داستان با ورود یک خانوادهی آوارهی لهستانی بهعنوان کارگر به یک مزرعه در آمریکای جنوبی آغاز میشود؛ مزرعهای با روال معمول، بانویی سختگیر و کارکنانی تنبل. اما خانوادهی آواره افراد پرتلاشی هستند که با قوانین دنیای جدید بیگانهاند.
خانوادهی لهستانی به نام «گوییزاک» که در جریان جنگ به آمریکا آمدهاند، برای کار به مزرعهی «خانم مک اینتایر» میروند. در این مزرعه دو کارگر سیاهپوست و خانوادهی «شورتلی» همکاری میکنند. خانم شورتلی از همان ابتدا به آقای گوییزاک حسادت میکند؛ چون این کارگر جدید کارها را بسیار خوب سروسامان میدهد و محبوب خانم مک اینتایر است. سرانجام خانوادهی شورتلی وقتی میفهمند که قرار است از مزرعه اخراج شوند، شبانه بار و بنهشان را جمع میکنند و میروند. اما در راه، خانم شورتلی میمیرد.
خانم مک اینتایر روزی متوجه میشود که گوییزاک به کارگر سیاهپوستی قول داده که دخترعمویش را که در یک اردوگاه است به همسری او درآورد. خانم از این موضوع ناراحت میشود و میخواهد مانع این کار شود؛ اما گوییزاک میگوید که میخواهد دخترعمویش را از اردوگاه نجات دهد. خانم مک اینتایر با کشیش از تصمیمش دربارهی اخراج لهستانیها صحبت میکند.
در یکی از همین روزها آقای شورتلی به مزرعه بازمیگردد و خبر درگذشت همسرش را میدهد. خانم مک اینتایر قول میدهد دوباره او را استخدام و لهستانی را اخراج کند. خانم به کشیش میگوید که او مسئول پناه دادن به آوارگان نیست و مهلتی یکماهه برای کارگر لهستانی در نظر میگیرد؛ اما یک ماه میگذرد و خانم مک اینتایر او را اخراج نمیکند.
* دربارهی کتاب:
«آوارگان» رمانی کوتاه از «فلانری اوکانر» است که در سال 1955 در مجموعه داستان کوتاه او «انسان خوب چه دیریاب است» منتشر شد. اوکانر که یک کاتولیک مؤمن بود، اغلب از مضامین مذهبی در آثارش استفاده میکرد و خانوادهی خودش پس از جنگ جهانی دوم یک فرد آواره را استخدام کردند.
او این داستان را زمانی نوشت که با مادرش در مزرعهای به نام «اندلس» در ایالت جورجیا (جنوب آمریکا) زندگی میکرد. منتقدان بر این باورند که مزرعه الهامبخش صحنههای «آوارگان» بوده است و اثری است که بیشترین ارتباط را با اندلس دارد. مادر اوکانر همچنین یک خانوادهی پناهندهی لهستانی و چندین کارگر آفریقایی-آمریکایی را در اندلس استخدام کرد.
در سال 1977 سریالی تلویزیونی با عنوان «The American Short Story» با بازی «ایرنه ورث، شرلی استولر، جان هاوسمن، رابرت ارل جونز و ساموئل ال جکسون» از این داستان اقتباس شد.
* دربارهی نویسنده:
«مری فلانری اوکانر» یکی از مشهورترین رماننویسها و مقالهنویسهای آمریکایی بهحساب میآید. وی نویسندهی آثاری چون «خون هوشیار» و «از خشونت دست بردار» است. او خیلی زود، در 39سالگی، درگذشت.
فلانری اوکانر آثار متعددی را به رشتهی تحریر درآورد و از نظر محبوبیت یکی از شناختهشدهترین هنرمندان و نویسندگان زمان خود بود. او در طول زندگیاش هیچوقت ازدواج نکرد، اما بر افراد بسیار زیادی تأثیر گذاشت؛ بهگونهای که عدهی زیادی از نویسندگان فعلی منبع الهام آثار خود را فلانری اوکانر معرفی کردند.
فلانری اوکانر در 25 مارس سال 1925 میلادی، در ساوانا که شهری در ایالت جورجیای آمریکا بود متولد شد. پدر او «ادوارد اوکانر» و مادرش نیز «رجینا کلاین» نام داشت. او دوران کودکی خود را همانند کبوتری توصیف میکند که از شدت ترس با عقدههای فراوان بزرگ شده است.
در فوریه سال 1941 میلادی فلانری در آستانهی مرگ قرار گرفت و این اتفاق، در پانزدهسالگی، تجربهی بسیار تلخی را برای او بهوجود آورد، اما با ایمان و اراده توانست آن را با موفقیت پشت سر بگذارد.
در سال 1942 موفق شد به کالج جورجیا برود و در مدت سه سال از آن کالج فارغالتحصیل شد. وی که در رشتهی علوم اجتماعی تحصیل کرده بود، در کارگاه نویسندگی لوآ در دانشگاه لوآ مشغول به کار شد. اولین فعالیتهای مربوط به نویسندگی فلانری اوکانر در همین کارگاه نویسندگی بود. در آنجا بود که با روزنامهنگاری بیشتر از قبل آشنا شد و توانست با به دست آوردن تجارب خوب و ارزنده، برای خودش نامی دستوپا کند. در همان سالها بود که اوکانر کتابهای زیادی را نوشت و نقدهای مثبت زیادی را نیز دریافت کرد. در سال 1949 پیشنهادی وسوسهکننده از «رابرت فیتز جرالد»، مترجم مشهور آثار کلاسیک، دریافت کرد و در کنار رابرت و همسرش «سالی»، مشغول به کار شد.
در سال 1951 با علائم بیماری لوپوس التهابی در خود آشنا شد. وی بهخاطر ابتلا به این بیماری، بهناچار به مزرعهی دوران کودکی خود در «میلجویل» رفت و بهمدت پنج سال در آن مزرعه زندگی کرد. در این زمان علاوه بر آنکه به کار نویسندگی خود میپرداخت، به پرورش پرندگان نیز مشغول بود و توانست صد طاووس را آموزش دهد. فلانری اوکانر از علاقهمندان به پرندگان بود و ساعات زیادی از اوقات فراغت خود را با پرندگان میگذراند. وی بهقدری این بخش از زندگی خود را دوست داشت که داستان آن را در کتابی جمع آوری کرد. نوشتههای او دربارهی طاووسهایش در کتابی با نام «پادشاه پرندگان» منتشر شده است. فلانری اوکانر گفت که بسیاری از نشانههای ضعف انسان را میتوان در زندگی طاووس نیز مشاهده کرد. پس از آن بود که به مطالعه در زمینهی الهیات پرداخت و کتابهای بسیاری را دربارهی مذهب کاتولیک جمعآوری کرد. وی که برای آشنا شدن با مذهب به سفرهای مختلفی میرفت، به دلیل وضعیت وخیم جسمانی خود از این کار منصرف شد.
فلانری اوکانر از جمله افرادی بود که توجه بسیاری به فضای گروتسک در مجموعه آثار خود داشت.
فلانری اوکانر اکثر داستانهای خود را دربارهی مسائلی نوشت که نسبتبه آن دید نامناسبی داشت. فلانری میگوید که قصد داشته تا با گفتهی نیشدار به خصلتهای بیرحم جامعهی بشری کنایه بزند و زندگی انسانها را نقد و بررسی کند.
فلانری اوکانر دو رمان شهود و خشونت را تاب بیاور را هم به رشته تحریر درآورد که اولی در سال 1959 منتشر شد و دومی یک سال پس از رمان اول، در سال 1960 منتشر شد. همچنین وی خالق بسیاری از داستانهای کوتاه است که در بسیاری از کتابهای درسی نیز نوشته شدهاند. از این میان میتوان به «انسان خوب چه دیریاب است» و «هرچه آغاز میشود پایانی دارد» اشاره کرد که پس از مرگ او در سال 1965 منتشر شد.
فلانری هنگامی که با بیماری لوپوس مبارزه میکرد، بیش از بیست داستان کوتاه نوشت و سرانجام در سال 1964 در سن 39 سالگی، در بیمارستان بالدوین ایالت جورجیا درگذشت. اوکانر را در گورستان مموری هیل، در جورجیا، به خاک سپردند.
* کتاب:
The Displaced Person (1955)
خانوادهی لهستانی به نام «گوییزاک» که در جریان جنگ به آمریکا آمدهاند، برای کار به مزرعهی «خانم مک اینتایر» میروند. در این مزرعه دو کارگر سیاهپوست و خانوادهی «شورتلی» همکاری میکنند. خانم شورتلی از همان ابتدا به آقای گوییزاک حسادت میکند؛ چون این کارگر جدید کارها را بسیار خوب سروسامان میدهد و محبوب خانم مک اینتایر است. سرانجام خانوادهی شورتلی وقتی میفهمند که قرار است از مزرعه اخراج شوند، شبانه بار و بنهشان را جمع میکنند و میروند. اما در راه، خانم شورتلی میمیرد.
خانم مک اینتایر روزی متوجه میشود که گوییزاک به کارگر سیاهپوستی قول داده که دخترعمویش را که در یک اردوگاه است به همسری او درآورد. خانم از این موضوع ناراحت میشود و میخواهد مانع این کار شود؛ اما گوییزاک میگوید که میخواهد دخترعمویش را از اردوگاه نجات دهد. خانم مک اینتایر با کشیش از تصمیمش دربارهی اخراج لهستانیها صحبت میکند.
در یکی از همین روزها آقای شورتلی به مزرعه بازمیگردد و خبر درگذشت همسرش را میدهد. خانم مک اینتایر قول میدهد دوباره او را استخدام و لهستانی را اخراج کند. خانم به کشیش میگوید که او مسئول پناه دادن به آوارگان نیست و مهلتی یکماهه برای کارگر لهستانی در نظر میگیرد؛ اما یک ماه میگذرد و خانم مک اینتایر او را اخراج نمیکند.
* دربارهی کتاب:
«آوارگان» رمانی کوتاه از «فلانری اوکانر» است که در سال 1955 در مجموعه داستان کوتاه او «انسان خوب چه دیریاب است» منتشر شد. اوکانر که یک کاتولیک مؤمن بود، اغلب از مضامین مذهبی در آثارش استفاده میکرد و خانوادهی خودش پس از جنگ جهانی دوم یک فرد آواره را استخدام کردند.
او این داستان را زمانی نوشت که با مادرش در مزرعهای به نام «اندلس» در ایالت جورجیا (جنوب آمریکا) زندگی میکرد. منتقدان بر این باورند که مزرعه الهامبخش صحنههای «آوارگان» بوده است و اثری است که بیشترین ارتباط را با اندلس دارد. مادر اوکانر همچنین یک خانوادهی پناهندهی لهستانی و چندین کارگر آفریقایی-آمریکایی را در اندلس استخدام کرد.
در سال 1977 سریالی تلویزیونی با عنوان «The American Short Story» با بازی «ایرنه ورث، شرلی استولر، جان هاوسمن، رابرت ارل جونز و ساموئل ال جکسون» از این داستان اقتباس شد.
* دربارهی نویسنده:
«مری فلانری اوکانر» یکی از مشهورترین رماننویسها و مقالهنویسهای آمریکایی بهحساب میآید. وی نویسندهی آثاری چون «خون هوشیار» و «از خشونت دست بردار» است. او خیلی زود، در 39سالگی، درگذشت.
فلانری اوکانر آثار متعددی را به رشتهی تحریر درآورد و از نظر محبوبیت یکی از شناختهشدهترین هنرمندان و نویسندگان زمان خود بود. او در طول زندگیاش هیچوقت ازدواج نکرد، اما بر افراد بسیار زیادی تأثیر گذاشت؛ بهگونهای که عدهی زیادی از نویسندگان فعلی منبع الهام آثار خود را فلانری اوکانر معرفی کردند.
فلانری اوکانر در 25 مارس سال 1925 میلادی، در ساوانا که شهری در ایالت جورجیای آمریکا بود متولد شد. پدر او «ادوارد اوکانر» و مادرش نیز «رجینا کلاین» نام داشت. او دوران کودکی خود را همانند کبوتری توصیف میکند که از شدت ترس با عقدههای فراوان بزرگ شده است.
در فوریه سال 1941 میلادی فلانری در آستانهی مرگ قرار گرفت و این اتفاق، در پانزدهسالگی، تجربهی بسیار تلخی را برای او بهوجود آورد، اما با ایمان و اراده توانست آن را با موفقیت پشت سر بگذارد.
در سال 1942 موفق شد به کالج جورجیا برود و در مدت سه سال از آن کالج فارغالتحصیل شد. وی که در رشتهی علوم اجتماعی تحصیل کرده بود، در کارگاه نویسندگی لوآ در دانشگاه لوآ مشغول به کار شد. اولین فعالیتهای مربوط به نویسندگی فلانری اوکانر در همین کارگاه نویسندگی بود. در آنجا بود که با روزنامهنگاری بیشتر از قبل آشنا شد و توانست با به دست آوردن تجارب خوب و ارزنده، برای خودش نامی دستوپا کند. در همان سالها بود که اوکانر کتابهای زیادی را نوشت و نقدهای مثبت زیادی را نیز دریافت کرد. در سال 1949 پیشنهادی وسوسهکننده از «رابرت فیتز جرالد»، مترجم مشهور آثار کلاسیک، دریافت کرد و در کنار رابرت و همسرش «سالی»، مشغول به کار شد.
در سال 1951 با علائم بیماری لوپوس التهابی در خود آشنا شد. وی بهخاطر ابتلا به این بیماری، بهناچار به مزرعهی دوران کودکی خود در «میلجویل» رفت و بهمدت پنج سال در آن مزرعه زندگی کرد. در این زمان علاوه بر آنکه به کار نویسندگی خود میپرداخت، به پرورش پرندگان نیز مشغول بود و توانست صد طاووس را آموزش دهد. فلانری اوکانر از علاقهمندان به پرندگان بود و ساعات زیادی از اوقات فراغت خود را با پرندگان میگذراند. وی بهقدری این بخش از زندگی خود را دوست داشت که داستان آن را در کتابی جمع آوری کرد. نوشتههای او دربارهی طاووسهایش در کتابی با نام «پادشاه پرندگان» منتشر شده است. فلانری اوکانر گفت که بسیاری از نشانههای ضعف انسان را میتوان در زندگی طاووس نیز مشاهده کرد. پس از آن بود که به مطالعه در زمینهی الهیات پرداخت و کتابهای بسیاری را دربارهی مذهب کاتولیک جمعآوری کرد. وی که برای آشنا شدن با مذهب به سفرهای مختلفی میرفت، به دلیل وضعیت وخیم جسمانی خود از این کار منصرف شد.
فلانری اوکانر از جمله افرادی بود که توجه بسیاری به فضای گروتسک در مجموعه آثار خود داشت.
فلانری اوکانر اکثر داستانهای خود را دربارهی مسائلی نوشت که نسبتبه آن دید نامناسبی داشت. فلانری میگوید که قصد داشته تا با گفتهی نیشدار به خصلتهای بیرحم جامعهی بشری کنایه بزند و زندگی انسانها را نقد و بررسی کند.
فلانری اوکانر دو رمان شهود و خشونت را تاب بیاور را هم به رشته تحریر درآورد که اولی در سال 1959 منتشر شد و دومی یک سال پس از رمان اول، در سال 1960 منتشر شد. همچنین وی خالق بسیاری از داستانهای کوتاه است که در بسیاری از کتابهای درسی نیز نوشته شدهاند. از این میان میتوان به «انسان خوب چه دیریاب است» و «هرچه آغاز میشود پایانی دارد» اشاره کرد که پس از مرگ او در سال 1965 منتشر شد.
فلانری هنگامی که با بیماری لوپوس مبارزه میکرد، بیش از بیست داستان کوتاه نوشت و سرانجام در سال 1964 در سن 39 سالگی، در بیمارستان بالدوین ایالت جورجیا درگذشت. اوکانر را در گورستان مموری هیل، در جورجیا، به خاک سپردند.
* کتاب:
The Displaced Person (1955)
از ایرانصدا بشنوید
در این داستان به تقابل تعصبات نژادی و روحیات انسان عصرجدید از دریچهی دیدگاههای مذهبی پرداخته شده است. مکان داستان سرزمینی است که وجه مشخصهی آن نژادپرستی، جهالت و فقر است. از ویژگیهای دیگر آن افشاگری تعصب سفیدپوستان فقیر جنوب آمریکا و اشرافیت نخنمای آنها نسبت به حضور تهدیدکننده پناهندگان آواره است. اگرچه فضای این قصه سرد و خشن است، اما بسیار زیبا و شنیدنی است.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان