ترجمه خواندنی قرآن با نگاه تفسیری و پیام رسان برای نوجوانان و جوانان به همراه شرح تکمیلی، اثر حجت الاسلام علی ملکی، با صدای علی همت مومیوند و فاطمه نیرومند
75.قیامت
به نام خدای خوب مهربان
نمیخواهم قسم بخورم به روز قیامت! 1
نمیخواهم قسم بخورم به وجدان سرزنشگر! 2
که دوباره زنده میشوید. انسان خیال میکند استخوانهای پوسیدهاش را جمع نمیکنیم؟! 3
چرا، میتوانیم حتی سرانگشتانش را بازسازی کنیم! 4
انگیزۀ انکار قیامت این است که انسان میخواهد جلویش باز باشد تا گناه کند! 5
بهمسخره میپرسد: «روز قیامت کِی میآید؟!» 6
وقتی چشمها خیره بماند 7
و ماه تیرهوتار بشود 8
و بساط خورشید و ماه برچیده شود! 9
آن روز انسان میگوید: «راه فرار کجاست؟!» 10
بههیچوجه پناهگاهی نیست! 11
آن روز، مقصد نهایی فقط خداست. 12
انسان، در آن روز، از آنچه کرده و نکرده باخبر میشود! 13
اصلاً خود انسان وضع خودش را خیلی خوب میفهمد؛ 14
هرچند که عذرتراشی کند! 15
پیامبر! برای زودترخواندن قرآنی که شبِ قدر فرستادیم، زبانت را قبل از دستور جبرئیل حرکت نده! 16
هم جمعآوریِ یکجای قرآن بهعهدۀ ماست و هم خواندنش. 17
بنابراین، بعد از خواندن ما بخوانش. 18
در ضمن، توضیح دادنش هم با ماست. 19
بله، نه اینکه قیامتی در کار نباشد؛ بلکه دودستی به دنیای زودگذر چسبیدهاید 20
و آخرت را وا گذاشتهاید! 21
چهرههایی در آن روز خیلی شاداباند 22
و به خدا نگاه میکنند! 23
چهرههایی هم بهشدت گرفتهاند؛ 24
گویی که بلایی کمرشکن سرشان میآورند! 25
بله، دنیا ارزش دلبستن ندارد؛ چون وقتی جان به گلو برسد، 26
میگویند: «دعانویس کو؟!» {از قدیم تاکنون، این خرافهگرایی مرسوم بوده است که برای حل مشکلات زندگی، بهجای بهکاربستن عقل و مراجعه به متخصص و مشورتِ با اهل و توکل به خدا، افراد بهدنبال شیّادانی میرفتند که با ذکرهای مَندرآوردی و دستورهای عجیبوغریب و وعدههای پوشالی، نهتنها گرهی از کار آنها باز نمیکردند، بلکه بر مشکلاتشان میافزودند.}27
و او فکر میکند که دیگر وقت جدایی است! 28
از درد جانکندن، به خود میپیچد! 29
آن روز، وقت بردنش بهسوی خداست! 30
او نه چیزی را باور کرد و نه نمازی خواند! 31
بلکه انکار کرد و رو برگرداند. 32
بعد هم، مغرور از انکار دین، به خانهاش رفت! 33
حال و روزی که داری، حق توست! بله، حق توست! 34
باز هم میگویم: حق توست! بله، حق توست! 35
انسان خیال میکند همینطور بیهدف رها میشود؟! 36
مگر همۀ وجودش از ذرهای ناچیز نبود که در رحِم مادر جا گرفت؟! 37
سپس به لختۀ خونی تبدیل شد. آنوقت خدا خلقتش را کامل کرد؟! 38
و او را دختر یا پسر کرد؟! 39
حالا، چنین خدایی نمیتواند مردگان را زنده کند؟! 40
75.قیامت
به نام خدای خوب مهربان
نمیخواهم قسم بخورم به روز قیامت! 1
نمیخواهم قسم بخورم به وجدان سرزنشگر! 2
که دوباره زنده میشوید. انسان خیال میکند استخوانهای پوسیدهاش را جمع نمیکنیم؟! 3
چرا، میتوانیم حتی سرانگشتانش را بازسازی کنیم! 4
انگیزۀ انکار قیامت این است که انسان میخواهد جلویش باز باشد تا گناه کند! 5
بهمسخره میپرسد: «روز قیامت کِی میآید؟!» 6
وقتی چشمها خیره بماند 7
و ماه تیرهوتار بشود 8
و بساط خورشید و ماه برچیده شود! 9
آن روز انسان میگوید: «راه فرار کجاست؟!» 10
بههیچوجه پناهگاهی نیست! 11
آن روز، مقصد نهایی فقط خداست. 12
انسان، در آن روز، از آنچه کرده و نکرده باخبر میشود! 13
اصلاً خود انسان وضع خودش را خیلی خوب میفهمد؛ 14
هرچند که عذرتراشی کند! 15
پیامبر! برای زودترخواندن قرآنی که شبِ قدر فرستادیم، زبانت را قبل از دستور جبرئیل حرکت نده! 16
هم جمعآوریِ یکجای قرآن بهعهدۀ ماست و هم خواندنش. 17
بنابراین، بعد از خواندن ما بخوانش. 18
در ضمن، توضیح دادنش هم با ماست. 19
بله، نه اینکه قیامتی در کار نباشد؛ بلکه دودستی به دنیای زودگذر چسبیدهاید 20
و آخرت را وا گذاشتهاید! 21
چهرههایی در آن روز خیلی شاداباند 22
و به خدا نگاه میکنند! 23
چهرههایی هم بهشدت گرفتهاند؛ 24
گویی که بلایی کمرشکن سرشان میآورند! 25
بله، دنیا ارزش دلبستن ندارد؛ چون وقتی جان به گلو برسد، 26
میگویند: «دعانویس کو؟!» {از قدیم تاکنون، این خرافهگرایی مرسوم بوده است که برای حل مشکلات زندگی، بهجای بهکاربستن عقل و مراجعه به متخصص و مشورتِ با اهل و توکل به خدا، افراد بهدنبال شیّادانی میرفتند که با ذکرهای مَندرآوردی و دستورهای عجیبوغریب و وعدههای پوشالی، نهتنها گرهی از کار آنها باز نمیکردند، بلکه بر مشکلاتشان میافزودند.}27
و او فکر میکند که دیگر وقت جدایی است! 28
از درد جانکندن، به خود میپیچد! 29
آن روز، وقت بردنش بهسوی خداست! 30
او نه چیزی را باور کرد و نه نمازی خواند! 31
بلکه انکار کرد و رو برگرداند. 32
بعد هم، مغرور از انکار دین، به خانهاش رفت! 33
حال و روزی که داری، حق توست! بله، حق توست! 34
باز هم میگویم: حق توست! بله، حق توست! 35
انسان خیال میکند همینطور بیهدف رها میشود؟! 36
مگر همۀ وجودش از ذرهای ناچیز نبود که در رحِم مادر جا گرفت؟! 37
سپس به لختۀ خونی تبدیل شد. آنوقت خدا خلقتش را کامل کرد؟! 38
و او را دختر یا پسر کرد؟! 39
حالا، چنین خدایی نمیتواند مردگان را زنده کند؟! 40