فهرست

سوره مبارکه شعراء

  • 1 قطعه
  • 26':07" مدت زمان
  • 309 دریافت شده
ترجمه خواندنی قرآن با نگاه تفسیری و پیام رسان برای نوجوانان و جوانان اثر حجت الاسلام علی ملکی، با صدای علی همت مومیوند
26. شعراء

به نام خدای بزرگوار مهربان

طا، سین، میم. 1

این است آیه‌های کتابی که معلوم است کلام خداست. 2


نکند خودت را هلاک بکنی از اینکه بت‌پرست‌ها ایمان نمی‌آورند! 3

اگر بخواهیم، می‌توانیم چنان معجزه‌ای از آسمان برایشان بفرستیم که به آن گردن نهند و به‌زور ایمان آورند! 4


هر سخن تازه‌ای از طرف خدای رحمان برای آن‌ها می‌آید، به آن بی‌اعتنایند. 5

این یعنی، آن سخنان را دروغ می‌دانند. پس همان پیشگویی‌هایی که مسخره‌اش می‌کردند، به‌همین زودی‌ها در حقّشان به واقعیت می‌پیوندد! 6


مگر به زمین نگاه نمی‌کنند که چقدر حیوان و گیاه سودمندِ نر و ماده در آن پرورش داده‌ایم؟! 7

در این‌همه، نشانه‌ای از یکتاییِ خداست؛ ولی بیشترشان باور نمی‌کنند. 8

البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 9


زمانی، خدا موسی را صدا زد: «به‌سوی جماعت ستمکار برو، 10

همان فرعونیان؛ که آیا از ظلم و جنایت دست برنمی‌دارند؟!» 11

گفت: «خدایا، می‌ترسم به من نسبت دروغ بدهند. 12

این مأموریت بر سینه‌ام سنگینی می‌کند و زبانم آن‌طورکه بایدوشاید روان نیست؛ پس فرشتۀ وحی را برای هارون هم بفرست تا دستیارم باشد. 13

در ضمن، به‌نظرشان به گردنم گناهی هست که می‌ترسم به‌خاطرش مرا بکشند.» 14


فرمود: «هرگز تو را نمی‌کشند. با معجزه‌هایمان بروید که ما در کنار شما و فرعونیان حرف‌ها ‌را خوب می‌شنویم. 15

سراغ فرعون بروید و بگویید: ’ما فرستادۀ صاحبِ جهانیانیم. 16

دست از سرِ بنی‌اسرائیل بردار و بگذار با ما بیایند.‘» رفتند و گفتند. 17


فرعون گفت: «مگر تو را از بچگی‌ات بین خودمان بزرگ نکردیم؟ مگر چندین سال از عمرت را بین ما نگذراندی؟ 18

آن‌وقت، تو این‌همه خوبی را نادیده گرفتی و کاری را کردی که نبایست می‌کردی! » 19


موسی گفت: «در آن لحظه‌ای که آن کار را کردم، چه می‌دانستم این‌طور می‌شود! 20

بعدش هم، چون از بی‌عدالتی‌تان می‌ترسیدم، پا به فرار گذاشتم. این گذشت، تا اینکه خدا حکمت یادم داد و پیامبرم کرد. 21

تازه، این چه منّتی است که سرِ من می‌گذاری که کودک‌کشی به‌راه انداختی و مرا از پدر و مادرم جدا کردی؟!» 22


فرعون به حرف اول موسی برگشت: «خب، صاحبِ جهانیان چیست؟!» 23

پاسخ داد: «همان صاحب آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آن‌هاست؛ البته اگر یقین پیدا می‌کنید...» 24

فرعون به اطرافیانش گفت: «نمی‌شنوید؟!» 25

موسی ادامه داد: «... صاحب‌اختیار شما و نیاکان شما...» 26

فرعون باز وسط پرید: «این پیامبری که برایتان فرستاده شده، واقعاً دیوانه است!» 27

موسی دوباره ادامه داد: «... صاحب مشرق و مغرب و آنچه میان آن‌هاست؛ البته اگر عقلتان را به‌کار بیندازید.» 28


فرعون تهدید کرد: «اگر صاحب‌اختیاری غیر از من انتخاب کنی، به سیاه‌چال می‌اندازمت.» 29

پاسخ داد: «حتی اگر برایت معجزه‌هایی واضح آورده باشم؟!» 30

گفت: «اگر راست می‌گویی، خب نشانمان بده.» 31

موسی چوب‌دستی‌اش را انداخت. یک‌دفعه ماری واقعی شد! 32

دستش را هم از زیر بغلش بیرون آورد. ناگهان جلوی چشم حضّار درخشان شد! 33


فرعون به اطرافیانش گفت: «این مرد واقعاً جادوگر کاربلدی است! 34

نقشه‌اش این است که با جادویش از کشورتان بیرونتان کند. نظرتان چیست؟» 35

مشاوران فرعون گفتند: «موسی و برادرش هارون را چند روزی دست‌به‌سر کن و مأمورانی را به تمام شهرها بفرست 36

تا همۀ جادوگرهای کاربلد مصر را پیشت بیاورند.» 37

جادوگرها را در روزی معیّن به وعده‌گاه آوردند. 38

به مردم هم گفتند: «سرِ قرار جمع می‌شوید تااگر جادوگرها پیروز شدند، تشویقشان کنیم؟» 39و40


وقتی جادوگرها حاضر شدند، اولِ کار به فرعون گفتند: «اگر ما پیروز شویم، آیا پاداش خوبی برایمان در نظر گرفته شده؟» 41

جواب داد: «بله. به‌علاوه، شما حتماً از نزدیکان دربار می‌شوید.» 42


موسی به جادوگرها گفت: «هرچه در چنته دارید، رو کنید.» 43

ریسمان‌ها و چوب‌دستی‌هایشان را انداختند و گفتند: «به جاه و جلال فرعون قسم که ما حتماً پیروزیم!» 44

بعد، موسی چوب‌دستی‌اش را انداخت. ناگهان چشم‌بندی‌هایشان را در یک چشم‌به‌هم‌زدن، خنثی کرد! 45

کار که به اینجا رسید، جادوگرها بی‌اختیار به سجده افتادند 46

و اعتراف کردند: «به صاحب‌اختیار جهانیان ایمان آوردیم، 47

همان خدای موسی و هارون.» 48


فرعون عصبانی شد: «یعنی به موسی ایمان آوردید، آن‌هم بی‌اجازۀ من؟! لابد او سردستۀ شماست و جادو یادتان داده! حتماً و به‌زودی حساب کار دستتان می‌آید: دست و پایتان را ضربدری، یکی از راست و یکی از چپ، قطع می‌کنم و همه‌تان را به صُلّابه می‌کشم!» 49


جادوگرها گفتند: «اصلاً مهم نیست؛ چون آخرعاقبتِ ما فقط به خدا ختم می‌شود. 50 ا

میدواریم خدا خطاهایمان را ببخشد؛ چون ما اولین گروهی هستیم که به موسی ایمان آورده‌ایم.» 51


به موسی وحی کردیم که بندگانم یعنی بنی‌اسرائیل را شبانه از شهر بیرون ببر؛ چون تحت تعقیب هستید! 52

فرعون، وقتی فهمید، مأمورانی برای بسیج نیروها به شهرها فرستاد 53

و این‌طور شایع کرد: «این‌ها گروهکی کم‌تعدادند 54

که ما را به‌خشم آورده‌اند. 55

همگی‌مان آماده‌باش هستیم و باید هم باشیم.» 56


بدین‌ترتیب، از باغ‌ها و چشمه‌سارها و نیز از خزانۀ گنج‌ها و اقامتگاه‌های پُرنازونعمت، بیرونشان کردیم. 57و

58 چنین شد عاقبتشان و بنی‌اسرائیل را وارث آن امکانات کردیم. 59


سپاه فرعون به‌وقت طلوع آفتاب به بنی‌اسرائیل رسیدند. 60


همین‌که دو گروه همدیگر را دیدند، همراهان موسی با ترس‌ولرز گفتند: «یقیناً گیر افتادیم!» 61

اما موسی با آرامش گفت: «هرگز! آخر، خدا کنار من است و خیلی زود راه نجات را نشانم می‌دهد.» 62

پس به موسی وحی کردیم: «با چوب‌دستی‌ات به دریا بزن.» دریا از هم شکافته شد و هر طرفش مثل کوهی بزرگ، ثابت ماند! 63


سپاه فرعون را به نزدیک دریا کشاندیم. 46 موسی و همۀ همراهانش را با عبور از دریا نجات دادیم 65

و فرعون و سپاهیانش را در حال عبور از دریا غرق کردیم. 66
در داستان موسی و فرعون عبرتی بود؛ ولی بیشتر مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 67

البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 68


همچنین، داستان ابراهیم را برای بت‌پرست‌ها بگو. 69

وقتی از عمو و قومش پرسید: «چه می‌پرستید؟»، 70

جواب ‌دادند: «بت‌هایی بلندمرتبه را می‌پرستیم و همیشه مشغول عبادتشان هستیم.» 71


دوباره پرسید: «خب، وقتی صدایشان می‌زنید، به حرفتان گوش می‌دهند؟! 72

یا به شما سودی می‌رسانند یا ضرری می‌زنند؟!» 73

جواب دادند: «اصلاً ما دیدیم پدرانمان هم همین کار را می‌کردند.» 74


گفت: «آیا متوجهید که آنچه شما و نیاکانتان با تقلید کورکورانه می‌پرستید، 75

و76 در واقع،‌ همه دشمن من‌اند؟ اما صاحبِ جهانیان دوست من است:

77 همان‌که مرا آفریده و در راه کمال قرارم داده است. 78

به من غذا می‌دهد و سیرابم می‌کند. 79

وقتی بیمار می‌شوم، شفایم می‌دهد. 80

مرا می‌میراند و بعدش، زنده‌ام می‌کند. 81

و بالاخره، همان‌که امیدوارم در روز جزا از خطاهای احتمالی‌ام بگذرد. 82

خدایا، به من حکمت ببخش و مرا به شایستگان برتر ملحق فرما. 83


نامی نیک از من در بین آیندگان به‌یادگار بگذار. 84

مرا از وارثان بهشت پُرنازونعمت قرار بده. 85

عمویم را بیامرز که او راه درست را گم کرده است. 86

روزی هم که مردم دوباره زنده می‌شوند، خواروزارم نکن؛ 87 .

همان روزی که نه مالی به‌درد می‌خورد و نه بچه‌ای. 88

فقط کسی سود می‌برد که با دلی پاک پیش خدا بیاید.» 89


آن روز، بهشت در دسترس خودمراقبان گذاشته می‌شود! 90

دوزخ را هم به گمراهان نشان می‌دهند. 91

از آن‌ها می‌پرسند: «پس کو آن بت‌هایی که به‌جای خدا می‌پرستیدید؟! می‌توانند کمکتان کنند یا حتی از خودشان دفاع کنند؟!» 92و93

آخرش، آن‌ها و بت‌پرست‌های گمراه را با صورت پرت می‌کنند تهِ جهنم 94

و همۀ سپاهیان ابلیس را هم! 95


آنجا همه به‌جانِ هم می‌افتند. گمراهان به بت‌ها می‌گویند: 96

«به خدا قسم، ما غرق گمراهی بودیم که شما را هم‌ردیفِ صاحبِ جهانیان گرفتیم. 97و98

البته، فقط گناهکارهای گمراه‌کننده گمراهمان کردند. 99

حالا دیگر نه شفاعت‌کننده‌ای داریم 100

و نه دوست دلسوزی. 101

کاش می‌شد یک بار هم که شده، به دنیا برگردیم تا مؤمن بشویم!» 102


در داستان ابراهیم عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 103

البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 104


مردم زمان نوح هم، پیامبران را دروغگو دانستند. 105

همشهری‌شان، نوح، به آن‌ها گفت: «چرا حواستان نیست چه می‌گویید؟! 106

من برایتان پیامبری قابل‌اعتمادم. 107

در حضور خدا، مراقب رفتارتان باشید و از من الگو بگیرید. 108

من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمی‌خواهم! مزدم تنها به‌عهدۀ صاحبِ جهانیان است. 109

از مخالفت با خدا بپرهیزید و از من فرمان ببرید.» 110


خواص بی‌دین جامعه گفتند: «یعنی حرف‌هایت را باور کنیم، با آنکه مشتی پابرهنه راه افتاده‌اند پشت‌سرت؟!» 111


گفت: «لازم نیست بدانم که پیروانم چه موقعیتی در اجتماع دارند. 112

تشخیص جایگاه واقعی‌شان با خداست و بس. کاش درک می‌کردید! 113

در‌هرحال، من این مؤمنان را از خودم دور نمی‌کنم. 114

من فقط هشداردهنده‌ای باصراحتم.» 115


تهدید کردند: «اگر دست از این حرف‌هایت برنداری، به حسابت می‌رسیم!» 116


گفت: «خدایا، قوم من واقعاً مرا دروغگو می‌دانند. 117

درگیریِ ما و این‌ها را به‌طور کامل، حل‌وفصل کن و من و مؤمنانِ همراهم را نجات بده.» 118

سرانجام، او و آنانی را نجات دادیم که در کشتیِ مجهز همراهش بودند 119

و بعدش، بقیه را غرق کردیم. 120


در داستان نوح عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 121

البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 122


مردم عاد هم، پیامبران را دروغگو دانستند. 123

همشهری‌شان، هود، به آن‌ها گفت: «چرا حواستان نیست چه می‌گویید؟! 124

من برایتان پیامبری قابل‌اعتمادم. 125

در حضور خدا، مراقب رفتارتان باشید و از من الگو بگیرید. 126

من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمی‌خواهم! مزدم تنها به‌عهدۀ صاحبِ جهانیان است. 127


آیا از سرِ هواوهوس، بر هر مکان بلندی، ویلایی بنا می‌کنید؟! 128

و به خیالِ عمری جاویدان، برج‌هایی مستحکم می‌سازید؟! 129

و هنگام تنبیهِ زیردستان، با بی‌رحمیِ تمام رفتار می‌کنید؟! 130


از مخالفت با خدا بپرهیزید و پیرو من باشید. 131

از مخالفت با کسی بترسید که کمکتان کرده با آنچه می‌دانید: 132

کمکتان کرده است با چهارپایان و بچه‌هایتان و باغ‌هایی خوش‌سایبان و چشمه‌سارهایی روان. 133و134

من می‌ترسم گرفتار عذابِ روزی هولناک شوید!» 135


خواص بی‌دین در جواب هود گفتند: «چه پند و اندرزمان بدهی چه ندهی، فرقی به حالمان ندارد! 136


این حرف‌ها چیزی جز خرافات گذشتگان نیست 137

و ما هرگز عذاب نخواهیم شد!» 138

پس به هود اَنگ دروغگویی زدند. ما هم نابودشان کردیم.
در داستان هود عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 139

البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 140


مردم ثمود هم، پیامبران را دروغگو دانستند. 141

همشهری‌شان، صالح، به آن‌ها گفت: «چرا حواستان نیست چه می‌گویید؟! 142

من برایتان پیامبری قابل‌اعتمادم. 143

در حضور خدا، مراقب رفتارتان باشید و از من الگو بگیرید. 144

من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمی‌خواهم! مزدم تنها به‌عهدۀ صاحبِ جهانیان است. 145


نکند خیال می‌کنید شما را همیشه در همین نازونعمت باقی می‌گذارند؟! 146

در باغ‌هایی پردرخت و چشمه‌سارهایی خنک 147

و مزارعی سرسبز و نخلستان‌هایی با شکوفه‌های پربار؟! 148

ماهرانه هم در دل کوه‌ها خانه بتراشید؟! 149

از مخالفت با خدا بپرهیزید و پیرو من باشید 150

از سبک زندگی اَشرافِ اسراف‌کار تقلید نکنید؛ 151

همان کسانی که در جامعه به فساد و فحشا مشغول‌اند و سودی به‌حال مردم ندارند!» 152


خواص بی‌دین در جواب صالح گفتند: «تو را حتماً جادو کرده‌اند! 153

تو هم فقط انسانی هستی مثل ما. اگر راست می‌گویی، معجزه‌ای بیاور.» 154


گفت: «این ماده‌شتر معجزۀ خداست. آب این چشمه یک روز سهم اوست و یک روز سهم شما. 155

آزاری به او نرسانید: مبادا عذاب روزی هولناک دامن‌گیرتان شود!» 156

ولی آن‌ها شترِ صالح را از پا درآوردند. بعد، با دیدن عذاب پشیمان شدند؛ 157

ولی چون توبۀ هنگام دیدن عذاب سودی ندارد، عذاب الهی در برِشان گرفت. در داستان صالح عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 158

البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 159


مردم لوط هم، پیامبران را دروغگو دانستند. 160

همشهری‌شان، لوط، به آن‌ها گفت: «چرا حواستان نیست چه می‌گویید؟! 161

من برایتان پیامبری قابل‌اعتمادم. 162

در حضور خدا، مراقب رفتارتان باشید و از من الگو بگیرید. 163

من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمی‌خواهم! مزدم تنها به‌عهدۀ صاحبِ جهانیان است. 164


از بین این‌همه مخلوقات، چرا فقط شما همجنس‌بازی مى‌کنید؟! 165

و اندام همسرانتان را که خدا برایتان آفریده است، رها می‌کنید؟! اصلاً شما جماعتی زیاده‌خواه هستید!» 166


اما به‌جای حرف‌شنوی، تهدیدش کردند: «اگر دست از این حرف‌ها برنداری، شک نکن که از شهر بیرونت می‌اندازیم!» 167

گفت: «به‌هرحال، من از این عمل زشتتان متنفرم. 168

خدایا، من و خانواده‌ام را از دست این کارشان خلاص کن.» 169


پس لوط و همۀ خانواده‌اش را نجات دادیم؛ 170

جز زن پیرش را که با جامانده‌ها گرفتار عذاب شد. 171

آن‌وقت، دمار از روزگار بقیۀ مردم شهر درآوردیم: 172

با گِل‌هایی سفت، سنگ‌بارانشان کردیم! خیلی وحشتناک بود سنگ‌بارانِ این هشدارداده‌شده‌ها! 173


در داستان لوط عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 174

البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 175


اهالی اَیکه هم، پیامبران را دروغگو دانستند. 176

همشهری‌شان، شُعیب، به آن‌ها گفت: «چرا حواستان نیست چه می‌گویید؟! 177

من برایتان پیامبری قابل‌اعتمادم. 178

در حضور خدا، مراقب رفتارتان باشید و از من الگو بگیرید. 179

من که برای تبلیغ دین مزدی از شما نمی‌خواهم! مزدم تنها به‌عهدۀ صاحبِ جهانیان است. 180


به‌وقت فروش، درست بکشید و کم‌فروشی نکنید 181

و از ترازوی دقیق استفاده کنید. 182

از حق مردم چیزی کم نگذارید و با سودجویی، نظم اقتصادی جامعه را به‌هم نریزید. 183


در ضمن، بپرهیزید از مخالفت با کسی که شما و ملت‌های گذشته را آفریده است.» 184


آن‌ها گفتند: «تو را حتماً جادو کرده‌اند! 185

تو هم فقط انسانی هستی مثل ما. جدّاً فکر می‌کنیم که تو دروغگویی. 186

حالا اگر راست می‌گویی، شهاب‌سنگ‌هایی از آسمان بر سرمان فرو بریز.» 187


شُعیب گفت: «خدا از رفتارتان و روش برخورد با آن آگاه‌تر است.» 188

بعد، به او اَنگ دروغگویی زدند. دست‌آخر، در روزی کاملاً ابری، صاعقه‌هایی مرگ‌بار در برِشان گرفت. آن عذاب در روزی هولناک واقع شد! 189


در داستان شُعیب عبرتی بود؛ ولی بیشترِ مردمِ آن زمان ایمان نیاوردند. 190

البته فقط صاحب‌اختیار توست شکست‌ناپذیرِ مهربان. 191


بی‌تردید این قرآن فرستادۀ صاحبِ جهانیان است. 192

آن را جبرئیل به زبان عربیِ رسا و شیوا بر قلبت فرستاده است تا هشداردهنده باشی. 193و194و195

مژدۀ آمدن قرآن در کتاب پیامبرانِ گذشته نیز آمده است. 196


آیا همین یک نشانه برای بت‌پرست‌ها کافی نیست که عالمان بنی‌اسرائیل از آن مژده اطلاع دارند؟! 197

به‌فرض، قرآن را به زبان غیرعربی بر یک غیرعرب می‌فرستادیم و او آن را برای عرب‌زبان‌ها می‌خواند، اصلاً به آن ایمان نمی‌آوردند! 198و199


البته طبق روشمان در هدایت همگان، پیام‌های قرآن را به‌صورت شفاف به گناهکارها می‌فهمانیم. 200

بااین‌همه، به آن ایمان نمی‌آورند تا اینکه عذاب زجرآورِ لحظۀ مرگ را به‌چشم خود ببینند 201

که یک‌دفعه و در اوج بی‌خبری سراغشان می‌آید. 202

در آن لحظه‌ها می‌گویند: «آیا مهلتی به ما داده خواهد شد؟!» 203


با این حساب، باز هم عذاب فوری می‌خواهند؟! 204


مگر نمی‌دانی که اگر سال‌های سال از دنیا برخوردارشان کنیم 205

و بعدش آن عذابِ وعده‌شده سراغشان بیاید، 206


آن چند سال برخورداریِ بیشتر هم، دردی از آن‌ها دوا نخواهد کرد؟! 207


هر شهری را که نابود کردیم، حتماً‌ قبلش هشداردهندگانی داشتند 208

تا ساکنانش را به‌‌خود بیاورند؛ زیرا ما به کسی بد نمی‌کنیم. 209


بله، جنّیانِ شرور پیک وحی نبوده‌اند. 210

آن‌ها نه لیاقتِ این را دارند و نه توانش را؛ 211

زیرا آن‌ها از شنیدن مستقیمِ کلام الهی محروم‌اند. 212


با توجه به همۀ این‌ها، هم‌ردیفِ خدا معبود دیگری را صدا نزن که عذاب می‌شوی. 213

مأموریت علنی‌ات را هم از خویشان نزدیکت شروع کن. 214

هر کدامشان با باورکردن حرف‌هایت پیرو تو شدند، زیر پَروبالشان را بگیر. 215

اگر هم از تو نافرمانی کردند، بگو: «من دیگر کاری به کارتان ندارم!» 216


همچنین، بر آن شکست‌ناپذیرِ مهربان توکل کن؛ 217

همان‌که وقتی به نماز می‌ایستی، تو را می‌بیند 218

و حالاتت را میان سجده‌کنندگان زیر نظر دارد. 219

زیرا فقط اوست شنوای دعاها و دانای نیازها. 220


به بت‌پرست‌ها بگو: «خبرتان بکنم که جنّیانِ شرور بر چه کسی فرود می‌آیند؟! 221

بر هر دروغ‌بافِ سهل‌انگاری فرود می‌آیند 222

و شنیده‌های خودشان را در فکر و دلش می‌اندازند و بیشترشان هم دروغگویند. 223


من شاعری خیال‌پرداز نیستم؛ چون مردمِ گمراه دنبال چنین شاعرانی راه می‌افتند.» 224

مگر ندیدی که آن‌ها از هر دری سخن می‌گویند؟! 225

و حرف‌هایی می‌زنند که خودشان به آن عمل نمی‌کنند؟! 226

جز آن شاعرانِ مؤمنی که کارهای خوب می‌کنند و خیلی به‌یاد خدا هستند و بعد از آنکه ستم می‌بینند، انتقامشان را به زبان شعر می‌گیرند. به‌زودی بت‌پرست‌های ستمگر می‌فهمند که در چه چاهی گرفتار شده‌اند! 227







قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 26:07

مشخصات

تصاویر

پایگاه قرآن