قرآن ترجمه سوره ای حجت الاسلام علی ملکی با صدای محمد حسین سعیدیان و گویندگی علی همت مومیوند
سوره اعراف
به نام خدای خوبِ مهربان
الف، لام، میم، صاد. 1
قرآن کتاب بزرگی است که بهسوی تو فرستاده شده است تا با آن، به عموم مردم هشدار بدهی و مؤمنان را بهخود بیاوری؛ پس دلواپس تبلیغش نباش. 2
دنبالهروِ قرآنی باشید که از طرف خدا بهسویتان فرستاده شده است و اختیار زندگیتان را بهدست دیگران ندهید؛ اما مثل اینکه اصلاً حواستان نیست! 3
چه شهرهای زیادی را نابود کردیم؛ اینطور که در حالِ خواب شبانه یا وقت استراحت روزانه، عذابمان سراغشان آمد. 4
وقتی عذابمان سراغشان آمد، حرفی برای گفتن نداشتند، جز آنکه اعتراف کنند: «واقعاً که ما بد کردیم.» 5
در آخرت، مردمی را که پیامبران بهسویشان فرستاده شدند، حتماً بازخواست میکنیم و از خودِ پیامبران هم دربارۀ مردم حتماً میپرسیم. 6
بعد، با آگاهی کامل، گزارش یکعمر زندگیشان را حتماً به خودشان میدهیم؛ چون در هیچ صحنهای غایب نبودهایم! 7
تنها وسیلۀ سنجش کارها، در آن روز، حق است: آنانی که کارهایشان باارزش و نزدیک به حق است، خوشبختاند 8
و آنهایی که کارهایشان بیارزش و دور از حق است، سرمایۀ عمرشان را با نپذیرفتن آیهها و نشانههای ما از کف دادهاند. 9
در زمین به شما سکونت و اختیارعمل دادیم و در آن وسایل زندگی در اختیارتان گذاشتیم. حیف که کمتر شکر میکنید! 10
خمیرمایهتان را از گِل آفریدیم. بعد، به شما شکل و شمایل دادیم. آنوقت به فرشتگان فرمان دادیم: «در برابر آدم سجده کنید.» همه سجده کردند، جز ابلیس که تن به سجده نداد! 11
فرمود: «وقتی دستورِ سجده دادم، چه چیز باعث شد که سجده نکنی؟!» جواب داد: «من از او بهترم: مرا از آتش آفریدهای و او را از گِل!» 12
فرمود: «از این مرتبه پایین برو. درحدّ تو نیست که در این مقام تکبر کنی! برو بیرون! تو دیگر خوار و بیعزتی.» 13
گفت: «تا روزی که مردم دوباره زنده میشوند، مهلتم بده.» 14
فرمود: «به تو مهلت میدهم.» 15
گفت: «حالا که از راه بهدرم کردی، در راه درست تو در کمینشان مینشینم. 16
آنوقت، از جلو و عقب و چپ و راست به سروقتشان میآیم! خواهی دید که بیشترشان شکرگزار نیستند.» 17
خدا اعلام کرد: «از این موقعیت، اخراجی! آنهم با خفتوخواری! شک نکن که جهنم را پر میکنم از تو و همۀ آنهایی که دنبالت راه میافتند. 18
و تو ای آدم، با همسرت در این باغ ساکن شوید و از هر جا و هر چیزش که دوست دارید، استفاده کنید؛ ولی نزدیک این درخت نشوید و از آن نخورید؛ وگرنه بد خواهید دید!» 19
شیطان برای اینکه جنبههای حیوانی آدم و حوّا را که برایشان پوشیده بود، نشانشان بدهد، با تظاهر به دلسوزی وسوسهشان کرد و گفت: «خدا شما را فقط به این انگیزه از این درخت نهی کرد که مبادا باخوردن میوههایش فرشته شوید یادر این باغ برای همیشه بمانید!»{این هدف ابتدایی، مقدمهای بود برای هدف اصلی او: بیآبروکردن آدم و حوّا و نالایقکردنشان برای رسیدن به کمال و نمایندۀ خدا شدن.} 20
و جلویشان سفتوسخت قسم خورد که: «من خیرخواه شمایم!» 21
بالاخره آنها را با فریب، از مقامشان پایین کشید: همینکه از میوۀ آن درخت چشیدند، لباسهای بهشتی از تنشان افتاد و اندام جنسیشان آشکار شد. آنها فوراً مشغول چسباندن برگ درختان باغ به خودشان شدند! خدا هم خطابشان کرد: «مگر از نزدیکشدن به آن درخت نهیِتان نکردم و نگفتم که شیطان دشمن علنیِ شماست؟!» 22
آدم و حوّا دستبهدعا گفتند: «خدایا، ما به خودمان بد کردیم. اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی،حتماً سرمایۀ عمرمان را میبازیم.» 23
خدا به آدم و حوّا و شیطان دستور داد: «همگی از این مرتبه پایین بروید؛ درحالیکه دشمن همدیگر میشوید و تا مدتی هم روی زمین زندگی میکنید و از نعمتهای دنیا بهرهمند میشوید.» 24
و دربارۀ نسلی که از آدم خواهد آمد، فرمود: «روی زمین به دنیا میآیید و همان جا میمیرید و روز قیامت از آن خارج میشوید.» 25
فرزندان آدم! به شما لباس دادیم تا اندام جنسیتان را بپوشاند و مایۀ زینتتان باشد؛ البته مراقبت از رفتار، بله این مراقبت، لباس بهتری است. همین لباس از نشانههای لطف خداست تا مردم بهخودشان بیایند. 26
آی آدمها، مبادا شیطان گولتان بزند؛ همانطورکه پدر و مادرتان را گول زد و از آن باغ بیرونشان کرد، آنهم با وضعیتی که لباسشان را از تنشان درآورد تا اندام جنسیشان را نشانشان بدهد! نکته اینجاست که شیطان و دارودستهاش از جایی شما را میبینند که شما آنها را نمیبینید! البته شیطانها را سرپرستِ فقط کسانی میکنیم که ایمان نمیآورند. 27
وقتی این افراد کار زشتی میکنند، میگویند: «دیدیم پدرانمان دنبال آناند. اصلاً خدا به این کارها فرمانمان داده!» هشدارشان بده: «خدا هرگز به کار زشت فرمان نمیدهد. چرا از روی نادانی، چیزی به خدا نسبت میدهید؟!» 28
بگو: «خدا به رعایت عدالت و اعتدال دستور داده است و به اینکه در هر نمازی، با تمام وجودتان، به خدا توجه کنید و از ته دل صدایش بزنید.» همانطورکه اولبار آفریدتان، دوباره و در حالی زنده میشوید که خدا طبق لیاقت افراد، دست عدهای را گرفته است و عدهای هم بهحال خودشان رها شدهاند؛ زیرا زیر چتر دوستیِ شیطانها رفته بودند، نه خدا. تازه خیال هم میکردند در راه درستاند! 29و 30
فرزندان آدم! آراستگی ظاهری و باطنیتان را در هر نماز رعایت کنید. در زندگی بخورید و بنوشید؛ ولی ریختوپاش نکنید که خدا اسرافکارها را دوست ندارد! 31
بپرس: «استفاده از زیورها و خوراکیهای پاکوپاکیزهای را که خدا برای بندگانش آفریده، چه کسی ممنوع کرده است؟!» و بگو: «این نعمتها، در زندگی این دنیا، برای مؤمنان است و دیگران هم استفاده میکنند؛ اما روز قیامت تمامِ نعمتها دربست برای مؤمنان است!» برای مردم خوشفهم، آیههای خود را اینطور توضیح میدهیم. 32
بگو: «خدا اینها را یقیناً ممنوع کرده است: هر کار زشتی چه آشکار باشد چه مخفی، هرگونه سهلانگاری و سرکشیِ بهناحق، اینکه چیزی را شریک خدا بدانید که خدا دلیلی بر درستیاش نفرستاده و اینکه حرفهایی به خدا نسبت دهید از روی نادانی. 33
هر ملتی برای مدتی در دنیا زندگی میکند: وقتی دورانشان رو به آخر باشد، هرگز نمیتوانند حتی برای لحظهای هم آن را عقب و جلو بیندازند. 34
فرزندان آدم! وقتی پیامبرانی از بینِ خودتان بهسویتان آمدند تا آیههایم را برایتان بخوانند، از آنان پیروی کنید. آنانی که مراقب رفتارشان باشند و خرابکاریهای خودشان را اصلاح کنند، نه ترسی بر آنان غلبه میکند ونه غصه میخورند؛ 35
ولی کسانی که آیههایمان را دروغ بدانند و در برابرش شاخوشانه بکشند، جهنمیاند و آنجا ماندنی!» 36
بنابراین، چه کسانی بدکارتر از آنهاییاند که به خدا نسبت دروغ میدهند یا آیههایش را دروغ میدانند؟! این جماعت از نعمتهای دنیا بهمقداری نصیبشان میشود که برایشان معیّن است. پس وقتی مأمورانِ ما سروقتشان میآیند، در لحظات گرفتن جانشان میپرسند: «حالا کجایند آن بتهایی که بهجای خدا میپرستیدید؟!» جواب میدهند: «از جلوی چشممان گموگور شدند!» بله، آنها بهضرر خودشان اعتراف میکنند که بیدین بودهاند! 37
در آن لحظه، خدا دستور میدهد: «به گروههایی از جنّیان و آدمیانِ قبل از خودتان ملحق شوید.» هر بار گروهی داخل آتش میشود، گروه دیگر را لعنت میکند! وقتی همگی در آنجا جمع شوند، پیروان دربارۀ پیشوایانشان میگویند: «خدایا، اینها بودند که گمراهمان کردند. پس آتش عذابشان را دوچندان کن.» میفرماید: «هر کدامتان دوچندان عذاب میشوید؛ ولی دلیلش را نمیدانید!» {عذاب پیشوایان دوچندان است؛ چون خودشان گمراه شدند و پیروانشان را هم گمراه کردند. عذاب پیروان نیز دوچندان است؛ چون گمراه شدند و به پیشوایانشان هم کمک کردند و سیاهیلشکرِ آنها بودند تا پیشوایان بتوانند اهداف شوم و شیطانیشان را اجرا کنند! البته این دوچندان «بهتناسبِ» جرم هر گروه در نظر گرفته میشود.} 38
حال، پیشوایان به پیروانشان میگویند: «خون شما که رنگینتر از ما نیست تا عذابتان کمتر از ما باشد!» بله، بچشید عذاب را در نتیجۀ کارهای زشتی که میکردید! 39
در حقیقت، کسانی که آیههای ما را دروغ بدانند و در برابرش شاخوشانه بکشند، درهای آسمان به رویشان باز نمیشود و اگر پشت گوششان را دیدند، بهشت را هم خواهند دید! گناهکارها را اینطور بهسزای اعمالشان میرسانیم. 2-{منظور از درهای آسمان، راههای آسمانِ غیب است، نه این آسمانی که بالای سر ماست.}3-{در متن آیه «حتّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الخِیاطِ» آمده به معنای «ردشدن طناب یا شتر از تهِ سوزن» و چون این عبارت کنایه از محال است، ما معادل فارسی امروزیاش را در ترجمه آوردهایم.} 40
زیرانداز و رواندازشان آتش جهنم است! بدکارها را اینطور بهسزای اعمالشان میرسانیم. 41
اما کسانی که ایمان آورده و کارهای خوب کردهاند، بهشتیاند و آنجا ماندنی. البته هرکس را فقط بهاندازۀ توانش مسئول میدانیم. 42
در آنجا، هرگونه کینه و کدورتی را از دلهایشان میزداییم. از زیر پایشان جویها روان است. میگویند: «خدا را شکر که ما را به این نعمتها رساند. اگر خدا دستمان را نمیگرفت، محال بود به این نعمتها برسیم. وعدههای فرستادههای خدا واقعاً درست از آب درآمد.» بالاخره، ندایی گوششان را نوازش میدهد: «این است آن بهشتی که عوض کارهایتان، برایتان بهیادگار مانده است!» 43
بهشتیان جهنمیان را صدا میزنند و میپرسند: «ما رسیدیم به آنچه خدا به ما وعده داده بود. شما هم رسیدید به آنچه خدا به شما وعده داده بود؟!» صدای «بله»شان بلند میشود. اینجاست که فریادزنندهای با صدای بلند در بین دو گروه اعلام میکند: «لعنت خدا بر بدکارها!»{در روایات آمده است که این فریادزننده امیرالمؤمنین علی(ع) است.} 44
همانهایی که مانع بندگی خدا میشوند و راه مستقیم خدا را کج نشان میدهند و آخرت را باور ندارند. 45
بین بهشتیان و جهنمیان دیواری است که بر بلندیهایش مردان و زنان بزرگی هستند که همه را از حال و روزشان میشناسند. آنان به بهشتیانی که هنوز واردش نشدهاند، ولی دل توی دلشان نیست که زودتر وارد شوند، مژده میدهند: «نگران نباشید. بهسلامت داخل بهشت میشوید.»{حضرت محمد و آل طاهرینش برترین افرادِ این گروهاند.}46
وقتی چشم بهشتیانِ منتظر به جهنمیها میافتد، میگویند: «خدایا، ما را همنشین این بدکارها نکن!» 47
بعد، آن انسانهای بزرگ که جهنمیان را از حال و روزشان بهخوبی میشناسند، صدایشان میزنند و سرزنش میکنند: «دیدید ثروتاندوزی و شاخوشانهکشیدنهای همیشگیتان، دردی از شما دوا نکرد؟! 48
این بهشتیهای منتظر آیا همانهایی نیستند که قسم میخوردید لطف خدا هرگز شامل حالشان نمیشود؟!» و بعد، رو به بهشتیها: «پا به بهشت بگذارید که دیگر نه ترسی بر شما غلبه میکند و نه غصه میخورید.» 49
جهنمیها بهشتیان را با التماس صدا میزنند: «از آب یا نعمتهایی که خدا روزیتان کرده است، کمی هم به ما بدهید!» جواب میشنوند: «خدا این نعمتها را بر بیدینها ممنوع کرده!» 50
همانهایی که بازی و سرگرمی را دین و هدف خود قرار داده بودند و زندگی دنیا و زرقوبرقش گولشان زده بود. امروز فراموششان میکنیم؛ همانطورکه آنها دیدار امروزشان را به بادِ فراموشی سپرده بودند و آیههای ما را انکار میکردند. 51
بله، برایشان کتابی آوردیم و با آگاهی کامل توضیحش دادیم تا مایۀ راهنمایی همه باشد و لطفی برای مؤمنان. 52
انکارکنندهها نکند فقط منتظر وعده و وعیدِ قرآناند؟! روزی که وعده و وعیدش فرا برسد، کسانی که قبلاً آن را به بادِ فراموشی سپرده بودند، با افسوس میگویند: «وعدههای فرستادههای خدا واقعاً درست از آب درآمد. حالا، شفاعتکنندههایی پیدا میشوند تا برایمان پادرمیانی کنند؟ یا ممکن است که به دنیا برِمان گردانند و کارهای گذشتهمان را جبران کنیم؟» نه! چونکه سرمایۀ عمرشان را از کف دادهاند و بتهای ساختگیشان هم از جلوی چشم آنها غیبشان زده است! 53
در واقع، صاحباختیارتان خدایی است که آسمانها و زمین را و آنچه میانشان است، در طول شش مرحله آفرید. آنوقت، بر مقام فرمانرواییِ جهان تکیه زد. او شب و روز را در طول سال کمکم بلند و کوتاه میکند. خدا به دستورش، خورشید و ماه و ستارگان را در خدمتتان آفریده است. بدانید آفرینش و ادارۀ عالم، همه، دست اوست. چه پربرکت است خدایی که صاحب جهانیان است!{هرقدر از خطّ استوا دورتر و به قطب شمال و جنوب نزدیکتر شویم، بلندوکوتاهشدن شبها و روزهای سال بیشتر بهچشم میآید. در ایران هم این پدیدۀ شگفتانگیز هر سال تکرار میشود.} 54
خدا را نالان و نهان صدا بزنید، ولی زیادهروی نکنید؛ زیرا او اهل زیادهروی را دوست ندارد.{منظور از زیادهروی اینهاست: خواستههای بیجا و غیرمعقول، دادوفریادزدن، رعایتنکردنِ آداب دعا، طولدادنِ دعا بیشتر از حالوحوصله، ریاکاری در دعا و اصلاً دعانکردن از روی غرور یا ناامیدی.} 55
بعد از برقراری امنیت و آرامش، درجامعه هرجومرج راه نیندازید و خدا را با بیم و امید صدا بزنید تا درستکار شوید؛ چون سایۀ لطف خدا بر سرِ درستکاران همیشه گسترده است. 56
او خدایی است که بادها را میفرستد تا مژدهرسان بارانِ رحمتش باشند. پس وقتی ابرهای بارور را حمل کنند، بهطرف سرزمینهای مرده سوقشان میدهیم و آنوقت از آنها برف و باران میفرستیم تا بهبرکتش انواع محصولات کشاورزی را پرورش دهیم: مردگان را هم همینطور از قبرها بیرون میآوریم! این مثالها را میآوریم تا بهخودتان بیایید! 57
زمینِ حاصلخیز، با اجازۀ خدا، گلوگیاهش میرویَد؛ ولی از زمینِ شورهزار و نامرغوب، جز مشتی گیاه بیفایده، چیز دیگری نمیرویَد. از دل پاک و ناپاک هم همینطور! بله، آیههایمان را اینطور بهصورتهای گوناگون برای شکرگزاران بیان میکنیم. 58
نوح را برای راهنمایی قومش فرستادیم. به آنها گفت: «مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. من میترسم گرفتار عذابِ روزی هولناک شوید!»{خدای دانا پس از گفتن مسائل اساسى و کلی دربارۀ خداشناسى، معاد، هدایت بشر، احساس مسئولیت و...، به داستان برخی پیامبران بزرگ مانند نوح، هود، صالح، لوط، شُعیب و موسى اشاره مىکند تا نمونههاى زندۀ این بحثها را در لابهلاى تاریخ پُرماجرا و عبرتانگیز زندگیشان نشان دهد.} 59
در جواب دعوتش، خواصِ جامعه گفتند: «از نظر ما، واقعاً که غرق گمراهی هستی.» 60
نوح گفت: «مردم! در وجود من هیچ انحرافی نیست؛ بلکه فرستادهای هستم از طرف صاحباختیار جهانیان 61
که پیامهایش را با جدّیت به شما میرسانم و خیرخواهتان هستم و چیزهایی میدانم که شما نمیدانید. 62
نکند تعجب کردهاید که تذکرهای خدا به زبان آدمی مثل خودتان برایتان بازگو میشود؟ آنهم برای اینکه دربارۀ کارهایتان به شما هشدار دهد و هم مراقب رفتارتان باشید و هم لطف خدا شامل حالتان شود.» 63
دستآخر به دروغگویی متهمش کردند. ما هم او و کسانی را نجات دادیم که در آن کشتی عظیم همراهش بودند و کسانی را غرق کردیم که آیههایمان را دروغ دانستند؛ چون مردمی بیبصیرت بودند. 64
برای هدایتِ قوم عاد هم همشهریشان هود را فرستادیم. او هم گفت: «مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. پس چرا مراقب رفتارتان نیستید؟!» 65
خواصِ بیدینِ جامعه در جواب دعوتش گفتند: «از نظر ما، واقعاً که غرق حماقت و نادانی هستی و یقین داریم که تو دروغگویی.» 66
هود با ادب و آرامش گفت: «مردم! من دچار هیچگونه حماقتی نیستم؛ بلکه فرستادهای هستم از طرف صاحباختیار جهانیان 67
که پیامهایش را با جدّیت به شما میرسانم و برایتان خیرخواهی قابلاعتمادم. 68
نکند تعجب کردهاید که تذکرهای خدا به زبان آدمی مثل خودتان برایتان بازگو میشود؟ آنهم برای اینکه دربارۀ کارهایتان به شما هشدار دهد. یادتان باشد که بعد از هلاکتِ قوم نوح، خدا شما را جانشین آنها کرد و به شما بدنهایی تنومند و نیرومند داد! پس بهیاد نعمتهای خدا باشید تا خوشبخت شوید.» 69
قوم هود با گستاخی گفتند: «آیا سراغمان آمدهای که فقط خدا را بندگی کنیم و بتهایی را که پدرانمان میپرستیدند، رها کنیم؟! اگر راست میگویی، آن عذابی که ما را از آن میترسانی، به سرمان بیاور!» 70
اینجا بود که هود آخرین حرفش را زد: «دیگر قهروغضبِ خدا بر شما حتمی شد! آیا با من بر سرِ بتهای بیجانی جاروجنجال میکنید که شما و پدرانتان بهدروغ نام خدایان رویشان گذاشتهاید و خدا هم دلیلی بر درستیِ حرفتان نفرستاده است؟! از این بهبعد، منتظر عذاب باشید. من هم در کنارتان منتظر میمانم!» 71
دستآخر، هود و همراهانش را از سرِ لطفمان نجات دادیم و ریشۀ کسانی را کندیم که آیههایمان را دروغ میدانستند و آنها را باور نکردند! 72
برای هدایت قوم ثمود همشهریشان صالح را فرستادیم. او هم گفت: «مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. الان، برایتان از طرف خدا معجزهای آمده است: این مادهشتر که معجزۀ خداست، نشانۀ راستگویی من است. رهایش کنید تا در زمین خدا بچرد. آزاری به او نرسانید تا مبادا عذابی زجرآور دامنگیرتان شود!{این شتر بهقدرت الهی از دل کوه بیرون آمد. ویژگیهایش در روایات آمده است.} 73
یادتان بماند که خدا بعد از هلاکت قوم عاد، شما را جانشین آنها کرد و در سرزمینی مناسب جایتان داد که حالا در دشتهایش ساختمانهای بلند و باشکوه میسازید و در کوههایش خانه میتراشید. پس بهیاد نعمتهای خدا باشید و با خیرهسری، در جامعه خرابکاری نکنید.» 74
ولی خواصِ متکبر جامعه به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: «شما مطمئنید که صالح واقعاً از طرف خدا فرستاده شده؟!» آن مستضعفان گفتند: «البته که ما به چیزهایی که صالح مأمورِ رساندن آن است، ایمان داریم.» 75
اما آن خواصِ مغرور در ادامه گفتند: «ولی ما عقایدی را که شما باور کردهاید، اصلاً قبول نداریم.» 76
بالاخره، شتر صالح را کشتند ومتکبرانه از فرمان خدا سرپیچی کردند وگفتند: «صالح،اگر تو واقعاً جزوِ پیامبرانی، آن عذابی که ما را از آن میترسانی، به سرمان بیاور!» 77
سرانجام، زلزلۀ ویرانگری در برِشان گرفت و آنوقت زیر آوارِ خانههایشان بهزانو درآمدند. 78
در نهایت، صالح ترکشان کرد. وقت عزیمت، رو به اجسادشان گفت: «پیام خدا را کامل به شما رساندم و بهاندازۀ کافی خیرخواهتان بودم؛ ولی روی خوش به خیرخواهی مثل من نشان ندادید!» 79
لوط هم همینطور: او را برای راهنمایی قومش فرستادیم. به آنها هشدار داد: «آیا مرتکب عمل زشتی مثل همجنسبازی میشوید که تابهحال کسی از مردم دنیا انجامش نداده است؟! 80
شما، برای ارضای شهوت، بهجای زنها سراغ مردها میروید! اصلاً شما جماعتی شهوتران هستید!» 81
قومش جوابی برای گفتن نداشتند؛ برای همین یکصدا شدند: «لوط و خانوادهاش را از شهرتان بیرون کنید؛ چونکه آنها جماعتی خشکهمقدساند!» 82
پس لوط و خانوادهاش را نجات دادیم و از شهر بیرون بردیم؛ جز زنش را که با جاماندهها گرفتار عذاب شد! 83
بقیۀ مردم شهر را هم با گِلهایی سفت، سنگباران کردیم. پس ببین آخرعاقبتِ گناهکارها چه شد! 84
برای راهنمایی مردم شهرِ مَدیَن هم همشهریشان شُعیب را فرستادیم. او هم گفت: «مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. در ضمن، برایتان از طرف خدا، معجزهای بر پیامبری من آمده است؛ پس پیمانه و ترازویتان را درست و دقیق کنید واز حق مردم چیزی کم نگذارید و بعد از برقراری امنیت و آرامش، در جامعه هرج و مرج راه نیندازید. عمل به این دستورها بهنفعتان است، اگر باور داشته باشید!1-{مَدیَن شهری در مناطق مرزی اردن و عربستان سعودی بود و مردمى تجارتپیشه و مرفّه داشت. در میانشان بتپرستى رایج بود و همینطور گرانفروشی و کمفروشى و تقلّب در معامله.}2- {معجزۀ حضرت شُعیب(ع) در قرآن نیامده است و در روایات هم مطلب روشنی دراینباره نیست.} 85
سرِ راه مؤمنان ننشینید که با زور و تهدید، مانعشان از بندگی خدا شوید و با فتنهگری و شبههپراکنی، راه مستقیمِ خدا را کج نشان دهید. بهیاد آورید که ضعیف و کمجمعیت بودید؛ آنوقت، خدا قوی و پُرجمعیتتان کرد. خوب بررسی کنید و ببینید آخرعاقبتِ خرابکاران چه شد! 86
اگر گروهی از شما چیزهایی را که من به آوردنش مأمور شدهام، باور کردهاند و گروهی باور نکردهاند، پس صبر کنید و با همدیگر مسالمتآمیز زندگی کنید تا خدا بینمان داوری کند که او بهترینِ داورهاست.»{مسلمانان در عین عمل به وظایف فردی و اجتماعی خود، باید خویشتندار باشند و آستانۀ تحملشان را بالا ببرند. قرار که نیست همۀ مردم دنیا یکشبه عوض شوند! تجربه هم نشان داده است که بردباری در برابر باورها و رفتارهای مخالفان، پیامدهای مثبت دارد و برخوردهای چکّشی و احساسی، برعکس.} 87
ولی خواصِ جامعه که برای او شاخوشانه میکشیدند،گفتند:«شُعیب، یا تو و مؤمنانِ همراهت رااز شهرمان بیرون میکنیم یا اینکه بایدبه آیینِ ما برگردید.»گفت: «حتی اگر از آیینتان بدمان بیاید؟! 88
اگر بعد از آنکه خدا از آیینتان نجاتمان داد، باز به آن برگردیم، به خدا نسبتِ دروغ دادهایم. نه، اِنشاءالله دیگر بنا نداریم که به آیینتان برگردیم. خدای صاحباختیارمان به همه چیز احاطۀ علمی دارد و او از آیندۀ ما باخبرتر است. البته که توکل ما فقط به خداست. خدایا، درگیریِ ما و همشهریهایمان را آنطورکه باید،حلوفصل کن که تو بهترینِ داورهایی.» 89
خواصِ بیدینِ جامعه به مردم گفتند: «اگر دنبال شُعیب راه بیفتید، همه چیزتان را بر باد میدهید.» 90
پس، زلزلۀ ویرانگری در برِشان گرفت و در نتیجه، زیر آوارِ خانههایشان بهزانو درآمدند. 91
کسانی که شُعیب را به دروغگویی متهم کردند، چنان نابود شدند که انگار در آنجا زندگی نکرده بودند! بله، کسانی که شُعیب را به دروغگویی متهم کردند، سرمایۀ عمرشان را باختند. 92
بعد، شُعیب ترکشان کرد. وقت عزیمت، رو به اجسادشان گفت: «پیامهای خدا را کامل به شما رساندم و بهاندازۀ کافی خیرخواهتان بودم؛ پس دیگر چرا باید برای نابودی شما جماعت بیدین افسوس بخورم!» 93
به هر شهری پیامبری فرستادیم، بیاستثنا، به او نسبت دروغ دادند و در نتیجه، مردمش را گرفتار رنج و سختی کردیم تا بهخود بیایند و به درگاه ما گریهزاری کنند! 94
وقتی دیدیم بیدار نشدند، ورق را برگرداندیم و بهجای سختی، اسباب راحتی فراهم کردیم؛ تا جایی که غرق نعمت شدند و با عادیدانستنِ مسئله گفتند: «اجدادمان هم از این سختیها و راحتیها دیده بودند.» کارشان که به اینجا رسید، در اوج بیخبری، یکدفعه گرفتار عذابشان کردیم! 95
اگر مردم شهرها ایمان بیاورند و مراقب رفتارشان باشند، درهای نازونعمت را از آسمان و زمین به رویشان میگشاییم؛ ولی متأسفانه آیهها و نشانههایمان را دروغ میدانند. ما هم بهسزای کارهای زشتشان، گرفتار عذابشان میکنیم. 96
مگر مردم شهرها مطمئناند از اینکه عذابمان شبانه و وقتی در خواب غفلتاند، سراغشان نمیآید؟! 97
مگر مردم شهرها مطمئناند از اینکه عذابمان در روز روشن و وقتی سرگرم کارهای بیهودهاند، سراغشان نمیآید؟! 98
درکل، مگر خودشان را از غافلگیری خدا در امان میدانند؟! البته فقط جماعتِ واقعاً ورشکسته، خودشان را از غافلگیری خدا در امان میدانند! 99
برای کسانی که زمین را بعد از نابودی مردمِ دورۀ قبلشان بهارث میبرند، آیا اثبات نشده که اگر بخواهیم، بهکیفر گناهانشان تنبیهشان میکنیم و بر دلهایشان مُهر بدبختی میزنیم تا دیگر توفیق شنیدن حقیقت را نداشته باشند؟! 100
بله، اینها شهرهایی است که بخشهای مهم سرگذشتشان را برایت تعریف میکنیم. پیامبرانشان جدّاً معجزههای بزرگی برایشان آوردند؛ اما آنها از سرِ لجبازی بنا نداشتند حقایقی را باور کنند که از قبل دروغ دانسته بودند! بله، بر دلهای بیدینها خدا اینطور مُهر بدبختی میزند! 101
در بیشترشان هیچگونه تعهدی ندیدیم و واقعاً دیدیم که بیشترشان حسابی منحرفاند. 102
بعد ازاین پیامبرانی که داستانشان گذشت، موسی را با معجزههایمان برای راهنمایی فرعون و نزدیکانش فرستادیم؛ اما آن معجزهها را نپذیرفتند. ببین آخرعاقبتِ خرابکارها چه شد!{یعنی نوح، هود، صالح، لوط و شُعیب.} 103
موسی گفت: «فرعون! من پیامبری هستم از طرف صاحباختیار جهانیان. 104
سزاوار است که از زبان خدا جز حرف حق نگویم. البته معجزههای بزرگی هم از طرفش برایتان آوردهام؛ بنابراین، دست از سرِ بنیاسرائیل بردار و بگذار بامن بیایند.» 105
فرعون گفت: «اگر راست میگویی و معجزهای آوردهای، خب نشانمان بده!» 106
پس موسی چوبدستیاش را انداخت: یکدفعه ماری واقعی شد! 107
دستش را هم از زیر بغلش بیرون آورد: یکدفعه جلوی چشم حضّار درخشان شد! 108
بعضی نزدیکان فرعون گفتند: «این مرد واقعاً جادوگر کاربلدی است! 109
نقشهاش این است که از کشورتان بیرونتان کند. نظرتان چیست؟» 110
مشاوران فرعون گفتند: «موسی و برادرش هارون را چند روزی دست به سر کن و مأمورانی را به تمام شهرها بفرست 111
تا همۀ جادوگران کاربلدِ مصر را پیشت بیاورند.» 112
جادوگرها به حضور فرعون رسیدند. اولِ کار پرسیدند: «اگر ما پیروز بشویم، پاداش خوبی برایمان در نظر گرفته شده؟» 113
جواب داد: «بله. بهعلاوه، شما حتماً از نزدیکان دربار میشوید.» 114
در آغاز، جادوگرها پرسیدند: «موسی، تو چوبدستیات را میاندازی یا اول ما وسایلمان را بیندازیم؟» 115
جواب داد: «اول شما بیندازید.» همینکه وسایل جادوگریشان را انداختند، مردم را سِحر کردند و حسابی آنها را ترساندند و جادوی مهیبی بهنمایش گذاشتند! 116
به موسی وحی کردیم: «تو هم چوبدستیات را بینداز.» ناگهان، چشمبندیِ آنها را در یک چشمبههمزدن خنثی کرد. 117
پس حقیقت آفتابی شد و تمام تلاش جادوگرها نقشبرآب! 118
اینجا بود که فرعونیان بدجور شکست خوردند و سرافکنده شدند. 119
جادوگرها، بیاختیار، به سجده افتادند. 120
آنها گفتند: «به صاحباختیار جهانیان ایمان آوردیم، 121
همان خدای موسی و هارون.» 122
فرعون با عصبانیت گفت: «یعنی، به موسی ایمان آوردید، آنهم بیاجازۀ من؟! یقین دارم این توطئهای است که شما و موسی در شهر راه انداختهاید تا مردمش را آواره کنید! حالا که اینطور شد، حساب کار دستتان خواهد آمد:{موسی(ع) از نژاد سِبطیان بود و فرعون از قِبطیان. او با این انگ رایجِ سیاسی قصد داشت به افکار عمومی بقبولاند که هدف موسی(ع) تصرف حکومت و بیرونکردن نسل قِبطی است، نه خداجویی و تبلیغ دین. } 123
دست و پایتان را ضربدری، یکی از راست و یکی از چپ، قطع میکنم و همهتان را به صُلّابه میکشم.» 124
جادوگرها گفتند: «اصلاً مهم نیست؛ چون آخرعاقبتِ ما فقط به خدا ختم میشود. 125
فقط هم به این جرم از ما انتقام میگیری که ما معجزههایِ رسیده از طرف خدا را باور کردهایم. خدایا، سرشار از صبرمان کن و ما را مسلمان بمیران.»{دستآخر، فرعون تهدیدش را عملى ساخت: یک دست و یک پایشان را برید و بدنهای نیمهجانشان را در کنار رود نیل، به شاخههاى نخلها بست؛ اما آنان دست از حقیقت نکشیدند و بدینگونه، یاد پرافتخارشان در دفتر آزادمردان جهان ثبت شد.} 126
مشاوران سیاسیِ فرعون به او گفتند: «آیا موسی و طرفدارانش را آزاد میگذاری تا در این سرزمین مشغول خرابکاری باشند و موسی تو و خدایانت را به هیچ نگیرد؟!» گفت: «مردانشان را به فجیعترین وضع خواهیم کشت و زنانشان را برای بهرهکشی نگه خواهیم داشت و ما از بالا بر اوضاع کشور مسلّطیم.» 127
موسی به طرفدارانش دلداری داد: «از خدا یاری بخواهید و صبور باشید که پهنۀ زمین از آنِ خداست و آن را در اختیار هر جمعی از بندگانش که صلاح بداند، میگذارد؛ چونکه عاقبتبهخیری در انتظار خودمراقبان است.» 128
آنها با موسی درد دل کردند: «قبل از آنکه پیشمان بیایی، اذیت میشدیم. بعد از اینکه پیشمان آمدی هم اذیت میشویم.» موسی هم دلگرمیشان داد: «امیدوارم که خدا دشمنانتان را نابود کند و شما رادر این سرزمین، جانشینشان سازد تا ببیند که رفتار شما چطور خواهد بود.» 129
البته فرعونیان را به خشکسالیهای متعدد و کمبود شدیدِ محصولات کشاورزی دچار کردیم تا بهخودشان بیایند. 130
اما نهتنها عبرت نگرفتند، بلکه هر زمان خوشی و نعمت سراغشان آمد، گفتند: «این نتیجۀ لیاقت خودمان است.» اما اگر احیاناً سختی و بلایی دامنگیرشان میشد، آن را از نحسیِ قدم موسی و همراهانش میدانستند! بدانید از نظر خدا علت نحسیشان کارهای زشتِ خودشان بود؛ ولی بیشترشان نمیدانستند. 131
گفتند: «هر معجزهای برایمان بیاوری تا با آن جادویمان کنی، محال است حرفت را باور کنیم!» 132
برای همین، بلاهای مختلفی جداجدا بر سرشان فرستادیم: جاریشدن سیل به خانههایشان، هجوم ملخ به مزرعههایشان، افتادن آفات به محصولاتشان، لولیدن قورباغه در زندگیشان و خونرنگشدنِ آبهایشان. اما خوی تکبرشان را ادامه دادند! چونکه جماعتی گناهکار بودند. 133
هر بار یکی از آن بلاها بر سر فرعونیان میآمد، دستبهدامنِ موسی میشدند:«به پیامبریات قسم، از خدا نجاتمان را بخواه. اگر شرّ این بلا رااز سرمان کم کنی، آن وقت دیگر حرفت را حتماً باور میکنیم و بنیاسرائیل را آزاد ساخته و در اختیارت میگذاریم.» 134
اما همینکه شرّ آن بلا را از سرشان کم میکردیم و آنها به پایان مهلتی میرسیدند که برای عمل به قولشان تعیین شده بود، باز عهد میشکستند! 135
دستآخر، ما هم با غرقکردنشان در دریا انتقام سختی از آنها گرفتیم؛ چون معجزههایمان را باور نکردند و دربارۀ آنها خودشان را به غفلت زدند. 136
ازآنطرف، قومی را که سالیانی دراز مستضعف مانده بودند، وارث سرزمینهای پهناور و حاصلخیزِ مصر و شاماتکردیم و بدینترتیب، بهترین وعدۀ خدا در حق بنیاسرائیل، بهپاس صبوریشان، عملی شد. همچنین، ساختار پیچیدۀ سیاسی و طبقهبندیهای اجتماعی و دمودستگاه ظالمانهای راکه فرعون و فرعونیان پایهریزی و نهادینه کرده بودند، در هم کوبیدیم.{منطقه شامات شامل کشور های فلسطین و لبنان، سوریه و اردن میشود.} 137
بنیاسرائیل را از دریا عبور دادیم. در مسیرشان به مردمی رسیدند که سخت مشغول پرستش بتهایشان بودند. با دیدن این صحنه، بنیاسرائیل گفتند: «موسی! همانطورکه آنها بتهایی برای عبادت دارند، برای ما هم بتی برای عبادت تعیین کن!» موسی سرزنششان کرد: «واقعاً که ملت نادانی هستید!{بنىاسرائیلِ خداپرست از زمان یوسف(ع) در مصر زندگی میکردند؛ اما ازآنجاکه چند صدسال تحت اسارت فرعونیان قرار گرفتند، بتپرستى اثر عمیقى در آنها گذاشت و برای همین، بیشترشان خدا را بهصورت جسم تصور مىکردند. هرچه موسى(ع) تلاش میکرد که خداپرستیِ واقعی را یادشان بدهد، نتیجهاش فقط این میشد که شکل خدا را در ذهنشان تغییر میدادند! } 138
آیین این گروه نابودشدنی است و کارهای عبادیشان باطل و بینتیجه.» 139
با تعجب ادامه داد: «یعنی میگویید دنبال معبودی جز خدا برایتان باشم؟! درحالیکه او شما را بر مردم زمانتان برتری داده است.» 140
یادتان باشد که از چنگ فرعونیان نجاتتان دادیم. آنها بهشدت شکنجهتان میدادند: پسرانتان رابه فجیعترین وضع میکشتند و بانوانتان رابرای بهرهکشی نگه میداشتند. تمام این سختیها و راحتیها برایتان آزمایشی بزرگ از طرف خدا بود. 141
برای نزول تورات، با موسی مدت سی شب را قرار گذاشتیم و آن را با ده شبِ دیگر کامل کردیم: وعدۀ خدا در پایانِ چهل شب عملی شد. موسی وقت حرکت بهطرف کوه سینا به برادرش هارون سفارش کرد: «جانشینِ من بین مردم باش و کارها را سروسامان بده. در ادارۀ امور هم، از نظر و روش خرابکارها استفاده نکن.» 142
وقتی موسی به وعدهگاه ماآمد و خدا با او سخن گفت، تقاضا کرد: «خدایا، خودت را به من نشان بده تا نگاهت کنم.» خدا فرمود: «هرگز در دنیا، طاقت دیدن مرا نداری. برای درک این محدودیت به این کوه نگاه کن: اگر در جای خود باقی ماند، تو هم مرا خواهی دید.» همینکه خدا خودش را به آن کوه نمایاند، آن را متلاشی کرد و موسی مدهوش بر زمین افتاد! وقتی بههوش آمد، اعتراف کرد: «خدایا، تو پاکی. به درگاهت توبه کردم و من اولین کسی هستم که به این وضوح باور میکند که دیدار تو در دنیا ناممکن است.»1-{موسی(ع) که پیامبری بزرگ بود، بهخوبی میدانست که خدا با چشم ظاهر دیدنی نیست؛ زیرا لازمهاش این است که خدا جسم داشته باشد و در مکان و زمان قرار بگیرد. بنابراین، منظورش دیدن قلبی بود. خدا به او گوشزد کرد که پاسخ مثبت به چنین درخواستی، در دنیا امکان ندارد. البته چهاردهمعصوم در همین دنیا به این مقام والا رسیدهاند.}2- {توبۀ حضرت موسی(ع)برای همان درخواست نادرستش ازخدا بود، نه برای گناه.} 143
خدا فرمود: «موسی، من تو را برای رساندن پیامهایم و گفتوگوی بیواسطه با خودم انتخاب کردهام و بر مردمِ این زمان برتریات دادهام. بیا و لوحهای تورات رابگیر وشاکر باش...» 144
در آن لوحها، پندهای سودمند و نیز شرح همۀ مسائل لازم مردم را برای موسی نوشته بودیم.«... پس، آنها راجدّی بگیر و به قومت دستور بده که با بهترین روش، دستورهایش را در زندگی اجرا کنند. بههمین زودیها آخرعاقبتِ منحرفان را نشانتان میدهم.» 145
کسانی را که در جامعه بهناحق تکبر میکنند، از توجه و تمایل به آیههایم منصرف خواهم کرد. آنها اگر هر معجزهای ببینند، باور نمیکنند و اگر راه درست را ببینند، آن را روش زندگیشان نمیکنند! بهعکس، اگر راه نادرست را ببینند، آن را روش زندگیشان میکنند! همۀ اینها برای این است که آنها آیههای ما را دروغ دانستهاند و خودشان را به غفلت زدهاند. 146
کسانی که آیههای ما و دیدار آخرت را دروغ بدانند، اگر احیاناً کارهای خوبی هم از آنها سرزده باشد، هدر میرود. آیا جز با همان کارهایی مجازات میشوند که دائم مشغولش بودند؟! 147
بیشترِ قوم موسی بعد از رفتنش به کوه طور، با طلاجواهرشان یک مجسمۀ گوساله برای بتپرستی ساختند که صدایی هم از آن درمیآمد. آیا ندیدند که آن گوساله با آنها حرفی نمیزند و به راهی راهنماییشان نمیکند؟! با وجود این، به گوسالهپرستی مشغول شدند و به خود بد کردند.{متأسفانه در زمان ما هم خرافهپرستی و بتپرستی رواج دارد. حتی در ایران اسلامی ما، درخت کهنسال یا شاخ بز یا خون گاو یا غار کوچک یا مکان خاصی را بدون هیچ دلیل معتبری محترم میشمرند و با نذرونیاز و بستن پارچه یا قفل، به امید برآوردهشدن حاجتهایشان مینشینند! اینگونه آیهها میخواهند ما را از این برحذر بدارند که تحت تأثیر شیّادهای دینفروش قرار نگیریم تا از سادگی و احساسات عاطفی و دینی ما سوءاستفاده کنند. بله، باید ساده باشیم؛ اما سادهلوح نه!} 148
چون بعد از مدتی آن مجسمه روی دستشان ماند و فهمیدند چه کلاه گشادی سرشان رفته است، با پشیمانی گفتند: «اگر خدا به ما رحم نکند و نیامرزدِمان، واقعاً سرمایۀ عمرمان را میبازیم.» 149
خبر گوسالهپرستی به موسی رسید. وقتی عصبانی و ناراحت به میان قومش آمد و آن را بهچشم خودش دید، گفت: «بعد از رفتنم به کوه طور، بد جانشینهایی برایم بودید! چرا تا پایان قرارِ چهلروزه طاقت نیاوردید؟!»موسی لوحهای تورات را به کناری گذاشت و یقۀ برادرش را گرفت و او را بهطرف خود کشید! هارون گفت: «برادرجان، این مردم نادان تحت فشارم گذاشتند و چیزی نمانده بود مرا بکشند! با این رفتارت دشمنشادم نکن و مرا در ردیف مخالفانت بهحساب نیاور!» 150
اینجا موسی دست به دعا برداشت: «خدایا، من و برادرم را بیامرز و رحمتت را شامل حالمان کن؛ چون تو از همۀ مهربانها مهربانتری.» 151
بله، جماعتی که گوسالهپرست شدند، خشمِ شدید خدا و نکبت در زندگی دامنگیرشان خواهد شد. بله، دروغبافها را اینطور تنبیه میکنیم. 152
البته کسانی که کارهای زشت کردهاند و بعد از آنهمه گناه توبه کردهاند و ایمان آوردهاند، خدا با آنان از این بهبعد، آمرزنده و مهربان رفتار خواهد کرد. 153
وقتی خشم موسی فرو نشست، لوحهای تورات را برداشت. در متن آنها، راهنمایی و رحمت فراوان برای کسانی بود که از خدا حساب میبردند. 154
در ضمن، موسی هفتاد نفر را بهنمایندگی از بقیه، برای آمدن به وعدهگاه ما انتخاب کرد. بعد از اصرارشان به دیدن خدا با چشم سر، زلزلۀ شدیدی در برِشان گرفت و همگی مردند! در آن وضع، موسی گفت: «خدایا، اگر میخواستی، هم آنها را قبلتر از این نابود میکردی و هم مرا. آیا برای خواستۀ نامعقول بیخِردهایمان، نابودمان میکنی؟! هرچند این حادثه فقط آزمایشی از طرف تو بود که با آن، هرکه را نالایق ببینی، بهحال خودش رها سازی و هرکه را لایق ببینی، دستش را بگیری. تو سَرور مایی. پس بیامرزمان و به ما لطف کن که تو بهترینِ بخشندههایی.{ادامۀ داستان رفتن موسی(ع)به کوه سینا برای دریافت تورات که از آیۀ 142 شروع شده است.} 155
ای خدا، زندگیِ خوب و خوشی در دنیا و آخرت برایمان حتمی کن؛ چون یهودیِ واقعی ماییم و بهسوی تو برگشتهایم.» خدا فرمود: «عذابم را بر سرِ هرکه سزاوارش باشد، میآورم؛ اما رحمت بیپایانم در دنیا همه چیز را فرا گرفته است. البته رحمت ویژۀ خودم را بهزودی فقط برای کسانی حتمی میکنم که مراقب رفتارشان هستند و صدقه میدهند و همچنین، برای افرادی که آیههایم را باور میکنند؛ 156
همانان که دنبالهروِ فرستادهای هستند که پیامبری درسنخوانده است و با همین نامونشان، در تورات و انجیلِ خودشان او را میبینند؛ همان پیامبری که آنان را به خوبیها فرمان میدهد و از زشتیها بازمیدارد و چیزهای پاکوپاکیزه را برایشان حلال میکند و چیزهای ناپاک و پلید را ممنوع. همینطور، بار سنگین تکالیف دشوار را از دوششان برمیدارد و از قید خرافات و قوانینِ مندرآوردی و دستوپاگیر رهایشان میسازد. بنابراین، کسانی که به او ایمان بیاورند و احترام و یاریاش کنند و از قرآن، این نوری که با او فرستاده شده است، پیروی کنند، آنان همان مردم خوشبختاند.» 157
ای محمد، بگو: «مردم، من پیامبر خدا برای همۀ شما انسانها هستم؛ همان کسی که فرمانرواییِ آسمانها و زمین فقط متعلق به اوست. معبودی جز او نیست و خوشبختی و بدبختیِ هر ملت و مملکتی به دست اوست.» بنابراین، خدا و فرستادهاش را که پیامبری درسنخوانده است و به خدا و حرفهایش ایمان دارد، باور کنید و دنبالهروِ او باشید تا به خوشبختیِ دنیا و آخرت برسید.{البته زمینههای خوشبختی و بدبختی را خودِ مردم ایجاد میکنند.} 158
بین پیروان موسی، گروهی هستند که هم مردم را به حق راهنمایی میکنند و هم بر اساس حق داوری میکنند. 159
بنیاسرائیل را به دوازده شاخۀ جداگانه، از فرزندان یعقوب، تقسیم کردیم. در صحرای سینا وقتی از موسی آب آشامیدنی خواستند، به او وحی کردیم:«با چوبدستیات به آن تختهسنگ بزن.» یکدفعه دوازده چشمه از آن جوشید؛ طوریکه هریک از گروههای دوازدهگانۀ بنیاسرائیل، میدانست از کدامیک آب بخورد. تازه، ابرها را سایۀ سرشان کردیم و برایشان گزانگبین و بلدرچین فرستادیم و گفتیم: «از خوراکیهای پاکوپاکیزهای بخورید که روزیتان کردهایم.» اما ناشکری کردند و در یک کلام: بنیاسرائیل به ما بد نمیکردند؛ بلکه به خودشان بد میکردند.{گزانگبین ماده ای شیرین است که بصورت شیره از بوته گیاه گز تولید میشود.بلدرچین پرنده کوچکی است که بیشتر در مزارع گندم و بوته زار ها لانه میکند.و گوشتی چرب دارد.} 160
یادتان بیاید که به شما گفتیم: «در شهر اَریحا ساکن شوید و از هر جا و هر چیزی که دلتان خواست استفاده کنید و بگویید: ’خدایا، گناهانمان را بریز‘ و با نهایت تواضع، از درِ بزرگ شهر وارد شوید تا خطاهایتان را ببخشیم. بله، درستکارانتان را به رشد و تعالی خواهیم رساند.» 161
اما بدکارها آن حرف را تغییر دادند به حرف دیگری، غیر از آنچه به آنها گفته شده بود! ما هم بهسزای اینهمه بدرفتاریشان، بلایی فراگیر از آسمان بر سرشان فرستادیم.{این عذاب مرض واگیردار طاعون بود که جان دههاهزار نفر را گرفت!} 162
پیامبر!از یهودیها دربارۀ داستان آن شهر ساحلی بپرس؛ آنوقت که ساکنانش از دستور ممنوعبودن ماهیگیری در روزهای شنبه، سرپیچی میکردند! روزهای شنبه، که مختص عبادتشان بود، ماهیها به ساحل نزدیک میشدند و به سطح آب میآمدند و در روزهای دیگرِ هفته، از ساحل دور میشدند. برای همین نافرمانیشان بود که به چنین امتحانهای سختی مبتلایشان میکردیم. {منظور شهر ایلات از شهرهای بندری فلسطین است، در کنار دریای سرخ. در زمان حضرت داوود؟ع؟ یهودیان از ماهیگیری در روزهای شنبه منع شده بودند؛ ولی آنها بهجای اطاعت، کَلک میزدند: شنبهها ماهیها را به حوضچههایی هدایت میکردند.شب ورودیهای حوضچههارا میبستند و بعداً ماهیهای دربند را میگرفتند! امروزه هم مثل چنینکَلکهایی را که به «کلاهشرعی» معروف است، بهوفور میبینیم.}163
افراد بیاعتنا، ناهیانازمنکر را سرزنش کردند: «چرا جماعتی را موعظه میکنید که دستآخر خدا نابودشان میکند یا به عذابی سخت دچارشان میسازد؟» جواب دادند: «تا پیش خدا عذری موجه داشته باشیم. تازه، شاید از کار زشتشان دست بردارند.» 164
همینکه گناهکارها تذکراتِ دادهشده را به بادفراموشی سپردند، ناهیانازمنکر را نجات دادیم و بیاعتناها را بهسزای ترککردنِ نهیازمنکر، به عذابی سخت گرفتار کردیم. 165
به گناهکارهایی هم که از دستور ممنوعبودن ماهیگیری متکبرانه سرپیچی کردند،گفتیم:«در نهایتِ ذلت، بهصورت بوزینه دربیایید!»{در برابر گناه، افراد سه دسته میشوندکه آیههای 164 تا 166 به هر سه اشاره میکند: 1. جماعتی که گناه میکنند؛ 2. آنهایی که گناه نمیکنند، ولی گروه اول را هم نهیازمنکر نمیکنند و تازه، به گروه سوم طعنه میزنند؛ 3. کسانی که نه تنها گناه نمیکنند، بلکه نهیازمنکر هم میکنند. فقط گروه سوم اهل نجاتاند.} 166
خدا اعلام کرده است: «قطعاً کسانی را بر یهودیهای سرکش مسلط میکند که تا روز قیامت، آنها را به زیر سلطه بکِشند؛ چون او خلافکارها را بهسرعت مجازات میکند و برای خطاکارها آمرزندۀ مهربان است.» 167
بنیاسرائیل را در زمین به گروههای پراکندهای تقسیم کردیم: بعضیشان افرادی شایسته بودند و بعضی دیگر نه. با خوشیها و سختیها امتحانشان کردیم تا بهطرف خدا برگردند. 168
بعد از آنها، نسلی بیلیاقت جایشان را گرفت: با آنکه وارث معارف تورات بودند، متاع بیارزش این دنیا را حتی از راه تحریف تورات، به چنگ میآوردند و با گولزدن خودشان میگفتند: «بههمین زودیها خدا ما را میآمرزد!» هر فرصتِ شبیه به این هم برایشان پیش بیاید، باز بر آن دست میاندازند! در همان توراتی که دستورهایش را بارها خواندهاند، مگر از آنها تعهد محکم گرفته نشده که جز حرفِ حق به خدا نسبت ندهند؟! سرای آخرت بهتر است برای کسانی که از دنیاطلبی دست بردارند. پس چرا عقلتان را بهکار نمیاندازید؟! 169
کسانی که به دستورهای کتاب آسمانی پایبندند و نماز را با آدابش میخوانند، بدانند که ما پاداش چنین اصلاحگرانی را پایمال نمیکنیم. 170
یادشان بیاید وقتی کوه طور را از بیخ کندیم و مثل سایبانی ترسناک بالای سرشان نگه داشته بودیم، طوریکه خیال کردند بر سرشان میافتد، همان جا گوشزد کردیم: «کتابی را که به شما دادهایم، جدّی بگیرید و مطالبش را آویزۀ گوش کنید تا بتوانید مراقب رفتارتان باشید.» 171
فراموش نکن که خدا به زبان فطرت، از تکتک فرزندان آدم تعهد گرفت و آنها را شاهدِ خودشان کرد: «من صاحباختیارتان نیستم؟» همگی اقرار کردند: «چرا، شهادت میدهیم.» خدا چنین کرد تا مبادا روز قیامت بگویید: «ما از وجود چنین خدایی بیخبر بودیم» یا بهانه بیاورید: «پدرانمان قبل از ما بتپرست بودند و ما هم بچههای بعد از آنها بودیم؛ پس چارهای نداشتیم جز آنکه دنبالشان راه بیفتیم! آیا ما را بهسزای کارِ زشت اهل باطل مجازات میکنی؟!» 172و173
ما آیههایمان را اینطور توضیح میدهیم تا بهخود بیایند و... . 174
راستی، برای مردم، سرگذشت بَلعَمِ باعورا را بگو: به او از کرامات خود دادیم و دعایش مستجاب بود؛ ولی با سوءاستفاده، از آنها محروم شد. برای همین، شیطان دنبالش افتاد تا به دامش بیندازد. عاقبت هم بَلعَمِ باعورا گمراه شد. 175
اگر او را لایق میدانستیم، مقامش را بهواسطۀ آن کرامات بالا میبردیم؛ ولی او با بیلیاقتیاش، به دنیا چسبید و تابع میل خودش شد. حالِ او مثل حال سگ هاری است که چه به او حمله کنی چه رهایش کنی، از تشنگی لَهلَه میزند و به تو حمله میکند! این است آخرعاقبتِ کسانی که آیهها و نشانههای ما را دروغ بدانند. بله، این داستان را برایشان تعریف کن تا فکرشان را بهکار بیندازند. 176
بد وضعیتی دارند مردمی که آیهها و نشانههای ما را دروغ میدانند و دائم خودشان به خود بد میکنند! 177
راهیافتگان واقعی آنانیاند که خدا دستشان را بگیرد و ورشکستههای واقعی آنهاییاند که خدا بهحال خودشان رهایشان کند. 178
جهنم، عاقبت خیلی از جنّیان و آدمیانی است که آفریدهایم؛ چون دلهایی دارند که با آن، حقیقت را نمیفهمند و چشمهایی دارند که با آن، نشانههای خدا را نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن، تذکرات پیامبران را نمیشنوند. آنها مثل چهارپایاناند، بلکه پستتر! غفلتزدههای واقعی همانهایند. 179
بهترین نامها مخصوص خداست. با آنها عبادتش کنید و کسانی را که اسمها و صفتهای خدا را روی غیرخدا میگذارند یا از غیرخدا را روی خدا میگذارند، بهحال خودشان رها سازید. آنها با کارهایی مجازات خواهند شد که دائم مشغولش بودند. 180
البته از میان آفریدههایمان، گروهی نیز هستند که هم دیگران را به حق راهنمایی میکنند و هم بر اساس حق داوری میکنند. 181
کسانى که آیههای ما را دروغ دانستند، کمکم از جایى گیرشان خواهیم انداخت که فکرش را هم نمىکنند! 182
بهاندازۀ کافی هم مهلتشان میدهم؛ زیرا نقشهام حسابشده است. 183
چرا فکرشان را بهکار نینداختند که ببینند همشهریشان، یعنی پیامبر، نشانی از دیوانگی ندارد؟! او فقط هشداردهندهای باصراحت است. 184
چرا به واقعیتهای پشتصحنۀ آسمانها و زمین و آنچه خدا آفریده است، توجه نکردند؟! اصلاً فکر نمیکنند که شاید اجلشان خیلی نزدیک شده باشد؟! بعد از این حرفهای دلسوزانۀ قرآن، دیگر کدام حرف را باور میکنند؟! 185
کسانی را که خدا بهحال خودشان رها سازد، دیگر کسی دستشان را نمیگیرد و خدا آنها را در سرکشیشان رها میکند که کوردل باقی بمانند! 186
از تو میپرسند قیامت کِی برپا میشود؟ بگو: «علمش فقط پیش خداست و جز او، کسی بهوقتش آن را برپا نمیکند. تحمل این حادثه بر آسمانها و زمین سخت است و یکدفعه سراغتان میآید.» طوری از تو میپرسند که انگار تو هم از روی کنجکاوی زمانش را فهمیدهای! باز هم بگو: «علمش فقط پیش خداست؛ ولی بیشترِ مردم علت مخفیبودنش را نمیدانند.»{چهارده معصوم علیهمالسلام نمیتوانند بهصورت مستقل و بهخودیِخود از زمان قیامت آگاه شوند؛ اما بهکمک خدا میتوانند ازآن باخبر شوند و باخبر هم شدهاند.} 187
بگو: «من اختیار سود و زیان خودم را هم ندارم؛ مگر آن مقداری که خدا بخواهد. اگر علم غیب داشتم، منافع بیشتری بهدست میآوردم و مشکلات به من رو نمیآورد. بله، من فقط هشداردهنده و مژدهرسان به مؤمنانم.» 188
اوست کسی که همهتان را از یک انسان، یعنی آدم، آفرید و از نوع او همسرش را خلق کرد. هدف این بود که او در کنار همسرش به آرامش روحیروانی برسد. وقتی انسان با همسرش همبستری میکند، او باردار میشود. ابتدای حاملگی، سنگینی جنین را حس نمیکند؛ اما بعد که بچه وزن میگیرد، زن و شوهر از خدا میخواهند: «خدایا، اگر به ما بچۀ سالمی بدهی، حتماً شکرگزارت میشویم.» 189
اما همینکه بچۀ سالمی به آنها میدهد، خدا را فراموش میکنند و چیزهای دیگر را در سلامت بچه دخیل میدانند! ولی خدا برتر از آن است که کسی را شریکش در کاروبار عالم کنند. 190
آیا موجوداتی را شریک خدا میکنند که نهتنها چیزی نمیآفرینند، بلکه خودشان هم آفریده شدهاند؟! 191
همچنین، نه میتوانند به آن بتپرستها کمک کنند و نه میتوانند مشکلات خودشان را حل کنند. 192
اگر بتها را راهنمایی کنید، دنبالتان راه نمیافتند! چه صدایشان بزنید چه ساکت بمانید، فرقی به حالتان ندارد! 193
بتهایی راکه بهجای خدا میپرستید آفریدههایی هستند، مثل خودتان.خواستههایتان را با آنها در میان بگذارید: اگر راست میگویید، آنها باید برایتان برآورده کنند! 194
مگر پایی دارند که با آن راه بروند یا دستی دارند که با آن کاری بکنند یا چشمی دارند که با آن ببینند یا گوشی دارند که با آن بشنوند؟! پیامبر! به مبارزه دعوتشان کن: «بتهایتان را صدا بزنید. برضدّ من نقشهها بکشید و مهلتم ندهید تا ثابت شود از دستتان کاری ساخته نیست.»{دست و پا و چشم و گوشِ این بتها ساختگی است و بیخاصیت.}195
زیرا کسوکار من خدایی است که قرآن را فرستاده و هماوست که شایستگان را سرپرستی میکند؛ 196
اما بتهایی که شما میپرستید، نه میتوانند کمکحال شما باشند و نه میتوانند مشکلات خودشان را حل کنند! 197
اگر راهنماییشان کنید، نمیشنوند. آنها را میبینی که با چشمهای مصنوعی به تو زُل زدهاند؛ درحالیکه اصلاً نمیبینند! 198
پیامبر! در برخورد با مردم از حقوق شخصیات بگذر و امربهمعروف کن و به نادانها بیاعتنا باش. 199
اگر شیطان خواست با وسوسهای زیر پایت بنشیند، به خدا پناه ببر که او شنوای داناست. 200
بله، کسانی که مراقب رفتارشاناند، وقتی گرفتار کوچکترین وسوسۀ شیطانی هم شوند، سریع به خودشان میآیند و حواسشان را جمع میکنند؛ 201
ولی شیطانها بتپرستها را تا بتوانند، به گمراهی میکشند و ذرهای هم کوتاه نمیآیند! 202
وقتی مدتی در وحی تأخیر شود و آیهای خطاب به بتپرستها نیاوری، میگویند: «چرا از پیش خودت آیه نمیسازی؟!» بگو: «فقط از چیزی پیروی میکنم که از طرف صاحباختیارم به من وحی میشود. این قرآن که از طرف اوست، زمینهساز فهم درست برای همگان است و راهنمایی و رحمتی ویژه برای مؤمنان.» 203
وقتی قرآن خوانده میشود، گوش جان به آن بسپارید و کاملاً سکوت کنید تا لطف خدا شامل حالتان شود 204
و تو، ای پیامبر، هر صبح و شب، نالان و ترسان و نجواکنان خدا را در دل خود یاد کن و جزو غافلان نباش! 205
البته فرشتگان و بندگانِ خاص خدا هیچ وقت خودشان را بالاتر از این نمیبینند که او را نپرستند و نیز او را به پاکی میستایند و به او سجده میکنند. 206
سوره اعراف
به نام خدای خوبِ مهربان
الف، لام، میم، صاد. 1
قرآن کتاب بزرگی است که بهسوی تو فرستاده شده است تا با آن، به عموم مردم هشدار بدهی و مؤمنان را بهخود بیاوری؛ پس دلواپس تبلیغش نباش. 2
دنبالهروِ قرآنی باشید که از طرف خدا بهسویتان فرستاده شده است و اختیار زندگیتان را بهدست دیگران ندهید؛ اما مثل اینکه اصلاً حواستان نیست! 3
چه شهرهای زیادی را نابود کردیم؛ اینطور که در حالِ خواب شبانه یا وقت استراحت روزانه، عذابمان سراغشان آمد. 4
وقتی عذابمان سراغشان آمد، حرفی برای گفتن نداشتند، جز آنکه اعتراف کنند: «واقعاً که ما بد کردیم.» 5
در آخرت، مردمی را که پیامبران بهسویشان فرستاده شدند، حتماً بازخواست میکنیم و از خودِ پیامبران هم دربارۀ مردم حتماً میپرسیم. 6
بعد، با آگاهی کامل، گزارش یکعمر زندگیشان را حتماً به خودشان میدهیم؛ چون در هیچ صحنهای غایب نبودهایم! 7
تنها وسیلۀ سنجش کارها، در آن روز، حق است: آنانی که کارهایشان باارزش و نزدیک به حق است، خوشبختاند 8
و آنهایی که کارهایشان بیارزش و دور از حق است، سرمایۀ عمرشان را با نپذیرفتن آیهها و نشانههای ما از کف دادهاند. 9
در زمین به شما سکونت و اختیارعمل دادیم و در آن وسایل زندگی در اختیارتان گذاشتیم. حیف که کمتر شکر میکنید! 10
خمیرمایهتان را از گِل آفریدیم. بعد، به شما شکل و شمایل دادیم. آنوقت به فرشتگان فرمان دادیم: «در برابر آدم سجده کنید.» همه سجده کردند، جز ابلیس که تن به سجده نداد! 11
فرمود: «وقتی دستورِ سجده دادم، چه چیز باعث شد که سجده نکنی؟!» جواب داد: «من از او بهترم: مرا از آتش آفریدهای و او را از گِل!» 12
فرمود: «از این مرتبه پایین برو. درحدّ تو نیست که در این مقام تکبر کنی! برو بیرون! تو دیگر خوار و بیعزتی.» 13
گفت: «تا روزی که مردم دوباره زنده میشوند، مهلتم بده.» 14
فرمود: «به تو مهلت میدهم.» 15
گفت: «حالا که از راه بهدرم کردی، در راه درست تو در کمینشان مینشینم. 16
آنوقت، از جلو و عقب و چپ و راست به سروقتشان میآیم! خواهی دید که بیشترشان شکرگزار نیستند.» 17
خدا اعلام کرد: «از این موقعیت، اخراجی! آنهم با خفتوخواری! شک نکن که جهنم را پر میکنم از تو و همۀ آنهایی که دنبالت راه میافتند. 18
و تو ای آدم، با همسرت در این باغ ساکن شوید و از هر جا و هر چیزش که دوست دارید، استفاده کنید؛ ولی نزدیک این درخت نشوید و از آن نخورید؛ وگرنه بد خواهید دید!» 19
شیطان برای اینکه جنبههای حیوانی آدم و حوّا را که برایشان پوشیده بود، نشانشان بدهد، با تظاهر به دلسوزی وسوسهشان کرد و گفت: «خدا شما را فقط به این انگیزه از این درخت نهی کرد که مبادا باخوردن میوههایش فرشته شوید یادر این باغ برای همیشه بمانید!»{این هدف ابتدایی، مقدمهای بود برای هدف اصلی او: بیآبروکردن آدم و حوّا و نالایقکردنشان برای رسیدن به کمال و نمایندۀ خدا شدن.} 20
و جلویشان سفتوسخت قسم خورد که: «من خیرخواه شمایم!» 21
بالاخره آنها را با فریب، از مقامشان پایین کشید: همینکه از میوۀ آن درخت چشیدند، لباسهای بهشتی از تنشان افتاد و اندام جنسیشان آشکار شد. آنها فوراً مشغول چسباندن برگ درختان باغ به خودشان شدند! خدا هم خطابشان کرد: «مگر از نزدیکشدن به آن درخت نهیِتان نکردم و نگفتم که شیطان دشمن علنیِ شماست؟!» 22
آدم و حوّا دستبهدعا گفتند: «خدایا، ما به خودمان بد کردیم. اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی،حتماً سرمایۀ عمرمان را میبازیم.» 23
خدا به آدم و حوّا و شیطان دستور داد: «همگی از این مرتبه پایین بروید؛ درحالیکه دشمن همدیگر میشوید و تا مدتی هم روی زمین زندگی میکنید و از نعمتهای دنیا بهرهمند میشوید.» 24
و دربارۀ نسلی که از آدم خواهد آمد، فرمود: «روی زمین به دنیا میآیید و همان جا میمیرید و روز قیامت از آن خارج میشوید.» 25
فرزندان آدم! به شما لباس دادیم تا اندام جنسیتان را بپوشاند و مایۀ زینتتان باشد؛ البته مراقبت از رفتار، بله این مراقبت، لباس بهتری است. همین لباس از نشانههای لطف خداست تا مردم بهخودشان بیایند. 26
آی آدمها، مبادا شیطان گولتان بزند؛ همانطورکه پدر و مادرتان را گول زد و از آن باغ بیرونشان کرد، آنهم با وضعیتی که لباسشان را از تنشان درآورد تا اندام جنسیشان را نشانشان بدهد! نکته اینجاست که شیطان و دارودستهاش از جایی شما را میبینند که شما آنها را نمیبینید! البته شیطانها را سرپرستِ فقط کسانی میکنیم که ایمان نمیآورند. 27
وقتی این افراد کار زشتی میکنند، میگویند: «دیدیم پدرانمان دنبال آناند. اصلاً خدا به این کارها فرمانمان داده!» هشدارشان بده: «خدا هرگز به کار زشت فرمان نمیدهد. چرا از روی نادانی، چیزی به خدا نسبت میدهید؟!» 28
بگو: «خدا به رعایت عدالت و اعتدال دستور داده است و به اینکه در هر نمازی، با تمام وجودتان، به خدا توجه کنید و از ته دل صدایش بزنید.» همانطورکه اولبار آفریدتان، دوباره و در حالی زنده میشوید که خدا طبق لیاقت افراد، دست عدهای را گرفته است و عدهای هم بهحال خودشان رها شدهاند؛ زیرا زیر چتر دوستیِ شیطانها رفته بودند، نه خدا. تازه خیال هم میکردند در راه درستاند! 29و 30
فرزندان آدم! آراستگی ظاهری و باطنیتان را در هر نماز رعایت کنید. در زندگی بخورید و بنوشید؛ ولی ریختوپاش نکنید که خدا اسرافکارها را دوست ندارد! 31
بپرس: «استفاده از زیورها و خوراکیهای پاکوپاکیزهای را که خدا برای بندگانش آفریده، چه کسی ممنوع کرده است؟!» و بگو: «این نعمتها، در زندگی این دنیا، برای مؤمنان است و دیگران هم استفاده میکنند؛ اما روز قیامت تمامِ نعمتها دربست برای مؤمنان است!» برای مردم خوشفهم، آیههای خود را اینطور توضیح میدهیم. 32
بگو: «خدا اینها را یقیناً ممنوع کرده است: هر کار زشتی چه آشکار باشد چه مخفی، هرگونه سهلانگاری و سرکشیِ بهناحق، اینکه چیزی را شریک خدا بدانید که خدا دلیلی بر درستیاش نفرستاده و اینکه حرفهایی به خدا نسبت دهید از روی نادانی. 33
هر ملتی برای مدتی در دنیا زندگی میکند: وقتی دورانشان رو به آخر باشد، هرگز نمیتوانند حتی برای لحظهای هم آن را عقب و جلو بیندازند. 34
فرزندان آدم! وقتی پیامبرانی از بینِ خودتان بهسویتان آمدند تا آیههایم را برایتان بخوانند، از آنان پیروی کنید. آنانی که مراقب رفتارشان باشند و خرابکاریهای خودشان را اصلاح کنند، نه ترسی بر آنان غلبه میکند ونه غصه میخورند؛ 35
ولی کسانی که آیههایمان را دروغ بدانند و در برابرش شاخوشانه بکشند، جهنمیاند و آنجا ماندنی!» 36
بنابراین، چه کسانی بدکارتر از آنهاییاند که به خدا نسبت دروغ میدهند یا آیههایش را دروغ میدانند؟! این جماعت از نعمتهای دنیا بهمقداری نصیبشان میشود که برایشان معیّن است. پس وقتی مأمورانِ ما سروقتشان میآیند، در لحظات گرفتن جانشان میپرسند: «حالا کجایند آن بتهایی که بهجای خدا میپرستیدید؟!» جواب میدهند: «از جلوی چشممان گموگور شدند!» بله، آنها بهضرر خودشان اعتراف میکنند که بیدین بودهاند! 37
در آن لحظه، خدا دستور میدهد: «به گروههایی از جنّیان و آدمیانِ قبل از خودتان ملحق شوید.» هر بار گروهی داخل آتش میشود، گروه دیگر را لعنت میکند! وقتی همگی در آنجا جمع شوند، پیروان دربارۀ پیشوایانشان میگویند: «خدایا، اینها بودند که گمراهمان کردند. پس آتش عذابشان را دوچندان کن.» میفرماید: «هر کدامتان دوچندان عذاب میشوید؛ ولی دلیلش را نمیدانید!» {عذاب پیشوایان دوچندان است؛ چون خودشان گمراه شدند و پیروانشان را هم گمراه کردند. عذاب پیروان نیز دوچندان است؛ چون گمراه شدند و به پیشوایانشان هم کمک کردند و سیاهیلشکرِ آنها بودند تا پیشوایان بتوانند اهداف شوم و شیطانیشان را اجرا کنند! البته این دوچندان «بهتناسبِ» جرم هر گروه در نظر گرفته میشود.} 38
حال، پیشوایان به پیروانشان میگویند: «خون شما که رنگینتر از ما نیست تا عذابتان کمتر از ما باشد!» بله، بچشید عذاب را در نتیجۀ کارهای زشتی که میکردید! 39
در حقیقت، کسانی که آیههای ما را دروغ بدانند و در برابرش شاخوشانه بکشند، درهای آسمان به رویشان باز نمیشود و اگر پشت گوششان را دیدند، بهشت را هم خواهند دید! گناهکارها را اینطور بهسزای اعمالشان میرسانیم. 2-{منظور از درهای آسمان، راههای آسمانِ غیب است، نه این آسمانی که بالای سر ماست.}3-{در متن آیه «حتّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الخِیاطِ» آمده به معنای «ردشدن طناب یا شتر از تهِ سوزن» و چون این عبارت کنایه از محال است، ما معادل فارسی امروزیاش را در ترجمه آوردهایم.} 40
زیرانداز و رواندازشان آتش جهنم است! بدکارها را اینطور بهسزای اعمالشان میرسانیم. 41
اما کسانی که ایمان آورده و کارهای خوب کردهاند، بهشتیاند و آنجا ماندنی. البته هرکس را فقط بهاندازۀ توانش مسئول میدانیم. 42
در آنجا، هرگونه کینه و کدورتی را از دلهایشان میزداییم. از زیر پایشان جویها روان است. میگویند: «خدا را شکر که ما را به این نعمتها رساند. اگر خدا دستمان را نمیگرفت، محال بود به این نعمتها برسیم. وعدههای فرستادههای خدا واقعاً درست از آب درآمد.» بالاخره، ندایی گوششان را نوازش میدهد: «این است آن بهشتی که عوض کارهایتان، برایتان بهیادگار مانده است!» 43
بهشتیان جهنمیان را صدا میزنند و میپرسند: «ما رسیدیم به آنچه خدا به ما وعده داده بود. شما هم رسیدید به آنچه خدا به شما وعده داده بود؟!» صدای «بله»شان بلند میشود. اینجاست که فریادزنندهای با صدای بلند در بین دو گروه اعلام میکند: «لعنت خدا بر بدکارها!»{در روایات آمده است که این فریادزننده امیرالمؤمنین علی(ع) است.} 44
همانهایی که مانع بندگی خدا میشوند و راه مستقیم خدا را کج نشان میدهند و آخرت را باور ندارند. 45
بین بهشتیان و جهنمیان دیواری است که بر بلندیهایش مردان و زنان بزرگی هستند که همه را از حال و روزشان میشناسند. آنان به بهشتیانی که هنوز واردش نشدهاند، ولی دل توی دلشان نیست که زودتر وارد شوند، مژده میدهند: «نگران نباشید. بهسلامت داخل بهشت میشوید.»{حضرت محمد و آل طاهرینش برترین افرادِ این گروهاند.}46
وقتی چشم بهشتیانِ منتظر به جهنمیها میافتد، میگویند: «خدایا، ما را همنشین این بدکارها نکن!» 47
بعد، آن انسانهای بزرگ که جهنمیان را از حال و روزشان بهخوبی میشناسند، صدایشان میزنند و سرزنش میکنند: «دیدید ثروتاندوزی و شاخوشانهکشیدنهای همیشگیتان، دردی از شما دوا نکرد؟! 48
این بهشتیهای منتظر آیا همانهایی نیستند که قسم میخوردید لطف خدا هرگز شامل حالشان نمیشود؟!» و بعد، رو به بهشتیها: «پا به بهشت بگذارید که دیگر نه ترسی بر شما غلبه میکند و نه غصه میخورید.» 49
جهنمیها بهشتیان را با التماس صدا میزنند: «از آب یا نعمتهایی که خدا روزیتان کرده است، کمی هم به ما بدهید!» جواب میشنوند: «خدا این نعمتها را بر بیدینها ممنوع کرده!» 50
همانهایی که بازی و سرگرمی را دین و هدف خود قرار داده بودند و زندگی دنیا و زرقوبرقش گولشان زده بود. امروز فراموششان میکنیم؛ همانطورکه آنها دیدار امروزشان را به بادِ فراموشی سپرده بودند و آیههای ما را انکار میکردند. 51
بله، برایشان کتابی آوردیم و با آگاهی کامل توضیحش دادیم تا مایۀ راهنمایی همه باشد و لطفی برای مؤمنان. 52
انکارکنندهها نکند فقط منتظر وعده و وعیدِ قرآناند؟! روزی که وعده و وعیدش فرا برسد، کسانی که قبلاً آن را به بادِ فراموشی سپرده بودند، با افسوس میگویند: «وعدههای فرستادههای خدا واقعاً درست از آب درآمد. حالا، شفاعتکنندههایی پیدا میشوند تا برایمان پادرمیانی کنند؟ یا ممکن است که به دنیا برِمان گردانند و کارهای گذشتهمان را جبران کنیم؟» نه! چونکه سرمایۀ عمرشان را از کف دادهاند و بتهای ساختگیشان هم از جلوی چشم آنها غیبشان زده است! 53
در واقع، صاحباختیارتان خدایی است که آسمانها و زمین را و آنچه میانشان است، در طول شش مرحله آفرید. آنوقت، بر مقام فرمانرواییِ جهان تکیه زد. او شب و روز را در طول سال کمکم بلند و کوتاه میکند. خدا به دستورش، خورشید و ماه و ستارگان را در خدمتتان آفریده است. بدانید آفرینش و ادارۀ عالم، همه، دست اوست. چه پربرکت است خدایی که صاحب جهانیان است!{هرقدر از خطّ استوا دورتر و به قطب شمال و جنوب نزدیکتر شویم، بلندوکوتاهشدن شبها و روزهای سال بیشتر بهچشم میآید. در ایران هم این پدیدۀ شگفتانگیز هر سال تکرار میشود.} 54
خدا را نالان و نهان صدا بزنید، ولی زیادهروی نکنید؛ زیرا او اهل زیادهروی را دوست ندارد.{منظور از زیادهروی اینهاست: خواستههای بیجا و غیرمعقول، دادوفریادزدن، رعایتنکردنِ آداب دعا، طولدادنِ دعا بیشتر از حالوحوصله، ریاکاری در دعا و اصلاً دعانکردن از روی غرور یا ناامیدی.} 55
بعد از برقراری امنیت و آرامش، درجامعه هرجومرج راه نیندازید و خدا را با بیم و امید صدا بزنید تا درستکار شوید؛ چون سایۀ لطف خدا بر سرِ درستکاران همیشه گسترده است. 56
او خدایی است که بادها را میفرستد تا مژدهرسان بارانِ رحمتش باشند. پس وقتی ابرهای بارور را حمل کنند، بهطرف سرزمینهای مرده سوقشان میدهیم و آنوقت از آنها برف و باران میفرستیم تا بهبرکتش انواع محصولات کشاورزی را پرورش دهیم: مردگان را هم همینطور از قبرها بیرون میآوریم! این مثالها را میآوریم تا بهخودتان بیایید! 57
زمینِ حاصلخیز، با اجازۀ خدا، گلوگیاهش میرویَد؛ ولی از زمینِ شورهزار و نامرغوب، جز مشتی گیاه بیفایده، چیز دیگری نمیرویَد. از دل پاک و ناپاک هم همینطور! بله، آیههایمان را اینطور بهصورتهای گوناگون برای شکرگزاران بیان میکنیم. 58
نوح را برای راهنمایی قومش فرستادیم. به آنها گفت: «مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. من میترسم گرفتار عذابِ روزی هولناک شوید!»{خدای دانا پس از گفتن مسائل اساسى و کلی دربارۀ خداشناسى، معاد، هدایت بشر، احساس مسئولیت و...، به داستان برخی پیامبران بزرگ مانند نوح، هود، صالح، لوط، شُعیب و موسى اشاره مىکند تا نمونههاى زندۀ این بحثها را در لابهلاى تاریخ پُرماجرا و عبرتانگیز زندگیشان نشان دهد.} 59
در جواب دعوتش، خواصِ جامعه گفتند: «از نظر ما، واقعاً که غرق گمراهی هستی.» 60
نوح گفت: «مردم! در وجود من هیچ انحرافی نیست؛ بلکه فرستادهای هستم از طرف صاحباختیار جهانیان 61
که پیامهایش را با جدّیت به شما میرسانم و خیرخواهتان هستم و چیزهایی میدانم که شما نمیدانید. 62
نکند تعجب کردهاید که تذکرهای خدا به زبان آدمی مثل خودتان برایتان بازگو میشود؟ آنهم برای اینکه دربارۀ کارهایتان به شما هشدار دهد و هم مراقب رفتارتان باشید و هم لطف خدا شامل حالتان شود.» 63
دستآخر به دروغگویی متهمش کردند. ما هم او و کسانی را نجات دادیم که در آن کشتی عظیم همراهش بودند و کسانی را غرق کردیم که آیههایمان را دروغ دانستند؛ چون مردمی بیبصیرت بودند. 64
برای هدایتِ قوم عاد هم همشهریشان هود را فرستادیم. او هم گفت: «مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. پس چرا مراقب رفتارتان نیستید؟!» 65
خواصِ بیدینِ جامعه در جواب دعوتش گفتند: «از نظر ما، واقعاً که غرق حماقت و نادانی هستی و یقین داریم که تو دروغگویی.» 66
هود با ادب و آرامش گفت: «مردم! من دچار هیچگونه حماقتی نیستم؛ بلکه فرستادهای هستم از طرف صاحباختیار جهانیان 67
که پیامهایش را با جدّیت به شما میرسانم و برایتان خیرخواهی قابلاعتمادم. 68
نکند تعجب کردهاید که تذکرهای خدا به زبان آدمی مثل خودتان برایتان بازگو میشود؟ آنهم برای اینکه دربارۀ کارهایتان به شما هشدار دهد. یادتان باشد که بعد از هلاکتِ قوم نوح، خدا شما را جانشین آنها کرد و به شما بدنهایی تنومند و نیرومند داد! پس بهیاد نعمتهای خدا باشید تا خوشبخت شوید.» 69
قوم هود با گستاخی گفتند: «آیا سراغمان آمدهای که فقط خدا را بندگی کنیم و بتهایی را که پدرانمان میپرستیدند، رها کنیم؟! اگر راست میگویی، آن عذابی که ما را از آن میترسانی، به سرمان بیاور!» 70
اینجا بود که هود آخرین حرفش را زد: «دیگر قهروغضبِ خدا بر شما حتمی شد! آیا با من بر سرِ بتهای بیجانی جاروجنجال میکنید که شما و پدرانتان بهدروغ نام خدایان رویشان گذاشتهاید و خدا هم دلیلی بر درستیِ حرفتان نفرستاده است؟! از این بهبعد، منتظر عذاب باشید. من هم در کنارتان منتظر میمانم!» 71
دستآخر، هود و همراهانش را از سرِ لطفمان نجات دادیم و ریشۀ کسانی را کندیم که آیههایمان را دروغ میدانستند و آنها را باور نکردند! 72
برای هدایت قوم ثمود همشهریشان صالح را فرستادیم. او هم گفت: «مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. الان، برایتان از طرف خدا معجزهای آمده است: این مادهشتر که معجزۀ خداست، نشانۀ راستگویی من است. رهایش کنید تا در زمین خدا بچرد. آزاری به او نرسانید تا مبادا عذابی زجرآور دامنگیرتان شود!{این شتر بهقدرت الهی از دل کوه بیرون آمد. ویژگیهایش در روایات آمده است.} 73
یادتان بماند که خدا بعد از هلاکت قوم عاد، شما را جانشین آنها کرد و در سرزمینی مناسب جایتان داد که حالا در دشتهایش ساختمانهای بلند و باشکوه میسازید و در کوههایش خانه میتراشید. پس بهیاد نعمتهای خدا باشید و با خیرهسری، در جامعه خرابکاری نکنید.» 74
ولی خواصِ متکبر جامعه به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: «شما مطمئنید که صالح واقعاً از طرف خدا فرستاده شده؟!» آن مستضعفان گفتند: «البته که ما به چیزهایی که صالح مأمورِ رساندن آن است، ایمان داریم.» 75
اما آن خواصِ مغرور در ادامه گفتند: «ولی ما عقایدی را که شما باور کردهاید، اصلاً قبول نداریم.» 76
بالاخره، شتر صالح را کشتند ومتکبرانه از فرمان خدا سرپیچی کردند وگفتند: «صالح،اگر تو واقعاً جزوِ پیامبرانی، آن عذابی که ما را از آن میترسانی، به سرمان بیاور!» 77
سرانجام، زلزلۀ ویرانگری در برِشان گرفت و آنوقت زیر آوارِ خانههایشان بهزانو درآمدند. 78
در نهایت، صالح ترکشان کرد. وقت عزیمت، رو به اجسادشان گفت: «پیام خدا را کامل به شما رساندم و بهاندازۀ کافی خیرخواهتان بودم؛ ولی روی خوش به خیرخواهی مثل من نشان ندادید!» 79
لوط هم همینطور: او را برای راهنمایی قومش فرستادیم. به آنها هشدار داد: «آیا مرتکب عمل زشتی مثل همجنسبازی میشوید که تابهحال کسی از مردم دنیا انجامش نداده است؟! 80
شما، برای ارضای شهوت، بهجای زنها سراغ مردها میروید! اصلاً شما جماعتی شهوتران هستید!» 81
قومش جوابی برای گفتن نداشتند؛ برای همین یکصدا شدند: «لوط و خانوادهاش را از شهرتان بیرون کنید؛ چونکه آنها جماعتی خشکهمقدساند!» 82
پس لوط و خانوادهاش را نجات دادیم و از شهر بیرون بردیم؛ جز زنش را که با جاماندهها گرفتار عذاب شد! 83
بقیۀ مردم شهر را هم با گِلهایی سفت، سنگباران کردیم. پس ببین آخرعاقبتِ گناهکارها چه شد! 84
برای راهنمایی مردم شهرِ مَدیَن هم همشهریشان شُعیب را فرستادیم. او هم گفت: «مردم! فقط خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. در ضمن، برایتان از طرف خدا، معجزهای بر پیامبری من آمده است؛ پس پیمانه و ترازویتان را درست و دقیق کنید واز حق مردم چیزی کم نگذارید و بعد از برقراری امنیت و آرامش، در جامعه هرج و مرج راه نیندازید. عمل به این دستورها بهنفعتان است، اگر باور داشته باشید!1-{مَدیَن شهری در مناطق مرزی اردن و عربستان سعودی بود و مردمى تجارتپیشه و مرفّه داشت. در میانشان بتپرستى رایج بود و همینطور گرانفروشی و کمفروشى و تقلّب در معامله.}2- {معجزۀ حضرت شُعیب(ع) در قرآن نیامده است و در روایات هم مطلب روشنی دراینباره نیست.} 85
سرِ راه مؤمنان ننشینید که با زور و تهدید، مانعشان از بندگی خدا شوید و با فتنهگری و شبههپراکنی، راه مستقیمِ خدا را کج نشان دهید. بهیاد آورید که ضعیف و کمجمعیت بودید؛ آنوقت، خدا قوی و پُرجمعیتتان کرد. خوب بررسی کنید و ببینید آخرعاقبتِ خرابکاران چه شد! 86
اگر گروهی از شما چیزهایی را که من به آوردنش مأمور شدهام، باور کردهاند و گروهی باور نکردهاند، پس صبر کنید و با همدیگر مسالمتآمیز زندگی کنید تا خدا بینمان داوری کند که او بهترینِ داورهاست.»{مسلمانان در عین عمل به وظایف فردی و اجتماعی خود، باید خویشتندار باشند و آستانۀ تحملشان را بالا ببرند. قرار که نیست همۀ مردم دنیا یکشبه عوض شوند! تجربه هم نشان داده است که بردباری در برابر باورها و رفتارهای مخالفان، پیامدهای مثبت دارد و برخوردهای چکّشی و احساسی، برعکس.} 87
ولی خواصِ جامعه که برای او شاخوشانه میکشیدند،گفتند:«شُعیب، یا تو و مؤمنانِ همراهت رااز شهرمان بیرون میکنیم یا اینکه بایدبه آیینِ ما برگردید.»گفت: «حتی اگر از آیینتان بدمان بیاید؟! 88
اگر بعد از آنکه خدا از آیینتان نجاتمان داد، باز به آن برگردیم، به خدا نسبتِ دروغ دادهایم. نه، اِنشاءالله دیگر بنا نداریم که به آیینتان برگردیم. خدای صاحباختیارمان به همه چیز احاطۀ علمی دارد و او از آیندۀ ما باخبرتر است. البته که توکل ما فقط به خداست. خدایا، درگیریِ ما و همشهریهایمان را آنطورکه باید،حلوفصل کن که تو بهترینِ داورهایی.» 89
خواصِ بیدینِ جامعه به مردم گفتند: «اگر دنبال شُعیب راه بیفتید، همه چیزتان را بر باد میدهید.» 90
پس، زلزلۀ ویرانگری در برِشان گرفت و در نتیجه، زیر آوارِ خانههایشان بهزانو درآمدند. 91
کسانی که شُعیب را به دروغگویی متهم کردند، چنان نابود شدند که انگار در آنجا زندگی نکرده بودند! بله، کسانی که شُعیب را به دروغگویی متهم کردند، سرمایۀ عمرشان را باختند. 92
بعد، شُعیب ترکشان کرد. وقت عزیمت، رو به اجسادشان گفت: «پیامهای خدا را کامل به شما رساندم و بهاندازۀ کافی خیرخواهتان بودم؛ پس دیگر چرا باید برای نابودی شما جماعت بیدین افسوس بخورم!» 93
به هر شهری پیامبری فرستادیم، بیاستثنا، به او نسبت دروغ دادند و در نتیجه، مردمش را گرفتار رنج و سختی کردیم تا بهخود بیایند و به درگاه ما گریهزاری کنند! 94
وقتی دیدیم بیدار نشدند، ورق را برگرداندیم و بهجای سختی، اسباب راحتی فراهم کردیم؛ تا جایی که غرق نعمت شدند و با عادیدانستنِ مسئله گفتند: «اجدادمان هم از این سختیها و راحتیها دیده بودند.» کارشان که به اینجا رسید، در اوج بیخبری، یکدفعه گرفتار عذابشان کردیم! 95
اگر مردم شهرها ایمان بیاورند و مراقب رفتارشان باشند، درهای نازونعمت را از آسمان و زمین به رویشان میگشاییم؛ ولی متأسفانه آیهها و نشانههایمان را دروغ میدانند. ما هم بهسزای کارهای زشتشان، گرفتار عذابشان میکنیم. 96
مگر مردم شهرها مطمئناند از اینکه عذابمان شبانه و وقتی در خواب غفلتاند، سراغشان نمیآید؟! 97
مگر مردم شهرها مطمئناند از اینکه عذابمان در روز روشن و وقتی سرگرم کارهای بیهودهاند، سراغشان نمیآید؟! 98
درکل، مگر خودشان را از غافلگیری خدا در امان میدانند؟! البته فقط جماعتِ واقعاً ورشکسته، خودشان را از غافلگیری خدا در امان میدانند! 99
برای کسانی که زمین را بعد از نابودی مردمِ دورۀ قبلشان بهارث میبرند، آیا اثبات نشده که اگر بخواهیم، بهکیفر گناهانشان تنبیهشان میکنیم و بر دلهایشان مُهر بدبختی میزنیم تا دیگر توفیق شنیدن حقیقت را نداشته باشند؟! 100
بله، اینها شهرهایی است که بخشهای مهم سرگذشتشان را برایت تعریف میکنیم. پیامبرانشان جدّاً معجزههای بزرگی برایشان آوردند؛ اما آنها از سرِ لجبازی بنا نداشتند حقایقی را باور کنند که از قبل دروغ دانسته بودند! بله، بر دلهای بیدینها خدا اینطور مُهر بدبختی میزند! 101
در بیشترشان هیچگونه تعهدی ندیدیم و واقعاً دیدیم که بیشترشان حسابی منحرفاند. 102
بعد ازاین پیامبرانی که داستانشان گذشت، موسی را با معجزههایمان برای راهنمایی فرعون و نزدیکانش فرستادیم؛ اما آن معجزهها را نپذیرفتند. ببین آخرعاقبتِ خرابکارها چه شد!{یعنی نوح، هود، صالح، لوط و شُعیب.} 103
موسی گفت: «فرعون! من پیامبری هستم از طرف صاحباختیار جهانیان. 104
سزاوار است که از زبان خدا جز حرف حق نگویم. البته معجزههای بزرگی هم از طرفش برایتان آوردهام؛ بنابراین، دست از سرِ بنیاسرائیل بردار و بگذار بامن بیایند.» 105
فرعون گفت: «اگر راست میگویی و معجزهای آوردهای، خب نشانمان بده!» 106
پس موسی چوبدستیاش را انداخت: یکدفعه ماری واقعی شد! 107
دستش را هم از زیر بغلش بیرون آورد: یکدفعه جلوی چشم حضّار درخشان شد! 108
بعضی نزدیکان فرعون گفتند: «این مرد واقعاً جادوگر کاربلدی است! 109
نقشهاش این است که از کشورتان بیرونتان کند. نظرتان چیست؟» 110
مشاوران فرعون گفتند: «موسی و برادرش هارون را چند روزی دست به سر کن و مأمورانی را به تمام شهرها بفرست 111
تا همۀ جادوگران کاربلدِ مصر را پیشت بیاورند.» 112
جادوگرها به حضور فرعون رسیدند. اولِ کار پرسیدند: «اگر ما پیروز بشویم، پاداش خوبی برایمان در نظر گرفته شده؟» 113
جواب داد: «بله. بهعلاوه، شما حتماً از نزدیکان دربار میشوید.» 114
در آغاز، جادوگرها پرسیدند: «موسی، تو چوبدستیات را میاندازی یا اول ما وسایلمان را بیندازیم؟» 115
جواب داد: «اول شما بیندازید.» همینکه وسایل جادوگریشان را انداختند، مردم را سِحر کردند و حسابی آنها را ترساندند و جادوی مهیبی بهنمایش گذاشتند! 116
به موسی وحی کردیم: «تو هم چوبدستیات را بینداز.» ناگهان، چشمبندیِ آنها را در یک چشمبههمزدن خنثی کرد. 117
پس حقیقت آفتابی شد و تمام تلاش جادوگرها نقشبرآب! 118
اینجا بود که فرعونیان بدجور شکست خوردند و سرافکنده شدند. 119
جادوگرها، بیاختیار، به سجده افتادند. 120
آنها گفتند: «به صاحباختیار جهانیان ایمان آوردیم، 121
همان خدای موسی و هارون.» 122
فرعون با عصبانیت گفت: «یعنی، به موسی ایمان آوردید، آنهم بیاجازۀ من؟! یقین دارم این توطئهای است که شما و موسی در شهر راه انداختهاید تا مردمش را آواره کنید! حالا که اینطور شد، حساب کار دستتان خواهد آمد:{موسی(ع) از نژاد سِبطیان بود و فرعون از قِبطیان. او با این انگ رایجِ سیاسی قصد داشت به افکار عمومی بقبولاند که هدف موسی(ع) تصرف حکومت و بیرونکردن نسل قِبطی است، نه خداجویی و تبلیغ دین. } 123
دست و پایتان را ضربدری، یکی از راست و یکی از چپ، قطع میکنم و همهتان را به صُلّابه میکشم.» 124
جادوگرها گفتند: «اصلاً مهم نیست؛ چون آخرعاقبتِ ما فقط به خدا ختم میشود. 125
فقط هم به این جرم از ما انتقام میگیری که ما معجزههایِ رسیده از طرف خدا را باور کردهایم. خدایا، سرشار از صبرمان کن و ما را مسلمان بمیران.»{دستآخر، فرعون تهدیدش را عملى ساخت: یک دست و یک پایشان را برید و بدنهای نیمهجانشان را در کنار رود نیل، به شاخههاى نخلها بست؛ اما آنان دست از حقیقت نکشیدند و بدینگونه، یاد پرافتخارشان در دفتر آزادمردان جهان ثبت شد.} 126
مشاوران سیاسیِ فرعون به او گفتند: «آیا موسی و طرفدارانش را آزاد میگذاری تا در این سرزمین مشغول خرابکاری باشند و موسی تو و خدایانت را به هیچ نگیرد؟!» گفت: «مردانشان را به فجیعترین وضع خواهیم کشت و زنانشان را برای بهرهکشی نگه خواهیم داشت و ما از بالا بر اوضاع کشور مسلّطیم.» 127
موسی به طرفدارانش دلداری داد: «از خدا یاری بخواهید و صبور باشید که پهنۀ زمین از آنِ خداست و آن را در اختیار هر جمعی از بندگانش که صلاح بداند، میگذارد؛ چونکه عاقبتبهخیری در انتظار خودمراقبان است.» 128
آنها با موسی درد دل کردند: «قبل از آنکه پیشمان بیایی، اذیت میشدیم. بعد از اینکه پیشمان آمدی هم اذیت میشویم.» موسی هم دلگرمیشان داد: «امیدوارم که خدا دشمنانتان را نابود کند و شما رادر این سرزمین، جانشینشان سازد تا ببیند که رفتار شما چطور خواهد بود.» 129
البته فرعونیان را به خشکسالیهای متعدد و کمبود شدیدِ محصولات کشاورزی دچار کردیم تا بهخودشان بیایند. 130
اما نهتنها عبرت نگرفتند، بلکه هر زمان خوشی و نعمت سراغشان آمد، گفتند: «این نتیجۀ لیاقت خودمان است.» اما اگر احیاناً سختی و بلایی دامنگیرشان میشد، آن را از نحسیِ قدم موسی و همراهانش میدانستند! بدانید از نظر خدا علت نحسیشان کارهای زشتِ خودشان بود؛ ولی بیشترشان نمیدانستند. 131
گفتند: «هر معجزهای برایمان بیاوری تا با آن جادویمان کنی، محال است حرفت را باور کنیم!» 132
برای همین، بلاهای مختلفی جداجدا بر سرشان فرستادیم: جاریشدن سیل به خانههایشان، هجوم ملخ به مزرعههایشان، افتادن آفات به محصولاتشان، لولیدن قورباغه در زندگیشان و خونرنگشدنِ آبهایشان. اما خوی تکبرشان را ادامه دادند! چونکه جماعتی گناهکار بودند. 133
هر بار یکی از آن بلاها بر سر فرعونیان میآمد، دستبهدامنِ موسی میشدند:«به پیامبریات قسم، از خدا نجاتمان را بخواه. اگر شرّ این بلا رااز سرمان کم کنی، آن وقت دیگر حرفت را حتماً باور میکنیم و بنیاسرائیل را آزاد ساخته و در اختیارت میگذاریم.» 134
اما همینکه شرّ آن بلا را از سرشان کم میکردیم و آنها به پایان مهلتی میرسیدند که برای عمل به قولشان تعیین شده بود، باز عهد میشکستند! 135
دستآخر، ما هم با غرقکردنشان در دریا انتقام سختی از آنها گرفتیم؛ چون معجزههایمان را باور نکردند و دربارۀ آنها خودشان را به غفلت زدند. 136
ازآنطرف، قومی را که سالیانی دراز مستضعف مانده بودند، وارث سرزمینهای پهناور و حاصلخیزِ مصر و شاماتکردیم و بدینترتیب، بهترین وعدۀ خدا در حق بنیاسرائیل، بهپاس صبوریشان، عملی شد. همچنین، ساختار پیچیدۀ سیاسی و طبقهبندیهای اجتماعی و دمودستگاه ظالمانهای راکه فرعون و فرعونیان پایهریزی و نهادینه کرده بودند، در هم کوبیدیم.{منطقه شامات شامل کشور های فلسطین و لبنان، سوریه و اردن میشود.} 137
بنیاسرائیل را از دریا عبور دادیم. در مسیرشان به مردمی رسیدند که سخت مشغول پرستش بتهایشان بودند. با دیدن این صحنه، بنیاسرائیل گفتند: «موسی! همانطورکه آنها بتهایی برای عبادت دارند، برای ما هم بتی برای عبادت تعیین کن!» موسی سرزنششان کرد: «واقعاً که ملت نادانی هستید!{بنىاسرائیلِ خداپرست از زمان یوسف(ع) در مصر زندگی میکردند؛ اما ازآنجاکه چند صدسال تحت اسارت فرعونیان قرار گرفتند، بتپرستى اثر عمیقى در آنها گذاشت و برای همین، بیشترشان خدا را بهصورت جسم تصور مىکردند. هرچه موسى(ع) تلاش میکرد که خداپرستیِ واقعی را یادشان بدهد، نتیجهاش فقط این میشد که شکل خدا را در ذهنشان تغییر میدادند! } 138
آیین این گروه نابودشدنی است و کارهای عبادیشان باطل و بینتیجه.» 139
با تعجب ادامه داد: «یعنی میگویید دنبال معبودی جز خدا برایتان باشم؟! درحالیکه او شما را بر مردم زمانتان برتری داده است.» 140
یادتان باشد که از چنگ فرعونیان نجاتتان دادیم. آنها بهشدت شکنجهتان میدادند: پسرانتان رابه فجیعترین وضع میکشتند و بانوانتان رابرای بهرهکشی نگه میداشتند. تمام این سختیها و راحتیها برایتان آزمایشی بزرگ از طرف خدا بود. 141
برای نزول تورات، با موسی مدت سی شب را قرار گذاشتیم و آن را با ده شبِ دیگر کامل کردیم: وعدۀ خدا در پایانِ چهل شب عملی شد. موسی وقت حرکت بهطرف کوه سینا به برادرش هارون سفارش کرد: «جانشینِ من بین مردم باش و کارها را سروسامان بده. در ادارۀ امور هم، از نظر و روش خرابکارها استفاده نکن.» 142
وقتی موسی به وعدهگاه ماآمد و خدا با او سخن گفت، تقاضا کرد: «خدایا، خودت را به من نشان بده تا نگاهت کنم.» خدا فرمود: «هرگز در دنیا، طاقت دیدن مرا نداری. برای درک این محدودیت به این کوه نگاه کن: اگر در جای خود باقی ماند، تو هم مرا خواهی دید.» همینکه خدا خودش را به آن کوه نمایاند، آن را متلاشی کرد و موسی مدهوش بر زمین افتاد! وقتی بههوش آمد، اعتراف کرد: «خدایا، تو پاکی. به درگاهت توبه کردم و من اولین کسی هستم که به این وضوح باور میکند که دیدار تو در دنیا ناممکن است.»1-{موسی(ع) که پیامبری بزرگ بود، بهخوبی میدانست که خدا با چشم ظاهر دیدنی نیست؛ زیرا لازمهاش این است که خدا جسم داشته باشد و در مکان و زمان قرار بگیرد. بنابراین، منظورش دیدن قلبی بود. خدا به او گوشزد کرد که پاسخ مثبت به چنین درخواستی، در دنیا امکان ندارد. البته چهاردهمعصوم در همین دنیا به این مقام والا رسیدهاند.}2- {توبۀ حضرت موسی(ع)برای همان درخواست نادرستش ازخدا بود، نه برای گناه.} 143
خدا فرمود: «موسی، من تو را برای رساندن پیامهایم و گفتوگوی بیواسطه با خودم انتخاب کردهام و بر مردمِ این زمان برتریات دادهام. بیا و لوحهای تورات رابگیر وشاکر باش...» 144
در آن لوحها، پندهای سودمند و نیز شرح همۀ مسائل لازم مردم را برای موسی نوشته بودیم.«... پس، آنها راجدّی بگیر و به قومت دستور بده که با بهترین روش، دستورهایش را در زندگی اجرا کنند. بههمین زودیها آخرعاقبتِ منحرفان را نشانتان میدهم.» 145
کسانی را که در جامعه بهناحق تکبر میکنند، از توجه و تمایل به آیههایم منصرف خواهم کرد. آنها اگر هر معجزهای ببینند، باور نمیکنند و اگر راه درست را ببینند، آن را روش زندگیشان نمیکنند! بهعکس، اگر راه نادرست را ببینند، آن را روش زندگیشان میکنند! همۀ اینها برای این است که آنها آیههای ما را دروغ دانستهاند و خودشان را به غفلت زدهاند. 146
کسانی که آیههای ما و دیدار آخرت را دروغ بدانند، اگر احیاناً کارهای خوبی هم از آنها سرزده باشد، هدر میرود. آیا جز با همان کارهایی مجازات میشوند که دائم مشغولش بودند؟! 147
بیشترِ قوم موسی بعد از رفتنش به کوه طور، با طلاجواهرشان یک مجسمۀ گوساله برای بتپرستی ساختند که صدایی هم از آن درمیآمد. آیا ندیدند که آن گوساله با آنها حرفی نمیزند و به راهی راهنماییشان نمیکند؟! با وجود این، به گوسالهپرستی مشغول شدند و به خود بد کردند.{متأسفانه در زمان ما هم خرافهپرستی و بتپرستی رواج دارد. حتی در ایران اسلامی ما، درخت کهنسال یا شاخ بز یا خون گاو یا غار کوچک یا مکان خاصی را بدون هیچ دلیل معتبری محترم میشمرند و با نذرونیاز و بستن پارچه یا قفل، به امید برآوردهشدن حاجتهایشان مینشینند! اینگونه آیهها میخواهند ما را از این برحذر بدارند که تحت تأثیر شیّادهای دینفروش قرار نگیریم تا از سادگی و احساسات عاطفی و دینی ما سوءاستفاده کنند. بله، باید ساده باشیم؛ اما سادهلوح نه!} 148
چون بعد از مدتی آن مجسمه روی دستشان ماند و فهمیدند چه کلاه گشادی سرشان رفته است، با پشیمانی گفتند: «اگر خدا به ما رحم نکند و نیامرزدِمان، واقعاً سرمایۀ عمرمان را میبازیم.» 149
خبر گوسالهپرستی به موسی رسید. وقتی عصبانی و ناراحت به میان قومش آمد و آن را بهچشم خودش دید، گفت: «بعد از رفتنم به کوه طور، بد جانشینهایی برایم بودید! چرا تا پایان قرارِ چهلروزه طاقت نیاوردید؟!»موسی لوحهای تورات را به کناری گذاشت و یقۀ برادرش را گرفت و او را بهطرف خود کشید! هارون گفت: «برادرجان، این مردم نادان تحت فشارم گذاشتند و چیزی نمانده بود مرا بکشند! با این رفتارت دشمنشادم نکن و مرا در ردیف مخالفانت بهحساب نیاور!» 150
اینجا موسی دست به دعا برداشت: «خدایا، من و برادرم را بیامرز و رحمتت را شامل حالمان کن؛ چون تو از همۀ مهربانها مهربانتری.» 151
بله، جماعتی که گوسالهپرست شدند، خشمِ شدید خدا و نکبت در زندگی دامنگیرشان خواهد شد. بله، دروغبافها را اینطور تنبیه میکنیم. 152
البته کسانی که کارهای زشت کردهاند و بعد از آنهمه گناه توبه کردهاند و ایمان آوردهاند، خدا با آنان از این بهبعد، آمرزنده و مهربان رفتار خواهد کرد. 153
وقتی خشم موسی فرو نشست، لوحهای تورات را برداشت. در متن آنها، راهنمایی و رحمت فراوان برای کسانی بود که از خدا حساب میبردند. 154
در ضمن، موسی هفتاد نفر را بهنمایندگی از بقیه، برای آمدن به وعدهگاه ما انتخاب کرد. بعد از اصرارشان به دیدن خدا با چشم سر، زلزلۀ شدیدی در برِشان گرفت و همگی مردند! در آن وضع، موسی گفت: «خدایا، اگر میخواستی، هم آنها را قبلتر از این نابود میکردی و هم مرا. آیا برای خواستۀ نامعقول بیخِردهایمان، نابودمان میکنی؟! هرچند این حادثه فقط آزمایشی از طرف تو بود که با آن، هرکه را نالایق ببینی، بهحال خودش رها سازی و هرکه را لایق ببینی، دستش را بگیری. تو سَرور مایی. پس بیامرزمان و به ما لطف کن که تو بهترینِ بخشندههایی.{ادامۀ داستان رفتن موسی(ع)به کوه سینا برای دریافت تورات که از آیۀ 142 شروع شده است.} 155
ای خدا، زندگیِ خوب و خوشی در دنیا و آخرت برایمان حتمی کن؛ چون یهودیِ واقعی ماییم و بهسوی تو برگشتهایم.» خدا فرمود: «عذابم را بر سرِ هرکه سزاوارش باشد، میآورم؛ اما رحمت بیپایانم در دنیا همه چیز را فرا گرفته است. البته رحمت ویژۀ خودم را بهزودی فقط برای کسانی حتمی میکنم که مراقب رفتارشان هستند و صدقه میدهند و همچنین، برای افرادی که آیههایم را باور میکنند؛ 156
همانان که دنبالهروِ فرستادهای هستند که پیامبری درسنخوانده است و با همین نامونشان، در تورات و انجیلِ خودشان او را میبینند؛ همان پیامبری که آنان را به خوبیها فرمان میدهد و از زشتیها بازمیدارد و چیزهای پاکوپاکیزه را برایشان حلال میکند و چیزهای ناپاک و پلید را ممنوع. همینطور، بار سنگین تکالیف دشوار را از دوششان برمیدارد و از قید خرافات و قوانینِ مندرآوردی و دستوپاگیر رهایشان میسازد. بنابراین، کسانی که به او ایمان بیاورند و احترام و یاریاش کنند و از قرآن، این نوری که با او فرستاده شده است، پیروی کنند، آنان همان مردم خوشبختاند.» 157
ای محمد، بگو: «مردم، من پیامبر خدا برای همۀ شما انسانها هستم؛ همان کسی که فرمانرواییِ آسمانها و زمین فقط متعلق به اوست. معبودی جز او نیست و خوشبختی و بدبختیِ هر ملت و مملکتی به دست اوست.» بنابراین، خدا و فرستادهاش را که پیامبری درسنخوانده است و به خدا و حرفهایش ایمان دارد، باور کنید و دنبالهروِ او باشید تا به خوشبختیِ دنیا و آخرت برسید.{البته زمینههای خوشبختی و بدبختی را خودِ مردم ایجاد میکنند.} 158
بین پیروان موسی، گروهی هستند که هم مردم را به حق راهنمایی میکنند و هم بر اساس حق داوری میکنند. 159
بنیاسرائیل را به دوازده شاخۀ جداگانه، از فرزندان یعقوب، تقسیم کردیم. در صحرای سینا وقتی از موسی آب آشامیدنی خواستند، به او وحی کردیم:«با چوبدستیات به آن تختهسنگ بزن.» یکدفعه دوازده چشمه از آن جوشید؛ طوریکه هریک از گروههای دوازدهگانۀ بنیاسرائیل، میدانست از کدامیک آب بخورد. تازه، ابرها را سایۀ سرشان کردیم و برایشان گزانگبین و بلدرچین فرستادیم و گفتیم: «از خوراکیهای پاکوپاکیزهای بخورید که روزیتان کردهایم.» اما ناشکری کردند و در یک کلام: بنیاسرائیل به ما بد نمیکردند؛ بلکه به خودشان بد میکردند.{گزانگبین ماده ای شیرین است که بصورت شیره از بوته گیاه گز تولید میشود.بلدرچین پرنده کوچکی است که بیشتر در مزارع گندم و بوته زار ها لانه میکند.و گوشتی چرب دارد.} 160
یادتان بیاید که به شما گفتیم: «در شهر اَریحا ساکن شوید و از هر جا و هر چیزی که دلتان خواست استفاده کنید و بگویید: ’خدایا، گناهانمان را بریز‘ و با نهایت تواضع، از درِ بزرگ شهر وارد شوید تا خطاهایتان را ببخشیم. بله، درستکارانتان را به رشد و تعالی خواهیم رساند.» 161
اما بدکارها آن حرف را تغییر دادند به حرف دیگری، غیر از آنچه به آنها گفته شده بود! ما هم بهسزای اینهمه بدرفتاریشان، بلایی فراگیر از آسمان بر سرشان فرستادیم.{این عذاب مرض واگیردار طاعون بود که جان دههاهزار نفر را گرفت!} 162
پیامبر!از یهودیها دربارۀ داستان آن شهر ساحلی بپرس؛ آنوقت که ساکنانش از دستور ممنوعبودن ماهیگیری در روزهای شنبه، سرپیچی میکردند! روزهای شنبه، که مختص عبادتشان بود، ماهیها به ساحل نزدیک میشدند و به سطح آب میآمدند و در روزهای دیگرِ هفته، از ساحل دور میشدند. برای همین نافرمانیشان بود که به چنین امتحانهای سختی مبتلایشان میکردیم. {منظور شهر ایلات از شهرهای بندری فلسطین است، در کنار دریای سرخ. در زمان حضرت داوود؟ع؟ یهودیان از ماهیگیری در روزهای شنبه منع شده بودند؛ ولی آنها بهجای اطاعت، کَلک میزدند: شنبهها ماهیها را به حوضچههایی هدایت میکردند.شب ورودیهای حوضچههارا میبستند و بعداً ماهیهای دربند را میگرفتند! امروزه هم مثل چنینکَلکهایی را که به «کلاهشرعی» معروف است، بهوفور میبینیم.}163
افراد بیاعتنا، ناهیانازمنکر را سرزنش کردند: «چرا جماعتی را موعظه میکنید که دستآخر خدا نابودشان میکند یا به عذابی سخت دچارشان میسازد؟» جواب دادند: «تا پیش خدا عذری موجه داشته باشیم. تازه، شاید از کار زشتشان دست بردارند.» 164
همینکه گناهکارها تذکراتِ دادهشده را به بادفراموشی سپردند، ناهیانازمنکر را نجات دادیم و بیاعتناها را بهسزای ترککردنِ نهیازمنکر، به عذابی سخت گرفتار کردیم. 165
به گناهکارهایی هم که از دستور ممنوعبودن ماهیگیری متکبرانه سرپیچی کردند،گفتیم:«در نهایتِ ذلت، بهصورت بوزینه دربیایید!»{در برابر گناه، افراد سه دسته میشوندکه آیههای 164 تا 166 به هر سه اشاره میکند: 1. جماعتی که گناه میکنند؛ 2. آنهایی که گناه نمیکنند، ولی گروه اول را هم نهیازمنکر نمیکنند و تازه، به گروه سوم طعنه میزنند؛ 3. کسانی که نه تنها گناه نمیکنند، بلکه نهیازمنکر هم میکنند. فقط گروه سوم اهل نجاتاند.} 166
خدا اعلام کرده است: «قطعاً کسانی را بر یهودیهای سرکش مسلط میکند که تا روز قیامت، آنها را به زیر سلطه بکِشند؛ چون او خلافکارها را بهسرعت مجازات میکند و برای خطاکارها آمرزندۀ مهربان است.» 167
بنیاسرائیل را در زمین به گروههای پراکندهای تقسیم کردیم: بعضیشان افرادی شایسته بودند و بعضی دیگر نه. با خوشیها و سختیها امتحانشان کردیم تا بهطرف خدا برگردند. 168
بعد از آنها، نسلی بیلیاقت جایشان را گرفت: با آنکه وارث معارف تورات بودند، متاع بیارزش این دنیا را حتی از راه تحریف تورات، به چنگ میآوردند و با گولزدن خودشان میگفتند: «بههمین زودیها خدا ما را میآمرزد!» هر فرصتِ شبیه به این هم برایشان پیش بیاید، باز بر آن دست میاندازند! در همان توراتی که دستورهایش را بارها خواندهاند، مگر از آنها تعهد محکم گرفته نشده که جز حرفِ حق به خدا نسبت ندهند؟! سرای آخرت بهتر است برای کسانی که از دنیاطلبی دست بردارند. پس چرا عقلتان را بهکار نمیاندازید؟! 169
کسانی که به دستورهای کتاب آسمانی پایبندند و نماز را با آدابش میخوانند، بدانند که ما پاداش چنین اصلاحگرانی را پایمال نمیکنیم. 170
یادشان بیاید وقتی کوه طور را از بیخ کندیم و مثل سایبانی ترسناک بالای سرشان نگه داشته بودیم، طوریکه خیال کردند بر سرشان میافتد، همان جا گوشزد کردیم: «کتابی را که به شما دادهایم، جدّی بگیرید و مطالبش را آویزۀ گوش کنید تا بتوانید مراقب رفتارتان باشید.» 171
فراموش نکن که خدا به زبان فطرت، از تکتک فرزندان آدم تعهد گرفت و آنها را شاهدِ خودشان کرد: «من صاحباختیارتان نیستم؟» همگی اقرار کردند: «چرا، شهادت میدهیم.» خدا چنین کرد تا مبادا روز قیامت بگویید: «ما از وجود چنین خدایی بیخبر بودیم» یا بهانه بیاورید: «پدرانمان قبل از ما بتپرست بودند و ما هم بچههای بعد از آنها بودیم؛ پس چارهای نداشتیم جز آنکه دنبالشان راه بیفتیم! آیا ما را بهسزای کارِ زشت اهل باطل مجازات میکنی؟!» 172و173
ما آیههایمان را اینطور توضیح میدهیم تا بهخود بیایند و... . 174
راستی، برای مردم، سرگذشت بَلعَمِ باعورا را بگو: به او از کرامات خود دادیم و دعایش مستجاب بود؛ ولی با سوءاستفاده، از آنها محروم شد. برای همین، شیطان دنبالش افتاد تا به دامش بیندازد. عاقبت هم بَلعَمِ باعورا گمراه شد. 175
اگر او را لایق میدانستیم، مقامش را بهواسطۀ آن کرامات بالا میبردیم؛ ولی او با بیلیاقتیاش، به دنیا چسبید و تابع میل خودش شد. حالِ او مثل حال سگ هاری است که چه به او حمله کنی چه رهایش کنی، از تشنگی لَهلَه میزند و به تو حمله میکند! این است آخرعاقبتِ کسانی که آیهها و نشانههای ما را دروغ بدانند. بله، این داستان را برایشان تعریف کن تا فکرشان را بهکار بیندازند. 176
بد وضعیتی دارند مردمی که آیهها و نشانههای ما را دروغ میدانند و دائم خودشان به خود بد میکنند! 177
راهیافتگان واقعی آنانیاند که خدا دستشان را بگیرد و ورشکستههای واقعی آنهاییاند که خدا بهحال خودشان رهایشان کند. 178
جهنم، عاقبت خیلی از جنّیان و آدمیانی است که آفریدهایم؛ چون دلهایی دارند که با آن، حقیقت را نمیفهمند و چشمهایی دارند که با آن، نشانههای خدا را نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن، تذکرات پیامبران را نمیشنوند. آنها مثل چهارپایاناند، بلکه پستتر! غفلتزدههای واقعی همانهایند. 179
بهترین نامها مخصوص خداست. با آنها عبادتش کنید و کسانی را که اسمها و صفتهای خدا را روی غیرخدا میگذارند یا از غیرخدا را روی خدا میگذارند، بهحال خودشان رها سازید. آنها با کارهایی مجازات خواهند شد که دائم مشغولش بودند. 180
البته از میان آفریدههایمان، گروهی نیز هستند که هم دیگران را به حق راهنمایی میکنند و هم بر اساس حق داوری میکنند. 181
کسانى که آیههای ما را دروغ دانستند، کمکم از جایى گیرشان خواهیم انداخت که فکرش را هم نمىکنند! 182
بهاندازۀ کافی هم مهلتشان میدهم؛ زیرا نقشهام حسابشده است. 183
چرا فکرشان را بهکار نینداختند که ببینند همشهریشان، یعنی پیامبر، نشانی از دیوانگی ندارد؟! او فقط هشداردهندهای باصراحت است. 184
چرا به واقعیتهای پشتصحنۀ آسمانها و زمین و آنچه خدا آفریده است، توجه نکردند؟! اصلاً فکر نمیکنند که شاید اجلشان خیلی نزدیک شده باشد؟! بعد از این حرفهای دلسوزانۀ قرآن، دیگر کدام حرف را باور میکنند؟! 185
کسانی را که خدا بهحال خودشان رها سازد، دیگر کسی دستشان را نمیگیرد و خدا آنها را در سرکشیشان رها میکند که کوردل باقی بمانند! 186
از تو میپرسند قیامت کِی برپا میشود؟ بگو: «علمش فقط پیش خداست و جز او، کسی بهوقتش آن را برپا نمیکند. تحمل این حادثه بر آسمانها و زمین سخت است و یکدفعه سراغتان میآید.» طوری از تو میپرسند که انگار تو هم از روی کنجکاوی زمانش را فهمیدهای! باز هم بگو: «علمش فقط پیش خداست؛ ولی بیشترِ مردم علت مخفیبودنش را نمیدانند.»{چهارده معصوم علیهمالسلام نمیتوانند بهصورت مستقل و بهخودیِخود از زمان قیامت آگاه شوند؛ اما بهکمک خدا میتوانند ازآن باخبر شوند و باخبر هم شدهاند.} 187
بگو: «من اختیار سود و زیان خودم را هم ندارم؛ مگر آن مقداری که خدا بخواهد. اگر علم غیب داشتم، منافع بیشتری بهدست میآوردم و مشکلات به من رو نمیآورد. بله، من فقط هشداردهنده و مژدهرسان به مؤمنانم.» 188
اوست کسی که همهتان را از یک انسان، یعنی آدم، آفرید و از نوع او همسرش را خلق کرد. هدف این بود که او در کنار همسرش به آرامش روحیروانی برسد. وقتی انسان با همسرش همبستری میکند، او باردار میشود. ابتدای حاملگی، سنگینی جنین را حس نمیکند؛ اما بعد که بچه وزن میگیرد، زن و شوهر از خدا میخواهند: «خدایا، اگر به ما بچۀ سالمی بدهی، حتماً شکرگزارت میشویم.» 189
اما همینکه بچۀ سالمی به آنها میدهد، خدا را فراموش میکنند و چیزهای دیگر را در سلامت بچه دخیل میدانند! ولی خدا برتر از آن است که کسی را شریکش در کاروبار عالم کنند. 190
آیا موجوداتی را شریک خدا میکنند که نهتنها چیزی نمیآفرینند، بلکه خودشان هم آفریده شدهاند؟! 191
همچنین، نه میتوانند به آن بتپرستها کمک کنند و نه میتوانند مشکلات خودشان را حل کنند. 192
اگر بتها را راهنمایی کنید، دنبالتان راه نمیافتند! چه صدایشان بزنید چه ساکت بمانید، فرقی به حالتان ندارد! 193
بتهایی راکه بهجای خدا میپرستید آفریدههایی هستند، مثل خودتان.خواستههایتان را با آنها در میان بگذارید: اگر راست میگویید، آنها باید برایتان برآورده کنند! 194
مگر پایی دارند که با آن راه بروند یا دستی دارند که با آن کاری بکنند یا چشمی دارند که با آن ببینند یا گوشی دارند که با آن بشنوند؟! پیامبر! به مبارزه دعوتشان کن: «بتهایتان را صدا بزنید. برضدّ من نقشهها بکشید و مهلتم ندهید تا ثابت شود از دستتان کاری ساخته نیست.»{دست و پا و چشم و گوشِ این بتها ساختگی است و بیخاصیت.}195
زیرا کسوکار من خدایی است که قرآن را فرستاده و هماوست که شایستگان را سرپرستی میکند؛ 196
اما بتهایی که شما میپرستید، نه میتوانند کمکحال شما باشند و نه میتوانند مشکلات خودشان را حل کنند! 197
اگر راهنماییشان کنید، نمیشنوند. آنها را میبینی که با چشمهای مصنوعی به تو زُل زدهاند؛ درحالیکه اصلاً نمیبینند! 198
پیامبر! در برخورد با مردم از حقوق شخصیات بگذر و امربهمعروف کن و به نادانها بیاعتنا باش. 199
اگر شیطان خواست با وسوسهای زیر پایت بنشیند، به خدا پناه ببر که او شنوای داناست. 200
بله، کسانی که مراقب رفتارشاناند، وقتی گرفتار کوچکترین وسوسۀ شیطانی هم شوند، سریع به خودشان میآیند و حواسشان را جمع میکنند؛ 201
ولی شیطانها بتپرستها را تا بتوانند، به گمراهی میکشند و ذرهای هم کوتاه نمیآیند! 202
وقتی مدتی در وحی تأخیر شود و آیهای خطاب به بتپرستها نیاوری، میگویند: «چرا از پیش خودت آیه نمیسازی؟!» بگو: «فقط از چیزی پیروی میکنم که از طرف صاحباختیارم به من وحی میشود. این قرآن که از طرف اوست، زمینهساز فهم درست برای همگان است و راهنمایی و رحمتی ویژه برای مؤمنان.» 203
وقتی قرآن خوانده میشود، گوش جان به آن بسپارید و کاملاً سکوت کنید تا لطف خدا شامل حالتان شود 204
و تو، ای پیامبر، هر صبح و شب، نالان و ترسان و نجواکنان خدا را در دل خود یاد کن و جزو غافلان نباش! 205
البته فرشتگان و بندگانِ خاص خدا هیچ وقت خودشان را بالاتر از این نمیبینند که او را نپرستند و نیز او را به پاکی میستایند و به او سجده میکنند. 206