فهرست

قرآن ترجمه - جزء نهم

  • 1 قطعه
  • 99':33" مدت زمان
  • 432 دریافت شده
قرآن ترجمه حجت الاسلام ملکی با صدای محمد حسین سعیدیان و گویندگی علی همت مومیوند
این جزء شامل آیات اعراف 88 تا آخر و انفال 1 تا 40 می باشد.

ولی خواصِ جامعه که برای او شاخ‌وشانه می‌کشیدند،گفتند:«شُعیب، یا تو و مؤمنانِ همراهت رااز شهرمان بیرون می‌کنیم یا اینکه بایدبه آیینِ ما برگردید.»گفت: «حتی اگر از آیینتان بدمان بیاید؟! 88



اگر بعد از آنکه خدا از آیینتان نجاتمان داد، باز به آن برگردیم، به خدا نسبتِ دروغ داده‌ایم. نه، اِن‌شاءالله دیگر بنا نداریم که به آیینتان برگردیم. خدای صاحب‌اختیارمان به همه‌ چیز احاطۀ علمی‌ دارد و او از آیندۀ ما باخبرتر است. البته که توکل ما فقط به خداست. خدایا، درگیریِ ما و همشهری‌هایمان را آن‌طورکه باید،حل‌وفصل کن که تو بهترینِ داورهایی.» 89



خواصِ بی‌دینِ جامعه به مردم گفتند: «اگر دنبال شُعیب راه بیفتید، همه چیزتان را بر باد می‌دهید.» 90



پس، زلزلۀ ویرانگری در برِشان گرفت و در نتیجه، زیر آوارِ خانه‌هایشان به‌زانو درآمدند. 91



کسانی که شُعیب را به دروغگویی متهم کردند، چنان نابود شدند که انگار در آنجا زندگی نکرده بودند! بله، کسانی که شُعیب را به دروغگویی متهم کردند، سرمایۀ عمرشان را باختند. 92



بعد، شُعیب ترکشان کرد. وقت عزیمت، رو به اجسادشان گفت: «پیام‌‌های خدا را کامل به شما رساندم و به‌اندازۀ کافی خیرخواهتان بودم؛ پس دیگر چرا باید برای نابودی شما جماعت بی‌دین افسوس بخورم!» 93



به هر ‌شهری پیامبری فرستادیم، بی‌استثنا، به او نسبت دروغ دادند و در نتیجه، مردمش را گرفتار رنج ‌و ‌سختی کردیم تا به‌خود بیایند و به درگاه ما گریه‌زاری کنند! 94



وقتی دیدیم بیدار نشدند، ورق را برگرداندیم و به‌جای سختی، اسباب راحتی فراهم کردیم؛ تا جایی که غرق نعمت شدند و با عادی‌دانستنِ مسئله گفتند: «اجدادمان هم از این سختی‌ها و راحتی‌ها دیده بودند.» کارشان که به اینجا رسید، در اوج ‌بی‌خبری، یک‌دفعه گرفتار عذابشان کردیم! 95



اگر مردم شهرها ایمان بیاورند و مراقب رفتارشان باشند، درهای نازونعمت را از آسمان و زمین به رویشان می‌گشاییم؛ ولی متأسفانه آیه‌ها و نشانه‌هایمان را دروغ می‌دانند. ما هم به‌سزای کارهای زشتشان، گرفتار عذابشان می‌کنیم. 96



مگر مردم شهرها مطمئن‌اند از اینکه عذابمان شبانه و وقتی در خواب غفلت‌اند، سراغشان نمی‌آید؟! 97



مگر مردم شهرها مطمئن‌اند از اینکه عذابمان در روز روشن و وقتی سرگرم کارهای بیهوده‌اند، سراغشان نمی‌آید؟! 98



درکل، مگر خودشان را از غافلگیری خدا در امان می‌دانند؟! البته فقط جماعتِ واقعاً ورشکسته، خودشان را از غافلگیری خدا در امان می‌دانند! 99



برای کسانی که زمین را بعد از نابودی مردمِ دورۀ قبلشان به‌ارث می‌برند، آیا اثبات نشده که اگر بخواهیم، به‌کیفر گناهانشان تنبیهشان می‌کنیم و بر دل‌هایشان مُهر بدبختی می‌زنیم تا دیگر توفیق شنیدن حقیقت را نداشته‌ باشند؟! 100



بله، این‌ها شهرهایی است که بخش‌های مهم سرگذشتشان را برایت تعریف می‌کنیم. پیامبرانشان جدّاً معجزه‌های بزرگی برایشان آوردند؛ اما آن‌ها از سرِ لج‌بازی بنا نداشتند حقایقی را باور کنند که از قبل دروغ دانسته بودند! بله، بر دل‌های بی‌دین‌ها خدا این‌طور مُهر بدبختی می‌زند! 101



در بیشترشان هیچ‌گونه تعهدی ندیدیم و واقعاً دیدیم که بیشترشان حسابی منحرف‌اند. 102



بعد ازاین ‌پیامبرانی که داستانشان گذشت، موسی را با معجزه‌هایمان برای راهنمایی فرعون ‌و نزدیکانش فرستادیم؛ اما آن معجزه‌ها را نپذیرفتند. ببین ‌آخرعاقبتِ خرابکارها چه شد!{یعنی نوح، هود، صالح، لوط و شُعیب.} 103



موسی گفت: «‌فرعون! من پیامبری هستم از طرف صاحب‌اختیار جهانیان. 104



سزاوار است که از زبان خدا جز حرف حق نگویم. البته معجزه‌های بزرگی هم از طرفش برایتان آورده‌ام؛ بنابراین، دست از سرِ بنی‌اسرائیل بردار و بگذار بامن بیایند.» 105



فرعون گفت: «اگر راست می‌گویی و معجزه‌ای آورده‌ای، خب نشانمان بده!» 106



پس موسی چوب‌دستی‌اش را انداخت: یک‌دفعه ماری واقعی شد! 107



دستش را هم از زیر بغلش بیرون آورد: یک‌دفعه جلوی چشم حضّار درخشان شد! 108



بعضی نزدیکان فرعون گفتند: «این ‌مرد واقعاً جادوگر کاربلدی است! 109



نقشه‌اش این است که از کشورتان بیرونتان کند. نظرتان چیست؟» 110



مشاوران فرعون گفتند: «موسی و برادرش هارون را چند روزی دست‌ به‌ سر کن و مأمورانی را به تمام شهرها بفرست 111



تا همۀ جادوگران کاربلدِ مصر را پیشت بیاورند.» 112



جادوگرها به حضور فرعون رسیدند. اولِ کار پرسیدند: «اگر ما پیروز بشویم، پاداش خوبی برایمان در نظر گرفته شده؟» 113



جواب داد: «بله. به‌علاوه، شما حتماً از نزدیکان دربار می‌شوید.» 114



در آغاز، جادوگرها پرسیدند: «موسی، تو چوب‌دستی‌ات را می‌اندازی یا اول ما وسایلمان را بیندازیم؟» 115



جواب داد: «اول شما بیندازید.» همین‌که وسایل جادوگری‌شان را انداختند، مردم را سِحر کردند و حسابی آن‌ها را ترساندند و جادوی مهیبی به‌نمایش گذاشتند! 116



به ‌موسی وحی کردیم: «تو هم چوب‌دستی‌ات را بینداز.» ناگهان، چشم‌بندیِ آن‌ها را در یک چشم‌به‌هم‌زدن خنثی کرد. 117



پس حقیقت آفتابی شد و تمام تلاش جادوگرها نقش‌برآب! 118



اینجا بود که فرعونیان بدجور شکست خوردند و سرافکنده شدند. 119



جادوگرها، بی‌اختیار، به سجده افتادند. 120



آن‌ها گفتند: «به صاحب‌اختیار جهانیان ایمان آوردیم، 121



همان خدای موسی و هارون.» 122



فرعون با عصبانیت گفت: «یعنی، به موسی ایمان آوردید، آن‌هم بی‌اجازۀ من؟! یقین دارم این توطئه‌ای است که شما و موسی در شهر راه انداخته‌اید تا مردمش را آواره کنید! حالا که این‌طور شد، حساب کار دستتان خواهد آمد:{موسی(ع) از نژاد سِبطیان بود و فرعون از قِبطیان. او با این انگ رایجِ سیاسی قصد داشت به افکار عمومی بقبولاند که هدف موسی(ع) تصرف حکومت و بیرون‌کردن نسل قِبطی است، نه خداجویی و تبلیغ دین. } 123



دست ‌و پایتان را ضربدری، یکی از راست و یکی از چپ، قطع می‌کنم و همه‌تان را به صُلّابه می‌کشم.» 124



جادوگرها گفتند: «اصلاً مهم نیست؛ چون آخرعاقبتِ ما فقط به خدا ختم می‌شود. 125



فقط هم به این جرم از ما انتقام می‌گیری که ما معجزه‌هایِ رسیده‌ از طرف خدا را باور کرده‌ایم. خدایا، سرشار از صبرمان کن و ما را مسلمان بمیران.»{دست‌آخر، فرعون تهدیدش را عملى ساخت: یک‌ دست و یک ‌پایشان را برید و بدن‌های نیمه‌جانشان را در کنار رود نیل، به شاخه‌هاى نخل‌ها بست؛ اما آنان دست از حقیقت نکشیدند و بدین‌گونه، یاد پرافتخارشان در دفتر آزاد‌مردان جهان ثبت شد.} 126



مشاوران سیاسیِ فرعون به او گفتند: «آیا موسی و طرف‌دار‏انش را آزاد می‌گذاری تا در این ‌سرزمین مشغول خرابکاری باشند و موسی تو و خدایانت را به هیچ نگیرد؟!» گفت: «مردانشان را به فجیع‌ترین وضع خواهیم کشت و زنانشان ‌را برای بهره‌کشی نگه خواهیم داشت و ما از بالا بر اوضاع کشور مسلّطیم.» 127



موسی به طرف‌دار‏انش دلداری داد: «از خدا یاری بخواهید و صبور باشید که پهنۀ زمین از آنِ خداست و آن ‌را در اختیار هر جمعی از بندگانش که صلاح بداند، می‌گذارد؛ چون‌که عاقبت‌به‌خیری در انتظار خودمراقبان است.» 128



آن‌ها با موسی درد دل کردند: «قبل از آنکه پیشمان بیایی، اذیت می‌شدیم. بعد از اینکه پیشمان آمدی هم اذیت می‌شویم.» موسی هم دلگرمی‌شان داد: «امیدوارم که خدا دشمنانتان را نابود کند و شما رادر این ‌سرزمین، جانشینشان سازد تا ببیند که رفتار شما چطور خواهد بود.» 129



البته فرعونیان را به خشک‌سالی‌های متعدد و کمبود شدیدِ محصولات کشاورزی دچار کردیم تا به‌خودشان بیایند. 130



اما نه‌تنها عبرت نگرفتند، بلکه هر زمان خوشی‌ و نعمت‌ سراغشان ‌آمد، ‌گفتند: «این نتیجۀ لیاقت خودمان است.» اما اگر احیاناً سختی و بلایی دامن‌گیرشان می‌شد، آن را از نحسیِ قدم موسی و همراهانش می‌دانستند! بدانید از نظر خدا علت نحسی‌شان کارهای زشتِ خودشان بود؛ ولی بیشترشان نمی‌دانستند. 131



گفتند: «هر معجزه‌ای برایمان بیاوری تا با آن جادویمان کنی، محال است حرفت را باور کنیم!» 132



برای همین، بلاهای مختلفی جداجدا بر سرشان فرستادیم: جاری‌شدن سیل به خانه‌هایشان، هجوم ملخ‌ به مزرعه‌هایشان، افتادن آفات به محصولاتشان، لولیدن قورباغه در زندگی‌شان و خون‌رنگ‌شدنِ آب‌هایشان. اما خوی تکبرشان را ادامه دادند! چون‌که جماعتی گناهکار بودند. 133



هر بار یکی از آن‌ بلاها بر سر فرعونیان می‌آمد، دست‌به‌‌دامنِ موسی می‌شدند:«به پیامبری‌ات قسم، از خدا نجاتمان را بخواه. اگر شرّ این ‌بلا رااز سرمان کم کنی، آن‌ وقت دیگر حرفت را حتماً باور می‌کنیم و بنی‌اسرائیل را آزاد ساخته و در اختیارت می‌گذاریم.» 134



اما همین‌که شرّ آن بلا را از سرشان کم می‌کردیم و آن‌ها به پایان مهلتی می‌رسیدند که برای عمل به قولشان تعیین شده‌ بود، باز عهد می‌شکستند! 135



دست‌آخر، ما هم با غرق‌کردنشان در دریا انتقام سختی از آن‌ها گرفتیم؛ چون معجزه‌هایمان را باور نکردند و دربارۀ آن‌ها خودشان را به غفلت زدند. 136



ازآن‌طرف، قومی‌ را که سالیانی دراز مستضعف مانده بودند، وارث سرزمین‌های پهناور و حاصلخیزِ مصر و شاماتکردیم و بدین‌ترتیب، بهترین وعدۀ خدا در حق بنی‌اسرائیل، به‌پاس صبوری‌شان، عملی شد. همچنین، ساختار پیچیدۀ سیاسی و طبقه‌بندی‌های اجتماعی و دم‌ودستگاه ظالمانه‌ای راکه فرعون‌ و‌ فرعونیان پایه‌ریزی و نهادینه کرده بودند، در هم کوبیدیم.{منطقه شامات شامل کشور های فلسطین و لبنان، سوریه و اردن میشود.} 137



بنی‌اسرائیل را از دریا عبور دادیم. در مسیرشان به مردمی رسیدند که سخت مشغول پرستش بت‌هایشان بودند. با دیدن این صحنه، بنی‌اسرائیل گفتند: «موسی! همان‌طورکه آن‌ها بت‌هایی برای عبادت دارند، برای ما هم بتی برای عبادت تعیین کن!» موسی سرزنششان کرد: «واقعاً که‌ ملت نادانی هستید!{بنى‌اسرائیلِ خداپرست از زمان یوسف(ع) در مصر زندگی می‌کردند؛ اما ازآنجاکه چند صدسال تحت اسارت فرعونیان قرار گرفتند، بت‌پرستى اثر عمیقى در آ‌ن‌ها گذاشت و برای همین، بیشترشان خدا را به‌صورت جسم تصور مى‌کردند. هرچه موسى(ع) تلاش می‌کرد که خداپرستیِ واقعی را یادشان بدهد، نتیجه‌اش فقط این می‌شد که شکل خدا را در ذهنشان تغییر می‌دادند! } 138



آیین این ‌گروه نابود‌شدنی است و کارهای عبادی‌شان باطل و بی‌نتیجه.» 139



با تعجب ادامه داد: «یعنی می‌گویید دنبال معبودی جز خدا برایتان باشم؟! درحالی‌که او شما را بر مردم زمانتان برتری داده است.» 140



یادتان باشد که از چنگ فرعونیان نجاتتان دادیم. آن‌ها به‌شدت شکنجه‌تان می‌‌دادند: پسرانتان رابه فجیع‌ترین وضع می‌کشتند و بانوانتان رابرای بهره‌کشی نگه می‌داشتند. تمام این سختی‌ها و راحتی‌ها برایتان آزمایشی بزرگ از طرف خدا بود. 141



برای نزول تورات، با موسی مدت سی شب را قرار گذاشتیم و آن ‌را با ده ‌شبِ دیگر کامل کردیم: وعدۀ خدا در پایانِ چهل ‌شب عملی شد. موسی وقت حرکت به‌طرف کوه سینا به برادرش هارون سفارش کرد: «جانشینِ من بین مردم باش و کارها را سروسامان بده. در ادارۀ امور هم، از نظر و روش خرابکارها استفاده نکن.» 142



وقتی موسی به وعده‌گاه ماآمد و خدا با او سخن گفت، تقاضا کرد: «خدایا، خودت را به من نشان بده تا نگاهت کنم.» خدا فرمود: «هرگز در ‌دنیا، طاقت دیدن مرا نداری. برای درک این محدودیت به این کوه نگاه کن: اگر در جای خود باقی ماند، تو هم مرا خواهی دید.» همین‌که خدا خودش را به آن‌ کوه نمایاند، آن ‌را متلاشی کرد و موسی مدهوش بر زمین افتاد! وقتی به‌هوش آمد، اعتراف کرد: «خدایا، تو پاکی. به درگاهت توبه کردم و من اولین کسی هستم که به این وضوح باور می‌کند که دیدار تو در دنیا ناممکن است.»1-{موسی(ع) که پیامبری بزرگ بود، به‌خوبی می‌دانست که خدا با چشم ظاهر دیدنی نیست؛ زیرا لازمه‌اش این است که خدا جسم داشته باشد و در مکان ‌و زمان قرار بگیرد. بنابراین، منظورش دیدن قلبی بود. خدا به او گوشزد کرد که پاسخ مثبت به چنین ‌درخواستی، در ‌دنیا امکان ندارد. البته چهارده‌معصوم در همین ‌دنیا به این مقام والا رسیده‌اند.}2- {توبۀ حضرت موسی(ع)برای همان درخواست نادرستش ازخدا بود، نه برای گناه.} 143



خدا فرمود: «‌موسی، من تو را برای رساندن پیام‌هایم و گفت‌وگوی بی‌واسطه با خودم انتخاب کرده‌ام و بر مردمِ این ‌زمان برتری‌ات‌ داده‌ام. بیا و لوح‌های تورات رابگیر وشاکر باش...» 144



در آن ‌لوح‌ها، پندهای سودمند و نیز شرح همۀ مسائل لازم مردم را برای موسی نوشته بودیم.«... پس، آن‌ها راجدّی بگیر و به قومت دستور بده که با بهترین روش، دستورهایش را در زندگی اجرا کنند. به‌همین زودی‌ها آخرعاقبتِ منحرفان را نشانتان می‌دهم.» 145



کسانی را که در جامعه به‌ناحق تکبر می‌کنند، از توجه و تمایل به آیه‌هایم منصرف خواهم کرد. آن‌ها اگر هر معجزه‌ای ببینند، باور نمی‌کنند و اگر راه درست را ببینند، آن ‌را روش زندگی‌شان نمی‌کنند! به‌عکس، اگر راه نادرست را ببینند، آن ‌را روش زندگی‌شان می‌کنند! همۀ این‌ها برای این است که آن‌ها آیه‌های ما را دروغ دانسته‌اند و خودشان را به غفلت زده‌اند. 146



کسانی که آیه‌های ما و دیدار آخرت را دروغ بدانند، اگر احیاناً کارهای خوبی‌ هم از آن‌ها سرزده باشد، هدر می‌رود. آیا جز با همان کارهایی مجازات می‌شوند که دائم مشغولش بودند؟! 147



بیشترِ قوم موسی بعد از رفتنش به کوه طور، با طلاجواهرشان یک مجسمۀ گوساله برای بت‌پرستی ساختند که صدایی هم از آن درمی‌آمد. آیا ندیدند که آن گوساله با آن‌ها حرفی نمی‌زند و به ‌راهی راهنمایی‌شان نمی‌کند؟! با‌ وجود این، به گوساله‌پرستی مشغول شدند و به خود بد کردند.{متأسفانه در زمان ما هم خرافه‌پرستی و بت‌پرستی رواج دارد. حتی در ایران اسلامی ما، درخت کهن‌سال یا شاخ بز یا خون گاو یا غار کوچک یا مکان خاصی را بدون هیچ ‌دلیل معتبری محترم می‌شمرند و با نذرونیاز و بستن پارچه یا قفل، به امید برآورده‌شدن حاجت‌هایشان می‌نشینند! این‌گونه آیه‌ها می‌خواهند ما را از این برحذر بدارند که تحت تأثیر شیّادهای دین‌فروش قرار نگیریم تا از سادگی و احساسات عاطفی و دینی ما سوءاستفاده کنند. بله، باید ساده باشیم؛ اما ساده‌لوح نه!} 148



چون بعد از مدتی آن مجسمه روی دستشان ماند و فهمیدند چه کلاه گشادی سرشان رفته است، با پشیمانی گفتند: «اگر خدا به ما رحم نکند و نیامرزدِمان، واقعاً سرمایۀ عمرمان را می‌بازیم.» 149



خبر گوساله‌پرستی به موسی رسید. وقتی عصبانی و ناراحت به میان قومش آمد و آن را به‌‌چشم خودش دید، گفت: «بعد از رفتنم به کوه طور، بد جانشین‌هایی برایم بودید! چرا تا پایان قرارِ چهل‌روزه طاقت نیاوردید؟!»موسی لوح‌های تورات را به کناری گذاشت و یقۀ برادرش را گرفت و او را به‌طرف خود کشید! هارون گفت: «برادرجان، این ‌مردم نادان تحت فشارم گذاشتند و چیزی نمانده بود مرا بکشند! با این ‌رفتارت دشمن‌شادم نکن و مرا در ردیف مخالفانت به‌حساب نیاور!» 150



اینجا موسی دست به ‌دعا برداشت: «خدایا، من و برادرم را بیامرز و رحمتت را شامل حالمان کن؛ چون تو از همۀ مهربان‌ها مهربان‌تری.» 151



بله، جماعتی که گوساله‌پرست شدند، خشمِ شدید خدا و نکبت در زندگی دامن‌گیرشان خواهد شد. بله، دروغ‌‌باف‌ها را این‌طور تنبیه می‌کنیم. 152



البته کسانی که کارهای زشت کرده‌اند و بعد از آن‌همه گناه توبه کرده‌اند و ایمان آورده‌اند، خدا با آنان از این به‌بعد، آمرزنده و مهربان رفتار خواهد کرد. 153



وقتی خشم موسی فرو نشست، لوح‌های تورات را برداشت. در متن آن‌ها، راهنمایی و رحمت فراوان برای کسانی بود که از خدا حساب می‌بردند. 154



در ضمن، موسی هفتاد نفر را به‌نمایندگی از بقیه، برای آمدن به وعده‌گاه ما انتخاب کرد. بعد از اصرارشان به دیدن خدا با چشم سر، زلزلۀ شدیدی در برِشان گرفت و همگی مردند! در آن وضع، موسی گفت: «خدایا، اگر می‌خواستی، هم آن‌ها را قبل‌تر از این نابود می‌کردی و هم مرا. آیا برای خواستۀ نامعقول بی‌خِردهایمان،‌ نابودمان می‌کنی؟! هرچند این حادثه فقط آزمایشی از طرف تو بود که با آن، هرکه را نالایق ببینی، به‌‌حال خودش رها سازی و هرکه را لایق ببینی، دستش را بگیری. تو سَرور مایی. پس بیامرزمان و به ما لطف کن که تو بهترینِ بخشنده‌هایی.{ادامۀ داستان رفتن موسی(ع)به کوه سینا برای دریافت تورات که از آیۀ 142 شروع شده است.} 155



ای خدا، زندگیِ خوب و خوشی در دنیا و آخرت برایمان حتمی کن؛ چون یهودیِ واقعی ماییم و به‌سوی تو برگشته‌ایم.» خدا فرمود: «عذابم را بر سرِ هرکه سزاوارش باشد، می‌آورم؛ اما رحمت بی‌پایانم در دنیا همه چیز را فرا گرفته است. البته رحمت ویژۀ خودم را به‌زودی فقط برای کسانی‌ حتمی می‌کنم که مراقب رفتارشان هستند و صدقه می‌دهند و همچنین، برای افرادی که آیه‌هایم را باور می‌کنند؛ 156



همانان که دنباله‌روِ فرستاده‌ای هستند که پیامبری درس‌نخوانده است و با همین نام‌ونشان، در تورات ‌و انجیلِ خودشان او را می‌بینند؛ همان ‌پیامبری که آنان را به خوبی‌ها فرمان می‌دهد و از زشتی‌ها بازمی‌دارد و چیزهای پاک‌وپاکیزه را برایشان حلال می‌کند و چیزهای ناپاک و پلید را ممنوع. همین‌طور، بار سنگین تکالیف دشوار را از دوششان برمی‌دارد و از قید خرافات ‌و ‌‌قوانینِ من‌در‌آوردی و دست‌و‌پاگیر رهایشان می‌سازد. بنابراین، کسانی که به او ایمان بیاورند و احترام و یاری‌اش کنند و از قرآن، این ‌نوری که با او فرستاده شده است، پیروی کنند، آنان همان مردم خوشبخت‌اند.» 157



ای محمد، بگو: «‌مردم، من پیامبر خدا برای همۀ شما انسان‌ها هستم؛ همان ‌کسی که فرمانرواییِ آسمان‌ها و زمین فقط متعلق به اوست. معبودی جز او نیست و خوشبختی ‌و بدبختیِ هر ملت ‌و مملکتی به دست اوست.» بنابراین، خدا و فرستاده‌اش را که پیامبری درس‌نخوانده است و به خدا و حرف‌هایش ایمان دارد، باور کنید و دنباله‌روِ او باشید تا به خوشبختیِ دنیا و آخرت برسید.{البته زمینه‌های خوشبختی و بدبختی را خودِ مردم ایجاد می‌کنند.} 158



بین پیروان موسی، گروهی هستند که هم مردم را به حق راهنمایی می‌کنند و هم بر اساس حق داوری می‌کنند. 159



بنی‌اسرائیل را به دوازده شاخۀ جداگانه، از فرزندان یعقوب، تقسیم کردیم. در صحرای سینا وقتی از موسی آب آشامیدنی خواستند، به او وحی کردیم:«با چوب‌دستی‌ات به آن تخته‌سنگ بزن.» یک‌دفعه دوازده چشمه از آن جوشید؛ طوری‌که هریک از گروه‌های دوازده‌گانۀ بنی‌اسرائیل، می‌دانست از کدام‌یک آب بخورد. تازه، ابرها را سایۀ سرشان کردیم و برایشان گزانگبین و بلدرچین فرستادیم و گفتیم: «از خوراکی‌های پاک‌وپاکیزه‌ای‌ بخورید که روزی‌تان کرده‌ایم.» اما ناشکری کردند و در یک کلام: بنی‌اسرائیل به ما بد نمی‌کردند؛ بلکه به خودشان بد می‌کردند.{گزانگبین ماده ای شیرین است که بصورت شیره از بوته گیاه گز تولید میشود.بلدرچین پرنده کوچکی است که بیشتر در مزارع گندم و بوته زار ها لانه میکند.و گوشتی چرب دارد.} 160



یادتان بیاید که به شما گفتیم: «در شهر اَریحا ساکن شوید و از هر جا و هر چیزی که دلتان خواست استفاده کنید و بگویید: ’خدایا، گناهانمان را بریز‘ و با نهایت تواضع، از درِ بزرگ شهر وارد شوید تا خطاهایتان را ببخشیم. بله، درستکارانتان را به رشد و تعالی خواهیم رساند.» 161



اما بدکارها آن حرف را تغییر دادند به حرف دیگری، غیر از آنچه به آن‌ها گفته شده بود! ما هم به‌سزای این‌‌همه بدرفتاری‌شان، بلایی فراگیر از آسمان بر سرشان فرستادیم.{این عذاب مرض واگیردار طاعون بود که جان ده‌هاهزار نفر را گرفت!} 162



پیامبر!از یهودی‌ها دربارۀ داستان آن شهر ساحلی بپرس؛ آن‌وقت که ساکنانش از دستور ممنوع‌بودن ماهیگیری در روزهای شنبه، سرپیچی می‌کردند! روزهای شنبه، که مختص عبادتشان بود، ماهی‌ها به ساحل نزدیک می‌شدند و به ‌سطح آب می‌آمدند و در روزهای دیگرِ هفته، از ساحل دور می‌شدند. برای همین نافرمانی‌شان بود که به چنین امتحان‌های سختی مبتلایشان می‌‌کردیم. {منظور شهر ایلات از شهرهای بندری فلسطین است، در کنار دریای سرخ. در زمان حضرت داوود؟ع؟ یهودیان از ماهیگیری در روزهای شنبه منع شده بودند؛ ولی آن‌ها به‌جای اطاعت، کَلک می‌زدند: شنبه‌ها ماهی‌ها را به حوضچه‌هایی هدایت می‌کردند.شب ورودی‌های حوضچه‌هارا می‌بستند و بعداً ماهی‌های دربند را می‌گرفتند! امروزه هم مثل چنین‌کَلک‌هایی را که به «کلاه‌شرعی» معروف است، به‌وفور می‌بینیم.}163



افراد بی‌اعتنا، ناهیان‌ازمنکر را سرزنش کردند: «چرا جماعتی را موعظه می‌کنید که دست‌آخر خدا نابودشان می‌کند یا به عذابی سخت دچارشان می‌سازد؟» جواب دادند: «تا پیش خدا عذری موجه داشته باشیم. تازه، شاید از کار زشتشان دست بردارند.» 164



همین‌که گناهکارها تذکراتِ داده‌شده را به بادفراموشی سپردند، ناهیان‌ازمنکر را نجات دادیم و بی‌اعتناها را به‌‌سزای ترک‌کردنِ نهی‌ازمنکر، به ‌‌عذابی سخت گرفتار کردیم. 165



به گناهکارهایی هم که از دستور ممنوع‌بودن ماهیگیری متکبرانه سرپیچی کردند،گفتیم:«در نهایتِ ذلت، به‌صورت بوزینه دربیایید!»{در برابر گناه، افراد سه دسته می‌شوندکه آیه‌های 164 تا 166 به هر سه اشاره می‌کند: 1. جماعتی که گناه می‌کنند؛ 2. آن‌هایی که گناه نمی‌کنند، ولی گروه اول را هم نهی‌ازمنکر نمی‌کنند و تازه، به گروه سوم طعنه می‌زنند؛ 3. کسانی که نه تنها گناه نمی‌کنند، بلکه نهی‌ازمنکر هم می‌کنند. فقط گروه سوم اهل نجات‌اند.} 166



خدا اعلام کرده است: «قطعاً کسانی را بر یهودی‌های سرکش مسلط می‌کند که تا روز قیامت، آن‌ها را به زیر سلطه بکِشند؛ چون او خلاف‌کارها را به‌سرعت مجازات می‌کند و برای خطاکارها آمرزندۀ مهربان است.» 167



بنی‌اسرائیل را در زمین به گروه‌های پراکنده‌ای تقسیم کردیم: بعضی‌شان افرادی شایسته بودند و بعضی دیگر نه. با خوشی‌ها و سختی‌ها امتحانشان ‌کردیم تا به‌طرف خدا برگردند. 168



بعد از آ‌ن‌ها، نسلی بی‌لیاقت جایشان را گرفت: با آنکه وارث معارف تورات بودند، متاع بی‌ارزش این دنیا را حتی از راه تحریف تورات، به‌ چنگ می‌آوردند و با گول‌زدن خودشان می‌گفتند: «به‌همین زودی‌ها خدا ما را می‌آمرزد!» هر فرصتِ شبیه به این هم برایشان پیش بیاید، باز بر آن دست می‌اندازند! در همان توراتی که دستورهایش را بارها خوانده‌اند، مگر از آن‌ها تعهد محکم گرفته نشده که جز حرفِ حق به خدا نسبت ندهند؟! سرای آخرت بهتر است برای کسانی که از دنیاطلبی دست بردارند. پس چرا عقلتان را به‌کار نمی‌اندازید؟! 169



کسانی که به دستورهای کتاب آسمانی پایبندند و نماز را با آدابش می‌خوانند، بدانند که ما پاداش چنین ‌اصلاحگرانی را پایمال نمی‌کنیم. 170



یادشان بیاید وقتی کوه طور را از بیخ کندیم و مثل سایبانی ترسناک بالای سرشان نگه داشته بودیم، طوری‌که خیال کردند بر سرشان می‌افتد، همان جا گوشزد کردیم: «کتابی را که به شما داده‌ایم، جدّی بگیرید و مطالبش را آویزۀ گوش کنید تا بتوانید مراقب رفتارتان باشید.» 171



فراموش نکن که خدا به زبان فطرت، از تک‌تک فرزندان آدم تعهد گرفت و آن‌ها را شاهدِ خودشان کرد: «من صاحب‌اختیارتان نیستم؟» همگی اقرار کردند: «چرا، شهادت می‌دهیم.» خدا چنین کرد تا مبادا روز قیامت بگویید: «ما از وجود چنین خدایی بی‌خبر بودیم» یا بهانه بیاورید: «پدرانمان قبل از ما بت‌پرست بودند و ما هم بچه‌های بعد از آن‌ها بودیم؛ پس چاره‌ای نداشتیم جز آنکه دنبالشان راه بیفتیم! آیا ما را به‌سزای کارِ زشت اهل باطل مجازات می‌کنی؟!» 172و173



ما آیه‌هایمان را این‌طور توضیح می‌دهیم تا به‌خود بیایند و... . 174



راستی، برای مردم، سرگذشت بَلعَمِ باعورا را بگو: به او از کرامات خود دادیم و دعایش مستجاب بود؛ ولی با سوءاستفاده، از آن‌ها محروم شد. برای همین، شیطان دنبالش افتاد تا به دامش بیندازد. عاقبت هم بَلعَمِ باعورا گمراه شد. 175



اگر او را لایق می‌دانستیم، مقامش را به‌واسطۀ آن ‌کرامات بالا می‌بردیم؛ ولی او با بی‌لیاقتی‌اش، به دنیا چسبید و تابع میل خودش شد. حالِ او مثل حال سگ هاری است که چه به او حمله کنی چه رهایش کنی، از تشنگی لَه‌لَه می‌زند و به تو حمله می‌کند! این است آخرعاقبتِ کسانی که آیه‌ها و نشانه‌های ما را دروغ بدانند. بله، این ‌داستان را برایشان تعریف کن تا فکرشان را به‌‌کار بیندازند. 176



بد وضعیتی دارند مردمی‌ که آیه‌ها ‌و نشانه‌های ما را دروغ می‌دانند و دائم خودشان به خود بد می‌کنند! 177



راه‌یافتگان واقعی آنانی‌اند که خدا دستشان را بگیرد و ورشکسته‌های واقعی آن‌هایی‌اند که خدا به‌حال خودشان رهایشان کند. 178



جهنم، عاقبت خیلی از جنّیان و آدمیانی است که آفریده‌ایم؛ چون دل‌هایی دارند که با آن، حقیقت را نمی‌فهمند و چشم‌هایی دارند که با آن، نشانه‌های خدا را نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که با آن، تذکرات پیامبران را نمی‌شنوند. آن‌ها مثل چهارپایان‌اند، بلکه پست‌تر! غفلت‌زده‌های واقعی همان‌هایند. 179



بهترین نام‌ها مخصوص خداست. با آن‌ها عبادتش کنید و کسانی را که اسم‌ها و صفت‌های خدا را روی غیر‌خدا می‌گذارند یا از غیرخدا را روی خدا می‌گذارند، به‌حال خودشان رها سازید. آن‌ها با کارهایی مجازات خواهند شد که دائم مشغولش بودند. 180



البته از میان آفریده‌هایمان، گروهی نیز هستند که هم دیگران را به حق راهنمایی می‌کنند و هم بر اساس‏ حق داوری می‌کنند. 181



کسانى که آیه‌های ما را دروغ دانستند، کم‌کم از جایى گیرشان خواهیم انداخت که فکرش را هم نمى‌کنند! ‌182



به‌اندازۀ کافی هم مهلتشان می‌دهم؛ زیرا نقشه‌ام حساب‌شده است. 183



چرا فکرشان را به‌کار نینداختند که ببینند همشهری‌شان، یعنی پیامبر، ‌نشانی از دیوانگی ندارد؟! او فقط هشداردهنده‌ای باصراحت است. 184



چرا به واقعیت‌های پشت‌صحنۀ آسمان‌ها و زمین و آنچه خدا آفریده است، توجه نکردند؟! اصلاً فکر نمی‌کنند که شاید اجلشان خیلی نزدیک شده باشد؟! بعد از این حرف‌های دلسوزانۀ قرآن، دیگر کدام حرف را باور می‌کنند؟! 185



کسانی را که خدا به‌حال خودشان رها سازد، دیگر کسی دستشان را نمی‌گیرد و خدا آن‌ها را در سرکشی‌شان رها می‌کند که کوردل باقی بمانند! 186



از تو می‌پرسند قیامت کِی برپا می‌شود؟ بگو: «علمش فقط پیش خداست و جز او، کسی به‌وقتش آن را برپا نمی‌کند. تحمل این حادثه بر آسمان‌ها و زمین سخت است و یک‌دفعه سراغتان می‌آید.» طوری از تو می‌پرسند که انگار تو هم از روی کنجکاوی زمانش ‌را فهمیده‌ای! باز هم بگو: «علمش فقط پیش خداست؛ ولی بیشترِ مردم علت مخفی‌بودنش را نمی‌دانند.»{چهارده معصوم علیهم‌السلام نمی‌توانند به‌صورت مستقل و به‌خودیِ‌خود از زمان قیامت آگاه شوند؛ اما به‌کمک خدا می‌توانند ازآن باخبر شوند و باخبر هم شده‌اند.} 187



بگو: «من اختیار سود ‌و‌ زیان خودم را هم ندارم؛ مگر آن ‌مقداری‌ که خدا بخواهد. اگر علم غیب داشتم، منافع بیشتری به‌دست می‌آوردم و مشکلات به من رو نمی‌آورد. بله، من فقط هشداردهنده و مژده‌رسان به مؤمنانم.» 188



اوست کسی که همه‌تان را از یک انسان، یعنی آدم، آفرید و از نوع او همسرش را خلق کرد. هدف این بود که او در کنار همسرش به آرامش روحی‌روانی برسد. وقتی‌ انسان با همسرش هم‌بستری می‌کند، او باردار می‌شود. ابتدای حاملگی، سنگینی جنین را حس نمی‌کند؛ اما بعد که بچه وزن می‌گیرد، زن و شوهر از خدا می‌خواهند: «خدایا، اگر به ما بچۀ سالمی بدهی، حتماً شکرگزارت می‌شویم.» 189



اما همین‌که بچۀ سالمی به آن‌ها می‌دهد، خدا را فراموش می‌کنند و چیزهای دیگر را در سلامت بچه دخیل می‌دانند! ولی خدا برتر از آن است که کسی را شریکش در کاروبار عالم کنند. 190



آیا موجوداتی را شریک خدا می‌کنند که نه‌تنها چیزی نمی‌آفرینند، بلکه خودشان هم آفریده شده‌اند؟! 191



همچنین، نه می‌توانند به آن ‌بت‌پرست‌ها کمک کنند و نه می‌توانند مشکلات خودشان را حل کنند. 192



اگر بت‌ها را راهنمایی کنید، دنبالتان راه نمی‌افتند! چه صدایشان بزنید چه ساکت بمانید، فرقی به حالتان ندارد! 193



بت‌‌هایی‌ راکه به‌جای خدا می‌پرستید آفریده‌هایی هستند، مثل خودتان.خواسته‌هایتان را با آن‌ها در میان بگذارید: اگر راست می‌گویید، آن‌ها باید برایتان برآورده کنند! 194



مگر پایی دارند که با آن راه بروند یا دستی دارند که با آن کاری بکنند یا چشمی دارند که با آن ببینند یا گوشی دارند که با آن بشنوند؟! ‌پیامبر! به مبارزه دعوتشان کن: «بت‌هایتان را صدا بزنید. برضدّ من نقشه‌ها بکشید و مهلتم ندهید تا ثابت شود از دستتان ‌کاری ساخته نیست.»{دست و پا و چشم و گوشِ این بت‌ها ساختگی است و بی‌خاصیت.}195



زیرا کس‌و‌کار من خدا‌یی است که قرآن را فرستاده و هم‌اوست که شایستگان را سرپرستی می‌کند؛ 196



اما بت‌هایی که شما می‌پرستید، نه می‌توانند کمک‌حال شما باشند و نه می‌توانند مشکلات خودشان را حل کنند! 197



اگر راهنمایی‌شان کنید، نمی‌شنوند. آن‌ها را می‌بینی‌ که با چشم‌های مصنوعی‌ به تو زُل زده‌اند؛ درحالی‌که اصلاً نمی‌بینند! 198



پیامبر! در برخورد با مردم از حقوق شخصی‌ات بگذر و امربه‌معروف کن و به نادان‌ها بی‌اعتنا باش. 199



اگر شیطان خواست با وسوسه‌ای زیر پایت بنشیند، به خدا پناه ببر که او شنوای داناست. 200



بله، کسانی که مراقب رفتارشان‌اند، وقتی گرفتار کوچک‌ترین وسوسۀ شیطانی هم شوند، سریع به خودشان می‌آیند و حواسشان را جمع می‌کنند؛ 201



ولی شیطان‌ها بت‌پرست‌ها را تا بتوانند، به گمراهی می‌کشند و ذره‌ای هم کوتاه نمی‌آیند! 202



وقتی مدتی در وحی تأخیر شود و آیه‌ای خطاب به بت‌پرست‌ها نیاوری، می‌گویند: «چرا از پیش خودت آیه نمی‌سازی؟!» بگو: «فقط از چیزی پیروی می‌کنم که از طرف صاحب‌اختیارم به من وحی می‌شود. این ‌قرآن‌ که از طرف اوست، زمینه‌ساز فهم درست برای همگان است و راهنمایی و رحمتی ویژه برای مؤمنان.» 203



وقتی قرآن خوانده می‌شود، گوش جان به آن بسپارید و کاملاً سکوت کنید تا لطف خدا شامل حالتان شود 204



و تو، ای ‌پیامبر، هر صبح‌ و شب، نالان و ترسان و نجواکنان خدا را در دل خود یاد کن و جزو غافلان نباش! 205



البته فرشتگان و بندگانِ خاص خدا هیچ وقت خودشان را بالاتر از این نمی‌بینند که او را نپرستند و نیز او را به پاکی می‌ستایند و به او ‌سجده می‌کنند. 206

سوره انفال آیات 1 تا 40

به نام خدای بزرگوار مهربان



دربارۀ اختلافشان بر سر تقسیم غنائم، از تو می‌پرسند. بگو: «نه‌تنها غنائم، بلکه هر مال‌ومِلک بی‌صاحبی از آنِ خداست و پیامبرش. پس سر تقسیم غنائم جرّوبحث نکنید و با همدیگر آشتی کنید و اگر واقعاً ایمان دارید، دنباله‌روِ خدا و پیامبرش باشید.» 1



مسلمانانواقعی کسانی‌اند که وقتی ذکر خدا به‌میان بیاید، دل‌هایشان به تب‌وتاب می‌افتد و آن‌وقت که آیه‌های الهی برایشان خوانده شود، آن آیه‌ها ایمانشان را زیاد می‌کند و به خدا توکل می‌کنند؛ 2



همانان که نماز را با آدابش می‌خوانند و از آنچه روزی‌شان کرده‌ایم، در راه خدا هزینه می‌کنند. 3



بله، همانان مسلمانان واقعی‌اند و رتبه‌های برتر پیش خدا دارند و آمرزش و ‌روزیِ ناب نصیبشان می‌شود. 4



نارضایتی مسلمانان از چگونگی تقسیم غنائم، درست مثل نارضایتی‌شان از وقتی است که خدا تو را برای جنگ بَدر، با تصمیمی مناسب، از مدینه خارج کرد؛ ولی عده‌ای از همان‌ها دل به این تصمیم ندادند! 5



با آنکه روشن شد این تصمیم درست است، باز درباره‌اش با تو بگومگو می‌کردند! و طوری ترسیده بودند که انگار به‌طرف مرگ می‌برندشان و آن‌ها فقط تماشاگرند! 6



یادتان باشد: خدا به شما وعده داد که غنائم و اموالِ یکی از دو کاروان نظامی یا تجاریِ دشمن، مال شما می‌شود. البته شما دوست داشتید اموال کاروان بی‌سلاحِ تجاری نصیبتان شود! اما خدا می‌خواست با درگیرشدن با کاروان نظامی، وعدۀ پیروزی مسلمانان را عملی سازد و تیشه به ریشۀ دشمنان بی‌دین بزند تا سرانجام اسلام را تثبیت کند و ‌بی‌دینی‌ را از بین ببرد؛ هرچند گناهکارها خوششان نیاید. 7و8



یادتان هست که با دیدن دشمنِ سراپا مسلح، از خدا خواستید به فریادتان برسد! او هم به دادتان رسید: «فعلاً با هزار فرشتۀ پشت‌سرِهم، شما را در چشم دشمن، زیاد نشان می‌دهم.»{بعداً دوهزار فرشتۀ دیگر را هم به یاری‌تان خواهم فرستاد} 9



خدا فرشتگان را نه برای جنگیدن، بلکه تنها برای روحیه‌دادن و آرامش دل‌هایتان فرستاد؛ وگرنه پیروزی فقط دست خداست و خدا هم شکست‌ناپذیرِ کاردرست است. 10



همچنین، خدا شما را به خواب سبکِ آرام‌بخشی فرو برد و برایتان بارانی از آسمان فرستاد تا با آن پاکتان کند و وسوسه‌‌های شیطانی را از وجودتان برطرف سازد و دل‌هایتان را قرص کند و گام‌هایتان را استوار. 11



یاد کن که خدا به فرشتگان وحی کرد: «خودم هوایتان را دارم. شما رزمندگان را ثابت‌قدم نگه دارید. من هم فوری در دل دشمنانِ بی‌دین ‌وحشت می‌اندازم.» پس شما رزمندگان بر فرق سرهایشان بکوبید و انگشت‌هایشان را قلم کنید! 12



چون آن‌ها با خدا ‌و‌ پیامبرش از درِ مخالفت درآمدند و به هرکس که با خدا‌ و ‌پیامبرش از درِ مخالفت دربیاید، گفته باشم که مجازات خدا شدید است! 13



این است مجازاتتان در دنیا. نوش جانتان! البته مجازات اصلی در آخرت است: عذاب جهنم در انتظار بی‌دین‌هاست. 14



مسلمانان! وقتی با نیروهای در حال پیشرویِ دشمن رودر‌رو می‌شوید، پا به فرار نگذارید! 15



هرکه در روز جنگ پشتش را به ‌دشمن کند، به خشم خدا گرفتار می‌شود و جایگاهش جهنم است و آن بد سرانجامی است! مگر آنکه برای حملۀ دوباره به دشمن، عقب‌نشینیِ تاکتیکی کند یا قصد پیوستن به نیروهای خودی داشته باشد. 16



شما نبودید که دشمن را تار‌و‌مار کردید؛ بلکه خدا تارومارشان کرد! و تو، پیامبر! وقتی مشتی خاک به‌طرفشان پاشیدی، خودت نپاشیدی؛ بلکه خدا پاشید. خدا این کار را کرد تا مسلمانان را با این پیروزیِ شیرین، امتحان کند و...؛ چون خدا شنوایی داناست.{در جنگ بَدر پیامبر(ص) مُشتى خس‌وخاک به‌طرف دشمن پاشید و فرمود: «رویتان زشت ‌و ‌سیاه!» خس‌و‌خاک، معجزه‌وار، به چشم دشمنان فرو رفت و وحشت سراپایشان را فرا گرفت.} 17



بله، حقیقت ماجرا این بود و خدا نیرنگ بی‌دین‌ها را بی‌رنگ می‌کند. 18



آی بت‌پرست‌ها، اگر به‌خیال اینکه حق با شماست، ‌دنبال پیروزی طرفِ بر‌حق بودید، خب برایتان روشن شد که مسلمانان پیروز شدند! حال، اگر دست از دشمنی بردارید، به‌نفعتان است؛ ولی اگر به دشمنی ادامه دهید، ما هم به جنگ با شما ادامه می‌دهیم. ‌نیروهای‌ نظامی‌تان هر چقدر زیاد هم باشد، به هیچ دردتان نخواهد خورد. آخر، خدا در کنار مؤمنان است. 19



مسلمانان! گوش‌به‌فرمان خدا ‌و ‌پیامبرش باشید و وقتی دستورهای پیامبر به گوشتان می‌رسد، از آن‌ها سرپیچی نکنید! 20



و مانند بت‌پرست‌هایی نباشید که به‌مسخره می‌گفتند: «پیام الهی را شنیدیم» درحالی‌که آن را نشنیده می‌گرفتند! 21



بدترین جنبندگان، از نظر خدا، جماعت حرف‌نشنویی هستند که به حقیقت اعتراف نمی‌کنند و عقلشان را به‌کار نمی‌اندازند! 22



اگر خدا می‌دانست که حرف حق کمترین اثری در آن‌ها می‌گذارد، توفیقشان می‌داد که به حقیقت گوشِ دل بدهند؛ البته با لجاجتی که دارند، اگر حرف حق را در گوششان فرو هم بکند، باز با بی‌اعتنایی رو برمی‌گردانند. 23



مسلمانان! وقتی پیامبر از طرف خدا به کارهایی دعوتتان می‌کند که مایۀ حیات خودتان است، دعوت خدا و پیامبر را بپذیرید. بدانید که خدا حتی میان انسان و حقیقت وجودیِ انسان قرار می‌گیرد و خدا همان است که شما را دسته‌جمعی به محضرش می‌برند. 24



مراقب فتنه‌هایی باشید که آتشِ آن، دامنِ فقط فتنه‌گرهایتان را نمی‌گیرد؛ بلکه تر‌و‌خشک را با هم می‌سوزاند. بدانید که مجازات خدا شدید است. 25



یادتان بیاید وقتی را که در مکه آن‌قدر کم‌تعداد ‌و ضعیف بودید که می‌ترسیدید بت‌پرست‌ها شما را قتل و غارت کنند؛ ولی خدا در مدینه پناهتان داد و با پیروزی در جنگ بَدر، به یاری‌تان آمد و از غنائم و چیزهای پاک‌وپاکیزه روزی‌تان کرد تا شکر کنید. 26



مسلمانان! با افشای اسرار جبهۀ خودی به خدا و پیامبر خیانت نکنید! در واقع، به خودتان خیانت نکنید! درحالی‌که خودتان خوب می‌دانید این کار خیانت است. 27



بدانید اموال و ‌اولادتان مایۀ آزمایش شمایند! مبادا به‌خاطر آن‌ها به خدا و پیامبر خیانت کنید؛ چون‌که پاداش بزرگ پیش خداست. 28



مسلمانان! اگر در حضور خدا مراقب رفتارتان باشید، خدا به شما بصیرتی می‌دهد که درست را از نادرست تشخیص دهید. بدی‌هایتان را هم محو می‌کند و گناهانتان را می‌پوشاند؛ زیرا خدا لطفِ بسیار دارد. 29



به‌یاد بیاور روزهایی را که بی‌دین‌ها برایت نقشه می‌کشیدند که تو را زندانی یا ترور یا تبعید کنند. بله، دشمنان برضدّ تو نقشه می‌کشند و خدا هم برضدّ آن‌ها نقشه می‌کشد. البته خدا ماهرترین نقشه‌کِشنده است.{بله، آن‌ها نتوانستند پیامبر(ص) را زندانی یا ترور یا تبعید کنند، ولی به گواهی آیۀ 40 سورۀ توبه (ص 193) مجبورش کردند که از مکه به مدینه هجرت کند.} 30



وقتی آیه‌های ما را برایشان می‌خوانند، به‌مسخره می‌گویند: «باشد، شنیدیم! خب ما هم اگر می‌خواستیم، مِثلش را می‌گفتیم. این حرف‌ها همان افسانه‌های گذشتگان است و بس!» 31



یادت بیاید که دربارۀ قرآن گفتند: «خدایا، اگر این حرف‌ها حق است و از طرف توست، بارانی از شهاب‌سنگ‌های آسمانی بر سرمان فرو فرستیا به‌عذابی زجرآور گرفتارمان کن!» 32



پیامبر! تاوقتی تو در بین آن‌هایی، خدا بنا ندارد به‌صورت همگانی عذابشان کند. بعد از هجرتت به مدینه هم، اگر دست از بت‌پرستی بردارند، خدا بنا ندارد به‌صورت همگانی عذابشان کند. 33



ولی خدا چرا عذابشان نکند؟! سران بی‌دین از ورود مسلمانان به مسجدالحرام جلوگیری می‌کنند؛ درحالی‌که متولّی واقعیِ آنجا آن‌ها نیستند. متولّی واقعی‌اش فقط خودمراقبان‌اند؛ ولی عموم بی‌دین‌ها این موضوع را نمی‌دانند. 34



همین‌طور، چرا عذابشان نکند؟! درحالی‌که به بهانۀ عبادت و به‌قصد آزار پیامبر، کارشان در کنار مسجدالحرام فقط سوت‌وکف‌زدن بود! پس بچشید عذاب را برای این‌همه بی‌دینی‌تان! 35



بت‌پرست‌ها حاضرند همۀ اموالشان را هزینه کنند تا مانع بندگی خدا شوند. بله، خیلی زود همۀ اموالشان را برای براندازی نظام اسلامی هزینه می‌کنند؛ ولی نه‌تنها به اهدافشان نمی‌رسند، بلکه این کار مایۀ حسرتشان می‌شود و دست‌آخر شکست می‌خورند. کسانی که به بت‌پرستی ادامه دهند، روز قیامت دسته‌جمعی به‌طرف جهنم برده می‌شوند. 36



این‌ها همه برای این است که خدا پلید و پاک را از هم جدا سازد و مردم پلید را روی هم تلنبار کند و داخل جهنم بیندازد! بله، آن‌ها سرمایۀ عمرشان را باخته‌اند. 37



پیامبر! به بت‌پرست‌ها بگو که اگر از بی‌دینی و فتنه‌گری دست بردارند، خیانت‌های گذشته‌شان بخشوده می‌شود؛ ولی اگر به بی‌دینی و فتنه‌گری ادامه دهند، همان سنت الهی در عذاب ملت‌های گذشته، دربارۀ آن‌ها هم تکرار می‌شود! 38



با بت‌پرست‌های فتنه‌گر آن‌قدر بجنگید تا دیگر فتنه‌ای در عالم نباشد و دین الهی عالم‌گیر شود. اگر از بی‌دینی و فتنه‌گری دست برداشتند کاری به‌ کارشان نداشته باشید؛ چون خدا کارهایشان را می‌بیند. 39



اگر هم دست برنداشتند، با آن‌ها بجنگید و بدانید‌ خدا همه‌کارۀ شماست. خوب همه‌کاره‌ای است و خوب یار و یاوری! 40

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 99:33

تصاویر

پایگاه قرآن