئیل را جویا شدند.} 64
همان صاحب آسمانها و زمین و هر آنچه میان آنهاست. بنابراین، او را بپرست و در پرستش او صبور باش. همتایی با ویژگیهای او میشناسی؟!» 65
هریک از افرادِ اشارهشده در آیۀ 59 میگوید: «آیا بعد از آنکه مُردم، از قبر زنده بیرونم میآورند؟!» 66
آیا این انسان بهیاد نمیآورد که قبل از این، ما او را آفریدیم، با آنکه چیزی نبود؟! 67
قسم به خدایت که آنها و شیاطین را در روز قیامت جمع میکنیم. سپس دورتادورِ جهنم، زانوزده، احضارشان میسازیم! 68
بعد، از هر گروهی افرادی را بیرون میکشیم که در برابر خدای رحمان از همه سرکشتر بودهاند و بههمین ترتیب تا آخر. 69
ما بهتر میدانیم چه کسانی در کدام طبقۀ جهنم جا میگیرند. 70
بدون ردخور، هریک از شما هنگام عبور از پل صراط به جهنم نزدیک میشود. این خواستِ بیچونوچرای صاحباختیار توست. 71
آنجا، آنان را که مراقب رفتارشان بودند، نجات میدهیم و ستمکارها را زانوزده، در جهنم رها میکنیم. 72
وقتی آیههای روشنگر ما را برای مردم میخوانند، بیدینها بهطعنه به مؤمنان میگویند: «از ما دو گروه، کداممان موقعیتی برتر دارد و مجالسی باشکوهتر؟!» 73
غافل از اینکه قبل از آنها، چه نسلهایی را نابود کردیم که اسباباثاثیهای مجللتر داشتند و ظاهری آراستهتر! 74
بگو: «کسانی که در گمراهی باشند، خدای رحمان به آنها فرصت کافی میدهد؛ اما وقتی وعدۀ الهی را با چشم خود ببینند، چه بهصورت عذاب این دنیا باشد و چه برپاییِ قیامت، میفهمند چه کسی موقعیتی بدتر دارد و خدموحشمی ضعیفتر! 75
خدا دست کسانی را که هدایت یافتهاند، میگیرد. تازه، در نظر خدا، کارهای خوبِ ماندگار ثوابی بیشتر دارد و نتیجهای بهتر.» 76
حال به نظر تو کسی که به آیههای ما ایمان نیاورَد و بگوید: «با این بیدینی، حتماً اموال و اولاد فراوانی نصیبم میشود»، 77
آیا خبری از غیب به او رسیده یا از خدای رحمان قولی گرفته؟! 78
هرگز! این ادعایش را ثبت میکنیم و در عذابی بیپایان غوطهورش میسازیم. 79
همچنین، آنچه به آن مینازد، از او میگیریم و دستآخر، تکوتنها بهسوی ما میآید. 80
آنها، بهجای خدا، معبودهایی برای پرستش انتخاب کردهاند تا مایۀ عزت و آبرویشان باشد! 81
هرگز! بهزودی، همان معبودها پرستش آنها را انکار میکنند و باعث ذلت و بیآبروییشان میشوند! 82
مگر نمیبینی ما شیاطین را رها میکنیم تا به جان بیدینها بیفتند و آنها را به ادامۀ کارهایشان تحریک کنند. 83
پس برای نابودیشان عجله نکن که ما خود برای رسیدن عذابشان روزشماری میکنیم؛ 84
روزی که خودمراقبان را با عزت و احترام بهطرف بهشت میبریم 85
و گناهکارها را با خفتوخواری بهسمت جهنم میرانیم. 86
معبودهایشان هم توان شفاعتشان را ندارند. فقط بندگان ممتاز خدا که از او اجازه دارند، میتوانند شفاعت کنند. 87
بتپرستها ادعا میکنند: «خدا فرزندی دارد.» 88
واقعاً که حرف زشت و زنندهای بهزبان میآورید! 89
کم مانده که آسمانها از این سخن بههم بریزد و زمین بشکافد و کوهها متلاشی شود 90
از اینکه ادعا میکنند خدای رحمان فرزندی دارد. 91
نشدنی است که خدای رحمان فرزندی داشته باشد. 92
بیاستثنا، تمام ساکنان آسمانها و زمین خواسته یا ناخواسته خدای رحمان را بندگی میکنند. 93
خدا یکییکیشان را در زمرۀ بندگانش شمرده است و حساب همهشان را دارد. 94
تکتکشان در روز قیامت تکوتنها به پیشگاه خدا میآیند. 95
خدا مِهر و محبت مسلمانانی را که کارهای خوب میکنند، در دلها میاندازد. 96
برای درک سادۀ قرآن، آن را به زبان خودت یعنی عربی فرستادیم تا با آن، خودمراقبان را مژده بدهی و جماعت ستیزهجو را بترسانی. 97
چه ملتهای زیادی را قبل از آنها نیستونابود کردیم! آیا اکنون احدی از آنها را میبینی یا صدایی از آنها میشنوی؟! 98
سوره طه
به نام خدای بزرگوار مهربان
طا، ها. 1
پیامبر! قرآن را بر تو نفرستادیم تا به زحمت بیفتی؛ 2
بلکه آن را فرستادیم تا نوعی یادآوری باشد برای کسی که از خدا حساب میبرد. 3
این کتاب را کسی فرستاده که زمین و آسمانهای بالا را آفریده است؛ 4
یعنی خدای رحمانکه بر مقام فرمانروایی جهان تکیه زده است. 5
آسمانها و زمین و آنچه میان آنها و آنچه زیرِ زمین است، فقط متعلق به اوست. 6
حرف دلت را بهزبان بیاوری یا نیاوری، خدا خاطرات پنهانیات را میداند و حتی پنهانتر از آن را هم.{همان خاطرات و خیالاتی که در دل انسان بوده یا برای لحظهای در فکرش خطور کرده، ولی او اکنون فراموششان کرده است.} 7
جز خدا هیچ معبودی نیست و بهترین نامها مخصوص اوست. 8
آیا داستان موسی به گوشَت رسیده؟ 9
زمانی، در مسیر مَدیَن به مصر، آتشی دید و به خانوادهاش گفت: «کمی صبر کنید. با همین چشمهایم آتشی دیدم. میروم، بلکه بشود پارهآتشی برایتان بیاورم یا کنارش راهبلدی پیدا کنم.» 10
همینکه نزدیک آتش شد، صدایی برخاست: «موسی، من همان خدای توام. کفشهایت را دربیاور که هماکنون در سرزمین بسیار مقدسی هستی. 11و12
من به پیامبری انتخابت کردم؛ پس به آنچه به تو وحی میشود، گوش جان بسپار. 13
من همان خدایی هستم که معبودی جز من نیست؛ بنابراین مرا بپرست و بهیاد من نماز را با آدابش بخوان. 14
قیامت حتماً آمدنی است تا هرکسی در برابر تلاشِ خود جزا داده شود؛ اما زمان رسیدنش را مخفی کردهام. 15
آنکه دلبخواهی اعتقادی به قیامت ندارد، نکند از آن غافلت کند،که هلاک میشوی! 16
خب، موسی، آن چیست در دست راستت؟» 17
گفت: «این چوبدستیام است: به آن تکیه میکنم و با آن، برگ درختها را برای گوسفندهایم میتکانم و فایدههای دیگری هم برایم دارد.» 18
خدا فرمود: «بیندازش موسی.» 19
موسی انداختش. یکدفعه ماری شد خزنده! 20
فرمود: «آن را بگیر و نترس! الان بهحالت اول بَرش میگردانیم. 21
حالا دستت را در یقهات فرو کن و زیر بغلت ببر تا درخشان بیرون بیاید، بیآنکه آسیبی ببیند. اینهم معجزهای دیگر برای اثبات پیامبریات. 22
با اینها، خواستیم چند معجزۀ بزرگمان را نشانت بدهیم. 23
اکنون به سروقت فرعون برو که سرکشی کرده است.» 24
گفت: «خدایا، ظرفیتم را برای تحمل مشکلات، بیشتر کن. 25
مأموریتم را برایم آسان ساز. 26
زبانم را روان کن 27
تا حرفم را خوب بفهمند. 28
یکی از خویشانم را دستیارم کن: 29
همین هارون، برادرم را. 30
پشتم را به او گرم کن 31
و در مأموریتم سهیمش کن 32
تا تو را بهصورت علنی به پاکی یاد کنیم 33
و ذکر و یادت را گسترش دهیم. 34
تو خودت خوب میدانی که تا بودهایم، یادت میکردهایم.» 35
فرمود: «هرچه خواستی، به تو داده شد، موسی. 36
البته یک بار دیگر هم بر تو منّت گذاشتیم. 37
وقتی برای نجاتت هرچه لازم بود، به دل مادرت انداختیم. 38
’کودکت را در صندوقی بگذار و به رود نیل بیندازش تا رودخانه به ساحلِ نزدیک قصر ببردش و فرعون، دشمن مشترک من و موسی، از آب بگیردش.‘ بعد، کاری کردم که محبتشان را به پایت بریزند تا زیر نظر من بزرگت کنند و... . 39
خواهرت نگران، اطراف کاخ قدم میزد. وقتی شنید برای شیردادنت دنبال کسی میگردند، گفت: ’میخواهید زنی را به شما معرفی کنم که نگهش بدارد؟‘ اینطور شد که به دامن مادرت برَت گرداندیم تا چشمش روشن شود و غصه نخورد.در جوانی هم که کسی را ناخواسته کشتی، از دلهرۀ مجازات نجاتت دادیم. در ضمن، بارها امتحانت کردیم. سالها هم در مَدیَن زندگی کردی و با دستِ پر به مصر برگشتی، موسی. 40
از همه بالاتر، تو را خاصِ خودم ساختم و صیقلت دادم. 41
حالا تو و برادرت، با معجزههای من، راه بیفتید و در دعوت مردم سستی نکنید.» 42
بعداً به هر دو فرمود: «به سروقت فرعون بروید که سرکشی کرده است. 43
البته بهنرمی با او سخن بگویید تا بهخود بیاید یا دستکم تکانی بخورد.» 44
گفتند: «خدایا، میترسیم که هنوز حرفمان تمامنشده، دست رویمان بلند کند یا ما را به فحش و ناسزا بگیرد!» 45
فرمود: «نترسید. خودم هوایتان را دارم. حرفها را میشنوم و بر اوضاع نظارت میکنم. 46
پس، حضورش برسید و بگویید: ’ما فرستادگان خدای توییم. دست از سرِ بنیاسرائیل بردار و بگذار با ما بیایند و اینقدر آزارشان نده. از طرف خدایت معجزه هم برایت آوردهایم. خوشبهحال آنکه دنبالهروِ راهنمایی خدا باشد. 47
به ما چنین وحی شده: عذاب خدا در انتظار کسی است که آیههای الهی را دروغ بداند و به آنها پشت کند‘.» 48
رفتند و گفتند. فرعون پرسید: «موسی، خدایتان کیست؟!» 49
گفت: «خدای ما همان است که هر چیزی را چنانکه بایدوشاید آفریده و در راه کمال قرار داده است.» 50
پرسید: «آنوقت، تکلیف نسلهای نابودشدۀ گذشته چه میشود؟!» 51
گفت: «علمش در کتابی است پیش خدا. خدا نه در علمش اشتباه میکند و نه چیزی را از یاد میبرد.» 52
همانکه زمین را محل آرامشتان کرده و برای آسانیِ رفتوآمدتان، راههای مختلف گذاشته و از آسمان برف و باران فرستاده است. بهبرکت همین بارشها، انواع گوناگون گیاهان را رویاندهایم. 53
بخورید و چهارپایانتان را هم بچرانید. در اینهمه نعمت، برای عاقلان نشانههایی از یکتاییِ خداست. 54
شما را از خاک آفریدیم و به خاک برمیگردانیم و باز، در قیامت، از دل خاک بیرونتان میآوریم. 55
همۀ معجزههای نهگانهمان را نشانِ فرعون دادیم؛ ولی او آنها را دروغ دانست و زیر بار نرفت!{منظور معجزههایی است که در مرحلۀ دعوت فرعون و قومش، تا قبل از کوچ بنیاسرائیل، به موسی(ع) داده شد: اژدهاشدن چوبدستی، درخشانشدن دست، خشکسالى، قحطی، طوفان، ملخ، شپشک، قورباغه و خون.} 56
تازه بعد از مارشدنِ چوبدستی و درخشانشدنِ دست، گفت: «آمدهای ما را با جادوجنبلبازیهایت از کشور خودمان بیرون کنی؟!{موسی(ع) از نژاد سِبطیان بود و فرعون از قِبطیان. او با این انگ رایجِ سیاسی قصد داشت به افکار عمومی بقبولاند که هدف موسی(ع) تصرف حکومت و بیرونکردن نسل قِبطی است، نه خداجویی و تبلیغ دین.} 57
حالا که اینطور شد، ما هم جادوجنبلی مثل آن رو میکنیم. در میدانی باز، جلوی چشم مردم جمع میشویم تا نه ما بتوانیم زیر این قرار بزنیم و نه تو. زمان قرار هم، با تو!» 58
موسی جواب داد:«وعدۀ ما و شما روز عید باشد؛ بهشرطی که مردم وسط روز جمع شوند.» 59
فرعون مجلس را ترک کرد. بعد از مدتی، با جادوگرها سرِقرار حاضر شد. 60
موسی هشدارشان داد:«وای بر شما! باپرستش بتها به خدا دروغ نبندید که باعذابی سخت، پوست از سرتان میکند! بله، بار کجِ آدم دروغباف به منزل نمیرسد.» 61
جادوگرها، تحت تأثیر حرفهای موسی، دربارۀ ادامۀ کارشان درِگوشی به اختلاف پرداختند. 62
درباریها فوری به جادوگرها گفتند: «اینها جادوگرند. نقشه کشیدهاند که با جادویشان از کشورتان بیرونتان کنند و سبک درست زندگیتان را از بین ببرند! 63
نقشههایتان را یککاسه کنید و با هم هماهنگ باشید که هرکس امروز برگ برنده دستش باشد، پیروز است.» 64
جادوگرها پرسیدند: «موسی، تو چوبدستیات را میاندازی یا اول ما وسایلمان را بیندازیم؟» 65
جواب داد: «اول شما بیندازید.» با این جادویشان، یکدفعه به خیال موسی آمد که طنابها و چوبدستیهایشان میخزند! 66
موسی تهِ دلش ترسی افتاد که نکند مردم گول بخورند. 67
گفتیم: «نترس! پیروز میدان فقط تویی. 68
تو هم آنچه در دست راستت داری، بینداز تا مار شود و صحنهسازیهایشان را خنثی کند؛ چون جنس کارشان حقهبازیِ جادوگر است و جادوگرجماعت خودش را بکشد هم، راه به جایی نمیبرد.» 69
کار که به اینجا رسید، جادوگرها بیاختیار به سجده افتادند و گفتند: «به خدای موسی و هارون ایمان آوردیم.» 70
فرعون عصبانی شد: «یعنی، به موسی ایمان آوردید، آنهم بیاجازۀ من؟ لابد او سردستۀ شماست و جادو یادتان داده! دست و پایتان را ضربدری، یکی از راست و یکی از چپ، قطع میکنم و به تنههای درخت خرما میخکوبتان میکنم. آنوقت میفهمید که عذاب کداممان زجرآورتر و طولانیتر است: من یا خدا؟!» 71
گفتند: «تو و مالومنالت را هیچ وقت ترجیح نمیدهیم به معجزههایی که با چشم خود دیدیم و هم به کسی که ما را آفریده است. هر دستوری دلت میخواهد، صادر کن: تو، فقط در این دنیا میتوانی دستور بدهی! 72
ما به خدا ایمان آوردیم تا هم خطاهایمان را ببخشد و هم جادوگریمان را که به آن وادارمان کردی. پاداش خدا بهتر است و ماندگارتر. 73
آنهایی که بیایمان و گناهکار در پیشگاه خدا حاضر شوند، جهنمی نصیبشان میشود که در آن، نه بهخوشی زندگی میکنند و نه میمیرند! 74
کسانی هم که باایمان و درستکار در پیشگاهش حاضر شوند، جایگاههای عالی نصیبشان میشود: 75
باغهای همیشهسبزی که در آنها جویها روان است و آنان در آنجا ماندنیاند. این است پاداش کسانی که خودسازی کنند.» 76
به موسی وحی کردیم: «بندگانم یعنی بنیاسرائیل را شبانه از شهر بیرون ببر و مسیری خشک در دریا برایشان باز کن. اینطوری، دیگر نه از رسیدن دشمن میترسی و نه از غرقشدن در دریا.»{منظور از دریا در اینجا، بهاحتمال زیاد، خلیج سوئز است؛ یعنی همان باریکۀ شمالغربی دریای سرخ که در پایان آن، کانال سوئز قرار دارد و دریای سرخ را به دریای مدیترانه وصل میکند و شهر قاهره در نزدیکی آن قرار دارد.} 77
فرعون با لشکریانش تعقیبشان کرد؛ ولی واردِ آن مسیرِ بازشده که شدند، امواج خروشان دریا آنها را در هم کوبید و غرقشان کرد. 78
فرعون مردم مملکتش را بهجای هدایت، گمراه کرد! 79
آی بنیاسرائیل، ازچنگ دشمن نجاتتان دادیم. با موسی و هفتاد نمایندۀ شما مدت چهل شب را در سمت راست کوه طور قرار گذاشتیم تا تورات را بدهیم. برایتان گزانگبین و بلدرچین فرستادیم,1- {گزانگبین مادهای شیرین است که بهصورت شیره، از بوتۀ گیاه گز تولید میشود.}2- {بلدرچین پرندۀ کوچکی است که بیشتر در مزارع گندم و بوتهزارها لانه میکند و گوشتی چرب دارد.} 80
از خوراکیهای پاکوپاکیزهای که روزیتان کردهایم، بخورید و در آن زیادهروی نکنید که سزاوار غضبم میشوید. هرکه سزاوار غضبم شود، به درۀ هلاکت سقوط میکند! 81
همین من، آمرزندۀ آن کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و خطاهایش را با کارِ درست جبران کند و بعد هم با پیروی از رهبر، در مسیر درست قرار بگیرد. 82
خدا فرمود: «موسی، چه شد که زودتر از نمایندگان مردم به کوه طور آمدی؟» 83
گفت: «آنها دارند پشت سرِ من میآیند. خدایا، بهعشق مناجات با تو بود که عجله کردم.» 84
فرمود: «در غیابت، مردم را آزمایش کردیم و سامری از راه بهدرشان کرد!»{چون بتپرستی و خرافهپرستی آثار سرنوشتسوزی در زندگی مردم میگذارد، چندمین بار است که از گوسالهپرستی بنیاسرائیل حرف بهمیان آمده است. هنوز هم گوسالهپرستی و گاوپرستی در میان برخی یهودیان و غیریهودیان رواج دارد.} 85
موسی عصبانی و ناراحت به میان مردم برگشت و گوسالهپرستیشان را بهچشم خودش دید. گفت: «مردم! مگر خدا به شما وعده نداده بود که تورات را بفرستد؟! میخواهم بدانم مدتِ ماندنم در کوه طور طولانی شد؟ یا واقعاً میخواستید با این رفتار زشت، قرارتان با من را زیر پا بگذارید و سزاوار غضب خدا شوید؟!» 86
بهانه آوردند: «بههمزدن قولوقرارمان که دستِ خودمان نبود: طلاجواهر زیادی ازقوم فرعون دستمان مانده بود. دورشان انداختیم! سامری برِشان داشت و در آتش ذوب کرد. 87
بعد، برای مردم مجسمۀ گوسالهای را ساخت که صدایی مثل صدای گاو هم از آن درمیآمد. او و هوادارانش گفتند:’این است معبود شما و موسی؛ ولی او فراموشش کرده و رفته کوه طور، دنبال خدای ندیدنی!‘» 88
نمیبینند آن گوساله جوابی به آنها نمیدهد و اختیارِ سود و ضررشان را ندارد؟! 89
البته قبل از برگشتن موسی، هارون به آنها گوشزد کرده بود: «مردم! دارید امتحان میشوید! خدایتان همان خدای رحمان است. از من که فرستادۀ اویم، پیروی کنید و مطیع فرمانم باشید.» 90
ولی گفتند: «ما از پرستش گوساله دستبردار نیستیم تا موسی پیشمان برگردد!» 91
موسی از کوه طور که برگشت، به هارون گفت: «وقتی دیدی مردم گمراه شدند، چه باعث شد که از من پیروی نکنی؟ چرا دستورم را گوش نکردی؟!» 92و93
هارون گفت: «برادرجان، ریش مرا چرا چسبیدهای؟ آخر، ترسیدم که اگر شدت عمل بهخرج دهم، بعداً بگویی: ’بین بنیاسرائیل تفرقه انداختی و سفارشم را دربارۀ اصلاح امور رعایت نکردی!‘» 94
بعد، موسی رو به سامری کرد: «منظورت چه بود از این کار ابلهانه؟!» 95
گفت: «من مجسمهسازی بلدم و مردم بلد نیستند. نصفهنیمه به حرفهایت ایمان آوردم؛ ولی همان را هم بیخیال شدم. مجسمهای ساختم و گوسالهپرستی کردم. اینطوری هواوهوسم این کار زشت را در نظرم رنگولعاب داد.» 96
موسی گفت: «بهخاطر این کار زشتت، به چنان وحشت و وسواسی در زندگی دچار شوی که هرکس پیشت بیاید، بگویی: ’دست به من نزن!‘ برو منتظر مرگت باش که ردخور ندارد! حالا نگاه کن به معبودت که یکریز عبادتش میکردی. چنان ریزریزش کنیم و تکههایش را در دریا بپراکنیم که نگو و نپرس. 97
مردم! بدانید معبود شما فقط خدایی است که معبودی جز او نیست. او همه چیز را میداند.» 98
ای پیامبر، برخی داستانهای گذشته را اینطور برایت تعریف میکنیم. از طرف خودمان هم به تو قرآن را دادیم. 99
آنهایی که ازدستورهای نجاتبخشش رو بگردانند،قیامت بار سنگینی بهدوش میکشندکه همیشه وبال گردنشان است.بله، بارشان بد باری است روز قیامت! 100و101
آن روز، در شیپور قیامت دمیده میشود. گناهکارها را با چشمهای کوروکبود احضار میکنیم. 102
آهسته به هم میگویند: «برزخ، پیشِ اینجا، ده روز بیشتر نبود!» 103
ما خوب میفهمیم چه میگویند، وقتی واقعبینترینِ آنها میگوید: «ده روز؟! فوقش یک روز آنجا ماندیم!» 104
از تو دربارۀ وضع کوهها در قیامت میپرسند. بگو: «خدا متلاشی و پخشوپلایشان میکند 105
و زمین را بهصورت دشتی صاف درمیآورد؛ 106
طوریکه اصلاً پستی و بلندی در آن نمیبینی.» 107
آن روز، همه برای حضور در صحنۀ قیامت، بیچونوچرا دنبال فریاد اسرافیل راه میافتند. در برابر خدای رحمان، نفَسها در سینه حبس شده است و جز صدای قدمها، هیچ نمیشنوی. 108
آن روز، شفاعتِ کسی سودی ندارد، مگر آنکه خدای رحمان به او اجازه بدهد و حرفش را تأیید کند. 109
خدا سرنوشت مجرمان در قیامت و سرگذشت آنها در دنیا را میداند؛ ولی آنها به چیزی از علمش دسترسی ندارند. 110
در برابر خدای زنده و پاینده، بیچارگی از چهرهها میبارد. هر بیدینی که بارِ ستمی بهدوش دارد، ناامید است و دستخالی 111
و هرکه در کار خوب دستی داشته باشد، بهشرط باایمانبودن، نه از بیعدالتی میترسد و نه از حقکُشی. 112
قرآن را اینچنین به زبان رسای عربی فرستادیم و در آن هشدارهای گوناگون گنجاندیم؛ شاید مردم دست از لجبازی بردارند یا اینکه مایۀ یادآوریشان شود. 113
بلندمرتبه است خدایی که فرمانروای راستین جهان هستی است. ای پیامبر، قبل از دستور جبرئیل، در خواندن آیههایی که شبِ قدر فرستادیم، عجله نکن و بگو: «خدایا، علمم را بیشتر کن.» 114
به آدم سفارش کردیم نزدیک آن درخت نشود؛ ولی فراموش کرد. در کل، برای عمل به آن سفارش، در او عزم جدّی ندیدیم. 115
وقتی به فرشتگان دستور دادیم «در برابر آدم سجده کنید»، همه سجده کردند، جز ابلیس که خودداری کرد. 116
به آدم هشدار دادیم: «این ابلیس دشمن تو و همسر توست. نکند گولتان بزند و از این باغ بیرونتان کند که برای گذران زندگی به دردسر میافتی! 117
اینجا که باشی، نه گرسنه میشوی، نه برهنه 118
و نه تشنه میشوی، نه آفتابزده.» 119
ولی شیطان زیر پایش نشست و درِ گوشش خواند: «آیا درختی نشانت بدهم که با خوردن میوهاش به زندگی جاودان و ریاست بیپایان برسی؟» 120
سرانجام، آدم و همسرش از آن خوردند و اندام جنسیشان آشکار شد! شروع کردند به چسباندن برگ درختهای باغ به خودشان! اینطور شدکه آدم، هم به سفارش خدا گوش نکرد، هم به آن سراب نرسید.{این هدف ابتدایی، مقدمهای بود برای هدف اصلی او: بیآبروکردن آدم و حوّا و نالایقکردنشان برای رسیدن به کمال و نمایندۀ خدا شدن.} 121
بعد، خدا او را برگزید: به او لطف کرد و دستش را گرفت. 122
سپس به آدم و شیطان دستور داد: «همگیتان از این مرتبه پایین بروید. روی زمین هم، دشمنِ هم خواهید بود. اگر راه نجاتی جلوی پایتان گذاشتم که میگذارم، هرکه قدم در آن راه بگذارد، گمراه و بدبخت نمیشود 123
و هرکه از یاد و نام من روگردان شود، درسختی و فشار زندگی میکند. روز قیامت هم، چشمش را بر صحنههای خوشایند میبندیم.»{تنها راه نجات از مشکلات دستوپاگیر زندگی مراقبت از رفتار است.} 124
اعتراض میکند: «خدایا، من که در دنیا چشمهایم میدید. پس چرا کور محشورم کردی؟!» 125
خدا میفرماید: «آن موقع، آیههایمان را نشانت دادیم و تو فراموششان کردی. حالا امروز خودت فراموش میشوی!» 126
کسی را که از راه و رسم بندگی خارج شود و به آیههای خدا ایمان نیاورد، اینطور مجازات میکنیم. البته که عذاب آخرت زجرآورتر است و طولانیتر! 127
مگر همین برای بیداری مردم کافی نیست که نسلهای فراوانی را قبل از آنها نابود کردیم و حالا اینها در خانههایشان رفتوآمد میکنند؟! اینها برای مردم عاقل مایۀ عبرت است. 128
اگر خدا مقدّر نکرده بود که مردم مدت معیّنی در زمین زندگی کنند، عذاب در حقّشان حتمی میشد! 129
با توجه به همۀ آنچه در این سوره گفتیم، در برابر حرفهای بیربط و نیشدارِ بتپرستها صبوری کن. قبل از طلوع و غروب آفتاب، خدا را از سرِ سپاس، به پاکی یاد کن و در ساعاتی از شبانهروز هم تسبیحش را بگو؛ به این امید که به قضا و قدرِ الهی راضی شوی. 130
همچنین، به امکانات مادی و زودگذری چشم ندوز که برای آزمایشِ گروههایی از جماعتِ بیدین، به آنها دادهایم. رزقوروزی خدا در آخرت، بهتر است و ماندگارتر. 131
به خانوادهات سفارش کن نماز بخوانند. خودت هم به آن مداومت کن. البته به نمازِ تو نیاز نداریم، ماییم که نیاز تو را برطرف میکنیم. عاقبتبهخیری هم در مراقبتِ از رفتار است. 132
بتپرستهای مکه پرسیدند: «چرا محمد از طرف خدا برایمان معجزهای نمیآورَد؟!» مگر همین قرآن را برایشان نفرستادیم که شامل حقایق کتابهای آسمانی گذشته است؟! 133
اگر هنوز قرآننیامده، با عذابی نابودشان مىکردیم، حتماً اعتراض مىکردند: «خدایا، چرا پیامبرى برایمان نفرستادى تا قبل از آنکه خواروزار شویم، از آیههای تو پیروى کنیم؟!» 134
هشدارشان بده: «ما و شما همه چشمبهراهیم. پس چشمبهراه بمانید! بههمین زودیها میفهمید که رهروانِ راهِ درست و راهیافتگان، کیاناند؟!» 135