- 20324
- 1000
- 1000
- 1000
ماجراجوی جوان
«ژوائو»، پسربچهاى اهل «تنتوبال» (روستایى در کشور پرتغال) است. هنگامی که به مدرسه مىرود، آموزگار به او «ژوائوى تنتوبالى» نام میدهد که طنینى چون نام یک ماجراجوى دلیر دارد. اما قهرمان و سرمشق او «واسکودوگاما»، قهرمان دریاها، است.
«ژوائو» با خانوادهاش برای کار به «گافانو» میآید. ژوائو شیفتهی سخنان معلم دربارهی «واسکودوگاما» میشود و میخواهد راه او را دنبال کند. بیتوجهی او به درس باعث میشود که نتواند برچسب شیشهی دارو را بخواند و دارویی را به خواهرش «ترزا» میخوراند و باعث بیماری او میشود.
سپس به شهر میرود تا دکتر بیاورد و در راه گرفتار تاریکی و مه میشود و خانوادهی «پاشکو» به او برمیخورند و با خودروی خود او را به شهر میبرند. در آنجا «میگل»، پسر پاشکوی بزرگ، کتابی دربارهی واسکودوگاما به او میدهد.
سه سال بعد که ژوائو قویتر شده و خواندن و نوشتن آموخته است، در شب جشن کریسمس متوجه میشود عدهای بچه در نزدیکی خانهی پاشکو مانع از خروج پسرکی از آب کانال میشوند. او با بچهها درگیر میشود و پسرک را که همان «میگل» است، نجات میدهد.
میگل اینبار کتاب دیگری به ژوائو هدیه میدهد. چندی بعد هم آقای پاشکو بهدنبال ژوائو میآید تا او را همراه میگل به سفری دوماهه به شهر جنوبی زاگرس بفرستد. در زاگرس این دو پسر، هنگامی که بر فراز دماغهی «سنت میسون» رفتهاند، با نگهبان پیر فانوس دریایی، «بابا ژرونیمو» آشنا میشوند.
او برای آنها از مردی سخن میگوید که در میان صخرهها غاری یافته است که در آن کتیبهای از «کاپیتان هنری» به دست واسکودوگاما وجود دارد. آنها با دقت و زیرکی به شکل پنهانی غار را مییابند و کتیبه را میبینند. بر کتیبه نوشته شده است: «درایت، نیکی کردن است». درایت در قرن پانزدهم بهمعنای «اراده» به کار میرفته است. در همین زمان ژوائو از نامهی خواهرش متوجه میشود که قرار است در بازگشت به کشتیِ مردی به نام «گونزالس» برود و در آنجا به جاشویی مشغول شود... .
* دربارهی کتاب
کتاب «ماجراجوی جوان» را «ژاکلین سِروُن» در سال 1969 نوشته است. موضوع این کتاب دربارهی نوجوانانی است که مانند علفهای بیهوده سبز میشوند، رشد میکنند و به باغبانها و بیل و بیلچهشان پوزخند میزنند. این کتاب در سال 1970 برندهی «جایزه ادبی فانتزیا» شد.
* دربارهی نویسنده
«ژاکلین سنه»(متولد 6جولای1924 و درگذشتهی 7جولای2014) نویسندهی فرانسوی بود. او از نوادگانِ خانوادهای نجار بود که چندین قرن در «سِروُن»، روستایی در منطقه «نیوار»، زندگی میکردند.
ژاکلین پس از تحصیلات متوسطه و دریافت مدرک ادبیات در پاریس، با «سرژ موسارد» ازدواج کرد و هشت سال را در «جیبوتی» در شرق آفریقا گذراند و در مشاغلی چون روزنامهنگاری، منشیگری و تدریس مشغول به کار شد. او در اواسط دههی 1950 به فرانسه بازگشت و دوباره در روستای سِروُن ساکن شد.
ژاکلین نوشتن را در حدود سال 1960، با الهام از نام دهکدهی خود به عنوان نام مستعار، آغاز کرد. سپس کتابهایی با الهام از سفرهای خود منتشر کرد: عبور از صحرای بزرگ، مراکش، ترکیه، ایران، پرتغال، یونان، ایتالیا.
او داستانهایی را خلق میکند که در آنها بین انسانها از ملّیتها، قومیتها و فرهنگهای مختلف ملاقات و گفتمان فرهنگی شکل میگیرد. داستانهای او یادآور حس همبستگی، دوستی و برابری انسانها است و از سویی با محرومیت و نژادپرستی مبارزه میکند.
«کلود برون» در سال 1972 نوشت که «ژاکلین سِروُن» نویسندهای است که با شناخت انسانهای دنیا که موضوع رمانهایش است، بیشترین کمک را به فهم گفتوگوی تمدنها کرده است. او همچنین احساس همبستگی انسان را به عنوان مضمون اصلی آثارش، یادآوری میکند.
ژاک سرون، همچنین کتابهایی را برای مخاطبان نوجوان نوشته است که در آنها دغدغههای نسل نوجوان را بررسی کرده و مسائل و مشکلات سازگاری مردم آفریقا یا دنیای شرق با جهان غرب را بیان میکند.
بیش از چهل رمان از او چاپ و منتشر شده است.
*کتاب:
Joao de Tintubal (1969)
«ژوائو» با خانوادهاش برای کار به «گافانو» میآید. ژوائو شیفتهی سخنان معلم دربارهی «واسکودوگاما» میشود و میخواهد راه او را دنبال کند. بیتوجهی او به درس باعث میشود که نتواند برچسب شیشهی دارو را بخواند و دارویی را به خواهرش «ترزا» میخوراند و باعث بیماری او میشود.
سپس به شهر میرود تا دکتر بیاورد و در راه گرفتار تاریکی و مه میشود و خانوادهی «پاشکو» به او برمیخورند و با خودروی خود او را به شهر میبرند. در آنجا «میگل»، پسر پاشکوی بزرگ، کتابی دربارهی واسکودوگاما به او میدهد.
سه سال بعد که ژوائو قویتر شده و خواندن و نوشتن آموخته است، در شب جشن کریسمس متوجه میشود عدهای بچه در نزدیکی خانهی پاشکو مانع از خروج پسرکی از آب کانال میشوند. او با بچهها درگیر میشود و پسرک را که همان «میگل» است، نجات میدهد.
میگل اینبار کتاب دیگری به ژوائو هدیه میدهد. چندی بعد هم آقای پاشکو بهدنبال ژوائو میآید تا او را همراه میگل به سفری دوماهه به شهر جنوبی زاگرس بفرستد. در زاگرس این دو پسر، هنگامی که بر فراز دماغهی «سنت میسون» رفتهاند، با نگهبان پیر فانوس دریایی، «بابا ژرونیمو» آشنا میشوند.
او برای آنها از مردی سخن میگوید که در میان صخرهها غاری یافته است که در آن کتیبهای از «کاپیتان هنری» به دست واسکودوگاما وجود دارد. آنها با دقت و زیرکی به شکل پنهانی غار را مییابند و کتیبه را میبینند. بر کتیبه نوشته شده است: «درایت، نیکی کردن است». درایت در قرن پانزدهم بهمعنای «اراده» به کار میرفته است. در همین زمان ژوائو از نامهی خواهرش متوجه میشود که قرار است در بازگشت به کشتیِ مردی به نام «گونزالس» برود و در آنجا به جاشویی مشغول شود... .
* دربارهی کتاب
کتاب «ماجراجوی جوان» را «ژاکلین سِروُن» در سال 1969 نوشته است. موضوع این کتاب دربارهی نوجوانانی است که مانند علفهای بیهوده سبز میشوند، رشد میکنند و به باغبانها و بیل و بیلچهشان پوزخند میزنند. این کتاب در سال 1970 برندهی «جایزه ادبی فانتزیا» شد.
* دربارهی نویسنده
«ژاکلین سنه»(متولد 6جولای1924 و درگذشتهی 7جولای2014) نویسندهی فرانسوی بود. او از نوادگانِ خانوادهای نجار بود که چندین قرن در «سِروُن»، روستایی در منطقه «نیوار»، زندگی میکردند.
ژاکلین پس از تحصیلات متوسطه و دریافت مدرک ادبیات در پاریس، با «سرژ موسارد» ازدواج کرد و هشت سال را در «جیبوتی» در شرق آفریقا گذراند و در مشاغلی چون روزنامهنگاری، منشیگری و تدریس مشغول به کار شد. او در اواسط دههی 1950 به فرانسه بازگشت و دوباره در روستای سِروُن ساکن شد.
ژاکلین نوشتن را در حدود سال 1960، با الهام از نام دهکدهی خود به عنوان نام مستعار، آغاز کرد. سپس کتابهایی با الهام از سفرهای خود منتشر کرد: عبور از صحرای بزرگ، مراکش، ترکیه، ایران، پرتغال، یونان، ایتالیا.
او داستانهایی را خلق میکند که در آنها بین انسانها از ملّیتها، قومیتها و فرهنگهای مختلف ملاقات و گفتمان فرهنگی شکل میگیرد. داستانهای او یادآور حس همبستگی، دوستی و برابری انسانها است و از سویی با محرومیت و نژادپرستی مبارزه میکند.
«کلود برون» در سال 1972 نوشت که «ژاکلین سِروُن» نویسندهای است که با شناخت انسانهای دنیا که موضوع رمانهایش است، بیشترین کمک را به فهم گفتوگوی تمدنها کرده است. او همچنین احساس همبستگی انسان را به عنوان مضمون اصلی آثارش، یادآوری میکند.
ژاک سرون، همچنین کتابهایی را برای مخاطبان نوجوان نوشته است که در آنها دغدغههای نسل نوجوان را بررسی کرده و مسائل و مشکلات سازگاری مردم آفریقا یا دنیای شرق با جهان غرب را بیان میکند.
بیش از چهل رمان از او چاپ و منتشر شده است.
*کتاب:
Joao de Tintubal (1969)
از ایرانصدا بشنوید
کتاب «ماجراجوی جوان» داستان زندگی انسانهای فقیری است که بیسوادی و نداری، امکان برخورداری از یک زندگی باکیفیت را از آنها گرفته است. در این زندگی باید پسر خانواده باشی و براثر یک اتفاق، با خانوادهای ثروتمند آشنا شوی تا مسیر زندگیات طور دیگری رقم بخورد؛ زیباییهای زندگی را ببینی و سعادتمند شوی! این کتاب بهترین پیشنهاد برای گروه سنّی نوجوان است.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان