- 6825
- 1000
- 1000
- 1000
صیادان ماه
«آیشل» نامزد دختری به نام «آنونسیاد» بود و هر روز با برادر او «بُن» به دریا می رفت تا مروارید صید کند. پسربچهای به نام «رومولوس» هم که با «آنژ» زندگی می کرد، آنها را همراهی می کرد....
... رومولوس بیسرپرست بود و سالها پیش آنژ او را به فرزندی پذیرفته بود، اما رومولوس این راز را نمیدانست. مردی به نام «پُزی» هم در آن ناحیه میزیست که بعد از مرگ همسرش، از داراییهای او ثروت بسیاری به دست آورده بود. اتفاقا پزی به دیدن «سیمون» آمد و از او خواست تا به عنوان سرکارگر برایش کار کند. بعد از مدتی پزی به سیمون گفت که اگر دخترت با من ازدواج کند، همهی داراییام را به او میدهم و تو هم می توانی مباشر من باشی. سیمون این پیشنهاد را به آنونسیاد گفت؛ اما او نتوانست این پیشنهاد را بپذیرد، زیرا اولاً میخواست با آنژ ازدواج کند و همچنین پزی سن و سال بیشتری داشت. در همان حال بین آنونسیاد و پدرش بحثی درگرفت و بن از خانه بیرون رفت. ساعتی بعد آنونسیاد خسته شد و به اتاق خواب خودش رفت. سیمون نیز در این اندیشه بود که آیا کارش اشتباه بوده یا نه و در همین افکار بود که ناگهان در باز شد و بن به اتفاق آنژ به آنجا آمد. آنژ به نشانه ی اعتراض با سیمون بحث کرد، اما وسوسه ی ثروت آنچنان در سیمون اثر گذاشته بود که آنژ را از خانه بیرون انداخت. بعد از آن هم بن به اعتراض خانه را برای همیشه ترک کرد.
در روزهای بعد باوجود مخالفت و بیمیلی آنونسیاد، او و پزی در کلیسا ازدواج کردند. این نخستین مرحله ی ازدواج بود. بعد از آن، قرار شد تا در فرصتی مناسب ازدواج خود را ثبت کنند.
... رومولوس بیسرپرست بود و سالها پیش آنژ او را به فرزندی پذیرفته بود، اما رومولوس این راز را نمیدانست. مردی به نام «پُزی» هم در آن ناحیه میزیست که بعد از مرگ همسرش، از داراییهای او ثروت بسیاری به دست آورده بود. اتفاقا پزی به دیدن «سیمون» آمد و از او خواست تا به عنوان سرکارگر برایش کار کند. بعد از مدتی پزی به سیمون گفت که اگر دخترت با من ازدواج کند، همهی داراییام را به او میدهم و تو هم می توانی مباشر من باشی. سیمون این پیشنهاد را به آنونسیاد گفت؛ اما او نتوانست این پیشنهاد را بپذیرد، زیرا اولاً میخواست با آنژ ازدواج کند و همچنین پزی سن و سال بیشتری داشت. در همان حال بین آنونسیاد و پدرش بحثی درگرفت و بن از خانه بیرون رفت. ساعتی بعد آنونسیاد خسته شد و به اتاق خواب خودش رفت. سیمون نیز در این اندیشه بود که آیا کارش اشتباه بوده یا نه و در همین افکار بود که ناگهان در باز شد و بن به اتفاق آنژ به آنجا آمد. آنژ به نشانه ی اعتراض با سیمون بحث کرد، اما وسوسه ی ثروت آنچنان در سیمون اثر گذاشته بود که آنژ را از خانه بیرون انداخت. بعد از آن هم بن به اعتراض خانه را برای همیشه ترک کرد.
در روزهای بعد باوجود مخالفت و بیمیلی آنونسیاد، او و پزی در کلیسا ازدواج کردند. این نخستین مرحله ی ازدواج بود. بعد از آن، قرار شد تا در فرصتی مناسب ازدواج خود را ثبت کنند.
از ایرانصدا بشنوید
همه داستان ترجیح پول و ثروت را بر عشق دیده و شنیده ایم و گاهی هم بد و بیراه گفته ایم اما ... این در تمام دوره های تاریخ و در همه فرهنگ ها هم بوده پس چرا باز تکرار می شود؟ آیا براستی پول مهمتر از عشق است؟! ... این داستان را بشنوید شاید شما پاسخی برای این سوال یافتید
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان